داریوش شایگان از نظریهپردازان مهم در زمینه پیوندها و ارتباطات میان اندیشههای شرقی بهویژه هویت ایرانی و مفاهیم غربی است و آثارش هم به زبان فارسی و هم به زبان فرانسه از کتابهای مهم در زمینه فلسفه شرق و غرب و همچنین ادبیات به شمار میرود.
داریوش شایگان
داریوش شایگان متفکر، فرهنگ پژوه، فیلسوف، نویسنده، ادیب، شاعر، هندشناس، پژوهشگر ادبی، مترجم و مدرس دانشگاه، متولد ۴ بهمن ۱۳۱۳ در تهران بود.
پدرش تاجر آذربایجانی و مادرش از خانواده سرداران بزرگ گرجستان بود که از فرهنگ روسی- قفقازی تغذیه شده بود و به سه زبان گرجی، روسی و ترکی عثمانی سخن میگفت. خاله و مادرش به زبان گرجی با یکدیگر صحبت میکردند و پدر و مادرش به زبان ترکی، دایهای روس داشت که به روسی با او حرف میزد و پدرش نیز اصرار داشت که با پسرش فارسی سخن بگوید. علاوه بر این به مدرسهای فرانسهزبان رفت و زبان فرانسه را بسیار زود آموخت. در سوییس، انگلیس و فرانسه درس خواند و شاگرد هانری کُربَن بود. با توجه به چنین شرایط و محیطی، داریوش شایگان با فرهنگ و زبان های مختلف در ارتباط بود.
محیط خانوادگی و شرایط تحصیلی شایگان، باعث آن شده بود که این اندیشمند، علاوه بر آشنایی با فرهنگها و ادیان مختلف، با طیف وسیعی از طرز تفکرها نیز آشنا شود.
شایگان با زبانهای مختلفی ازجمله فارسی، روسی، ترکی و بهویژه فرانسوی آشنایی داشت و چیرگی وی بر زبان فرانسه تا حدی بود که بعضی از کتب وی به زبان فرانسه در قلمروی متون درسی این کشور قرار میگیرند.
وی فرانسوی را از طریق تحصیل در مدرسهای که توسط کشیشان لازاری اداره میشد و در آن، دروس به زبان فرانسه ارائه میشد، فراگرفت. قرارگیری در این محیط تحصیلی، علاوه بر نتایج ذکرشده، منجر به آشنایی هر چه بیشتر وی با آسوریان، ارامنه و یهودیان شد.
از نقاط عطف زندگی این اندیشمند، اولین سفر خارجی وی در سال ۱۳۲۹ به ایتالیا، سوئیس و پسازآن به پاریس بود. شایگان که در ابتدا، قصد ادامه تحصیل درزمینهٔ پزشکی را داشت، پس از آشنایی چند با علوم انسانی، از ادامه تحصیل در رشته پزشکی انصراف داد و توجه تام خود را به هنر و علوم انسانی منعطف کرد.
شایگان از نظریهپردازان مهم در زمینه پیوندها و ارتباطات میان اندیشههای شرقی به خصوص هویت ایرانی و مفاهیم غربی بود و آثارش هم به زبان فارسی و هم به زبان فرانسه از کتابهای مهم در زمینه فلسفه شرق و غرب و همچنین ادبیات به شمار میرود. سرانجام این فیلسوف ایرانی به علت سکته مغزی در ۲ فروردین ۱۳۹۷ خورشیدی در بیمارستان فیروزگر تهران در ۸۳ سالگی چشم از جهان فروبست.
سیر اندیشه داریوش شایگان
شایگان و اندیشه هایش را باید در سه دوره نه چندان متمایز و البته در هم تنیده مورد توجه قرار داد. دوره نخست دوره زیست و بالیده شدن در غرب است. عالمیت دوره نخست او با سیاحت در غرب شکل گرفت، اما بواسطه داشتن ریشه در شرق، بازگشت مبتنی بر فهم دوباره داشت. علیرغم سیطره عالمیت غرب، وی به هیچ روی نمیتوانست از شرق جدایی یابد، حتی زمانی که افسون زدگی جدید را به نگارش در آورد. کتاب پنج اقلیم حضور، تنها شرح بزرگترین میراث شعری ایران نیست بلکه دلدادگی وی به این میراث است.
شایگان از همان آغاز سفر به غرب به مطالعه آثار متفکران بزرگ غرب همچون رنه گنون، ریلکه، مارسل پروست و شارل بودلر دست زد. دوران جوانی او با تحصیل در غرب و علاقمندی و گاه شیفتگی به متفکران غرب سپری شد. خود شایگان تصریح دارد که دوره گنونی، دوره کانتی و ایده آلیسم آلمانی و گرایش به مکتب فرانکفورت داشته و ما میدانیم که او علاقمندی به تفکر هایدگر و شیفتگی به فوکو و دلوز داشت. من چندان با این دیدگاه موافق نیستم که شایگان در دوره نخست در ذیل غرب بسر میبرد و جهان غربی و نیز اندیشه مدرنیته بر او سلطه داشته و نظام فکری اش در درون اندیشه غربی قابل فهم است. شایگان به دلایلی به تفکر مدرن و دنیای غرب علاقمندی پیدا کرد، اما بیشترین نسبت را با رویکرد انتقادی و متفکران منتقد همچون گنون، هایدگر و فوکو داشت.
شایگان درابتدای دهه چهل شمسی به خواندن عرفان و فلسفه ایران روی آورد. او نزد علامه طباطبایی میرفت، از رفیعی قزوینی و مهدی الهی قمشهای بهره میبرد و رابطه دوستانهای با سیدجلال آشتیانی و سید حسین نصر برقرار کرد و همواره در جلسات علامه و کربن حضور مییافت. تفکر شیعی و عرفان اسلامی مهمترین بنیانهایی بودند که اندیشه شایگان را در دوره دوم شکل میدهند. دو نوشته مهم او با نامهای “هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی” و ” بتهای ذهنی و خاطرات ازلی” محصول گشت فکری او در این دوره است. اینکه شایگان را روشنفکر بدانیم یا نه امری اساسی در بررسی اندیشههای او محسوب نمیشود.
تا نوشتن کتاب معروفش یعنی آسیا در برابر غرب، شایگان متفکری شرق گراست که در درون ایران فرهنگی و با مدد بن مایههای تفکر شیعی (برگرفته از علامه طباطبایی) و عرفان اسلامی (متاثر از کربن و آشتیانی) به تامل میپردازد. درست است که شایگان از نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق دفاع بعمل میآورد و معتقد است که کودتای ۲۸ مرداد در وجدان ایرانیان، شکستگیهای دردناکی را بر جای گذاشت، اما او نه آل احمد است نه علی شریعتی. شایگان در دوره دوم در درون ایران میکوشد تا فرهنگ و اندیشه ایرانی را بازکاوری و بازنگاری کند. حتی زمانی که شایگان در نشریاتی مانند فرهنگ و زندگی قلم میزد نیز نه بواسطه روشنفکر بودن بلکه به سبب تاملاتش در باره ایران بود که مقالاتی در آن به چاپ میرساند. در همین مجله، احسان نراقی درباره هویت فرهنگی ایران (۱۳۵۴، شماره ۱۹و ۲۰) مطلب مینوشت و جلال ستاری مقاله پیوند عشق میان شرق و غرب را نشر میداد و رضا داوری مقاله نقد کتاب چنین گفت زرتشت را نوشت (همان سال، همان شماره)
شایگان در پایان دوره دوم دست به تجلیل شگفت از شرق و تخفیف بسیار از غرب دست میزند. وی در کتاب آسیا در برابر غرب که در سال ۱۳۵۶ به چاپ رساند، بر خلاف روشنفکران دهه چهل و پنجاه که بی محابا غرب را مورد نقد قرار میدادند و غرب را همان ماشینیزم و سیاه معرفی میکردند، میکوشد تا با رویکردی فلسفی به شرق و غرب بپردازد، اما در عین حال پذیرفتن اندیشه غربی را افتادن در دام نهیلیست تلقی کرده و التفات میدهد که نباید با جهان غرب، مواجههای بدون خوانش انتقادی داشت. شایگان در همین کتاب شرق، ایران و آسیا را در درون معنویت قرار داده و ایران را سرشار از عرفان، فرهنگ فاخر انسانی و معنویت معرفی میکند، سخنی که بعدها در پنج اقلیم حضور با تعابیری دیگر تکرار میکند.
شایگان فرهنگ ایرانی و شرقی را اصیل معرفی میکند. با این وصف نباید دیدگاه واقع بینانه او در باره شرق و غرب را در این اثر از نظر دور داشت. شایگان علیرغم دفاع از شرق، دست به نقد خصلتهایی از شرق مانند شیفتگی، فقدان فهم بنیادین از آزادی و فقدان مسئولیت اجتماعی میزند و در برابر آن مدنیت، مسئولیت پذیری، آزادی و قانون مداری در غرب را مورد تمجید قرار میدهد اما ورود این مفاهیم بدون فهم درست آنها به شرق را علت اصلی غربزدگی بر میشمارد. شایگان میگوید غربزده جامعهای است که فهمی صحیح از بنیادهای غرب ندارد. در این کتاب، شایگان همچون هایدگریها در ایران، غرب را یک کلیت میداند که قابل تجزیه نیست و نمیتوان تکنولوژی غرب را بدون متاثر شدن از فرهنگ و نحوه زیست غرب بدست آورد.
دوره سوم فکری شایگان به زمان پس از انقلاب باز میگردد و تا پایان دوره هفتاد به طول میکشد. در این دوره شایگان هم از شرق گرایی افراطی، هراس دارد و هم از غرب ستیزی دوری میجوید. خود شایگان تعبیر” انسان برزخی”” یا نه این نه آنی” را بکار میگیرد. در این دوره، وی از سلطه نگاه سنتی و نیز تجدد بیرون آمده و میکوشد تا شرق و غرب را مستقلا مورد توجه قرار دهد. شایگان در آثاری مانند “نگاه شکسته” میکوشد تا رویکردش در دوره سوم را تبیین سازد.
در همین دوره است که نگاه انتقادی او به فهم آرمانخواهانه و منظر ایدئولوژیک در باب ایران و شرق شکل گرفته و هشدار میدهد که نباید در دام شرق گرایی افتاد. اما در عین حال او در همین دوره سوم است که به “جهان ایرانی و جهان غرب” و ضرورت گفتگو میان “جهان ها” روی میآورد. شایگان از تقابل فرهنگها و جهانها دست میشوید و مواجهه ایرانیان با دیگران را بر فهم صحیح استوار میسازد و معتقد است که بهترین شیوه مواجهه جهان و فرهنگ ایرانی با دیگری، گفتگو و فهم “عالمیت ها” است. در نوشتار آینده از دوره سوم تفکر شایگان با محوریت ایران معنوی و فرهنگی سخن خواهم گفت. فهم درست دوره سوم شایگان میتواند نقش مهمی در فهم دیگری و کنار زدن اندیشههای افراطی در باب ایران که به حذف دیگری و یا غفلت از فرهنگهای دیگر میانجامد، داشته باشد.
داریوش شایگان و تمدن هند
شایگان از ۱۵ سالگی به انگلستان رفت و از همان آغاز به مطالعه آثار متفکران بزرگ غرب همچون رنه گنون، ریل که، مارسل پروست؛ شارل بودلر دست زد. در دانشگاه ژنو بود که ژان هریر استاد و اسطوره شناس هند، شایگان را با هند و ادبیات و حماسه هند به خصوص مهاباراتا و داستان کریشنا و ارجونا آشنا کرد.
مهاباراتا و راما یانا دو منظومه بزرگ حماسی هند محسوب میشوند. مهاباراتا سروده «ویاس» دانشمند هندی است که در سده پنجم پیش از میلاد در صد هزار بیت سروده شده است. میتوان این اثر حماسی – اسطورهای را رزمنامه یا شاهنامه هندیان برشمرد. به دستور اکبر شاه این حماسه با نام رزمنامه به فارسی ترجمه شد.
بهگودگیتا مهمترین و حکمی آمیزترین بخش مهاباراتا است که ۷۰۰ بیت را به گفتگوی کریشنا و سربازی بنام آرجونا اختصاص داده است. رامایانا بین سالهای ۴۰۰ تا ۲۰۰ پیش از میلاد به نگارش درآمد. مهابهارتا حماسهای در جنگ و رزم است اما رامایانا به اندیشههای دینی و حکمی و فلسفی پرداخته و سخنان و منظر حکمای هند و دانشمندان را بازگو میکند. والمیکی در سده سوم پیش از میلاد بود که رامایانا رابنحوی کشفی و شهودی و بدون پیشینهای در سخن گفتن شعری، آنرا به نظم درآورد. در سده شانزده میلادی بود که «تلسی داس» شاعر مشهور هندی، این اثر را از زبان سانسکریت به نظم فولکلوریک و عرفی مردم هند درآورد. این اثر حکمی ۲۴۰۰۰ بیت است و سفر راما را بازگو میکند. این جاذبه شگرف حماسه و اسطوره و دین هندی سبب شد که شایگان رساله دکتری اش را به «هندوئیسم و تصوف» اختصاص دهد.
داریوش شایگان در دو کتاب «ادیان و مکتب های فلسفی هند» و «آیین هندو و عرفان اسلامی:(بر اساس مجمع البحرین داراشکوه)» به شناخت هند پرداخته است. کتاب نخست در سال ۱۳۴۶ توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. نزدیک به ۵۰ سال بعد دکتر شایگان، امتیاز انتشار آن را به نشر فرزان روز داد که پس از اصلاحات مختصری در سال ۱۳۹۳ منتشر شد. کتاب دوم با عنوان اصلی «Les relations de l’Hindouïsme et du Soufisme d’après le Majma’ Al-Bahrayn de Dârâ Shokûh» در سال ۱۳۴۷ به عنوان رساله دکترای ایشان در دانشگاه سوربن نوشته شده است. با تاسیس نشر فرزان این متن توسط استاد جمشید ارجمند با همکاری تنگاتنگ خود دکتر شایگان به فارسی ترجمه شد و ایشان پیشگفتاری هم بر آن نوشتند. این کتاب در سال ۱۳۸۲ برای اولین بار طبع شد
دکتر شایگان بیش از نیم قرن پیش کتاب « ادیان و مکتبهای فلسفی هند» را تالیف کرد که هنوز پس از گذشت پنجاه و چند سال از منابع معتبر در این زمینه به شمار میرود. همچنین رساله دکتری ایشان Les relations de l’hindouisme et du soufisme: D’apres le Majma al-Bahrayn de Dara Shokuh) به زبان فرانسه (آیین هندو و عرفان اسلامی بر اساس مجمع البحرین داراشکوه)که این کتاب در حوزه تطبیقی اسلام و آیین هند از منابع درجه اول به شمار می آید. مساله هند همواره در نگاه دکتر شایگان بررسی می شد و آخرین سخنرانی ایشان درباره ماهاتما گاندی در جشن یکصد و پنجاه سالگی تولد او بود.
او در هندشناسی اولین کسی است که تاریخ فکر و فلسفه هندی را به زبان فارسی نوشت به گونه ای که بتوان در کنار آثار هندشناسان بزرگ خواند.
داریوش شایگان و تمدن ایران
ایران فرهنگی و تطورات تاریخی آن، بنیانهای فکری و فرهنگی ایران، خرد ایرانی، ضرورت آگاهی ایرانیان از میراث و سنت بنیادین ایران و تاریخ بنیادین ایران برای شایگان، یک مسئله شالودهای و اصیل بود. زمانی که وی از سنت و خرد ایرانی سخن میگوید درصدد احیای گرایشهای قومی و برتری جویی نیست. دغدغه او بازنگاری میراث فرهنگی ایران است تا بتواند گفتگوی شرق و غرب را سامان دهد.
شایگان در پنج اقلیم حضور، بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان که نخستین بار در ۱۹۸۳ به صورت مقالهای به زبان فرانسه چاپ شده بود تصریح دارد که پنج شاعر برجسته ایرانی (فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ) خصلت فرهنگی و شاعرانگی را پی ریزی کردند. ایرانیان به باور وی به سبب بنیانهای فکری و فرهنگی خاص بود که این پنج شاعر را در مقام نمونههای اعلای بینش شاعرانه خویش برگزیده اند. هر کدام از این بزرگان فرهنگی، نماینده تبلور یک جریان بزرگ فکری برشمرده میشوند.
فردوسی به اعتقاد شایگان، اوج هویت حماسی ایرانی است. فردوسی کوشید تا به بازیابی هویت ایرانی بپردازد، به همین روی شاهنامه از جوهر هستی سخن میگوید. شایگان به بخش نخست که اختصاص به اندیشه حکمی فردوسی دارد عنوان “زمان حماسی که فراتر از مرگ میرود” میدهد. شایگان شاهنامه را منظومه حماسی جاودان ایرانی تلقی میکند که در احیای هویت ملی ایرانیان نقشی بنیادین داشت.
شاهنامه به باور شایگان به سند خاطره قومی ایرانیان تبدیل شده و خصلت فرهنگ فاخر و بالنده و ویژگی اصیل و گرانقدر انسانی را بازنمایاند. شایگان میگوید در شاهنامه سخن بر سر گوهرها و فرهنگ اصیل است، بنیانی که هستی انسان را بر میسازد، سخن بر سر پیوند و جدایی انسانها و تعارض و آشتی فکرها و فرهنگ هاست که زندگی و جهان آدمیان را شکل میدهد.
شایگان دیدگاهی گشوده و فراخ درباره ایران داشت و اندیشه اش بتمامه صبغهای فکری و فرهنگی بود نه سیاسی و ایدئولوژیکی و مبتنی بر قدرت و برتری جویی. بنیان فکری او در این مسئله، به تعبیر خودش چهل تکه بود تا محدود و محصور. وی پس از فهم دقیق ایران و بنیان هایش به ریشههای فرهنگی و حکمی ایران و نه نظام قدرتش روی آورده و آینده ایران را نیز در بنیاد فرهنگ آن جستجو میکند، بنیادی که اصیل است و ریشه دارد و در مواجهه با سایر فرهنگها و دیگری، آغوشی باز دارد و به استقبال گفتگو میرود.
شایگان معتقد است ایران در میانه غرب و آسیا قرار دارد از این حیث ایرانیان هم ریشه در آسیا دارند و هم نگاه به غرب دوختهاند. موقعیت میانه به باور او امری بنیادین است که سبب ظهور تمدن ایرانی شده است. نگاه شایگان به ایران هم متأثر از کربن است و هم برگرفته از سنت عرفانی خراسان بزرگ میباشد که آغازگاه ظهور تصوف و تفکر ایرانی در دوره اسلامی است. او بر خلاف آرمان خواهان و منظر ایدئولوژیک در باب ایران که به افراطی گری و برتری جویی جغرافیایی – تاریخی و حتی نژادی مودی میشود، دیدگاهی واقع بینانه دارد.
به باور شایگان فرهنگها امروزه در هم تنیده شدند و به سبب این در هم آمیختگی نمیتوان از یک «ایرانی ناب و خالص» سخن گفت. در عین حال او از «جهان ایرانی» و سنت ایران دفاع کرده و معتقد به گفتگو میان «جهان ها» است. شایگان بر این باور است جهان ایرانی با میراث بنیادین خود در مواجهه با سایر جهانها و مدرنیته قرار دارد. این مواجهه، تقابل و تعارض نیست.
بهترین شیوه از دیدگاه او، گفتگو و فهم «عالمیت ها» است از این رو بر خلاف بسیاری از متفکران معاصر غربی که از برتری عالمیت مدرنیته و غرب سخن راندند، معتقد است «جهان ها» را باید از نو در درون خود بازشناسی کرد.
امرسون درباره شاعرانگی ایرانیان تعبیری دارد که شایگان در پنج اقلیم حضور از آن بهره گرفته و به کمک آن جهان ایرانی را ترسیم میکند. امرسون فرانسویها را در اروپا با ایرانیان از حیث روح معنوی و لطیف و دلبستگی به وجه شاعرانگی مورد مقایسه قرار داده و معتقد است ایرانیان، فرانسویها شرق و آسیا هستند.
به باور امرسون این جهان ایرانی، نشان از هوش برتر آنان و احترامشان به دانش و فضل و ادب داشته و همین وجه شاعرانگی شأن است که روح تسامح ایرانیان را شکل داده، روحی که به گفته او در تضاد آشکار با رفتار خشن و تعصب آلود ترکان عثمانی است. این تفکر از فرهنگ غنی ایرانیان نشأت میگیرد، فرهنگی که برساخته شاعران بزرگ ایرانی است که در طول پنج قرن به نحو مداوم تقویت شده و ایرانیان را قادر ساخته تا هویت ملی خود را حفظ نمایند.
فلسفه و شعر منظومه ایرانی را برساختند. شاعران برجسته ای را که شایگان آنان را بازتابنده یکی از وجوه روح ایرانی میداند. ریشه در حکمت دارند. آغاز این منظومه فردوسی است. داستانها و حقایق در شاهنامه، بازتاب گوهر و هنر است. داد و بیداد، راستی و نادرستی، شجاعت و زبونی، کشمکش نیک و بد در سپهر و ناموس هستی است.
فردوسی از انسان کامل در هیئت فرزانه- شاه سخن میگوید، فرزانهای که هم سیر در کمال و جهان مینوی دارد و هم انسانها را دعوت به سپنته گی میکند. از این حیث، مرزهای ایران جغرافیا نیست، مرزهای تفکر و فرهنگ ادب و حکمت است این بنیانها در شبه قاره آنچنان تأثیرگذار است که مرحوم اقبال و نیز امیرخسرو دهلوی را نمیتوان بدون فهم این مرزها شناخت. تأثیر تفکر ایرانی در شرق به همان میزان است که در حوزه آناتولی است، سراسر این حوزه از زمان مولوی، برهان الدین، شمس، اوحدالدین کرمانی تاکنون تحت تأثیر چنین سپهری است.
اورهان پاموک برنده جایزه نوبل میگوید هرجای دنیا بروی، یک ایرانی را میشناسی. ایرانیان با سخن شعری و آوردن اشعار از میراث شاعرانگی، ایرانی بودنشان را عیان میسازند. رمان «نام من سرخ» متأثر از همین بنیانهای فرهنگی است. بدون فهم هویت تاریخی- فرهنگی ایران نمیتوان منظومه ایرانی را فهمید.
فردوسی، مولوی و حافظ تاریخی دارند. هرکدام تفکر، فرهنگ و ارزشهای تاریخ خود را سرودند و بازتاب دادند. هرکدام دغدغهای از هویت ایرانی داشتند. دغدغه زبان، حکمت، آینده. سعدی نیز همچون فردوسی دغدغه زبان دارد اما فردوسی هراس از نابودی هویت نیز دارد. فیلسوفان و شعرا، میراثی را شکل دادند که گشوده است، گشوده به فرهنگ، زبانها، مردمان گوناگون، ادیان و باورها. اخلاق مروت، دین حکمی و فرهنگ مدارا شالوده مردمان ایرانی را شکل داده است. ایرانیان در میان همه مسلمانان، تنها مردمانی بودند که درکی عرفانی- باطنی و معنوی از دین داشته و کوشیدند تا از حصار درک فشری و ظاهری فرا روند. این سنت تا به امروز، عقلانیت دینی را به ارثیه نهاده است. چنانچه میراث عرفانی، معنوی و حکمی از دین در ایران ریشه ندوانده بود، استعبادی نداشت که دین ایرانیان، دین مردمان حجاز قشری و متصلب گونه گردد.
شایگان زبان فارسی را در منظومه ایرانی، بنیادین تلقی میکند. وی حتی گاهی از سر دلدادگی، زبان فارسی را زبان امپراطوری پارسی دانسته که موجبات همدلی و وحدت مردمان گوناگون که در سرزمین ایران زیستهاند، را فراهم آورده است. او زبان فارسی را میراث بنیادین مشترک ایرانیان بر میشمارد. در فهمی والا، شایگان شالوده فرهنگ غنی ایران را زبان فارسی تلقی میکند به همین سبب است که روح ایرانی و ایرانی بودن را در زیان فارسی و شاعران ایرانی و نه فیلسوفان ایرانی همچون فارابی، ابن سینا و سهروردی جستجو میکند و این گرچه میتواند نشان از دلداگی شایگان به ایران باشد اما نقیصه مبهمی است که برغم حضور در میان فیلسوفانی چون علامه طباطبایی، حائری و آشتیانی فهمی بنیادین از نقش یگانه حکمت و فلسفه ایرانی ندارد. البته شایگان می کوشد تا شعر و زبان فارسی را حکمی ببیند اما دستیابی بنیادین به فلسفه ایرانی نیازمند نسبت و مواجهه عقلانی با ایران میباشد. این کاستی تنها در شایگان نیست که ظهور پیدا کرده بلکه در بسیاری از متفکرانی که درباره ایران اندیشیدند غفلت اساسی از نقش میراث عقلی در پی ریزی منظومه ایرانی را میبینیم.
شایگان و تمدن شرق
شایگان در مقام تبیین و آسیبشناسی چگونگی شکلگیری تجدد و تاثیر آن بر جهان شرق، معتقد است که ما فرهنگهای شرقی در دوره تکوین فرهنگ غرب و یا همان «ضیافت مدرنیته غربی» در دوره رنسانس، دوران جنبش اصلاح دینی، عصر روشنگری و نهایتا در انقلاب صنعتی، حضور نداشته و در خواب بیخبری گرفتار شده بودیم و به تعبیر او در «تعطیلات تاریخی» به سر میبردیم، که ناگهان فرهنگ جدید غرب در قامت تجدد، ما را از این خواب تاریخی بیدار و خود را به ما تحمیل کرد. شایگان معتقد است این «تقدیر تاریخی»، «توهم مضاعف» را برای فرهنگهای پیرامونی و یا همان جهان شرق به همراه آورد، به گونهای که «از یک سو گمان میکنیم تفکر تکنیکی غرب را مهار میکنیم، و از سوی دیگر میپنداریم که میتوانیم هویت فرهنگی خود را حفظ کنیم، غافل از اینکه این پیشرفت ظاهری، به قیمت نابودی جمله آن ارزشهایی تمام میشود که مذبوحانه درصدد حفظ آنها هستیم».
شایگان معتقد است انسانهایی که در شکاف بنیادین سنت و تجدد قرار گرفته و میان ارزشهای سنتی از دست رفته و ارزشهای جدید و آینده گرفتار شدهاند، از منظر روانشناختی فرهنگی، دچار حالتی بیمارگونه به نام «اسکیزوفرنی فرهنگی» شدهاند که این بیماری فکری، خود را به صورت تعلق خاطر شدید و یا در عین حال نفرت و بیزاری مفرط به سنت و فرهنگ جدید عیان میسازد. به اعتقاد شایگان، چنین رویکردی، «کژتابی» ذهنی و یا تحریف معانی را در سطح تفکر و خلقیات اجتماعی به دنبال میآورد. از منظر او، این کژتابی در شکل عملی و در قالب «روکشکاری» پدیدار میشود که براساس آن، روکش کردن جهانبینی کهنه بر روی یک زمینه نو (سنتی کردن جامعه)، و روکش کردن یک گفتار جدید به یک زمینه کهنه (مدرنسازی) اتفاق میافتد که از پیامدهای چنین کژتابی ذهنی و روکشکاری، تقابل دوگانههای سنتگرایی و سنتگریزی و همچنین غربزدگی و غربستیزی پدیدار میشود. شایگان در این تحلیل، درصدد است به نوعی آسیبشناسی روانی و ذهنی بپردازد و به گفته خودش، «باستانشناسی عقبماندگی» را برملا سازد.
شایگان، اسکیزوفرنی فرهنگی را واقعیتی انکارناپذیر میداند و حتی بر این باور است که تنها جهان شرق، درگیر اسکیزوفرنی فرهنگی نیست، بلکه غرب نیز در سطحی دیگر با آن مواجه است. وی راهکار مواجهه با این پدیده را، «اسکیزوفرنی فرهنگی مهار شده» و به نوعی همزیستی و گفتوگوی آگاهانه فرهنگها و پرهیز از نزاعهای هویتیابی ناب فرهنگی میداند.شایگان معتقد است در اوضاع آشفته فرهنگی امروز جهان مدرن، که عرصه تقارب سه پدیده افسونزدایی، تکنیکزدگی و مجازیسازی جهان است، شاهد بروز و ظهور انسان «چهل تکه» هستیم که دیگر به هویت خاصی تعلق ندارد و به نوعی چند هویتی است. و به نوعی ما در عصر «دورگهسازی همگانی» هستیم، و این شرایط نوعی عصر «مرقعکاری» را فراهم ساخته که بر اساس آن، هر انسانی در چارچوب ارتباطات فرهنگی، به چینش و ترکیب موزائیکوار دلبستگیها و علایق خود میپردازد.
داریوش شایگان و تمدن غرب
از نظر او برای فهم بهتر سنت و تجدد بایستی تحولاتی که در غرب تحت عنوان تجدد صورت گرفته مورد بررسی قرار داد و اساساً باید دانست که شایگان چه تعریفی از غرب و همچنین چه تعریفی از شرق ارایـه مـی کنـد. اگـر برخـی غـرب را جغرافیـایی، فرهنگـی، ایدئولوژیکی، فلسفی و تکنولوژیکی تعریف می کنند تعریف شایگان از آنها متفاوت است. او می نویسد که غرب گذشته از منطقه جغرافیایی یک جهان بینی هم هست که بر دو هزار و پانصد سال تاریخ تکیه دارد.
شایگان تلقی یک ایرانی عادی را از نخبگان جدا میکند.تلقـی ایرانـی عـادی در برابـر غرب، بین دو قطب افراطی تسلیم بیقید و شرط و طرد بیچون و چرا نوسان دارد. این دو تلقی هردو از یک عدم شناخت سرچشمه میگیرند. غرب نـه بهشـت اهـل مدینـه فاضـله ست و نه جهنم نفرین شدگان ابدی.
شایگان شاید جزو نخستین متفکرین ایرانی اسـت کـه از بحران غرب سخن گفت ولی به فروپاشی آن معتقد نشد . در مورد بحران موجود در غرب، خود وی می نویسد: اینک در حدود دویست سال است که غربیان سخن از بحران های خود می کنند و درقرن هیجدهم، یعنی در بحبوحـه عصـر روشـنگری، ژان ژاک روسـو، مفهـوم پیشرفت و تمدن را در روزگاری که روح زمانه حکومت خودرا می ستود و شالودۀ انقـلاب فرانسه را می ریخت سخت انتقاد کرد.
وی این بحران ها را در انحطاط فرهنـگ، غروب خدایان، مرگ اساطیر و سقوط معنویت، میداند که موجب شـد، از هـر سـو علیـه اختناقی که بیماری تولید اقتصادی در جامعۀ مصرف ایجـاد کـرده اسـت، فریـاد اعتـراض برخیزد.
با این حال پرسش از انحطاط معنیاش فروپاشی نیست. غرب قدرت فاصـله گیـری از موضوع را دارد، همچنان که شایگان یادآوری می کند، در غرب پژوهش، نوآوری، بازسازی و دگرگون کردن تحت حاکمیـت عقلانیتـی کـه هـیچگـاه عنـان کـار را رهـا نمـی کنـد از خصوصیات آن است. از همین روست که غربی همیشه کارش را مهار می کند و هیچ وقت خودش را ول نمی کند و بی کوشش مدعی نمی شود.
اگر غرب به بن بست رسیده، لااقل به این بن بست آگاه است و درحـدود صـدوپنجاه سال است که شاعران و متفکران غرب از عصر پریشان خاطری، از بحران معنوی، از مـرگ اساطیر، از غیبت خـدا و از بیمـاریهـای مـوروثی مسـیحیت دم مـی زننـد.
روشنفکران شرقی و غرب از نظر داریوش شایگان
به نظر شایگان تفکر مغرب زمین چهار مرحله نزول یابنده روح را پشت سر نهاده است:
1- نزول از بینش شهودی به تفکر تکنیکی.
2- نزول از صور جوهری به مفهوم مکانیکی.
3- نزول از جوهر روحانی به سوائق نفسانی.
4- نزول از غایت اندیشی و معاد به تاریخ پرستی.
او بر این باور بود که روشنفکران شرقی به جای آن که از دام مدرنیزاسیون غربی بگریزند، گمان کردند که میتوانند در عین حفظ هویت فرهنگی خود، تکنولوژی مدرن غربی را از آن خویش سازند و از آن استفاده کنند اما نمی توان گفت ما تکنیک را میپذیریم و از عوامل مضمحل کننده آن میپرهیزیم زیرا تکنیک خود حاصل یک تحول فکری و نتیجه یک سیر چند هزار ساله است.
هویت، توسعه و مدرنیته در اندیشه شایگان | سید اسدالله اطهری | مطالعات میان فرهنگی | شماره 14 | 1389
دیدگاه