اسطوره و نگرش انتقادی به آن
ماکس پلانک تمثیل زیبایی از پویش حقیقت ارائه میدهد. او میگوید: «حقیقت چون فانوسی است که در دل تاریکی شب بر قلهای بلند میافروزد. هر چقدر ما بیشتر به طرف قله نزدیکتر میشویم، روشنایی بیشتری در اطراف ما افروخته میشود، اما هیچگاه نمیتوانیم قله را فتح کنیم. او نتیجه میگیرد که نمیتوان حقیقت را به تملک خود درآورد، تملک حقیقت، پایانی است بر پویش حقیقت.» با توجه به این تمثیلِ پلانک می توان گفت که ادعای دستیابی به حقیقت مطلق امری امکانپذیر نیست و در صورت طرح چنین ادعایی جستجو برای حقیقت پایان می یابد و این همان نقطه است که حقیقت به اسطوره مبدل می شود. مادامی که چون و چرا اساس حقیقت را تشکیل دهد، حقیقت روند پویش خود را طی میکند، اما از زمانی که حقیقت بر مبنای بیچون و چرایی قرار گیرد، به اسطوره تبدیل می شود.
اسطورهها هر حقیقتی را که به تصدیق ملتها میرسد و میتواند در برههای از زمان محل جنبش و پویش و بیداری وجدانها گردد، خود را در مرکز آن مینشانند و چون بدین کار موفق شوند، بتدریج حقیقت را از درون پوک و معنای آن را سرشار از مضامین اسطورهای میکنند. حتی ما وقتی به عصر روشنگری باز میگردیم میبینیم که در آنجا نوعی از الهههایی که در واقع خدای عقل و خرد هستند، ستایش و عبادت مـیشوند.
رولان بارت
رولان بارت یکی از مهمترین اندیشمندان و اسطورهشناسانی است که با نگاهی انتقادی به نقش اسطوره در دنیای معاصر و نسبت آن با حقیقت میپردازد. مقاله بلند اسطوره امروز در حقیقت حاوی عقاید بارت در خصوص اسطورهشناسی است. بـه عقیدهی او، اسطوره مرز میان واقعیت و تصنع را مخدوش میکند. به عقیده ی بارت اسطوره در هر چیزی نفوذ میکند و هیچ چیز از چنگاندازی اسطوره در امان نیست. به عقیدهی او نظریههای علمی، دولتها و حتی مفاهیمی مانند، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر نیز دستخوش دستبرد اسطورهها میشوند. به عقیدهی بارت در چنین فضایی که اسطورهها بر هر چیزی چنگ میاندازند، فضای اندیشه و فکر و تصمیم و انتخاب در تصرف اسطورهپرستی قرار میگیرد و به شدت تنزل می یابد.
اسطورهها با نفوذ در درون هر چیز از جمله حقایق آنها را از معنا تهی و به شکل مبدل میکنند. در واقع اسطوره با تهی کردن چیزها از معنا آنها را مبدل به اشکال نمادینی میکند. از نظر بارت اسطوره عبارت است از «تبدیل معنا به شکل». اسطوره معنا را از چیزها به سرقت میبرد و آنها را به اشکالی صرف تبدیل میکند. بدین ترتیب زمانی که حقیقتی خود را به عنوان حقیقتی مطلق و فارغ از هر چون و چرایی مطرح نماید، مجال لازم برای چنگاندازی اسطوره به آن را فراهم میآورد و بتدریج این حقیقت از معنا تهی و به شکل مبدل می شود. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که اسطورهها وقتی به مفاهیم و حقایق دستبرد میزنند، چون مفاهیم اسطورهای به تجربه دریافت نمیشوند، پس برای نمایش خود به منزله امرهای حقیقی و واقعی، به جعل مفاهیم میپردازند. مفاهیم مجعول وقتی به هیأت اسطورهای در میآیند، تردید کردن در آنها، بویژه برای کسانی که با «ترس از تردید» زندگی میکنند، به کلی ناممکن میشود. این است که با اسطورهای نمایش دادن مفاهیم مجعول، جعل را آنچنان بزرگ نشان میدهند، که به گفتهی گوبلز، کس در راست بودن آن تردید نکند. ملاحظه میکنید که مفاهیم در کارگاه اسطورهسازی، نه از راه تجربه، بلکه از راه محیرالعقول کردن امر اسطورهای و از راه ترس از تردید به ذهن القاء میشود.
گردآوری: عاطفه کریمی
دیدگاه