دوران صفویه و اندیشه سیاسی در ایران
اگر مهمترین وجه نظریه سیاسی ایران باستان را فرّهایزدی بدانیم، بی شک مهمترین وجه نظریه سیاسی ایران در دورهی اسلامی امامت میباشد. ورود اسلام به ایران روند هویتی ایران باستان را به سوی روند هویتی اسلامی تغییر داد، اما به تدریج روند هویتی اسلامی در ایران با روند دیگری به نام تشیع پیوند خورد و نه تنها هویت اسلامی ایرانیان بلکه گرایشهای سیاسی آنان را نیز سمت و سویی متفاوت از بقیه دنیای اسلام بخشید. در قرون اولیه اسلامی، بواسطهی سیطرهی اهل سنت بر تمامی ارکان سیاسی و اجتماعی سرزمینهای اسلامی، تشیع از جمله جنبشهایی بود که همواره با محدودیتهای بسیاری برای انتشار آموزههای خود مواجه بود. نظام سیاسی خلافت، نظام سیاسی غالب در طول شش قرن اولیهی اسلام بود و پس از آن نـیز در قـالب خلافت کوتاه مدت در مصر یا خـلافت تـرکان عـثمانی تـا اوایـل قرن 14ق، به حـیات خـود ادامه داد. در حالی که نظامهای سیاسی شیعی در زمانهای کوتاهتر صرفاً در بعضی از نقاط به مـنصهی ظـهور رسـیدند.
آمیخته شدن تشیع با فرهنگ ایرانیان در تمامی دورهها و به شکلی تدریجی اتفاق افتاد، اما در دوران حکومت صفویان بود که به شکلی گسترده و بواسطهی سیاستهای گاه خشن پادشاهان صفوی به خصوص شاه اسماعیل اول مقبولیتی عام یافت. زیرا تا پیش از این دوران مشروعیت دینی و سیاسی دستگاه خلافت و مقبولیت آن در دنیای اسلام، مجالی را برای فعالیتهای شیعیان ایجاد نمیکرد. شیعیان در حوزهی عمومی و ساختارهای سیاسی و اجتماعی از جایگاهی برخوردار نبودند و به همین خاطر عمدتاً در حوزهی فقه خصوصی و ضبط و جمع آوری حدیث فعالیت میکردند. دلیل این امر را نیز باید در حاکمیت مطلق حاکمان سنی مذهب اموی و عباسیان بر سرزمینهای اسلامی و شدت عمل آنها در برابر هرگونه تحرک سیاسی و اجتماعی شیعیان دانست. این در حالی است که اهـل سنّت به این دلیل که پس از رحلت پیامبر اسلام همواره در عرصه سیاسی حضور داشتند، از فـقه حـکومتی غنی و گستردهتری نسبت به فقه حکومتی شیعه برخوردار بودند و بهطور مستقل، مـنابع بـسیاری را به فقه حکومتی اختصاص دادند.
پس از سه قرن از ورود اسلام به ایران و تا پیش از ظهور حکومت قدرتمند و شیعی مذهب صفویه، آل بویه نخستین حکومت قدرتمند شیعی در ایران بود. اگرچه دولتهای شیعی دیگری همچون علویان طبرستان نیز ایجاد شدند، اما به هیچ عنوان اهمیت سیاسی و اجتماعی حکومت آل بویه را نداشتند. آل بویه توانستند نخستین حکومت مستقل و شیعیمذهب را در ایران ایجاد نمایند که بیش از یک قرن به عنوان مبلغ و مروج فرهنگ شیعی امامیه تداوم پیدا کرد. بنابراین برای اولین بار یکی از سلسلههای اسـلامیِ ایـران با مذهب تشیع، بین النهرین را تحت سلطه خود درآورد و پس از سه قرن، آزادی مذهبی را به شیعیان هدیه نمود. آنچه آل بویه را در تاریخ ایران و اسلام مشهور نمود، حمایت آنان از شیعیان امامیه و تلاش در جـهت تـرویج و تـوسعهی فرهنگ شیعی بود، کاری کـه تـا آن روزگار و حتی تا قرنهای بعد هم انجام نشد.
با تأسیس این حکومت شیعی مستقل و اشغال بغداد توسط آنها، دستگاه خلافت تحت سیطره آل بویه درآمد، اگرچه خلیفه حفظ شد، اما شیعیان توانستند پس از بیش از سه قرن فشار و سرکوب، آزادانه به انجام مراسم مذهبی و برگزاری آیینهای خود بپردازند. اما حکومت آل بویه به دنبال قدرت گرفتن قبایل ترکنژاد در ایران و حمایت و پشتیبانی خلیفه از آنها، پس از حدود یک قرن سقوط کرد. پس از حکومت شیعه مذهب آل بویه، حکومتهای ترک نژاد غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان که همگی سنیمذهب و در بیعت با خلیفه بودند، در ایران به حکومت رسیدند. این حکومتها بمنظور کسب مشروعیت از سوی خلیفه عباسی، رابطهی نزدیکی با آن داشتند و همین امر موجبات سختگیری بر شیعیان را فراهم میآورد. نهایتاً با حملهی مغولها هم حکومت سنیمذهب خوارزمشاهیان در ایران سقوط کرد و هم خلافت عباسیان با تسخیر بغداد توسط مغولان و کشته شدن آخرین خلیفهی عباسی پایان یافت.
یکی از پیامدهای حملهی مغولها، ایجاد فضای باز مذهبی بود. مغولان پیرو کیش شمنی و از تعصب مذهبی به دور بودند. آنان در آغاز فرمانروایی بر ایران، به دیـنهای مـرسوم آن زمـان، از جمله دین اسلام و فرقههای آن توجهی نداشتند. در دوران مغولان، با وجود سختگیریها گاهگاهی مدارای مذهبی بر فـضای فـرهنگی ایران حاکم بود. چنین فضایی موجب شد که شیعیان، بهویژه به علت وجود خواجه نصیرالدین طوسی کـه عـلاوه بر منجم و ریاضیدان بودن از عالمان برجسته شیعه بود و موقعیت ممتازی در دربار هلاکوخان مغول داشت از آزادی نسبی در بـیان عقاید مذهبی برخوردار شوند و مذهب شیعه را ترویج کنند.
عدم تعصب مذهبی مغولها و تسامح آنها در برابر ادیان دیگر از یکسو و وضعیت اسفبار ایران پس از حملهی مغولها زمینه را برای افزایش گرایش به تصوف به دنبال داشت. مغولان که خود به آیین شمنی اعتقاد داشتند، اولویت خاصی برای دیگر ادیان قائل نبودند و هیچ محدودیتی برای آنها ایجاد نمیکردند که این امر زمینه را برای تبادل آراء میان اندیشمندان و ادیان مختلف فراهم کرد. البته اوضاع مصیبت بار مردم نیز از جمله عوامل گرایش اقشار مختلف به آموزههای صوفیان شد. آشفته بازار فکری و روحی و رنجدیدگی و مصیبتزدگی مردم، تبدیل شدن خانقاهها به جزایر آرامی که در آموزههای تصوف محل شفای روحـی بـیماران و تسکین آلام آنان به شـمار مـیرفت، کنار آمدن با شرایط موجود برای مردمیکه هستی خود را بر باد رفته میدیدند، و دوری از جنگ و خشونت و کثرت فقر و تزلزل زندگی، که بیش از هر چیز حاصل تیرهای نامریی مغول، یعنی ایجاد رعب و وحشت بـه شـمار میآمد و پیامدی جز روحیهی انفعال، سرخوردگی و ناامیدی نداشت، از جملهی عوامل تأثیرگذار در رغبت و گرایش گروههای مختلف به متصوفه گریدد.
یکی از پیامدهای رواج اندیشههای صوفیانه در ایران همگرایی مذهب تشیع با آموزههای صوفیانه بود که این قرابت و نزدیکی موجبات سیاسی شدن تصوف را فراهم آورد. در واقع روند صعودی دخالت جریان تصوّف در حوزهی سیاست در این دوران، از مـهمترین دگرگونیها در تاریخ تصوّف میباشد. به واقع، گفتمان شیعی- صوفی به عنوان گفتمان مسلط جامعهی ایران پس از هجوم مغول شکل گرفت و آنگاه از دل آن، قیامها، جنبشها و حـرکتهای سـیاسی- اجتماعی مـتفاوتی رویید، که گرچه هر یک بسته به پیشزمینهی باورها، اعتقادات، علایق، سلایق و فرهنگ جغرافیای خاص آن مـنطقه، جنبهای از گفتمان را تقویت نمودند و عناصری از آن را برجسته ساختند و بعضاً مواردی به آن افزودند و یا حتی جنبههایی از آن را مسکوت گذاشتند، با این حـال، همگی ریـشه در هـمان گفتمان واحد داشتند و به منظور برجستهسازی خویش و حاشیهرانی رقیب سنی مـذهب خـود، قد علم نمودند. اما مهمترین تأثیری که گفتمان شیعی- صوفی بر جای گذاشت، کمک به شکل گیری حکومت صفویه در ایران بود.
اندیشههای صوفیانه، مذهب تشیع و اندیشهی سیاسی فرّهایزدی از جمله مهمترین پایههای نظری حکومت صفویان به شمار میآید. بنیانگذاران دولت مـرشد- شاهی صـفوی توانستند از اخوّت و برابری اهل خانقاه در مسلک تصوّف و نیز از برپایی جامعهی آرمانی و مهدویّت در مذهب تشیع به خوبی استفاده نموده و با تلفیق این دو با اندیشهی «فرّه ایزدی» دولت نسبتاً دیرپای خود را پایهگذاری نمایند.
صفویان با سرکوب تمامی مدعیان حکومت، توانستند اولین حکومت واحد و یکپارچه را پس از حملهی اعراب به ایران در این کشور بوجود آورند و اسماعیل اول به عنوان مرشد کامل و اولین پادشاه صفویه که ادعا میکرد، نسباش به امامان شیعه میرسد و به این ترتیب برگزیده و منصوب از جانب خدا است، برگزیده شد. به این ترتیب تمامی عناصر تصوف، تشیع و فرّهایزدی در عناوین شاهان صفوی مشهود است.
در جامعه سنتی و دینی صفوی، فهم و تفسیر تمام پدیدهها از جانب منابعی که دین را تفسیر میکردند و از طریق پارادایم دینی صورت میگرفت. در این دوران دو منبع متفاوت تفسیر دین و دو مرکز تولید فرهنگ وجود داشت. این دو مرکز که تولید کننده فرهنگ سیاسی، ایدئولوژی سیاسی و سازنده مشروعیت نظام صفوی بودند عبارتند از:
نهاد تصوف با تقسیرهای طریقتگرایانه و نهاد روحانیت با تفسیرهای شریعتگرایانه. از نکات بسیار مهمی که در عصر صفوی باید به آن توجه کرد گسترش مذهب شیعه و پیرو آن فرهنگ سیاسی شیعی است. پس از به قدرت رسیدن صفویان به تدریج همگرایی سیاسی تشیع و تصوف به نفع تشیع کاهش یافت. قدرت گرفتن بیش از اندازهی صوفیان و نفوذ شدید آنها در دربار صفویه و انسجام و هماهنگی و تشکیلات مـنسجم آنـان، موجب شد تا پادشاهان صفوی از قدرت صوفیان بیمناک شده و تدریجاً از نفوذ آنها بکاهند. شاهان صفوی بمنظور کاهش نفوذ سیاسی و اجتماعی صوفیان به تقویت و گسترش تشیع پرداختند و تلاش کردند تا با حمایت از علما و فقهای شیعه داخل کشور و دعوت از علمای شیعه خارج، قدرت صوفیان را محدود کنند.
استقرار دولت شیعی صفوی زمینهی مناسب را برای رشد فقه سیاسی شیعه و توجه به نظریههای سیاسی و حکومتی آن فراهم کرد. تا پیش از این، تفوق سیاسی و اجتماعی اهل تسنن بر تمامی شئون زندگی ایرانیان و به طور کلی جهان اسلام، مجالی برای فعالیت فقهای شیعی در عرصهی فقه عمومی ایجاد نکرده بود و عمده فعالیت آنها در حوزهی فقه خصوصی و ثبت و ضبط حدیث خلاصه میشد.
سیاست طرفداری از اهل تسنّن و سختگیری نسبت به علمای شیعه در ادوار قبل از حکومت صفویان، موجب اختفا و پراکندگی علمای شیعه در داخل و خارج ایران شده بود و مراکزی چون جبلعامل و شامات و عراق و بحرین، محل تجمع فقهای طراز اول شیعه بود. این امر دولت نوبنیاد صفوی را ملزم میساخت، ضمن حمایت و تقویت علمای داخل کشور، زمینهی دعوت از علمای خارج از کشور را نیز فراهم سازد. تشکیل دولت نیرومند شیعی صفوی، پایگاه و پناهگاه مستحکمی بود که موجبات مهاجرت علمای شیعهی خارج از قلمرو این دولت را فراهم میساخت. علی بن حسن زواره ای، محقق کرکی، شیخ حسین پدر شیخ بهایی و شهید ثانی از جمله علمایی بودند که از نواحی دیگر به ایران آمدند. این علما پس از ورود به ایران آزادانه به تحقیقات دینی خود پرداختند و نقش بسیار مؤثری در ترویج و گسترش مذهب شیعه داشتند. بویژه این علما تلاش نمودند تا تشیع صوفیانه را به تشیع فقاهتی تغییر دهند. در این دوران اقدامات فراوانی به منظور گسترش تشیع در ایران صورت گرفت که میتوان آنها را به شکل زیر برشمرد:
1- ایجادِ مدارس و مراکز مذهبی متعدد در ایران که علما و متفکران شیعه زیادی را تربیت کردند.
2- گسترش آیینها و مراسم مذهبی مخصوص شیعیان در شهرها و مناطق مختلف ایران ازجمله: جشن عید غدیر، جشن میلاد حضرت مهدی، مراسم عزاداری امام حسین و شهدای کربلا، بزرگداشت شهادت دیگر ائمه.
3- توجه به زیارتگاههای شیعیان بویژه مقابر امامان شیعه و امامزادهها و مرمت و بازسازی آنها.
4- واداشتن مردم به قبول مذهب شیعه با اجبار یا تشویق
بدین ترتیب سیاست تضعیف تصوف و تقویت تشیع موجب گشت تا به تدریج علما و فقها به جایگاه سیاسی و اجتماعی دست یابند که تا پیش از آن صوفیان از آن برخوردار بودند. در واقع همگرایی که از چند قرن قبل میان تشیع و تصوف ایجاد شده بود، با سیاستهای حکومت صفویه مجدداً به جدایی و خصومت گرایید و اندیشهها و آموزههای تصوف توسط علمای شیعه به شدت مورد مخالفت قرار گرفت و بیزاری از تصوف فراگیر شد تا جایی که چهرههای برجستهای مانند محقق سبزواری، شیخ علینقی کمرهای، میرسید احمد علوی و میرزا رفیعالدّین نائینی، صوفیان را فاسق نامیدند.
صفویان، صوفیان مرید خود را نردبان قدرت قرار دادند و پس از آن به دلیل ترس از قدرتیابی صوفیان در پناه قدرت فقیهان و متشرعان قرار گرفته و صوفیان را هم به صورت عملی- با قتل و تبعید و حبس- و هم نظری- با نوشتن آثاری علیه باورها و عملکرد صـوفیان- از صحنه سـیاست بیرون کردند و علمای شیعه را جایگزین آنها نمودند. این جایگزینی تأثیری ماندگار بر اندیشهی سیاسی ایران داشت، زیرا اگرچه علما در حکومت صفویه در خدمت مشروعیتبخشی به حکومت آنان بودند، اما به تدریج و در ادوار بعدی به افزایش قدرت و نفوذشان در جامعه پرداختند و به نهادی مستقل از حکومت تبدیل شدند.
رسمیت بخشیدن به مذهب شیعه و ارتقای علمای شیعه به طبقهای که به تدریج به نفوذ قابل ملاحظهای در معادلات سیاسی دست یافتند، از مهمترین تأثیرات حکومت صفوی بر فرهنگ سیاسی ایران میباشد.
در این دوران نظریه سیاسی شیعه به گونهای تفسیر شد، که توجیه کنندهی سلطنت صفویان باشد و در این میان مجتهدان نقش واسط میان امامان و پادشاهان را بر عهده داشتند، از این رو علما تبدیل به مهمترین منبع مشروعیتبخش به پادشاه شدند. از سوی دیگر در حکومت صفویه بویژه از زمان شاه عباس، مناسک و شعائر شیعه به شدت رواج یافت که این امر موجب افزایش قدرت سیاسی و اجتماعی علما هم در رابطهی با پادشاهان و هم در میان تودهی مردم گردید. افزایش محبوبیت و احترام علما در میان تودهی مردم از یکسو زمینهی استقلال آنها را از نظام سیاسی فراهم آورد و از سوی دیگر تأثیری زیادی بر ذهنیت و نگرش مردم نسبت به نظام سیاسی بر جای گذاشت. همچنان که حامد الگار اشاره میکند، در طی دورهی جدید ایران از آنجا که مذهب در حقیقت انسجامدهندهی هویت ملی شده بود و حتی حکومت ملی صفوی نیز بر پایههای مذهبی بنا شده بود، وفاداری اصلی مردم بیشتر متوجه نهاد مذهب بود تا نهاد دولت و در صورت بدبینی روحانیون نسبت به حکومت این بدبینی به سرعت در بین عامهی مردم رواج مییافت.
صفویان بویژه در ابتدای حکومتشان برای ایجاد هویت ملی در کنار تشیع، از نظریه فرّهایزدی نیز بهره بردند. در واقع سیاست شاه اسماعیل در رسمیکردن مذهب تشیع، به لحاظ تاریخی به اقدام ادشیر در رسمیکردن دین زرتشت شباهت دارد که از این امر در جهت ایجاد وحدت سیاسی بهره برد. تاریخنویسان، شاه اسماعیل صـفوی را وارث سریر کیانی میدانستند و او به عنوان مؤسس حکومت صفویه در اشعارش ادعا میکرد جمشید و فریدون است. بر روی بیشتر سکههای دوران پادشاهی او چنین عبارتی ضرب شده است: «السلطان العادل الکامل الهادی الولی ابو المظفّرشاه اسماعیل بهادر خان خـلّد بعون اللّه ملکه و سلطانه». این عبارت نشاندهندهی حکومت پادشاهی است که نه فقط سلطنت میکند، بلکه انسان کاملی است که هدایتکنندهی مردم نیز هست و این سخن یادآور ادعای جمشید است که هم شهریار بود و هم مـوبد و در پی آن بود که انسانها را به سوی روشنایی، رهنمود باشد.
سلسله صفویه اگرچه حکومت مرکزی قدرتمندی را ایجاد کرد و با استفاده از تخاصم کشورهای اروپایی با عثمانیها روابط خود را با اروپائیان گسترش داد، اما افراطیگری و تعصبات مذهبی، جنگهای بیحاصل و فرسایشی با عثمانی ، عدم تربیت جانشینان لایق و قدرتمند و نارضایتی مردم سبب تضعیف آن گردید و سرانجام نیز با حملهی افغانها سقوط کرد. نگاهی به تاریخ ایران پس از سقوط صفوی تا آستانه مشروطه نشان میدهد که فرهنگ سیاسی ایران در این دوران دگرگونی قابل توجهی نداشته و توانسته است پایایی خود را حدود یک سده پس از فروپاشی صفوی کم و بیش حفظ کند. گرچه در طی این سالها دولتهای افغان، افشار، زندیه و پادشاهان نخستین قاجاریه بر امور کشور سلطه یافتند، اما فرهنگ سیاسی بارور شده در دوران صفوی بدون تغییرات جدی به حیات خود ادامه داد.
از سقوط دولت دیرپای صفویه در سال 1135 ق تا برآمدن و استقرار قاجاریه در1210 ق، ایران یـک مـرحلهی گذار تاریخی را پشت سر گذاشت. ویژگیهای این دورهی نسبتاً بلندمدّت، فقدان شکلگیری یک سلسلهی پایدار حکومتی بود. گرچه در ظاهر امـر، اسامی افشاریه و زنـدیه چشمانداز اعمال حاکمیّت دو سلسله را در طول این دوران نشان میدهد، اما واقعیّت مسئله این اسـت کـه حـیات سیاسی مبتنی بر آرامش و یکپارچگی مملکتی در تحت هر دو عنوان، فقط بخشهای نسبتاً کوتاهی را شامل میشد و زمان عمدهای از مـحدودهی ذکـر شـده را بایستی عرصهی بحرانهای پایانناپذیر دانست که فضای متزلزل، پریشان و نامطمئنی را برای جامعه به هـمراه داشـت. منازعات فراگیر قدرت در کنار دخالتهای مکرّر برون مرزی، بخش مهمیاز ماهیّت تحوّلات این دوره را رقم میزد.
شاید بتوان تساهل و تسامح مذهبی نادر را ماندگارترین میراث او در عرصهی سیاست داخلی دانست. در دوران نادر اقلیتهای مذهبی که به دلیل افراطیگریها و تعصبات مذهبی در دوران حکومت صفویه در فشار قرار داشتند، از آزادیهای نسبی مذهبی برخوردار شدند. اجازهی نادر در ترجمهی کتب دینی دیگر ادیان نمونه از سیاست تسامح و تساهل مذهبی او میباشد. در واقع نادرشاه با عبور از فضای تنگ مذهبی که در دوران صفویان وجود داشت، در تلاش بود تا برای پیشبرد سیاستهای خود از ظرفیتهای تمامی مردم استفاده کند و به نوعی هویت ملی را جایگزین تعصبات مذهبی نماید.
پس از افشاریه نوبت به حکومت زندیه رسید. این حکومت را میتوان پدیدهای استثنایی در تاریخ ایران تـا آن زمـان بـه شمار آورد. کریمخان زند نه رسالت و موهبت آسمانی برای خـود قـائل شـد و نـه اصـالت عـرفی و وراثت قومی یا خانوادگی. هیچ گاه گذشتهی خویش را به عنوان فرد عادی و عوام از یاد نبرد و حتی ارتکابش را به راهزنی نیز انکار نکرد. اتخاذ این سیاست از شایعات دشمنان کاست و او را از اتهاماتی مـبنی بر غصب حکومت و سلطنت مصون نگهداشت. محبوبیت وی چنان بود که اگر از مردم درباره حکومت وی نظرخواهی به عمل میآمد مسلماً کریم خان موفقیت بینظیر و چشمگیری کسب میکرد. در واقع کریمخان زند با برگزیدن عنوان وکیلالرعایا مشروعیتی همگانی برای خود برگزید و برای اولین بار منشأ حکومت خود را ناشی از خواست مردم دانست.
حکومت زندیه پس از دوران حکومت کریمخان اقتدار خود را از دست داد و جای خود را به حکومت قاجاریه داد. حکومت قاجاریه به دلیل دگرگونیهایی که در این دوران در هویت ایرانیان پدید آمد، از اهمیت بسزایی در تاریخ ایران برخوردار است. دوران قاجاریه سرآغاز روند هویتی مدرن در ایران است که در شکلدهی به فرهنگ و هویت ایرانیان تأثیری عمیق بر جای گذاشت. در این دوره تشیع به عنوان نهادی مستقل و روحانیان به عنوان طبقهای مجزا و بسیار تأثیرگذار در نظام سیاسی از جایگاه والایی برخوردار شدند و علما به شکلی مستقیم در فرایندهای سیاسی وارد گشتند. حمله روسیه به ایران، امتیاز تنباکو، نفوذ اخباریها و متصوفه در دستگاه حـکومت، خطر بـابیها و شیخیه برای مذهب شیعه و مـانند ایـنها از جمله مواردی بوده است که علما را به میدان سیاست کشیده، وگرنه ظلم حاکم مسلمان به اندازه کافی قدرت به میدان کشیدن علما را نداشته است.
سیاست شاهان قاجار در قبال علما با سیاست صفویان تفاوتهای آشکاری دارد. در دورهی صفویه به دلیل پیشینهی مذهبی صفویان و نوپا بودن نهادهایی که علما بنیان گذاشته بودند و عمدتاً هم به حکومت وابستگی داشت، آنها از چنان قدرت مستقلی برخوردار نبودند و عموماً به تأیید سیاستهای نظام سیاسی میپرداختند، اما در دورهی قاجاریه علما به عنوان نهادی مستقل که تشکیلات مجزایی از حکومت داشتند و از نفود زیادی در بین مردم برخوردار بودند، نقش مهمی در مشروعیت بخشی به پادشاهان قاجار داشتند، لذا داشتن روابط حسنه با علما از اهمیت زیادی برخوردار بود. همچنین در این دوران، استقلال علما موجب گشته بود تا آنها در زمانهای مختلف و بنا به مقتضیات با بسیج کردن مردم به مخالفت با تصمیمات نظام سیاسی بپردازند.
آنچه دوران قاجاریه را از دیگر دورهها در تاریخ سیاسی ایران متمایز میکند، مواجهی آن با فرهنگ و هویتی متمایز و جدید است، که بسیاری از ارزشهای حاکم بر ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایران را دچار دگرگونی ساخت و در کنار هویت ایران باستان و هویت اسلامی به عنوان سومین روند هویتی در تاریخ ایران پدیدار شد. این روند هویتی جدید موجب وارد شدن مفاهیم مدرن در فرهنگ ایران شد که تا پیش از آن سابقه نداشت و با آشنایی و برخورد ایرانیان با مظاهر تمدن غرب و مقایسه خود با غربیان، در میان آنها رواج یافت.
نویسنده: دکتر عاطفه کریمی
دیدگاه