هنرمند در تمام اعصار وسیله و سخنگوی روح زمان خود بوده است، هنرمند به طور خودآگاه یا ناخودآگاه به طبیعت و ارزشهای زمان خود فرم می دهد و این ارزشها نیز به نوبه ی خود به او فرم می دهند.
گوستاو یونگ
هنرمندانی که در فرهنگ های پیش تاریخ به پیکرکهای زنانه شکلهای خاص و پُر معنا بخشیدهاند وسیله و سخنگوی روح زمان خود بودهاند. نمونههای مختلف پیکرکها در فرهنگ های پیش از تاریخ ایران آنقدر به وفور ساخته و پرداخته شده است که به سادگی می توان پی برد آفرینندگان این نوع آثار تجسمی مقصودی فراتر از ارایه درجات هنری خود داشته و درصدد بودهاند به ارزشهای زمانهشان فرم دلخواه و مورد پسند مردم را بدهند. هرگاه به ارتباط و پیوند دایمی هنر با اندیشه ی مذهبی در تمام طول تاریخ زندگی بشر نگاه کنیم، تکرار پی در پی و بی وقفه ی ساخت و پرداخت پیکرکها را در فرهنگهای پیش از تاریخ ایران مرتبط با اندیشه ی مذهبی سکنان قدیم این سرزمین کهن می بینیم – به خصوص که دلایل بسیار وجود دارد دال بر این که قصد از آفرینش مکرر و پی در پی این پیکرکها چیزی بیش از منعکس ساختن تصاویر و پدیدههای طبیعت بوده است.
پژوهشگران در این زمینه ضمن بررسیهای همه جانبه و گسترده که گاهی دامنه ی آن تا علوم زیستشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی گسترش یافته است، علل ساخت و پرداخت پیکرک زن را در مجموعهی فرهنگهای پیش از تاریخ جهان به طور کلی و در فرهنگهای پیش از تاریخ ایران به طور خاص روشن ساختهاند. در ادامه به طرح نتایج چند نمونه از این قبیل بررسیها می پردازیم:
در جهانبینی انسان باستانی اَبَرانسان زن بوده است.
پیکرکها به طور غیرقابل تردید غیرشخصی و همگانی هستند. آنها در قالب نمودهایی از بانو – خدای بزرگ، اولین نمونه از نخستین خصایص زن را که در اذهان انسانهای باستانی شکل گرفته بوده است آشکار می سازند. در پیکرکها باروری زن یک بیان فوق بشری پیدا کرده است. نمایش سینهها، شکم، رانها، و قسمت تناسلی در پیکرکها مبالغهآمیز است. تعداد زیادی از تصاویر حیوانات که با برخی از پیکرکها همراه است نشان می دهد که بانو – خدای اولیه نه فقط به نام مادر تمام انسانها که همچون مادر تمام موجودات زنده پذیرفته شده بوده است. بانو – خدای نخستین که به تعبیری او را مادر کبیر می شناسند، معمولاً در پیکرکها به صورت نشسته بر روی زمین نشان داده می شود. این خصیصهی نشسته بودن (ساکن بودن) که در آن سرین (کفلها) جایگزین پاها (یعنی سمبول حرکت آزاد بر روی زمین) می شود، بستگی شدید و نزدیک به زمین را القا می کند. در این حالت بی حرکت و سنگین بانو – خدایی مانند یک کوه یا پشته به زمین تعلق دارد؛ زمینی که بزرگ بانو بخشی غیرقابل تفکیک از آن و شگفت آن که خود سازنده ی آن است.
در مواردی هم که پیکرک بانو – خدا در حالت ایستاده تجسم یافته است، مرکز ثقل وی بخشی پایینی اندام او را به سوی زمین می کشاند – زمینی که در تمامیت و در ثبات خود جایگاه نسل بشر می باشد. پراکندگی این نوع نمونهها از پیکرک زنانه را در منطقه ای به وسعت از مصر تا سوریه، بینالنهرین، ایران و آسیای صغیر تا تروا، جزایر دریای اژه، قبرس و کرت و اروپای جنوبی می توان دنبال نمود.
نوع دیگری از پیکرکهای زنانه در جهان یافت شده که در آن مثلث تناسلی برجسته می باشد. ولی آنچه این پیکرکها را از دیگر انواع آن متمایز می کند، حالت نگاهداشتن پستانهاست که تاکید بر خصوصیت باروری و ایثار دارد. علاوه بر انواع مذکور که در آنها بر تواناییهای باروری و امکانات زن برای ایثارگری تاکید شده است، شکلهای دیگری از پیکرک زنانه هم به دست آمده است که آنها بر ظرفگونه بودن اندامهای زنان تاکید کردهاند.
فزون بر آنچه گذشت، نمونههای بسیار دیگری هم یافت شده که در آنها هنرمند نه فقط بر نمایش صفات ظاهری زنانه اصرار ورزیده، بلکه با استفاده از شیوههای مجردسازی و بهرهجویی از اشکال مجرد به دنیای روح زن نیز نفوذ کرده و درونگرایی او را متجلی ساخته است. در مجموع پس از بررسی نوع اخیر از پیکرکها می توان نتیجه گرفت که: بانو – خدای اولیه (مادر کبیر) همهی جهان و زمین را با باروری و فراوانی که منشأ آن در ذات خود اوست پُر می کند و در یک فرم طبیعی، واقعی و جهانی، این خصایص جسمانی خود را مشخص می سازد.
بانو - خدا (مادر کبیر) بر ارواح و جهان مردگان نیز حکمرانی دارد که در فرمهای غیرطبیعی، غیرواقعی و به طور محض روحی بر پایه ی شیوههای مجردسازی نشان داده می شود. موضوع نمایش مجرد گاهی آنقدر اسرارآمیز (غریب) و جادویی(خارقالعاده) است که مطلقاً متفاوت از دیگر صورتهای نمایش به نظر می رسد. برای مثال دیده می شود که در نمونه هایی از پیکرکهای زنانه که بر پایه ی مجردسازی درست شده است، نماد بانو – خدا با دو جنسیت نشان داده شده و شکل دو جنسی به خود گرفته است. دیده شده در دوره ای خاص از تاریخ تحول اندیشه ی مذهبی، بانو – خدایی که همواره با تمام ویژگیهای زنانه در سمبولها و نمادها تجسم می یافته است، ناگهان ریش درآورده و دو جنسی شده است. این نمونهها گویای همان جنبه های اسرارآمیز و غریب و مطلقاً متفاوتی می باشد که یکی از مصادیق مجردسازی در عرصهی آفرینش پیکرکهای زنانه است. بنابراین انسانهای باستانی با ارایه انواع ذکر شده از پیکرکهای زنانه، شناخت ذهنی خود را از مادر کبیر با استفاده از تجسم اندامهای زنانه یا بیان حالات درونی و روانی بر پایه ی مجردسازی، این چنین اعلام داشتند:
نشانه های ظاهری ، رفتار برونگرایانه ی بانو – خدا و گرایش او به تجربه و عمل و برخورد با واقعیتهای ملموس جهان را نمایان می سازد. در حالی که رفتار خیالی که با استفاده از شیوه های مجردسازی ارایه می شود تاکید بر عکس العملهای روانی و درونگرایی بانو – خدا (بازگشت به خویشتن ) دارد. رفتار خیالی تماماً به سوی یک تمامیت روانی جهت می یابد که نتیجه ی آن اشکال مجرد، جادویی، عجیب و غریب (بی تناسب) و خیالی است. گویا در باور انسانهای باستانی قدرت و توانایی مادر کبیر چنان برتر و فزاینده بوده که گاهی خارج از حدود معیارهای مرسوم و مادی، با جهانی مافوق دیدهها و شنیدهها و خارج از فهم و شعور متعارف ارتباط برقرار می کرده و صاحب رفتار و حالات جادویی و قدرتهای نامتعارف می شده است. انسانهای باستانی این دریافت ذهنی خود را از مادر کبیر در صورتهای مادی با تاکید و اصرار بر اندامهای زاینده ی زن و در صورتهای روانی و خیالی با تاکید و اصرار بر درونگرایی زنانه که در نهایت نیروی خارقالعاده و جادویی از آن منشأ می گیرد بیان کرده اند.
در بخش دیگری از پیکرکهای بدست آمده، زن حالتی شبیه به دعا خواندن یا نیایش کردن را به نمایش می گذارد. در تحلیل این حالت با توجه به مطالعات انجام شده می توان یادآور شد که هنوز تعبیر واحد و دقیقی از آن گزارش ندادهاند. بدون شک در این حالت، حرکت مشخص بازوان افراشته یک سمبل مذهبی است. می توان حالت اخیر را به نمایش، حمدگویی یا حرکت و وضعیتی برای دور کردن و راندن اثر سحر و جادو و افسون تعبیر نمود. اما هنوز تحلیلگران را عقیده بر آن است که ظاهر شدن بانو – خدا با دستهای افراشته نمی تواند دقیقاً نمایانگر حالت حمدگویی و دعاخوانی باشد- همچنان که بر خلاف تحلیلها و تفسیرهای رایج نمی تواند نمایانگر حرکات و حالات یک زن رقاصه به شمار آید.
قابل قبولترین تحلیلی که تاکنون از این نوع پیکرک شده است چنین است: نخست آن که می تواند حرکتی جادوگرانه تلقی شود که توسط کاهنههای خادم در بارگاه بانو – خدا و مادر کبیر در مواقعی که می خواسته اند با او تماس برقرار کنند تقلید می شده است. دیگر آن که حالت و حرکت دستها تجلی آن لحظه ای است که در آن لحظه الوهیت ظهور می کند. تحلیلگرانی که دو تعبیر اخیرالذکر را طرح کرده اند، برای هر دو دلایل کافی در دست دارند و توانسته اند هر دو تعبیر را پس از انطباق با نمونه های جهانی به ثبوت برسانند. هریک از دو تعبیر چنانچه خوب سنجیده شود به اثبات وجود قدرت مافوق زنانه در فرهنگهای پیش از تاریخ می انجامد.
به طور کلی مادر کبیر با وجود نمادهای واقعی یا مجردی که از خود به جا گذاشته است، ترکیبی از ماهیت ثابت و ماهیت تغییرپذیر زن را ارایه می دهد که بدون توجه به زمان و مکان، دارای حضور ازلی و ابدی است. این ترکیب در تصور انسانهای باستانی پرتوی آسمانی و الهی دارد. به عبارت دیگر یک چنین نمادهایی در جهانبینی انسانهای باستانی نه فقط مفهوم اَبَر زن که مفهوم اَبَر انسان را زنده می سازد.
منبع: شناخت هویت زن ایرانی در گسترهی پیش تاریخ و تاریخ - شهلا لاهیجی - مهرانگیز کار
دیدگاه