امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 276509
۱۲۳۷
۱
۰
نسخه چاپی

چارلز داروین |داستان اندیشه‌های چارلز داروین چیست؟

چارلز داروین |داستان اندیشه‌های چارلز داروین چیست؟

اندیشه‌های چارلز داروین

چارلز داروین به سال 1809 در انگلیس متولد شد و در سال 1882 در همانجا درگذشت. حاصل هفتاد و سه سال زندگی پربار او، انقلابی عظیم نه تنها در دانش تکامل بلکه در کلیه ی بینش‌های بشری است. طوفانی که او با انتشار کتاب منشأ انواع برانگیخت هنوز پس از بیش از به یکصد و پنجاه سال فروکش نکرده است. خود او به عظمت کارش آگاهی داشت به همین دلیل در سپتامبر 1871 خطاب به دوست و همرزمش چنین نوشت:

هاکسلی عزیزم نبرد بسیار طولانی است حتی پس از مرگ تو و من نیز سالیان دراز ادامه خواهد یافت.

از داروین آثار بسیاری برجای مانده که هیچکدام جز کتاب منشأ انواع به فارسی ترجمه نشده است و بسیاری نیز جز در زمان خود داروین چاپ و تجدید چاپ نشد و حال آنکه برای دست یافتن به بینش او خواندن تمام آثارش ضروری است.

بسیاری از دانشمندان زمان وقتی نظرهای گوناگون و متقارن مانند: منشا اقتصاد جامعه، منشا ساختار فرهنگ یا تفسیر باستان‌شناسانه پیدایش انسان و فرهنگ او و درباره نظریه چارلز داروین ابراز عقیده می کردند، چارلز داروین در حال مطالعه روی نظریه حساس و تاریخی تکامل بود. او در سال 1858 درست یک سال پس از مرگ آگوست کنت این نظریه را عنوان کرد.

نظریه تکامل داروین در کتابی به نام منشأ انواع که در سال 1859 به چاپ رسید، مدارک مسجل و واقعی تکامل فیزیکی انسان را نشان می دهد. طرح تکامل داروین با دو نظریه اصلی آزمایش می شد، به عبارت دیگر تنازع بقا، با انتخاب طبیعی و بقای اصلح نشان‌دهند‌ی این است که، وضعیت انسان در عالم حیوانات از مهره‌داران و پستانداران تا انسان اندیشمند دسته‌بندی شده است. پس از انتشار منشأ انواع در سال 1859 که تکامل فیزیکی انسان به بوته ی ارزیابی علمی گذاشته شده بود، میسیونرها و مبلغان کلیسا این ادعای توهین‌آمیز داروین را غفلت او از قدرت لایزال خداوند می دانستند.

در سال 1832 سرچارلز لایل در کتاب خویش موسوم به اصول زمین شناسی می نویسد که: در عمیق‌ترین طبقات زمین آثار حیاتی وجود ندارد و در طبقات بالای زمین به صدف ها و آثار گیاهان و آنگاه به استخوان‌های ماهیان و خزندگان، آثار پرندگان و سرانجام به چهارپایان. بشر در این سلسله مراتب در درجات آخر قرار داشت و چارلز لایل درصدد برنیامد این اختلاف را توضیح دهد. به عقیده وی کلیه تاثیراتی که در عصر حاضر در رشد و نمو موجودات زنده دخالت دارد در دوران های گذشته نیز وجود داشته است.

چارلز لایل دقیقاً متوجه مشکل شده بود ولی ادامه تحقیق در این باب را پر مخاطره می دید و به همین دلیل تحقیقات بیشتری بیشتری انجام نداد. اما چارلز داروین این کتاب را با شوق وافر در کشتی بیگا در اقیانوس کبیر بین سالهای 1831 تا 1836 مطالعه کرد، و مشاهده کرد که چگونه جانوران و گیاهان به نحو شگفت‌انگیزی خود را با محیط سازگار ساخته اند و بدین ترتیب در ماهیت انواع به تفکر می پرداخت.

لایل همچنین در کتاب خود فرضیه رشد و نمو را مورد بحث قرار داده بود و آن را در سال 1809 با ژان باپتیست لامارک فرانسوی (1829- 1774) مطرح ساخت. لامارک معتقد بود، از آنجا که هر نوع تمایل دارد که خود را به نحو بهتری با محیط خویش وفق دهد لذا یکی از انواع ممکن به شکل نوع دیگری ارتقاء یابد. البته آنچه از این عقیده استنباط می شد آن بود که این نوع قادر است تغییر وارده در ساختمان طبیعی را ژن خود منتقل سازد.

در سال 1836 هنگامی که داروین از سفر خود بازگشت اطلاعات بسیار زیادی از جزایری بسیار دورافتاده درباره سازگاری عجیب پاره ای انواع با محیط حیاتشان گرد آورده بود. به کمک این یادداشت ها داروین همچنان به کار خود ادامه داد و در سال 1842 طرح فرضیه معروفش را درباره ی اصل انواع بر روی کاغذ آورد. ولی برای مدت چند سال آن را انتشار نداد. داروین نتایج خود را با هوکر گیاه‌شناس و با لایل زمین‌شناس در میان گذاشت و چند سال بعد، آن‌ها را به اطلاع گیاه‌شناس آمریکایی آیزاگری رساند. فرضیه تکامل در پس درهای بسته چنان مورد بحث قرار می گرفت که انگار توطئه خطرناکی بود. فی‌الواقع مباحث کاملاً منطقی داروین در زمان خود و بعد از خود دنیای علم را در بر گرفت.

داروین تنها فرد از پیروان مکتب فکری اصالت تکامل نبود که به این نحو فکر می کرد. هربرت اسپنسر (1903-1820) که مطالعات خود را درباره ی کلیه رشته های علوم طبیعی و فلسفه آغاز کرده بود این مسأله را بخشی از تحقیقات خود می دانست و به موضوعات مرتبط با انسان‌شناسی توجه خاصی می نمود. هربرت اسپنسر بعد از مطالعه کتاب اصول زمین‌شناسی چارلز لایل به عوض آن که از استدلالات چارلز لایل در رد عقاید لامارک مجاب شود پیرو فرضیه لامارک گردید. تدریجاً وی نظریه لامارک را در زمینه تکامل اجتماعی به کار بست. در سال 1852، اسپنسر مقاله ای در موضوع فرضیه ی تکامل منتشر ساخت که بعداً اساس تمام استدلالات وی گردید. در کتابی که وی دو سال بعد در باب اصول روان‌شناسی انتشار داد چنین اظهار عقیده نمود که سلسله اعصاب آدمی به واسطه توافق با جوامع عالیتر و بغرنج‌تری دائماً تعدیل می یابد. خود می نویسد:

هرگز شیوه من این نبوده است که مسأله ای را پیش روی خود قرار دهم و آن را حل نموده و جوابش را بیابم. نتایجی که گاه گاه به دست آورده ام جواب سوالاتی نبوده است که مطرح ساخته ام، بلکه جواب هایی بوده است که ناآگاهانه آن ها را یافته ام – هر جوابی نتیجه ی غایی یک رشته افکاری بوده که تدریجاً از یک بذر نهال باروری گردیده است.

اگر افراد رادیکالی چون اسپنسر بودند که به صورت شهودی به تکامل معتقد بودند، روشنفکرانی مانند توماس هاکسلی آشکارا در زمره ی تکاملیون قرار داشت. هاکسلی، پذیرش فرضیه حدوث یک سلسله طوفان های پی در پی را دشوار می یافت لکن هیچ طریقی از برای رد آن نمی دید.

داروین چون به خوبی می دانست که با چه مخالفت هایی مواجه خواهد شد چند سالی خاموشی گزیده و به گردآوری شواهد بیشتری مشغول گردید. اقرار به فرضیه ای که بدان اعتقاد داشت در حکم اقرار به ارتکاب جنایت بود. شکی نبود که پیروان اصول دین متعارف، فرضیه وی را از برای کلیه نظامات اجتماع و نزاکت مخرب بشمرند و معتقد باشند که با یک ضربت، ارکان عالیترین مظاهر جمیع تمدن ها را متزلزل می سازد.

چارلز داروین یکی از محتاط‌ ‌‌ترین و دقیق ترین علمای طبیعی نسل جدید بود و در نتیجه مطالعات خود در رشته گیاه‌شناسی به تنازع بقا در میان موجودات زنده واقف گردیده بود. به زعم وی انواع برای مقابله با محیط به صور گوناگونی سازگار می شدند. نشستن زنبودهای عسل بر روی شبدر سرخ ضرورت داشت زیرا بدون این عمل رشد گیاه مزبور ممکن نبود و شبدر از بین می رفت. وی به این نتیجه رسید که برخی از انواع جانوران پر استقامت تر، جانشین پاره ای دیگر شده اند. مثلاً سوسک تسل نوعی دیگر را از میان برداشته بود. مبرهن بود که در این تنازع بقا، پاره ای انواع، کامیاب تر از سایرین بودند. لکن چگونه این انواع، کامیاب تر می شدند؟

تمایل انواع بر این بود که اندکی با یکدیگر متفاوت باشند. جانورانی که در نقاط شمالی زندگی می کردند پوستشان ضخیم تر از همان نوع بود که در مناطق گرمتر می زیستند. با استناد به این حقیقت می توان تصور کرد که این تفاوت به حد زیادتری وجود داشته باشد. مثلاً شتر مرغ دارای بال‌هایی بود که ظاهراً در یکی از مراحل تاریخ پرورش این نوع، برای پرواز به کار می رفته است.

داروین به این نتیجه رسید که افرادی که بر اثر این‌گونه تفاوت ها از برای تنازع بقا در محیط خود شایسته تر باشند احتمالاً خواهند توانست در مبارزه فایق آیند و به حد وفور تکثیر نمایند مثل نمایند. آن‌هایی که درجه سازگاریشان با محیط کمتر باشد از بین می روند. این فرایند همان انتخای طبیعی بود.

وی همچنین می نویسد:

و اما درباره زرافه، بقای مداوم پاره ای از نشخوار‌کنندگان بلندقامت که منقرض شده بودند، یعنی حیواناتی که صاحب طویل‌ترین گردن ها و پاها و امثال آن بودند و می توانستند اندکی بلندتر از قامت متوسط سایر حیوانات به چرا مشغول شوند، و فنای مداوم آن‌هایی که قادر نبودند گردن کشیده و در چنان ارتفاعی چرا کنند، خود کافی بود که چنین چهارپای شاخصی به وجود آید.

داروین از کلیه شعب گیاه‌شناسی، حیوان شناسی و پرنده‌شناسی شواهدی بسیار گرد آورد. با مطالعه سیر نمو جنین توانست نشان دهد که تشخیص میان بال‌های پرندگان و خفاش‌ها و ساق پاهای اسبان و سایر چهارپایان در مراحل اولیه جنینی غیرممکن می باشد و تنها بعد از طی یک سلسله مراحل نامحسوسی است که تمیز میان آنها ممکن می گردد.

به عقیده داروین این امر معرف جریان تدریجی تاریخی توافق با محیط بود و نشان می داد که در تشکیل انواع جدید هیچگونه جهش بزرگی وجود ندارد. انتخاب طبیعی، چنانکه قبلاً بیان شد، مخالف عقیده لامارک بود.

در 1856 داروین شروع به نگارش کتاب تاریخی خویش کرد. فکر تکامل بر سر زبان ها افتاده بود. قبل از آن که داروین موفق به انتشار کتاب خویش شود، طبیعی‌دانی موسوم به آلفرد والاس که در مجمع الجزایر ماله مشغول تحقیقات بود مقاله ای نزد وی فرستاد که در آن نظریات مشابهی را اجمالاً بیان نموده بود. گرچه والاس در تایید مدعای خویش مثل داروین مقدار معتنابهی مدارک موثر گرد نیاورده بود مع‌الوصف داروین احساس کرد که تحقیقات خود وی و والاس هر دو باید به انجمن لی‌نه‌یان ارائه گردد. لی‌نه‌یان مشتق از نام کارل لیند طبیعی‌دان سوئدی(1778-1707) است و نام انجمن علوم طبیعی بود که اولین جلسه آن در 8 آوریل 1788 زیرنظر یکی از دانشمندان انگلیسی به نام جیمس ادوارد اسمیت در لندن تشکیل گردید. این امر در 1858 صورت گرفت و مخالفان غافلگیر شدند. در این جلسه نفوذ کلام چارلز لایل و هوکر سایر اعضای انجمن را مرعوب ساخت و حاضران بدون ابراز مخالفتی فرضیه جدید را پذیرفتند.

در اثناء سنواتی که داروین مشغول نوشتن کتاب خود بود، در مسأله علمی جان لوبوک که در گیاه‌شناسی و جانور‌شناسی فرهیخته بود، پیوسته به دیدن داروین می رفت. لوبوک نمونه‌هایی را که داروین گرد آورده بود مطالعه کرد و از داروین طریقه تحقیق علمی را فرا گرفت و جداً شروع به تحقیق گیاه‌شناسی نمود. هنگامی که کتاب منشأ انواع در 1859 منتشر شد لوبوک یکی از طرفداران پرشور داروین بود.

هربرت اسپنسر دانشمند دیگری که به اقرار خودش از اصحاب مکتب تحول بود درباره ی اثر داروین چنین نوشت:

از خواندن این کتاب رضایت خاطر فراوان حاصل کردم، لکن نمی توانم بگویم که آیا این رضایت خاطر مرا به انجام مهمی واداشت یا نه... تا آن موقع ... من معتقد بودم که تنها علت تکامل عضوی، به ارث بردن تغییراتی است که حین انجام وظیفه در جوارح پدید می آید. کتاب منشأ انواع به وضوح برای من تشریح نمود که در اشتباه بوده ام.

اسپنسر نیز از رخوت در مسائل عقلانی بی نصیب نبود و از این رو مشتاق بود سهمی را که در تاریخ پیشرفت فکری بشری ایفا کرده است به اسم خودش محفوظ دارد.

در این جدال علمی هرکسی جانبی را اختیار کرد. در ایالات متحده دو اندیشمند عمده ی این مبارزه عبارت بودند از ایزاگری(1888-1810) و لوئیس آگاسیز(1873-1807). ایزاگری آمریکایی صاحب کتاب راهنمای گیاه‌شناسی ایالات متحده آمریکا بود که کتابش در سال 1848 منتشر شد و مورد قبول عموم قرار گرفت و حتی در سال 1950 مجدداً تجدید چاپ شد.

لوئیس آگاسیز جانورشناس سوئیسی، در طبقه‌بندی انواع، دانشمندی شاخص بود، به طوری که نخستین بار در خلال دهه 1850 درباره علوم طبیعی سخنرانی هایی در بوستون و نیویورک ایراد کرد. چون هر دو این دانشمندان در هاروارد تدریس می کردند در یک جلسه انجمن تاریخ طبیعی شهر بوستون در 1860 وارد چنین جدال علمی گشتند.

آگاسیز که با فکر تکامل مخالف بود در بحث چندان مهارتی نداشت. به همین سبب احساساتش برانگیخته شد و حریف خود را متهم به این کرد که از علوم زیست‌شناسی هیچ بهره ای ندارد. ایزاگری که متفکری منطقی بود در بحث بر حریف خود چیره گردید. اما داروین از برای مقام علمی ایزاگری اهمیت فراوان قائل بود و یک بار اظهار داشت : اگر درباره آنچه عقیده دارم گرفتار تردید شوم تصور می کنم مشکل خویش را از او بپرسم.

در انگلستان هوکر، چارلز لایل و توماس هاکسلی به طرفداری از نظریه علمی جدید برخاستند. شب معروفی که در سال 1860 انجمن بریتانیایی برای پیشرفت علوم تشکیل جلسه داد و در آن مجلس هاکسلی و ویلبر فورس اسقف آکسفورد در جنگی منظم با یکدیگر روبرو گردیدند. جان لوبوک که 25 سال بیش نداشت و معذالک با آن سن کم عضو انجمن سلطنتی علوم بود، پشت تریبون قرار گرفتند و با ذکر شواهدی از تجربیات خود در رشته گیاه‌شناسی، به طرفداری از داروین سخن گفت. اسقف آکسفورد نظر خود را نسبت به عقاید داروین اعلام کرد و به طعنه از هاکسلی سوال کرد که آیا وی از جانب مادری، نسب میمون می برد یا از طرف پدری. جنگی که بر سر نسب انسان روی داده بود بعد از این نیز ادامه یافت و در اثناء این مدت کنایه ی اسقف آکسفورد از زبان جمعی دیگر کراراً شنیده شده است.

داروین به خوبی از عهده ی انجام کار خویش برآمد و در تاریخ علوم طبیعی باب جدیدی گشوده شده بود. اگر جانوران و گیاهان بر اثر سیر طبیعی سازگاری با محیط، مراحل تکامل را پیموده باشند آیا همان اصول درباره ی سایر جنبه های حیات صدق نمی کنند.

منبع: شکل‌گیری و توسعه نظریه های کلاسیک در انسان شناسی - محسن سعیدی مدنی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید