امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267158
۲۹۶۶
۱
۰
نسخه چاپی
فاشیسم (fascism)

نظام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فاشیسم

تا بدانجا که به ملت های آلمان و ایتالیا مربوط می شود کلید درک گرایش های فاشیستی آنها در بطن نیروها و سنت های گستره اجتماعی ایشان نهفته است که از لابلای توجه بیش از حد آنان به افسانه ها و اخذ نمادهای باستانی به عنوان معیارهای همبستگی ملی فهمیده می شود

نظام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فاشیسم

فاشیسم؛ نظام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی

 فاشیسم به عنوان پدیده ای سیاسی و جنبشی کاملاً توده ای در سال های میان دو جنگ جهانی در بعضی از کشورهای اروپایی پا به عرصه وجود نهاد.

واژه فاشیسم برگرفته از لفظ ایتالیایی Fascio به معنی «دسته» بود.

کابرد فاشیسم در معانی‌ای نظیر دسته و همبسته، به کلمه فاشیس (Fascis) بازمی‌گشت که ریشه واژه Fascio بود. فاشیس به دسته‌ای چوب اطلاق می‌شد که با طنابی به هم بسته شده بودندو دسته تبری را تشکیل می‌دادند.

سال های حاکمیت فاشیسم در اروپا به اعتراف اکثر اندیشمندان از حساس ترین دوران های تاریخی جهان تلقی می شود و بعضاً هیتلر و موسولینی را با سزار و ناپلئون بناپارت مقایسه می کنند که با قدرت بیان و افسون گری بی نظیر خود طوفانی عظیم و ویران گر در اروپا به راه انداختند.

نکته اساسی در فهم ماهیت فاشیسم، درک واقعی فرهنگ توده ای فاشیسم و نقش تبلیغات در تخدیر و تسخیر توده هاست که رابطه مستقیمی با سنت های گستره اجتماعی دارد.

افسانه و تابو از جایگاه ویژه ای در فاشیسم برخوردار بوده و عنصر اراده که ریشه در توانائی های بالقوه انسان دارد عالی ترین نیروی شناخته شده تلقی می شود.

موسولینی رهبر فاشیست های ایتالیا می گوید: فاشیسم یک فرضیه تاریخی است. لذا عادات و سنت در آن ارزش عضیمی دارد و یا به عبارت دیگر فاشیسم نفس عادت و سنت است.

 فاشیسم و نظام اجتماعی

تا بدانجا که به ملت های آلمان و ایتالیا مربوط می شود کلید درک گرایش های فاشیستی آنها در بطن نیروها و سنت های گستره اجتماعی ایشان نهفته است که از لابلای توجه بیش از حد آنان به افسانه ها و اخذ نمادهای باستانی به عنوان معیارهای همبستگی ملی فهمیده می شود.

بطور کلی از آنجا که فاشیسم توجه خاصی به سرشت و ماهیت انسان دارد لذا برای وی طبیعتی دوگانه قائل است که شکل آرمانی آن به صورت قهرمان پرستی یا هیروئیسم جلوه گر شده و به نحو بارزی در چهره ها و شخصیت های افسان های تجلی می یابد.

در اندیشه این مکتب سیاسی افرادی همچون هیتلر و موسولینی افرادی با قدس و حرمت و صلابتی متهورانه اند که مهار اراده را در دست داشته و مسیر تاریخ را به دلخواه خود تغییر می دهند.

در مقابل آنها اشخاصی قرار دارند که ورطه لذات مادی و مسرت فرو رفته و ضعیف ترین درجه از اراده بشری را به ظهور رسانده اند.

گذشته از جهان آرمانی فاشیسم که اساساً به صورت ذهنی مطرح است، آنچه در عمل به عنوان بستر فاشیسم قابل درک است و نتیجه مستقیم آرمانگرایی فاشیستی به حساب می آید جامعه توده ای است که با فرهنگ مخصوص توده شناخته می شود.

از خصوصیات جامعه توده ای، دموکراسی مبتنی بر احساسات است که در آن اعضای جامعه بیشتر تحت تاثیر هیجانات و عواطف زودگذر عمل می کنند. در این جامعه اهمیت طبقه اجتماعی و گروه منزلتی از میان رفته و فرد کمتر در یک فضای از پیش تعیین شده طبقاتی جای می گیرد.

نخستین و شاید جذاب‌ترین وعده فاشیست‌ها به مردم ایتالیا، وعده اتحاد ملی بود. فارغ از انگیزه موسولینی و یارانش از طرح چنین شعاری، استقبال گسترده جامعه ایتالیا از این شعار را نمی‌توان بی‌توجه به روانشناسی توده‌ای تحلیل کرد. از این منظر، افرادی که همبستگی‌های سنتی خود را از دست داده و در وضعیت گسیختگی و بی‌هنجاری به سر می‌برند، در جست‌وجوی «من ایده‌آل» ، به دامان قدرت می‌آویزند تا از این طریق، خلاء ناشی از احساس سرگشتگی و حقارت را در وجود خود پر کنند. این «من ایده‌آل» در رهبری جنبش متجلی می‌شود و به همین دلیل، رهبری در جنبش فاشیسم، نقشی هویت بخش و اساسی دارد.

توده‌های مبتلا به گسیختگی، با چنگ زدن به دامان رهبری، احساس امنیت از دست رفته را باز می‌یابند و برای تداوم چنین احساسی، آموزه‌ اطاعت‌پذیری را به مثابه اصل اساسی کنش سیاسی خود می‌پذیرند. وحدت ملی در فاشیسم، محصول نخبه‌گرایی و توده‌گرایی همزمان است. از یکسو توده‌های گرفتار بی‌هنجاری در جامعه نوین صنعتی، می‌بایست رسم فرمانبرداری را احیا کنند تا امنیت از دست رفته جامعه کهن سنتی را بدست آوردند و از سوی دیگر، نخبگان حاکم با مضمحل ساختن جامعه مدنی، موانع میان حکومت و توده مردم را از بین می‌برند تا بی‌واسطه بتوانند توده‌ها را بسیج کرده و در جهت اهداف خود به حرکت وادارند.

بسیج توده‌ای در فاشیسم، یکی از بارزترین نشانه‌های وحدت ملی و یا یکی از بهترین راه‌های ادعای وجود وحدت ملی است. با این حال از آنجایی که در فضای متاثر از فرهنگ سیاسی خشونت‌آمیز و غیردموکراتیک فاشیستی، ایجاد سازگاری نسبی میان منافع عمیقا متضاد نیروهای اجتماعی سنتی فاشیسم (اشرافیت، خرده بورژوازی و دهقانان) با نیروهای اجتماعی مدرن خارج از اردوگاه فاشیسم (بورژوازی، طبقه متوسط جدید و کارگران) امری امکان‌ناپذیر است، اتحاد ملی در رژیم‌های فاشیستی نه برآیند تعامل دموکراتیک جریان‌های سیاسی مختلف، بلکه محصول انسداد سیاسی و سرکوبی نیروهای اجتماعی مدرن (لااقل در حوزه حیات سیاسی) است.

اغلب اعضای جنبش فاشیسم از میان دهقانان و خرده بورژوازی برخاسته بودند و در کنار آنها طبقات بالای سنتی نیز حامی این جنبش بودند. این گروه‌ها، نیروهای اجتماعی رو به افولی بودند که از یک سو بحران‌های برآمده از نوسازی و اقتصاد سرمایه‌داری را تاب نمی‌آوردند و از سوی دیگر، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها را مدافع منافع خود نمی‌یافتند.

دو گروه اول مخالف سرمایه‌داری ارضی، مالی و صنعتی بودند و گروه دوم نیز مخالف لیبرالیسم، مدرنیسم، سوسیالیسم و کمونیسم بود. سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها شاید نظرا کم‌وبیش قادر به جذب دهقانان و خرده‌بورژوازی بودند اما به هیچ وجه نمی‌توانستند طبقات بالای سنتی را جذب کنند. باید افزود که ایدئولوژی فاشیسم با توجه به خصلت پاتریمونیالیستی‌اش، در مقایسه با رقبای دست‌چپی خود، با سنت‌های خانوادگی و فرهنگی و مذهبی جامعه ایتالیا سازگاری بیشتری داشت.

ناسیونالیسم افراطی در فاشیسم، مظهر مطالبه وحدت ملی است و دولت ‌ستایی فاشیسم، وحدت فرد و دولت را به مثابه هگلی نمود بارزی از وحدت ملی ترویج می‌کند. قرار گرفتن رهبر در راس دولت و برعهده گرفتن نمایندگی روح ملی از جانب وی در کنار مکلف بودن فرد به وفاداری نظری و عملی به دولت، مدلولی جز این ندارد که آموزه وحدت ملی در فاشیسم نه به معنای «همه با هم» بودن، بلکه به معنای توصیه رهبر به رعایت اصل «همه با من» بودن است.

به‌همین دلیل دستگاه تبلیغاتی رژیم فاشیستی ایتالیا، نوعی کیش شخصیت افراطی را رواج می‌داد که شعار مبنایی‌اش این بود: «همیشه حق با موسولینی است.».

فاشیسم نیز مانند بسیاری از اندیشه های جمع گرایی در اصل و اساس واکنشی بود در برابر فردگرایی غربی، که در آن دموکراسی را فاسد، ریاکار و رو به زوال بورژوازی می نامید.

فاشیسم و نظام فرهنگی و هنری

فاشیسم در چارچوب نظام توتالیتر نه تنها در مسائل سیاسی سخت گیر است، بلکه در مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز نظارت کامل داشته و در صورت لزوم مداخله می کند.

اساساً پیروزی فاشیسم و تحکیم دستاوردهای آن در آلمان و ایتالیا قبل از هرچیز مدین تبلیغات و اعمال سیاست های کلی گرایانه در عرصه فرهنگ و آموزش بوده است.

فاشیست ها با استفاده دقیق و برنامه ریزی شده از کلیه حوزه های فرهنگی همچون ادبیات، مطبوعات، رادیو، سینما، موسیقی، تئاتر و هنرهای زیبا به تسخیر اراده و افسون سازی مردم پرداختند که تماماً بر عوام فریبی و سانسور مبتنی بود.

جلب حمایت گستره توده های مردم به عنوان اساسی ترین پایگاه تداوم نظام فاشیستی، تنها از طریق تبلیغات وسیع و دامنه دار امکان پذیر بود.

فاشیست ها با عنایت به این اصل ناگزیر از کنترل شدید حیات فرهنگی جامعه و تسلط زیرکانه بر تمامی مولفه های فرهنگی بودند که در سالیان حاکمیت خود به خوبی از عهده آن برآمدند.

در دیده هیتلر که به رغم ناکامی های هنری دوران جوانیش در وین خود را هنرمندی اصیل می پنداشت، تمامی هنرهای نو فاسد و بی معنا بود. او در این باره به تفصیل و به تندی در نبرد من سخن گفته بود و پس از آن که به قدرتی رسید یکی از نخستین اقداماتش پاک کردن آلمان از هنر منحط و کوشش در جانشین ساختن هنر ژرمنی نوین به جای هنر فاسد بود.

در عرصه فرهنگ موسولینی رهبر مطلق العنان ایتالیا هرچند تظاهر به فرهنگ دوستی داشت و بارها علاقه خود را به هنرهایی همچون موسیقی، تئاتر و گاه سینما یا معماری ابراز داشته بود؛ اما این خودنمایی های فرهنگی و اظهار ارادت به نویسندگان و نمایشنامه نویسان معروف ایتالیا و جهان صرفاً برای جلب ستایش دیگران بود.

هرچند موسولینی مانند هیتلر دارای برنامه مشخص و منظمی در خصوص تغییرات فرهنگی جامعه در کلیه عرصه ها و مقوله های فرهنگی نبود، لیکن آنچه در حد لاف و گزاف بیان می داشت حاکی از منترل هنر و هماهنگی آن با سیاست بود.

او کمیته ای را مامور ساخت تا به اختلاف نظرهای موجود و مداوم بین گروه های هنری رقیب پایان دهد زیرا فکر می کرد که این اختلاف نظرها فقط موجب سرگشتگی مردم می شود و به این معناست که فاشیسم هنوز اندیشه خویش را نمی شناسد.

در نظام فاشیستی ازدواج ها به شدت کنترل می شود تا پاکی خون همچنان حفظ شود، اگرچه هیتلر به این واقعیت رسیده بود که خون آلمانی به مقدار زیاد در طول زمان خلوص خود را از دست داده است، لیکن به کمک ازدواج های صحیح و کسانیکه هنوز خون پاک و خالص را حفظ کرده اند، می توان آن را دوباره نجات داد. مهمترین وظیفه زن در این اجتماعی، خانه داری و تربیت فرزند است تا هم کشور به خوبی اداره شود هم اینکه جنگجویانی لایق برای تصرفات آینده تربیت شود.

همانگونه که در قرون چهارم و پنجم ق.م. در آتن فقط شهروند حقیقی حق حمل اسلحه داشت و برای کشور خود می جنگید و این افتخار به خارجیان و بندگان و حتی زنان داده نمی شد ( و به همین جهت هم زنان از حقوق کامل شهروندی برخوردار نبودند)، در نظام فاشیسم اگرچه زن حق رأی دارد، لیکن چون نمی تواند اسلحه حمل کرده و در جنگ مانند مردان شرکت کند، بدین جهت از حقوق کامل شهروندی برخوردار نبود و حق رأی دادن هم مانند همه چیز در این اجتماع به رهبر ختم می شود. پس امتیاز خاص به شمار نمی رفت. در آلمان این حق هم در عمل به زنان داده نشده بود.

همانطور که در جامعه فاشیستی، توده باید از نخبه و نهایتاً نخبه مطلق یعنی رهبر عالی اطاعت کند، اعضاء خانواده (زن و فرزندان) نیز باید مطیع پدر باشند. زنان را از مشاغل حساس و حزبی نیز محروم می کنند و حتی تا حد امکان در مشاغل پائین تر نیز از مردان استفاده می شود تا بدین ترتیب زنان به کار مهمتر یعنی خانه داری و بچه داری بهتر برسند. این عمل را واتیکان نیز تایید می کرد.

نظام اجتماعی و اقتصادی فاشیسم

فاشیسم و نظام اقتصادی

جنبش فاشیسم مبتنی بر سه گروه پایه خرده بورژوازی، دهقانان و اشرافیت سنتی بود. ایدئولوژی فاشیسم نیز معجونی بود که نه تنها مطالبات این سه گروه را باز می‌نمود، بلکه به علت خاستگاه و پیشینه سندیکالیستی فاشیسم و نیز خصلت ضد سرمایه‌دارانه‌اش، تا حدی منافع کارگران را نیز مدنظر قرار می‌داد. دو قطبی رادیکالیسم – محافظه‌کاری در جنبش فاشیسم، ابهامی بنیادین در نسبت فاشیسم با سرمایه‌داری پدید می‌آورد.

آرمان‌های ضدسرمایه‌دارانه، متمایل به سرمایه کوچک، محافظه‌کاری و سنت‌گرایی دهقانی در آموزه‌های فاشیسم جایگاهی محوری داشتند؛ چرا که منافع گروه‌های پایه این جنبش را تامین می‌کردند. آرمان اقتصادی فاشیست‌ها، در آغاز، تاسیس نظام سرمایه‌داری کوچک و صنفی بود که در آن هر کارگری کارفرمای خود است. پیوستن اشرافیت محافظه‌کار به جنبش فاشیسم اگرچه فاقد انگیزه‌های اقتصادی نبود، اما دغدغه اصلی این گروه عمدتا حفظ علائق فرهنگی سنتی خود بود. اشرافیت محافظه‌کار در حکم عقبه فرهنگی جنبش بود که کمتر با مخالفین فاشیسم دست به گریبان می‌شد.

اما خرده بورژواها بیش از هر چیز با انگیزه‌های اقتصادی به جنبش فاشیسم پیوسته بودند و رادیکالیسم آنان نیز ناشی از آن بود که احساس می‌کردند نوسازی صنعتی و نظام سرمایه‌داری، مستقیما حیات آنان را به عنوان یک طبقه اجتماعی به خطر انداخته است. دهقانان نیز از یکسو همانند اشرافیت محافظه‌کار نگران از بین رفتن مناسبات سنتی و پدرسالارنه جامعه بودند و از سوی دیگر، همانند خرده بورژواها دغدغه منافع عینی و روزمره خود را داشتند.

مجموع این ملاحظات سبب می‌شد که رهبران جنبش، شعارهای اقتصادی خود را در ضدیت با سرمایه‌داری و مدرنیسم مطرح کنند. این شعارها دهقانان و خرده‌بورژوازی را به پیاده‌نظام جنبش فاشیسم بدل کرد.

پس از به قدرت رسیدن موسولینی، زمانی که جنبش به دولت تبدیل شد، پایگاه اجتماعی فاشیسم نیز به تدریج متحول شد. چه دولت فاشیستی موسولینی باید جامعه نیمه‌سنتی – نیمه مدرن ایتالیا را اداره می‌کرد و طبیعتا دیگر نمی‌توانست صرفا نماینده بخش‌های سنتی جامعه باشد. این ملاحظه که ناشی از نیاز رژیم فاشیستی به طبقات سرمایه‌دار و مدرن جامعه بود، موجب تعدیل رادیکالیسم ضدسرمایه‌دارانه‌ دولت فاشیست ایتالیا شد. رژیم فاشیستی با تضعیف رادیکالیسم و تقویت محافظه‌کاری، توانست حمایت بخش‌هایی از طبقات سرمایه‌داری را بدست آورد.

فاشیست‌ها پیش از آنکه به قدرت برسند، مطالباتی نظیر سقف زمانی 8 ساعت کار در روز، تعیین حداقل دستمزد، دموکراسی مشارکتی در صحنه کارخانه‌ها و کارگاه‌ها، بهبود نظام تامین اجتماعی و بیمه برای کارگران را مطرح می‌کردند. علاوه بر این، رهبران جنبش فاشیسم در سازماندهی نیروهای خود کارنامه موفقی از خود بر جای گذاشتند. آنها همچنین توانستند بسیاری از سوسیالیست‌ها را جذب تشکیلات خود کنند.

کوتاه آمدن فاشیسم در برابر سرمایه‌داری، محصول تداوم مالکیت خصوصی وسایل تولید در جامعه فاشیستی و نیاز مالی دولت به بخش‌خصوصی بود.جنگ‌افروزی رژیم فاشیستی نیز از دیگر دلایل نیاز مالی دولت موسولینی به بخش‌خصوصی بود. این ویژگی سبب شد که فاشیسم برخلاف استالینیسم به تاسیس نظامی توتالیتر در حوزه اقتصادی جامعه مبادرت نورزد و در نتیجه سودای براندازی سرمایه‌داری را از سر بیرون کند. درواقع فاشیسم پس از آنکه از جنبش به دولت بدل شد، از چپ به راست چرخید و رادیکالیسم خرده بورژوازی را با محافظه‌کاری سرمایه‌دارانه تعویض کرد.

در چنین شرایطی، رژیم فاشیستی نه تنها نمی‌توانست منافع کارگران را تامین کند، بلکه از تحقق بخش مهمی از منافع گروه‌های پایه اولیه خود (دهقانان و خرده‌بورژوازی) نیز سرباز زد. درحقیقت گروه‌های محافظه‌کار مالی و صنعتی و تجاری با کمک‌های خود به دولت، مانع از آن شدند که وعده انقلاب اجتماعی فاشیستی محقق شود. چه در ایتالیا و چه در سایر کشورهای تحت سلطه راست‌افراطی، فاشیست‌ها در نهایت مجبور شدند با بورژوازی و ارتش و کلیسا بر ضد گرایش‌های رادیکال و خرده‌بورژوایی متحد شوند.

اقتصاد کشور بوسیله سندیکاهای کارگری تحت نظارت عالیه ی دولت که در حقیقت دربرگیرنده ی کارگران و کارفرمایان بود، اداره می شد. در آلمان نقش سندیکاهای کارگری کم‌رنگ تر از ایتالیا بود و هیتلر اتحاد ملی و اتحاد کارگران و کارفرمایان را جهت رسیدن به خودکفایی سیاسی و اقتصادی جایگزین سندیکاهای نوع ایتالیایی آن کرده بود.

اگرچه مالکیت خصوصی در چارچوب نظام فاشیستی، حمایت می شد ولی دولت همواره بر اقتصاد نظارت عالیه داشته و در این رابطه اعتصابات کارگری را اکیداً ممنوع کرده بود، زیرا خواست های مشروع کارگران قبلاً توسط دستگاه رهبری تشخیص داده می شد و همگونی کارگران را با کارفرمایان در جهت اهداف ملی همراه می ساخت. پس اعتصاب فقط به مملکت و ملت و در نهایت به خود کارگر صدمه می زد.

در ایتالیا فاشیست‌ها پس از به قدرت رسیدن، به ناگزیر وعده‌های اقتصادی اولیه خود را پس پشت انداختند و منافع سرمایه‌داری صنعتی و تجاری و ارضی را تامین کردند. هم از این‌رو بود که بسیاری از مارکسیست‌ها، بی‌توجه به پیدایش فاشیسم در کشورهای نیمه سرمایه‌داری، نیمه صنعتی، فاشیسم را رو بنای سیاسی تازه‌ای برای سرمایه‌داری می‌دانستند. سرکوب اتحادیه‌های کارگری، تقلیل دستمزدهای واقعی و کاهش مصرف عمومی به دلیل اتخاذ سیاست‌های جنگی، راهکار رژیم‌های فاشیستی برای رشد و تمرکز سرمایه صنعتی بود.

در ایتالیا واقعیت سلطه طبقاتی، رژیم فاشیستی را از رادیکالیسم ضد سرمایه‌دارانه به پراگماتیسم مصلحت‌اندیشانه کشاند. در حالی که موسولینی در برنامه سال 1919 خود از «الغای اشرافیت، انحلال بانک‌ها و بازار بورس، مصادره ثروت‌های غیرمولد و حمایت از توده‌ها فقیر» سخن گفته بود، اما دولت وی در عمل به‌طور فزاینده‌ای به طبقات بالا متکی شد. برخی از محققان، ادغام احزاب فاشیست و ناسیونالیست در سال 1923 را سرآغاز گرایش فاشیسم ایتالیایی به راست و فاصله گرفتن آن از خصلت رادیکال و چپگرایانه اولیه‌اش می‌دانند.

در حقیقت موسولینی «دولت فاشیستی» را به شیوه مدنظر «جنبش فاشیستی» سازمان نداد. بدین‌ترتیب، رژیمی که در پی آن بود که با مهار مدرنیسم و سرمایه‌داری بورژوایی، کار و بار طبقات ماقبل مدرن را رونق بخشد و آنان را از سرخوردگی و سرگشتگی شکل گرفته در جامعه نیمه مدرن – نیمه سنتی ایتالیا برهاند، به علت ویژگی‌های امپریالیستی و محافظه‌کارانه‌اش، تن به پذیرش بورژوازی و سرمایه‌داری داد و به جای ازهم گسیختن و درهم شکستن سرمایه‌داری بورژوایی، به پابرجا ایستادن و تداوم یافتن آن کمک کرد.

در حالیکه فاشیسم به جلب حمایت سرمایه داران می پردازد، لیکن از دموکراسی و سوسیالیسم بیزار است و به حکومت نخبگان معتقد می باشد. دارایی و ثروت در نهایت عمومی به حساب می آید، پس فرد نمی تواند و اجازه ندارد آنرا تباه کند، بلکه با مسئولیت در برابر جامعه و حکومت به بهترین وجهی باید از ثروت و سرمایه خود بهره ببرد؛ دولت نیز از یک چنین سرمایه و دارائی مطلوب نظام حمایت می کند.

منابع

فاشیست‌ها چگونه با اقبال عمومی مواجه شدند - هومان دوراندیش و دیگران - شهروند - شماره 68 - 1387

نظریه و عمل فاشیسم - عبدالرحمن عالم - مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی - شماره 71 - 1385

اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم – دکتر ملک یحیی صلاحی

درآمدی بر حیات فرهنگی و تبلیغات اجتماعی فاشیسم - قربانعلی سلیمان پورخاکستر - مطالعات میان فرهنگی - شماره 2 - 1

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید