امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267173
۴۳۴۵
۱
۰
نسخه چاپی
جرم‌شناسی پست مدرن Postmodern criminology

جرم‌شناسی پست مدرن چیست؟

از نظر جرم شناسان پست مدرن جرم محصول استفاده از قدرت توسط طبقات حاکم برای محدود کردن رفتار افرادی است که از قدرت کنار گذاشته شده اند؛ یعنی در شکل گیری نظام های سیاسی نقش ندارند اما سعی در غلبه بر نابرابری های اجتماعی دارند و به گونه ای رفتار می کنند که ساختار قدرت محدود شود

جرم‌شناسی پست مدرن چیست؟

جرم‌شناسی پست مدرن (Postmodern criminology)

جرم شناسی پست مدرن شاخه ای از جرم شناسی انتقادی معاصر است که تحت تاثیر اندیشه های متفکران و فیلسوفان فرانسوی و آلمانی و جنبش پست مدرنیسم در دهه 1980 میلادی به وجود آمد. این جرم شناسی با الهام از آموزه های این اندیشمندان، قرائت جدیدی از حقوق کیفری ارائه داده و با تاکید بر ذهنیت، گفتمان و قدرت در علت شناسی جنایی، به رد علت شناسی های علمی می پردازد. جرم شناسی فوق با تکیه بر عوامل ساختاری بزه کاری یعنی نژادپرستی، تبعیض جنسیتی و قومیتی و تاکید بر ایجاد گفتمان های جایگزین و صلح جویانه، تغییر و اصلاح ساختارهای غالب، در تحول نظریه های جرم شناختی، کیفری شناختی و فلسفه حقوق کیفری نقش مهمی ایفا کرده است.

بر خلاف گونه های شکاکانه ی پست مدرنیسم که به علوم انسانی و اجتماعی نفوذ کرده است، جرم شناسی پست مدرن یک رویکرد مثبت ارائه می کند و به رغم پذیرفتن انتقادات پست مدرنیسم بر مدرنیسم و به طور خاص تجربه گرایی تحققی (اثباتی)، باوری به پوچ انگاری و ذهن گرایی ندارد. این نظریه، خوانش های تک ساحتی از جرم که در جرم شناسی های پیش از خود وجود داشته است را نمی پذیرد و با ترکیب نظریه های مختلف از رشته های علمی گوناگون و استفاده از تمام رودهای فکری که به دریای پست مدرنیسم می ریزند، سعی در تحلیلی همه جانبه دارد. در پست مدرنیسم علت جرم، خطی و قابل پیشبینی نیست بلکه حساس به شرایط اولیه و غیر قابل پیشبینی دقیق است.

جرم شناسی پست مدرن که در اوایل دهه ی 1980 تحت تاثیر اندیشه های متفکران و فیلسوفان فرانسوی و آلمانی و جنبش پست مدرنیسم شکل گرفته است، با الهام از آموزه های جنبش پست مدرنیسم و رد هرگونه اثبات گرایی، عقل گرایی و تاکید بر ذهنیت، گفتمان و قدرت در تبیین پدیده ی مجرمانه، جرم و قانون کیفری را یک ساخت بندی اجتماعی و سیاسی تلقی کرده و به مطالعه ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنها می پردازد. این جرم شناسی علت جرم را در منع و قطع گفتمان های بیگانه و غیر غالب و نیز نابرابری ها و تبعیض های اجتماعی و فرهنگی دانسته و تا حدودی همانند جرم شناسی واکنش اجتماعی، جرم را محصول نظام عدالت کیفری تلقی می کند؛ با این استدلال که قانون کیفری یک زبان برای ایجاد روابط سلطه است و گفتمان حقوق جزای سنتی، یک گفتمان غالب، سلطه گر و طرد کننده است.

از سده ی چهارده میلادی تا اواسط دهه ی 1950 را می توان دوران تولد، تکامل و در نهایت غروب خورشید مدرنیته (از منظر گفتمان پست مدرن) دانست، خورشیدی که به هنگام تابشِ مستقیم درظهرِ مدرنیته، موجب تحقق روشنگری در سده ی هجدهم میلادی شد . شعار روشنگری جرأت تکیه بر عقل برای حل مشکلات بشری و پیشرفت بود. ایمان به پیامبر عقل و خرد به جای پیامبر آسمانیِ دوران پیشامدرن، تنزل از آسمان مابعدالطبیعه به زمینِ تجربه و آزمایش و مرکز قرار دادن سوژه نسبت به ابژه را به همراه داشت.

چنین رویکردی به تدریج در همه علوم نفوذ کرد و جرم شناسی نیز بی نصیب از دستاوردهای آن نبود. رویکرد تحققی یا اثباتگرای موجود در علوم طبیعی تولد جرم شناسی را نیز به عنوان علمی که به چرایی پدیده مجرمانه می پردازد، به ارمغان آورد. از سال 1876 میلادی که جرم شناسی متأثر از چنین دیدگاهی متولد شد تا دهه ی 1950 ، جرم شناسان تنها از یک پنجره پدیده مجرمانه را به تماشا می نشستند؛ در نتیجه تنها تفاوتی که در دستاوردهای فکری آنها وجود داشت، تغییر فصول منظره ی مورد تماشا بود، لکن منظره واحد و ثابت بود تا اینکه صداهایی از پشت ساختمان فکری جرم شناسان، آنها را بر آن داشت تا دیوارها فرو ریزند و از جزمیت و تک بُعدی نگری خارج شوند.

جرم شناسان تا چه هنگام قادر بودند که با آوار کردن تمام مشکلات بر مجرمان، ابعاد شخصیتی آنها را لگدمال کرده و از آنها موجوداتی بسازند متشکل از کروموزومهای ناقص و روان آشفته و یا شخصی فقیر در یک خانواده ی ازهم پاشیده و محیط نابه سامان . جرم شناسان باید از برج عاج پایین می آمدند، جیره خواری قدرت حاکم را فراموش می کردند و از نگاه به جرم به عنوان موضوع (ابژه) واقعی دست می شستند . این اتفاقات با جرم شناسی انتقادی به منصه ظهور رسید.

جرم شناسان پست مدرن جرم را چیزی ورای نقض قوانینِ نوشته که از وفاقِ اجتماعی حول ارزش ها و هنجارها منتج شده است، می دانند . تعاریفِ قانونی از جرم، صرفاً مجموعه های انتخابی از صدمات و بی عدالتی ها هستند. نظریه پست مدرن استدلال می کند که تعاریف قانونی جرم، از بررسی بافتار یا معنای جرم ناتوان است و جنبه های تکاملی و دائم التغییر گفتمان را که منجر به ساخت و تفسیر اینکه چه اشکالی از گفتمان مجرمانه هستند را در نظر نمی گیرد و همچنین تفاسیر قانونی از جرم در درک و بررسی اوضاع و احوالی که به موجب آن گفتمان فعال انسانی مجرمانه می شود ناتوان است.

از نظر جرم شناسان پست مدرن جرم محصول استفاده از قدرت توسط طبقات حاکم برای محدود کردن رفتار افرادی است که از قدرت کنار گذاشته شده اند؛ یعنی در شکل گیری نظام های سیاسی نقش ندارند اما سعی در غلبه بر نابرابری های اجتماعی دارند و به گونه ای رفتار می کنند که ساختار قدرت محدود شود.

به عبارت دیگر قدرت حاکمیت با افراد و گروه های متفاوت و مخالف، کنار نمی آید و صرفاً درخدمت گروه های خاص است. پست مدرنیست ها همانند جرم شناسان آنارشیست، صاحب منصبان را عوامل سلطه ای در نظر می گیرند که به بهای بی توجهی به دیگران در خدمت یک یا چند گروه خاص هستند.

بر اساس این تحلیل می توان گفت: این رویکرد با ذات باوری و تقلیل گرایی اعتقاد ندارد. یعنی اولاً مجرمیت را ویژگی ذاتی و ضروری یک رفتار نمی داند. ثانیاً مخالف تقلیل گرایی یا جزء نگری است. به عبارت دیگر پست مدرنیسم به کل نگری معتقد بوده و جامعه را متشکل از یک سیستم کلی می داند که تمام انسانها را در بر گرفته و بر آنها تاثیر می گذارد. لذا هر تصمیمی در یک سازمان و دولت بر همه شوون و شرایط جامعه انسانی تاثیر می گذارد. در این رویکرد هرکس به عنوان یک کل در جامعه، به نوبه خود مسئول است (و حاکمیت به خاطر اینکه شرایط ارتکاب جرم فراهم می کند، مسئول جرایم ارتکابی در جامعه است)؛ چون اعمال انسان ها تحت تاثیر کلیت جامعه و تصمیم گیری گروه حاکم است.

 جرم شناسان پست مدرن، جرم شناسی سنتی و مرسوم را به دلیل امتناع از بررسی جامعه به عنوان یک کل و در حقیقت به دلیل جدا در نظر گرفتن مردم از جامعه، نادیده گرفتن ساختار قدرت و بی توجهی به جامعه شناسی حقوق، محکوم کرده اند.

در واقع این جرم شناسی، معتقد است که تحقیقات جرم شناسی رسمی و کلاسیک، به طور عمده بر مجرمان و محیط های شخصی آنان و بیشتر بر جرایم خیابانی و یقه آبی ها متمرکز بوده و از بررسی تاثیر قدرت، قانونگذاری، نهاد عدالت کیفری و نظام سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه غافل مانده است. بنابراین علت شناسی از طریق بررسی جزئیات و ویژگی های شخصیتی و روانشناختی هر فرد و شرایط تربیتی و خانوادگی و جغرافیایی که در جرم شناسی سنتی و کلاسیک مطرح بود، در پست مردن موضوعیتی ندارد و بررسی عوامل جرم جدا از کلیت جامعه نیست.

جرم شناسی پست مدرن به مفاهیم عصر مدرن و روشنگری و سرشت جبری رفتار بزهکارانه با دیده شک می نگرد. در این رویکرد و به طور کلی در رویکردهای انتقادی، جرم چیزی نیست که به شکل ساده ای بتوان آن را با ارجاع به آنچه که هست و یا نیست توصیف کرد. جرم یک رفتار ساده نقض قانون نیست، بلکه موضوعی است که از طریق فرایندهای تعامل، واکنش اجتماعی و قدرت برساخته می شود. بنابراین، این جرم شناسی با تجدید نظر در تعاریف و مفاهیم سنتی و رایج جرم و قانون و مجازات و به چالش کشیدن آن ها، معتقد است نابرابری اقتصادی و اجتماعی و معضل جرم با یکدیگر رابطه علیت دارند.

بر طبق این دیدگاه، جرم آن چیزی نیست که قانون کیفری می گوید بلکه جرم توانایی و یا قدرتی است که میل و خواست عده ای را در هر جامعه ای بر دیگران تحمیل می کند. بنابراین جرم، قدرت انکار دیگران است. یعنی حقوق و قانون یک نهاد بی طرف و مستقل نیست بلکه کاملاً ایدئولوژیک است و تحت تاثیر عوامل اجتماعی بوده و به دنبال جریان خاصی حرکت می کند. بنابراین حقوق، بازتاب ایدئولوژی گروه سیاسی حاکم است که در راستای سرکوب کردن گروه هایی که از لحاظ سیاسی در موقعیت پایین تری قرار دارند مورد استفاده قرار می گیرد.

هنری و میلووانویچ که از بیانگذاران جرم شناسی پست مدرن هستند، جرم را در هر بستری به مثابه قدرت تحمیل درد و رنج تعریف می کنند. بنابراین قانون به تنهایی تعریف کننده جرم نیست بلکه خود جرم زاست زیرا ایراد صدمه به افراد را در پرتو روابط قدرت کتمان می کند و حقوق جزا را از طریق اعمال قدرت خود بر دیگران آشکار می سازد به ویژه در قلمرو فعالیت افرادی که اعمال آنان موجب نقض آزادی دیگران نیست، مانند جرم های اعتقادی و جرم های بی بزه دیده.

آنان بر عنصر قدرت تاکید زیادی دارند و جرم را قدرت رد توانایی دیگران برای ایجاد تفاوت تلقی می کنند. به عقیده ی آنان روابط نابرابر قدرت، که بر اساس ساختارهای متفاوت بنا شده است، تولید جرم می کند و جرم صدمه ای است ناشی از فعالیت مفرط مجرم در کسب قدرت و صدمه بر دیگران. به اعتقاد آنان علت جرم چیزی جز بی احترامی به مردم نیست. مردم به روش های متعدد مورد بی احترامی واقع می شوند و حاکمیت از تبدیل شدن آنها به گرو های فعال اجتماعی جلوگیری می کند و همین امر تولید جرم می کند.

جرم شناسان انتقادی (به طور کلی) معتقدند که جرم عمدتاً یا ساخته و پرداخته ی نظام تقنینی، قضایی و پلیسی است و یا ریشه در نحوه حکمرانی و تقسیم و توزیع امکانات اجتماعی توسط نظام حاکم دارد. بنابراین، نظام کیفری، یعنی جرم انگاری، کیفرگذاری و عدالت کیفری باید بازنگری شود و این بازنگری باید از مرحله ی قانون گذاری، از جمله در حوزه ی کیفری آغاز شود نه از جرم یا پیشگیری از جرم.

ایراد دیگری که از دیدگاه جرم شناسان پست مدرن بر تعریف قانونی جرم وارد است، این است که تعریف قانونی جرم توضیح نمی دهد که چرا انواع خاصی از رفتارها جرم تلقی شده و باید مجازات شوند در حالی که اشکال دیگر رفتارهای مشابه، غیرمجرمانه تلقی می شوند. این دسته از جرم شناسان می گویند تعریف رفتار خاص به عنوان جرم همواره اعمال قدرت توسط جمعیتها و گروه هایی است که اختیار و ابزار استفاده از قانون برای حمایت از منافع خودشان و تحمیل ارزشها و ایده های خودشان را بر جامعه دارند. هر جا قانون وجود دارد جرم نیز وجود دارد؛ زیرا ساده ترین تعریف جرم عبارت است از هر شیوه رفتاری که قانون آن را نقض می کند.

پشت این وصف مجرمانه (جرم انگاری یک عمل) هیچ چیز محکم و جدی وجود ندارد بلکه صرفاً یک عمل مادی در میان سایر اعمال انسان است. بدین سان هر فرهنگ، نظام کیفری خاص خود را دارد. بنابراین در جوامع ارگانیک که تکثر فرهنگ ها و اخلاقیات حاکم است، نباید کسی یا گروهی عقاید و هنجارهای اخلاقی خود را بر دیگران تحمیل کند و قانون و قاعده واحدی برای گروه ها و فرهنگ های مختلف نمی تواند وجود داشته باشد.

در واقع دیدگاه پست مدرن، علت جرم را پدیده ای نهفته در خود سلطه ی زبانی، نظام سلطه و تسلط گفتمان غالب، منع و قطع گفتمان های دیگر و بیگانه و گفتمان های غیرغالب و غیرخودی می داند. به عقیده ی آنها نظام سلطه و گفتمان های غالب به شکل های گوناگون به جرم انگاری سخن، اندیشه و رفتاری می پردازند که در برابر گفتمان جاری ایستادگی کرده و آن را نامشروع می داند یا با آن مخالفت می کند.

راه حل این معضل نیز به نظر این اندیشمندان، ایجاد گفتمان های جانشین است که نفوذ زبان های مسلط را خنثی را کند. یعنی زبان هایی که زندگی جمعیت های مبتلا شده به احساس بیگانگی (به ویژه اقلیت های قومی، بومیان، زنان و...) را نظم دهد و انتظام بخشد و جایگزین کردن گفتمان ناسالم با یکی از گفتمان های صلح طلب و فراگیر، راه حل مهم پیشگیری از جرم است. بدین ترتیب این دیدگاه وظیفه خود را در دو امر زیر می داند:

نخست پرده برداشتن از شیوه های متفاوت واژگان سازی و ساخت بندی واژه ها و عناصر زبانی در قلمرو عدالت جزایی و سپس فراهم آوردن کجال بیان برای دیدگا های افرادی که تاکنون گفتمان های مسلط قانون، آن ها را ساکت کرده است.

منابع:

1- قوق کیفری در سنجه جرم شناسی پست مدرن – دکتر اسمعیل رحیمی نژاد

2- جرمشناسی پست مدرن و رویکرد آن به جرم و علت شناسی جنایی – علی حسین نجفی ابرندآبادی و دیگران

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید