امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267219
۲۵۵۹
۱
۰
نسخه چاپی
Mikhail Gorbachev

میخائیل گورباچف؛ زندگی و اندیشه سیاسی و اقتصادی گورباچف در شوروی

میخائیل گورباچف در سال هایی که رهبر اتحاد شوروی بود (91-1985) به نحو متناقضی علائق و نظرها را در جهان به خود جلب کرد. او مرد مورد علاقه مطبوعات پر فروش عامیانه و سطحی بود و می توانست در برابر دوربین خبرنگاران با همان تظاهر و اجبار نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا لبخند زند

زندگی میخائیل گورباچف

زندگی میخائیل گورباچف

میخائیل گورباچف در سال هایی که رهبر اتحاد شوروی بود (91-1985) به نحو متناقضی علائق و نظرها را در جهان به خود جلب کرد. او مرد مورد علاقه مطبوعات پر فروش عامیانه و سطحی بود و می توانست در برابر دوربین خبرنگاران با همان تظاهر و اجبار نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا لبخند زند. در مصاحبه های مطبوعاتی برخوردی دوستانه و صبورانه داشت و همزمان این تاثیر را القا می کرد که جدی و قاطع است.

میخائیل گورباچف نام کامل میخائیل سرگئیویچ گورباچف در 2 مارس 1931 در پریولنویه روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) به دنیا آمد.

گورباچف پسر دهقانان روس در قلمرو استاوروپول (کرای) در جنوب غربی روسیه بود.  دوران کودکی و جوانی او تحت قوانین و حکومت ژوزف استالین سپری شد. او در سال 1946 به کمسومول (لیگ کمونیست های جوان) پیوست و در چهار سال آینده در مزرعه ایالتی در استاوروپول با ماشین کمباین کار کرد.

 او   در سال 1952 وارد دانشکده حقوق دانشگاه دولتی مسکو شد و به عضویت ح زب کمونیست درآمد. او در سال 1955 در رشته حقوق فارغ التحصیل شد. وی در سال ۱۹۵۳ هنگام تحصیل در دانشگاه دولتی مسکو و پیش از دریافت مدرک حقوق خود در سال ۱۹۵۵ با هم‌دانشگاهی خود رایسا تیترائنکو ازدواج کرد.   

گورباچف در سال 1971 به عنوان عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی انتخاب شد و در سال 1978 به عنوان وزیر کشاورزی حزب منصوب شد. وی در سال 1979 به عنوان نامزد دفتر سیاسی دفتر و در سال 1980 به عضویت کامل درآمد. تا حد زیادی افزایش مداوم او در حزب را مدیون حمایت میخائیل سوسلوف ایدئولوگ پیشرو حزب بود.

در طول دوره 15 ماهه یوری آندروپوف (1982–84) به عنوان دبیر کل حزب کمونیست گورباچف به یکی از فعال ترین و قابل مشاهده ترین اعضای دفتر سیاسی تبدیل شد. پس از مرگ آندروپوف،  کنستانتین چرننکو در فوریه 1984 دبیر کل حزب شد. گورباچف جانشین احتمالی وی شد.

چرننکو در 10 مارس 1985 درگذشت و روز بعد دفتر سیاسی گورباچف را به عنوان دبیر کل حزب انتخاب کرد.

گورباچف به سرعت شروع به تثبیت قدرت شخصی خود در رهبری شوروی کرد. هدف اصلی داخلی او احیای اقتصاد راکد شوروی پس از سالها نوسان و رشد کم در دوران تصدی قدرت لئونید برژنف (1964–82) بود.

گلاسنوست گورباچف چیست؟

اقدامات میخائیل گورباچف در حوزه اقتصادی و فرهنگی شوروی(گلاسنوست و پروسترویکا)

وقتی تغییرات سطحی نتوانست نتایج ملموسی برای اوضاع نابسنامان شوروی به همراه داشته باشد، گورباچف ​​در سالهای 1987 تا 1988 اصلاحات عمیق تری را در سیستم اقتصادی و سیاسی شوروی آغاز کرد.

بر اساس سیاست جدید وی در مورد گلاسنوست (باز بودن) یک ذوب فرهنگی عمده صورت گرفت: آزادی بیان و اطلاعات به میزان قابل توجهی گسترش یافت. مطبوعات و پخش در گزارش و انتقاد خود صراحت بی سابقه ای داشتند. و میراث حکومت توتالیتر استالینی کشور در نهایت توسط دولت به طور کامل رد شد.

تحت سیاست پرسترویکا (تجدید ساختار) گورباچف ​​، اولین تلاشهای متواضعانه برای دموکراتیزه کردن سیستم سیاسی شوروی انجام شد. رقابت های چند کاندیدایی و رای مخفی در برخی از انتخابات برای پست های حزبی و دولتی معرفی شد. تحت پرسترویکا ، برخی از مکانیزم های بازار آزاد محدود نیز وارد اقتصاد شوروی شد ، اما حتی این اصلاحات اقتصادی متوسط ​​با مقاومت جدی دیوان سالارهای حزبی و دولتی مواجه شد که مایل نبودند کنترل خود را بر زندگی اقتصادی کشور واگذار کنند.

گلاسنوست گورباچف چیست؟

گلاسنوست (روسی: باز بودن) سیاست شوروی در بحث آزاد در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی است. این سیاست توسط میخائیل گورباچف در اواخر دهه 1980 گسترش یافت و دموکراتیزه شدن اتحاد جماهیر شوروی را آغاز کرد. سرانجام تغییرات اساسی در ساختار سیاسی اتحاد جماهیر شوروی رخ داد: قدرت حزب کمونیست کاهش یافت و انتخابات چند کاندیدایی صورت گرفت. گلاسنوست همچنین اجازه انتقاد از مقامات دولتی را داد و به رسانه ها نیز اجازه انتشار اخبار و اطلاعات آزادتر داده شد.

نخستین جزء اندیشه ی سیاسی گورباچف گلاسنوست، صراحت بود. طی ده ها سال یک دیکتاتوری آهنین بر اتحاد شوروی حکمفرما بود و تنها نظرات رسمی و تایید شده حق و امکان ابراز شدن داشتند. قدرتمنداران با سکوت از کنار نابسامانی های اجتماعی می گذشتند. حقایق تلخ را پنهان می کردند و می کوشیدند به کمک آمارهای جعلی به شهروندان و به مردم جهان رشدی را در اقتصاد نشان دهند که بسیار فراتر از آن چیزی بود که در واقعیت وجود داشت.

فضای بازِ سیاسی موردنظر گورباچف تنها به تحقق حقوق بشر خلاصه نمی شد بلکه نوعی شورِ روشنگریِ واقعی نیز در آن نهفته بود. بنا به اعتقاد او اگر آزادی بیان برقرار شود و حقایق بیان شود، مردم از این حقایق، نتایج درستِ عملی اتخاذ می کردند.

درحقیقت گورباچف در پیشبرد گلاسنوست موفق‌تر از اهداف دیگرش بود. در مدت کوتاهی رسانه های همگانی شوروی تغییر اساسی کردند. رادیو و تلویزیون و روزنامه ها که تا همین اواخر فقط اطلاعیه های رسمی را منعکس می کردند و می کوشیدند به مردم تلقین کنند که در جامعه ای بی عیب و نقص زندگی می کنند، مملو از افشاگری در مورد فساد و سوء استفادهای دولتی شدند و مسائل اجتماعی حاد، که تا چندی پیش پنهان نگه داشته می شدند، به طور آزاد مورد بحث قرار می گرفتند. در مورد یکی از سیاه ترین دوره های این کشور، رژیم طولانی ترور و وحشت استالین، نیز رپرتاژهای تکان دهنده ای تهیه شد.

گورباچف به این امر آگاه بود که یک سیاستمدار در مقابل وسایل ارتباط جمعی باید لحنی را برگزیند که با پیامش هماهنگ باشد. او تنها از گلاسنوست، شفافیت یا صراحت، سخن نمی گفت، بلکه می کوشید با رفتارش صراحت را القا کند. به کلمه ی دیالوگ عشق می ورزید و خود لایقطع در حال گفتگو با رسانه های جمعی بود. پیشینیانش هنگامی که از صلح سخن می گفتند چهره ای غضبناک داشتند. در حالی که او هیچ گاه چهره ای آرام تر و پر آرامش تر از هنگامی که درباره ی صلح صحبت می کرد نداشت.

اما این فضای باز سیاسی به پیدایش پدیده های دیگری نیز دامن زد که مورد نظر و علاقه ی گورباچف نبود: گرایشات ناسیونالیستی به شدت تقویت شدند. این تصور که سطح زندگی در اروپای غربی بسیار بالاتر از سطح زندگی در شوروی است، زمینه ساز گسترش نظریاتی شد که معتقد بودند کل نظام شوروی باید تغییر اساسی یافته و سرمایه داری برقرار گردد.

گورباچف در برابر این روند مبهوت وآشفته ایستاده بود. تصور او این بود که آزادی بیان، موجب شکفتن اندیشه های تازه و درخشان خواهد شد. در حقیقت چنین اندیشه هایی مطرح شدند اما انبوهی از نظراتی که از دیدگاه او چیزی جز خرافات و تعصب نبودند نیز سر برآوردند.

پروستریکا گورباچف چیست؟

پروستریکا گورباچف چیست؟

پرسترویکا (روسی: تجدید ساختار) برنامه ای که در اواسط دهه 1980 توسط میخائیل گورباچف ​​در اتحاد جماهیر شوروی ایجاد شد تا سیاست اقتصادی و سیاسی اتحاد جماهیر شوروی را بازسازی کند. گورباچف ​​که به دنبال ارتقاء سطح اتحاد جماهیر شوروی با کشورهای سرمایه داری مانند آلمان ، ژاپن و ایالات متحده بود ، کنترل های اقتصادی را غیر متمرکز کرد و شرکت ها را تشویق کرد تا خود تأمین مالی کنند. بوروکراسی اقتصادی از ترس از دست دادن قدرت و امتیازات خود مانع بسیاری از برنامه های وی شد.

گورباچف ​​همچنین کاهش دخالت مستقیم رهبری حزب کمونیست در اداره کشور و افزایش اقتدار دولت های محلی را پیشنهاد کرد. در سال 1988 پارلمان جدیدی به نام کنگره نمایندگان مردم شوروی ایجاد شد. کنگره های مشابهی در هر جمهوری شوروی نیز تأسیس شد. برای اولین بار انتخابات این نهادها به رای دهندگان امکان انتخاب نامزدها از جمله افراد کمونیست را دادهرچند حزب کمونیست همچنان بر سیستم مسلط بود.

گورباچف غالباً در مورد بازار با نظر مثبت صحبت می کرد – چیزی که در اواخر دهه ی هشتاد بسیار رایج بود – اما خواستار تغییری نبود که هستی اتحاد شوروی را به خطر اندازد. آن چه او پرسترویکا، بازسازی یا سازماندهی دوباره می خواند دارای مرزهای محدود و معینی بود. بنا به درک او، رفرم ها نباید چنان عمیق می بودند که کل جامعه را ویران می کردند. اما مردم به طور روزافزون به گرایشاتی تمایل یافتند که خواستار دگرگونی های بنیادی بودند و همان طور که بعدها شاهد بودیم این گرایشات نیز غالب شدند.

گرچه پرسترویکا بنا به تعریف فوق انقلاب از بالا بود اما گورباچف اعتقاد داشت که اصلاحات اقتصادی به طور الزامی باید از پیرامون یعنی از تک تک شرکت های اقتصادی آغاز شود. پیش از این پیشرفت و موفقیت یک شرکت تنها به این نحو پاداش داده می شد که هدف تولید در برنامه پنج ساله افزایش داده می شد. در حقیقت تنبلی و بی تفاوتی به طور غیر مستقیم تشویق می شد. اکنون پیشرفت و ابتکار ترغیب شده و به آن الویت داده می شد. باید از تضییع بی حد و حصر منابع جلوگیری شده و تکنیک به طور گسترده ای مُدرن می شد.

شوروی در زمینه ی تکنولوژی به نحو فاجعه باری از اروپای غربی، ژاپن و آمریکا عقب مانده بود. (در این مورد بخشی از تکنولوژی فضایی و نظامی استثنا بود) گورباچف پیوسته از نوسازی رادیکال در این عرصه سخن می گفت. پیشرفت علوم طبیعی و تکنولوژی باید در الویت قرار می گرفت. هنگامی که وی با سیاستمداران کشورهای سرمایه داری مذاکره می کرد مبادله ی تکنیک در رأس برنامه اش قرار داشت. گورباچف اعتقاد داشت نظم نوین اقتصادی، کمبود فاجعه بار کالای مصرفی در شوروی را بهبود خواهد بخشید.

اجازه بدهید ببینیم منظور گورباچف از پرسترویکا چه بود. خود او گاهی از انقلاب قریب الوقوع سخن می گفت و گاهی علیه منتقدینش که او را بیش از اندازه محتاط می دانستند اظهار می داشت که باید از جهش های انقلابی پرهیز کرد. بر این امر نیز تاکید می کرد که پرسترویکا باید تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، علمی و هنری را در برگیرد.

به این نکته باید اشاره کرد که عرصه ای نیز وجود داشت که گورباچف به آن نمی پرداخت و آن هم از سر اتفاق نبود. این عرصه ایدئولوژی رسمی و دولتی شوروی بود. در عین حال در همین زمینه هم تغییرات گسترده ای شدند و تفاسیر جدیدی ارائه گشتند. گورباچف هرگز وارد بحث آزاد در مورد ایدئولوژی نشد. اما خواننده ی دقیق نوشته ها یا شنونده ی هوشیار سخنرانی های او می توانست متوجه شود که او به طور کلی از به کار بردن اصطلاح رایج گذشته،« سوسیالیسم علمی»، اجتناب می کند.

ریشه ی این واژه در آثار مارکس و انگلس است و در شوروی تضمین کننده ی این امر بود که رهبران حزب کمونیست سیاست خود را بر پایه ی دانش کامل و محض اتخاذ می کنند.

در کتاب پرسترویکا گورباچف این واژه را تنها یک بار و آن هم با احتیاط به کار می برد: « آن تئوری ای که سوسیالیسم علمی می خوانیم». برعکس او بیشتر از علم به معنای واقعی کلمه سخن می گوید و پیوسته به کمبودهای تحقیقات علمی در شوروی اشاره می کند. اصول جزمی و تنظیماتی را که مردم شوروی مجبور بودند با آنها بسازند، ننگ آور اعلام می کند. منظور او آشکارا کتاب های سطحیِ راهنمای اصول و کاربردهای مارکسیسم لنینیسم بود که مرجع قدرتمندان و نظریه پردازان سابق بود.

اما در واقعیت هیچ یک از موارد این پروژه عظیم نوسازی اقتصادی یا پروستریکا تحقق نیافت. در دوران حکومت گورباچف پیوسته وضعیت اقتصاد شوروی بدتر شد. تولید کاهش، کمبود کالا افزایش، و بازار سیاه بورس گسترش یافت. محبوبیت او در شوروی به نحو شدیدی کاهش می یافت، همزمان در خارج کشور به خاطر تلاش های موفقیت آمیزش در کاهش تشنج سیاسی میان شرق و غرب و به خاطر این که به کشورهای اروپای شرقی اجازه داد بود راه خویش را بر گزینند و در حقیقت خود را از بند شوروی رها کنند، ارج و منزلت بیشتری کسب می کرد.

سیاست خارجی گورباچف

سیاست خارجی گورباچف

گورباچف ​​در دوران ریاست جمهوری خود روابط بین المللی صلح آمیز تری را ترویج کرد.

در روابط خارجی گورباچف از ابتدا روابط و تجارت گرمتری با کشورهای توسعه یافته غرب و شرق برقرار کرد. در دسامبر 1987 موافقت نامه ای با رئیس جمهور آمریکا رونالد ریگان برای از بین بردن تمام ذخایر موجود موشک های میان برد با کلاهک هسته ای امضا کرد.

در سالهای 1988–89 او بر خروج نیروهای شوروی از افغانستان پس از اشغال نه ساله این کشور بر نظارت داشت.

گورباچف ​​مهمترین آغازگر مجموعه ای از وقایع در اواخر 1989 و 1990 بود که ساختار سیاسی اروپا را متحول کرد و آغاز پایان جنگ سرد را مشخص کرد. در سراسر سال 1989 او از هر فرصتی برای ابراز حمایت خود از کمونیست های اصلاح طلب در کشورهای بلوک شوروی در شرق اروپا استفاده کرده بود و هنگامی که رژیم های کمونیستی در آن کشورها مانند دومینو در اواخر آن سال سقوط کردند گورباچف سقوط آنها به طور ضمنی پذیرفت.

دولتهای غیر کمونیستی به عنوان مردمسالار منتخب در آلمان شرقی، لهستان، مجارستان و چکسلواکی در اواخر سالهای 1989 تا 1990 به قدرت رسیدند. گورباچف ​​با خروج تدریجی نیروهای شوروی از این کشورها موافقت کرد.

در تابستان 1990 او با اتحاد آلمان شرقی با آلمان غربی موافقت کرد.

گورباچف ​​به دلیل رهبری عالی و مشارکت در بهبود کلی جهان در 15 اکتبر 1990 جایزه صلح نوبل را دریافت کرد.

منبع: تاریخ عقاید سیاسی از افلاطن تا هابرماس - سون اریک لیدمان

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید