امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267690
۴۳۴۱
۴
۰
نسخه چاپی
اصفهان

اصفهان در دوره قاجار و مشروطیت

در آستانه تاسیس سلسله قاجار استان کنونی اصفهان صحنه رقابت و درگیری قاجارها و بختیاری ها بود. این رقابت نیز دامنه ویرانی و کاهش جمعیت و مهاجرت ساکنان افزود. اگرچه با تشکیل حکومت دودمانی قاجارها امنیتی نسبی در کشور پدید آمد، اما به سبب پایتختی تهران، اصفهان نتوانست موقعیت گذشته را به دست آورد

اصفهان در دوره قاجار و مشروطیت

اصفهان در آستانه تاسیس سلسله قاجار صحنه رقابت و درگیری قاجارها و بختیاری ها بود. این رقابت نیز دامنه ویرانی و کاهش جمعیت و مهاجرت ساکنان افزود. اگرچه با تشکیل حکومت دودمانی قاجارها امنیتی نسبی در کشور پدید آمد، اما به سبب پایتختی تهران، اصفهان نتوانست موقعیت گذشته را به دست آورد.

اصفهان در زمان سلسله قاجار

الیویه که در واپسین روزهای سلطنت آقامحمدخان قاجار در سال 1211 ه.ق در اصفهان به سر می برد، درباره اوضاع اصفهان در این دوره می نویسد:« امروز اصفهان را غیر از رسوم اطلال چیزی احاطه نکرده است نه از عباس آباد که محله معظم و تمام قسمت غرب شهر را شامل و حاوی بهترین، بزرگترین و خوش ساخت ترین محلات بود، نشانی است و نه از محله گبرها اثری باقی است...

این شهر که پیش از استیلای افاغنه بیش از بیست و چهار میل محیط دایره آن بود، اکنون محل مسکون آن دایره ای که به دو میل قطر آن باشد، بیش نیست.»

در دوره ی فتحعلی شاه قاجار اصفهان در مسیر بازسازی قرار گرفت. انتصاب محمد حسین خان صدر به حکومت اصفهان با کوشش هایی برای بازسازی اصفهان و بهبود اوضاع آن همراه بود. در دوره حکومت او و پسرش امین الدوله به آبادانی شهر و احداث بناهای عام المنفعه و کمک به فقر و بهبود وضع زندگی مردم توجه شد.

جمعیت اصفهان در این دوره رو به فزونی نهاد. پس از مرگ امین الدوله اوضاع اصفهان آشفته و پریشان شد. این آشفتگی همراه با ناامنی، قحطی و بیماری، با وجود سامان کوتاه مدت دوران حکومت منوچهر خان معتمدالدوله گرجی در دوره محمدشاه نیز ادامه یافت.

دوران سلطنت محمدشاه قاجار با استقرار سلطنت پنجاه ساله ناصرالدین شاه پایان پذیرفت. دوره ناصرالدین شاه قاجار با وجود فراز و فرودهای سیاسی، واپسین دوران نظم سیاسی کهنه در ایران سده سیزدهم هجری/سده نوزدهم میلادی بود که در سلطنت مظقرالدین شاه قاجار و با انقلاب مشروطه پایان پذیرفت. ثبات نسبی اوضاع اصفهان در این دوره و تامین امنیت اصفهان و راه های آن، انتظام امور مالی و مالیاتی، در سایه حکومت مقتدرانه و مستبدانه فرزند ارشد ناصرالدین شاه، مسعود میرزا ملقب به ظل السلطان در فاصله سال های 1235 تا 1291 هجری قمری پدیدار شد. با این وجود بلایای طبیعی، خشکسالی و شیوع وبا نیز در این دوره طولانی هر از گاهی از اصفهان در مسیر آبادانی و رونق می گرفت.

از رویدادهای مهم عصر ناصری که در اصفهان بازتاب گسترده ای یافت جنبش تنباکو بود. اگرچه جنبش تنباکو (1309 -1308ه.ق) یک اعتراض سراسری بود، اما بدون تردید خارج شدن آن از اندازه های اعتراض به یک قرارداد اقتصادی و تبدیل آن به یک جنبش سیاسی – مذهبی به میزان زیادی وامدار رخدادهای اصفهان و آمیختگی بیشتر این سه مقوله در برداشت های این شهر بود. از این رو دیده می شود که در اصفهان حتی پیش از صدور حکم میرزای شیرازی، به دستور شیخ محمد نجفی و حاج آقا نورالله، کشیدن تنباکو تحریم شد و قلیان ها را برای نخستین بار در شهر اصفهان شکستند و در حرکتی هماهنگ حاج محمد حسین یکی از سرشناس ترین بازرگانان اصفهانی دوازده هزار کیسه تنباکوی خود را یکجا به آتش کشید که تاثیر بی مانندی در سر تا سر کشور بر جای نهاد.

با توجه به این شاخصه ها، شاید بتوان گفت خط و ربط آینده جنبش تنباکو در اصفهان ترسیم شد؛ زیرا کمتر شهری مانند اصفهان می توانست پدیدآورنده چنین دگردیسی در حرکتی باشد که امکان باقی ماندن آن در اندازه های یک اعتراض اقتصادی مانند شورش نان وجود داشت.

پیش از صدور حکم تحریم تنباکو، مهاجرت روحانی سرشناس «حاج آقا منیرالدین» از اصفهان به سامره نیز با دگرگونی یاد شده بی ارتباط نبود.

اصفهان در زمان مشروطیت

انقلاب مشروطیت سرآغازی تازه در تاریخ ایران شد که در جریان آن یک بار دیگر اصفهان به دایره ای پر تب و تاب تبدیل گردید.

پسر ارشد ناصرالدین شاه و یکی از توانمندترین شاهزادگان قاجاریه، مسعود میرزا ظل السلطان بر اصفهان حکم می راند؛ یعنی عریان ترین سیمایی که می شد از نظر استبداد رأی و خشونت پس از پایتخت به یک شهر نشان داد.

ناسازگاری های روحانیون مشهور شهر یعنی آقانجفی و حاج آقا نورالله با ظل السلطان – که الزاماً از سر مشروطه خواهی هم نبود- نمودی آشکار در میان مردم داشت و نمونه ای از آن، کوشش مریدان این دو روحانی برای برکناری ظل السلطان در اسفند سال 1285 ه.ش است که سبب شد اجتماعی در تلگرافخانه دولت صورت گیرد و پس از فرستادن چند تلگراف به پایتخت در کنسولگری انگلستان متحصن شوند. این رویداد همزمان با رخدادهای سرنوشت ساز مشروطیت در تهران بود.

کشمکش میان مستبدان و مشروطه خواهان به اصفهان نیز کشیده شد، مانند زدوخوردهایی که در آذر سال 1286 ه.ش /دسامبر 1907 میلادی در این شهر رخ داد و سرانجام اصفهان را به یکی از برجسته ترین کانون های خیزش در برابر استبداد صغیر (از خرداد سال 1287 ه.ش /ژوئن 1908 م) تبدیل نمود و پذیرای نیروهای بختیاری در زمستان همان سال گردید.

در دی ماه 1287 ه.ش/ ژانویه 1909 م نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری که به تازگی مقام ایلخانی بختیاری را به سود امیر مفخم از جناح حاج ایلخانی از دست داده بود، با سه هزار سوار به اصفهان وارد شد و پس از دست یابی به شهر، امر به بنیاد انجمن مشروطه داد و و اقبال الدوله حاکم مستبد اصفهان را ناگزیر به پناهندگی در کنسولگری انگلستان نمود. چند ماهی بیشتر نگذشت که بختیاری ها با داوطلبان اصفهانی به رهبری سردار اسعد بختیاری در خرداد 1288 ه.ش /ژوئن 1909 م راهی گشودن دروازه های پایتخت شدند. تهران گشوده شد، اما از این زمان تا کودتای 1299 ه.ش اصفهان نیز آشفته بازاری بیش نبود. ناامنی راه ها و هرج و مرج، بیش از همه بر نگرانی بازرگانان اصفهان افزود.

یاغیانی چون نایب حسین کاشی در اطراف اصفهام و جنگ و گریز آنها با قوای بختیاری در مهرماه 1289 ه.ش، ناسازگاری میان سران بختیاری، درگیری دست اندرکاران حکومت با یکدیگر مانند توطئه رئیس نظمیه اصفهان در بهمن 1289 ه.ش علیه معتمد خاقان حکمران شهر و زخمی کردن او، قحطی و کمیابی نان که سبب شد در اردیبهشت 1290 ه.ش جمعی از زنان اصفهان در پی یک شورش، رئیس بلدیه شهر بکشند و جسد او را در میدان شاه آویزان کنند، فضای ترور و وحشت، مانند کشته شدن هم زمان رئیس بانک استقراضی روس با ترور رئیس بلژیکی مالیه اصفهان در اردیبهشت 1294ه.ش، همچنین حمله به کنسول انگلیس در شهریورماه همان سال در اصفهان و سرانجام حرکت قوای روس به سوی اصفهان، تشکیل کمیته دفاع ملی در این شهر و تصرف اصفهان به دست نیروهای روس در اسفند 1294 ه.ش، این ها و دسته ای دیگر از رخدادها، فقط نمایانگر گوشه ای از اوضاع آشفته اصفهان در فاصله سال های میان فتح تهران و کودتای سیدضیاء – رضاخان بود.

حال و روزی که مردم اصفهان، به ویژه طبقات متوسط و زیرین جامعه، یعنی کسانی که گذران زندگی شان وابسته به امنیت شهر و راه های ارتباطی آن بود را چشم انتظار هر سوار از راه رسیده ای کرد که بتواند امنیت را به جامعه بازگرداند. این بود که ظهور رضاخان برای مردم اصفهان نیز مانند دیگر شهرهای ایران، تا اندازه ای نویدبخش بیرون آمدن از ناامنی و بلاتکلیفی شد.

با ظهور مشروطیت، نهادهای سیاسی و اجتماعی نوین کم کم شکل گرفتند. گذشته از نهادهای کشوری نوین، برخی نهادهای محلی نیز تاسیس شدند. از جمله این نهادها، یکی انجمن ایالتی اصفهان بود که تحت نظارت ظل السلطان تشکیل شد. آن انجمن که انتخاب عده ای از بزرگان شهر محسوب می شد، سه عضو دائمی پیدا کرد: حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی، برادرش آیت الله آقانجفی و حاجی میرزا محمد مهدی؛ از میان این افراد، به اتفاق آراء حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی به عنوان رئیس آن انجمن تعیین شد.

دلیل اصلی و محوری تاسیس این گونه نهادها، دلایل مدیریتی و اجرایی بود. از آنجا که مجلی اول، تنها نهاد دادرس مردم محسوب می شد، تقریباً تمام شکایات مردمی از ریز و درشت، راهی مجلس می شد و مجلسیان را از دغدغه های خود وا می داشت، به گونه ای که تقی زاده می گفت: «سابقاً در خصوص نان و گوشت تهران صحبت می شد، می گفتیم حیف که مجلس بلدیه نیست تا این مطالب را به آنجا رجوع نماییم.. بنابراین از همان مجلس تصمیم گرفته شد که نهادی به نام بلدیه در شهرها ایجاد شود تا این گونه مسایل روزمره، در خود شهر حل شده و به پایتخت کشیده نشود. اما مهدی ملک زاده، تاسیس این نهاد را نه از روی اغراض اجرایی، بلکه دارای دلایل سیاسی می داند و آن را سنگ بنای گسترش خوی دموکراتیک حاکمیت سیاسی قلمداد می کند.

تاسیس انجمن بلدیه در اصفهان، از قضا با بحران اقتصادی در این شهر هم زمان شد. انگیزه سیاسی و انگیخته های مذهبی در اصفهان، نمایانگر دو ضلع مثلثی بود که ضلع سوم و چه بسا قاعده آن، امتداد نگرانی های اقتصادی این شهر بود؛ به این قرار که صنعتگران و تجار و بازرگانان اصفهانی، همزمان با تب و تاب جنبش مشروطه خواهی پای به شرایط دشواری نهادند که در کنار انگیزه های سیاسی و مذهبی بر بحران اصفهان افزود.

برای نمونه ورود پارچه های خارجی صنعت بافندگی اصفهان را در سراشیبی هولناکی جای داد. با پیدا شدن پارچه های گوناگون و رنگارنگ خارجی، از یک سو کسی دیگر سراغی از قدک پوشی نگرفت و از سوی دیگر تقلید ناگزیر بافندگان از پارچه های خارجی از کیفیت پارچه های اصفهان کاست؛ در نتیجه مشتری های روسی این پارچه ها نیز از کف رفتند.

گستره تاثیر این زوال، آنجا رخ می نمایاند که یک دهم اصناف اصفهان نساج بودند و یک بیستم از بیوه زنان اصفهانی با درآمد نخ ریسی برای نساجان، زندگی خود را می گذراندند و اصناف دیگر نیز مانند صباغ، نداف و غیره، وابسته به نساجی بودند. کوتاه سخن آن که همه آنها از بین رفتند و کشاورزان هم دیگر نتوانستند پنبه خود را به قیمت خوبی بفروشند. چنین شد که آمیزه این سه انگیخته سیاسی، مذهبی و اقتصادی را پذیرای قوایی کرد که رهسپار کارزار با بانیان شرایط ناگوار موجود به شمار می آمدند.

منبع: تاریخ حرف، صنایع و تجارت استان اصفهان از دوره باستان تا انقلاب اسلامی - جمعی از نویسندگان

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید