عادتها میتوانند مثل سختکوشی، نوشتن و مرتب ورزشکردن خوب بوده و یا مثل اعتیاد، بیحالی، دروغ گفتن، به تعویق انداختن کارها، فریب دادن دیگران و … جالب نباشد.
عادت چیست؟
شاید بسیاری از ما فکر کنیم که اکثر کارهایی که روزانه انجام میدهیم حاصل تصمیمگیری و انتخابهای آگاهانه ماست، اما عصب شناسان دریافته اند که این گونه نیست و زندگی ما سرشار از عادت هاست و هر عادتی حتی کوچک در طی زمان روی سلامتی ما، شادی ما، سازماندهی کاری و کارکردهای ما اثر زیادی دارد.
عادت یک برنامه و جریان عادی رفتار است که به طور منظم تکرار می شود و به صورتی نا آگاه بروز می کند. بنا به تعریف عادت از نقطه نظر روانشناسی، یک راه کم و بیش ثابت تفکر، خواهش ها یا احساساتی است که از طریق تکرار قبلی یک تجزیه ذهنی حاصل شده است.
معمولا از اصطلاح عادت برای واکنشهای محرک استفاده میشود اما عادت حتی میتواند افکار ما رو هم در بر بگیرد. شاید بتوان گفت که عادت، اصطلاحی برای طرز برخوردها، رفتارها و روشها است.
همه ما در زندگی روزانه، عادتهای مختلفی رو از خودمان نشان میدهیم. این عادتها میتوانند مثل سختکوشی، نوشتن و مرتب ورزشکردن خوب بوده و یا مثل اعتیاد، بیحالی، دروغ گفتن، به تعویق انداختن کارها، فریب دادن دیگران و … جالب نباشد.
مقالهای در سال ۲۰۰۶ در دانشگاه مک گیل منتشر شده که نشان میداد، اکثر مردم بیش از ۴۰ درصد کارهای خود در طول روز را براساس عادت انجام میدهند.
طی تحقیقاتی که در دانشگاه تگزاس نورث و پال صورت گرفته، مشخص شده که طی ۱۸ تا ۲۰۰ روز عادتها شکل گرفته و تبدیل به رفتار خودکار ما میشود.
ساخت عادت
ساخت عادت جریانی است که طی آن یک رفتار از طریق تکرار منظم به صورت خودکار یا عادتی جلوه می کند. این رفتار به صورت افزایش میزان خودکار شدن با تعداد تکرار به صورت بی علامت شکل داده می شود. این جریان ساخت عادت ممکن است آهسته باشد. لالی Lally و همکاران دریافته اند که متوسط زمان لازم برای رسیدن به بی علامتی خودکاری شدن رفتار در شرکت کنندگان 66 روز بوده و از 18تا 245 روز متغییر بوده است.
همزمانی که عادت شکل می گیرد می توانآن را به 3 پاره تجزیه کرد: سر نخ یا نشانه، رفتار و پاداش. سر نخ یا نشانه آن چیزی است که عادت از آن بوجود می آید ، یعنی عامل بر افروزنده شعله رفتار عادتی. این پاره ممکن است تمام چیزهایی باشد که در ذهن با آن عادت تداعی می شوند و در انسان به صورت خودکار این امکان پدید می آید که عادت سطحی شود. رفتار، آن عادت واقعی است که شخص از خود به نمایش می گذارد و پاداش ، یک احساس مثبت است و به این ترتیب " حلقه عادت" ادامه می یابد. هر عادت ممکن است در آغاز با یک هدف افروخته شود اما با گذشت زمان ضرورت وجودی آن هدف اندک می شود و عادت بیشتر جنبه ی اتوماتیک( خودکار) به خود می گیرد.
انواع عادت
عادات را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
۱- عادات غیرارادی: مانند نفس کشیدن، ضربان قلب و از این قبیل: واضح است که ما اراده ای در انجامشان نداریم. کمترین میزان مصرف انرژی مربوط به این دسته است.
۲- عادات ارادی: مانند عادت به پرخوری، یا ورزش منظم. که البته نقش اراده در انجام این کارها روشن است. فرد چاقی را در نظر بگیرید که علیرغم اینکه همه از کنار سفره رفته اند کماکان مشغول خوردن است حتی طعنه کناردستی هم که به او میگوید: سیر نشدی خسته هم نشدی؟ مثمر ثمر نیست و واقعیت اینست که نه، خسته هم نشده است یا ورزشکار حرفه ای که بدون اینکه اثری از ناراحتی در وجودش ببینید ۱۰ دور مستطیل زمین فوتبال را دویده است.
چه کارهایی عادت نیست؟
کارهایی که بصورت خودکار انجام نمی شوند و برای انجام دادنشان انرژی و زحمت زیادی مصرف می کنیم عادت نیستند.
تصور کنید بیمارانی را که دچار اختلالات تنفسی اند باید با اتصال به دستگاه، تنفس کنند چرا که آنقدر انرژی ندارد تا بتواند هر ثانیه از تنفسش را به یاد آورده و ارادی تنفس کند.
یا فرد چاقی که در عین میل و اشتهای فراوان به دلیل توصیه ی فراوان پزشک معالجش از خوردن یک همبرگر خوشمزه دست می کشد.فقط خدا می داند که چه انرژی زیادی برای نخوردن آن مصرف کرده است و در عوض مجبور است با صرف انرژی بسیار زیادتر ۴۰ دقیقه در پارک نزدیک منزل پیاده روی کند.
نحوه عملکرد مغز هنگام عادت
برای اینکه با عمل کرد مغز هنگام عادت آشنا بشویم لازمه اول ساختار مغز به زبان ساده را بیان کنیم. مغز را به شکل پیاز و با لایه های بیرونی تصور کنید ۳ بخش اصلی دارد:
۱- بخش های بیرونی : رویاهاتان، تصمیمات امروزتان ، تمام کارهای پیچیده ای که در طول روز انجام میدهیم در این بخش قرار دارد.
۲- وسط مغز: محل تلاقی مغز با ستون فقرات: مرکز کنترل خودکار مثل تنفس، بلع، یکه خوردن وقتی کسی میترسونتمون و… در این بخش واقع میشود.
۳- مرکز جمجمه: عقده های پایه: به اندازه توپ گلف: محل عادات ارادی، جایی که هر عادتی در شما ذخیره میشود اینجا قرار میگیرد.
تا حالا افرادی که دچار ضایعه مغزی شدند را دیده اید، اگه آسیب به بخش جمجمه و عقده های پایه وارد شده باشه فرد دچار فلج مغزی میشه و عملا زندگی کاملا مختل میشه و کاری نمیشه انجام داد زندگی بدون خاطرات گذشته ممکن است.
اما بدون هزاران کاری که آموخته ایم ناممکن است بویژه آنکه دیگر جایی برای ایجاد عادت جدید هم وجود نداشته باشد. اما اگر بخش بیرونی آسیب ببیند میشه امیدوار بود با تکیه بر بخش عادات برای او عادات جدیدی ایجاد کرد و آرام آرام او را به زندگی برگرداند.
در سال ۱۹۹۰ دانشمندان متوجه شدند که در قسمتی نزدیک جمجمه تودههای بافتی به نام گانگالیونهای پایهای (Basal ganglia) وجود دارد که در واقع منشأ شکل گیری عادتهای ما هستند. حیواناتی که گانگالیونهای پایهای آنها صدمه دیده است در کارهایی نظیر یاد گرفتن اینکه چگونه از میان مارپیچها بدوند و باز کردن ظروف غذا دچار مشکل میشوند.
اگر مغز انسان را به صورت پیازی تصور کنید که متشکل از لایه هایی از سلول ها و پوسته ای بیرونی است، جدیدترین عضوها از دیدگاهی تکاملی نزدیک ترین لایه ها به پوست سر هستند. هنگامی که رویای یک اختراع جدید را در سر می پرورانید یا به لطیفه ی یکی از دوستانتان می خندید، بخش های بیرونی مغز درگیرند؛ درست همان بخش هایی که پیچیده ترین افکار در آن ناحیه شکل می گیرد.
کمی داخل تر و نزدیک تر به ریشه ی مغز، درست جایی که مغز با ستون فقرات تلاقی پیدا می کند، ساختارهایی ابتدایی تر و قدیمی تر شکل می گیرند. آن ها رفتارهای خودکار را کنترل می کنند؛ رفتارهایی مانند نفس کشیدن، بلعیدن یا یکه خوردن در مقابل کسی که ناگهان از پشت بوته ها شما را غافل گیر می کند.
به سمت مرکز جمجمه، تکه بافتی به اندازه ی توپ گلف وجود دارد؛ درست شبیه آنچه در سر ماهی، خزندگان یا پستانداران یافت می شود. این بخش همان عقده های پایه است.
برای مثال، بر اساس یکی از تحقیقات به عمل آمده درباره ی بیمارانی با صدمات به عقده های پایه، این بیماران نمی توانستند حالت های چهره مانند ترس، تنفر و...را تشخیص دهند؛ زیرا آن ها اطمینان نداشتند که باید بر کدام قسمت صورت تمرکز کنند.
بدون عقده های پایه، دسترسی به صدها عادت را از دست می دهیم؛ عاداتی که در زندگی روزمره به آن ها وابسته ایم. آیا امروز صبح قبل از بیرون آمدن مکث کردید تا تصمیم بگیرید بند کفش پای چپتان را اول ببندید یا سمت راستی را؟ آیا در تصمیم گیری برای این موضوع مشکل داشتید که مسواک زدن دندان را به قبل یا بعد از دوش گرفتن موکول کنید؟
البته که نه. این گونه تصمیمات بدون انجام دادن هیچ گونه تلاشی و صرفاً بر اساس عادت اتخاذ می شوند. تا زمانی که عقده ی پایه سالم است، محرک ها ثابت می مانند و رفتارها بدون هیچ گونه تفکری سرازیر می شوند. (هرچند شاید زمانی که به مسافرت می روید نوع لباس پوشیدنتان متفاوت باشد یا دندانهایتان را در زمانی متفاوتی در صبح مسواک بزنید، بدون آنکه متوجه آن شوید.)
تاثیر عادتها در زندگی افراد
عادتها هیچگاه ناپدید نمیشوند، اما خبر خوب این است که عادتها سرنوشت ما نیستند، آنها میتوانند نادیده گرفته شوند، تغییر یابند و یا جایگزین شوند.
عادتها در ساختارهای مغز ما رمزگذاری میشوند که این مزیت بزرگی است. مساله مهمی که وجود دارد این است که مغز ما نمیتواند فرق بین عادت خوب و بد را تشخیص دهد و بدون چرخه عادت مغز ما تحت فشار کارهای روزانه تخریب میشود.
افرادی که گانگالیونهای پایهای آنها به خاطر صدمه و یا بیماری آسیب دیده است اغلب از نظر فکری فلج میشوند و در انجام کارهای ساده نظیر باز کردن پنجرهها یا تصمیمگیری در مورد اینکه چه چیزی بخورند مشکل دارند.
با این حال وابستگی مغز به کارهای عادی خودکار میتواند خطرناک باشد. عادتها به همان اندازه که مفید هستند میتوانند مضر هم باشند. تمام اینها بستگی به این دارد که عادت شما از نوع خوب است یا بد؟
شاید ما تجربهای که یک عادت را بوجود آورده باشد به خاطر نیاوریم. ولی زمانی که آنها در مغزمان ذخیره میشوند، اغلب بدون اینکه خودمان بفهمیم بر نحوه عملکرد ما تاثیر میگذارند.
چرخه ی عادت چیست؟
هر عادتی از یک چرخه تشکیل شده است که دارای سه مرحله است:
۱- سرنخ (محرک)
در این مرحله، اولین قدم برداشته میشود؛ مثلاً اولین نتهای موسیقی که نواخته میشود یا اولین حرکتهای ورزش صبحگاهی که انجام میدهید.
۲- کار تکراری (روال)
اگر آن قدم اول، برای مدتی تکرار شود، به یک روال تبدیل میشود.
۳- پاداش (جایزه)
این مرحله به مغزتان کمک میکند تا متوجه شود آیا این چرخه ارزش آن را دارد که برای آینده بخاطر سپرده شود یا خیر.
در طول زمان، چرخه ی نشانه یا محرک، کار تکراری و روزمره و در نهایت پاداش به طور خودکار عمل می کند. محرک و جایزه به هم تنیده می شوند تا حس انتظار و نیاز قوی پدیدار شود و در نهایت، چه در آزمایشگاه سردِ ام.آی.تی باشید و چه در مسیر حرکت اتومبیل ها، این عادت ایجاد می شود.
عادات هدفمند نیستند و امکان دارد در معرض فراموشی، بی توجهی، تغییر یا جایگزینی واقع شوند؛ چرخه ی عادت وقتی پدیدار می شود که مغز از درگیری کامل در تصمیم گیری باز می ایستد، از سخت کار کردن دست کشیده یا تمرکزش را روی کارهای دیگری می گذارد؛ بنابراین، اگر عمداً با عادتی نجنگیم یا کارهای تکراری جدیدی پیدا نکنیم، این الگوها یا عادت به طور خودکار پدیدار می شود. درک چگونگی عملکرد عادت ها و یادگیری ساختار چرخه ی عادت، به سادگی، کنترل عادات را آسان تر می کند؛ پس هنگامی که عادتی را جایگزین عادات قبل می کنیم، رفتار ما به مراتب خود را با عادت جدید هماهنگ می کند.
«طی انجام دادن آزمایشاتی، به موش ها آموزش دادیم که درون شبکه بدوند تا حدی که این حرکات به عادت تبدیل شد. سپس، آن عادت را با تغییر موضع پاداش از بین بردیم.»
آن گری بیل، دانشمندی که بسیاری از آزمایشات عقده های پایه تحت نظارت وی انجام می شد، به من گفت: «وقتی دوباره جایزه را در جای قدیمی اش قرار می دهیم عادت قدیمی دوباره پدیدار می شود؛ عادات هیچ گاه واقعاً ار بین نمی روند.»
عادات در ساختار مغز ما رمزگذاری می شوند و این خود امتیازی ویژه برای ما به حساب می آید؛ زیرا باعث تاسف است اگر مجبور می شدیم پس از هر تفریح یا تعطیلاتی، چگونه رانندگی کردن را دوباره بیاموزیم.
مشکل اصلی این است که مغز نمی تواند به تفاوت بین عادات خوب و بد پی ببرد؛ بنابراین، چنانچه عادت بدی داشته باشید، این عادتِ درونیِ مغز در انتظار محرک ها و پاداش های درست باقی می ماند.
این مسئله بیانگر آن است که چرا به وجود آوردن مثلاً عادات تمرینی یا تغییر عادات غذایی بسیار دشوار است. هنگامی که به جای دویدن یا خوردن غذای سبک به سمت جعبه ی شیرینی کشیده می شویم یا به نشستن روی کاناپه عادت می کنیم؛ الگوها برای همیشه در مغزمان باقی می مانند.
از طرفی دیگر، اگر کارهای عصب شناختیِ جدیدی را، با همین روش، بیاموزیم آن ها را تکرار کنیم تا بر شیوه های رفتاری پیشین غلبه کنند و آنگاه چرخه ی عادت را کنترل کنیم، می توانیم آن تمایلات بد را به صندوقچه ی تجربیاتمان بسپاریم.
بر اساس مطالعات، هنگامی که فرد به الگوی جدیدی روی می آورد، مانند تمرین دو ماراتون یا صرفنظر کردن از یک جعبه ی شیرینی یا هر چیز دیگری، ناخودآگاه، بعد از مدتی این عادت هم به طور خودکار در مغزش جایگزین می شود.
مغز ما، بدون چرخه های عادت از کار می افتد و غرق در جزئیات زندگی روزمره می شود. در بعضی از افراد، عقده های پایه با وارد شدن ضربه یا بروز بیماری آسیب می بیند و این مسئله فرد را به فلج ذهنی مبتلا می کند؛ طوری که حتی انجام دادن امور ساده ی روزمره مانند بازکردن در یا تصمیم گیری درباره ی خوردن غذا با مشکل مواجه می شود و توانایی نگهداری اطلاعات غیرضروری را از دست می دهد.
منبع: قدرت عادت - چارلز دوهینگ
دیدگاه