امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 268291
۳۸۰۳
۱
۰
نسخه چاپی

موقعیت‌ زنان در اندیشه شاعران و نویسندگان ایرانی

در‌ بررسی‌ موقعیت‌ زنان در اندیشه شاعران و نویسندگان ایرانی در می‌یابیم‌ که‌ زن در دو سیمای فعّال و منفعل، حضور و بروز داشته‌است؛ فعّال بـه‌صورت زنـان قـهرمان‌ و مادران‌ تاریخ‌ساز و یا پتیارگان مؤثّر در‌ کار‌ و کردار مردان‌ در‌ جلوه‌های‌ گـوناگون فرهنگ و منفعل در سیمای زنان‌ افسانه‌ای‌ و معاشیق غزل‌ها و تغزّل‌ها به عنوان پدیدآورندگان ادبیات غنایی فارسی

موقعیت‌ زنان در اندیشه شاعران و نویسندگان ایرانی

جایگاه زنان در شعر فارسی

آدمی آن گونه که می‌اندیشد، زندگی می‌کند‌ و درواقع‌، زندگی‌ را در پرتو اندیشه‌های خود، نمایان می‌سازد. اندیشه نیز تحت تأثیر فرهنگ، باورها و شـرایط اجـتماعی‌ شـکل‌ می‌گیرد‌.

این اندیشه‌ها گاه بـا جـریان‌های اجـتماعی هم‌سویی دارد و گاه در برابر آن‌ می‌ایستد‌. بنابراین، دیدگاه‌هایی که شعرا و نویسندگان نسبت به زن در آثار خود ارائه می‌دهند، ریشه در طرز‌ تلقّی‌ آنان از مفاهیم اجـتماعی و بـاورهایی دارد کـه در جامعه حاضرند یا به‌ تعبیر‌ دیگر، بر اذهـان مـردم حکم می‌راند.

در‌ بررسی‌ موقعیت‌ زنان در اندیشه شاعران و نویسندگان ایرانی در می‌یابیم‌ که‌ زن در دو سیمای فعّال و منفعل، حضور و بروز داشته‌است؛ فعّال بـه‌صورت زنـان قـهرمان‌ و مادران‌ تاریخ‌ساز و یا پتیارگان مؤثّر در‌ کار‌ و کردار مردان‌ در‌ جلوه‌های‌ گـوناگون فرهنگ و منفعل در سیمای زنان‌ افسانه‌ای‌ و معاشیق غزل‌ها و تغزّل‌ها به عنوان پدیدآورندگان ادبیات غنایی فارسی.

از مشیانه و جَهی (ماده‌دیو‌ دسـت‌یار اهـریمن) و آنـاهیتای اسطوره‌ها گرفته تا‌ سودابه و رودابه و تهمینه و فرنگیس‌ (فری‌گیس‌) حماسه‌ها و حُرّه خـتلی و مـادر حسنک‌ و رابعه‌ و جهان‌خاتون تاریخ، و ویس و شیرین و لیلی و زلیخا و بلقیس منظومه‌های غنایی تا شهرزاد و خجسته و فرّخ‌لقا‌ی داسـتان‌های‌ مـنثور، هـرکدام، جلوه‌ای از جلوه‌های‌ گوناگون‌ حضور‌ زنان را درادبیات‌ ایران‌ نشان می‌دهد.

ناصرخسرو زنـان را نـاقص‌عقل و ناتوان در رازداری، می‌داند‌ و غزّالی‌ در کیمیای سعادت می‌گوید: «حقّ مرد‌ بر‌ زن، عظیم‌تر‌ است‌ که‌ وی بـه‌حقیقت بـنده مـرد‌ است». خواجه نظام‌الملک هم زنان را کامل‌عقل نمی‌داند و در سیاست‌نامه آورده‌است: «زنان‌ اهل‌ سترند و کـامل‌عقل نـباشند و غرض از ایشان‌، گوهر‌ نسل‌ است‌ که‌ بر جای بماند.»

چه بسیار آثـاری کـه در مـکر زنان نوشته‌شده‌است: «سندبادنامه ظهیری سمرقندی، بدایع‌الوقایع واصفی، بختیارنامه، نُه‌منظر‌، طوطی‌نامه، سندبادنامه‌ منظوم عضد یـزدی، جـوامع‌الحکایات عوفی، کلیله‌ودمنه، هزارویک‌ شب‌، حیل‌النّساء‌ و مکرالنّساء‌».

چگونه می‌شود که مکر زنان ایـن هـمه مـورد توجّه قرار می‌گیرد و درباره آن، آثاری به رشته تحریر در می‌آید؟ ریشه این حیله‌گری زنانه را در کجا باید‌ جست؟ وقـتی آزادی عـمل از آدمی سلب می‌شود و به او اجازه رشد و ظهور در عرصه اجتماع داده نمی‌شود و طغیان و اعـتراض او عـلیه مـحدودیت‌ها با مخاطره همراه می‌شود. عقل سلیم، آدمی را‌ به‌ چاره‌اندیشی وامی‌دارد و به او می‌آموزد راهی که کـم‌ترین خـطر و در عـین حال بهترین نتیجه را در پی داشته ‌باشد، برگزیند.

گویی زن به مثابه انسانی که محدویّت‌های بـسیاری را تـجربه‌ می‌کند‌ و فریادهایش برای تغییر اوضاع به گوش نمی‌رسد، عزم می‌کند که برای مطرح کردن خود و نـیز بـرای مقابله با آن‌چه بر او می‌رود، راه‌ مبارزه‌ غیر مستقیم و مخفی در قالب‌ حـیله‌گری‌، مـکر و ترفندهای دیگر را انتخاب کند.

در مقابل، حکیمانی چـون ابـن عـربی، ابن سینا، فردوسی، عطّار، مولوی و نظامی گـنجه‌ای کـه انسانیت انسان نگرانی همیشگی‌ ایشان‌ بوده‌است، به سبب همین‌ نگاه‌ حکیمانه به آدمـی، زن را هـم‌چون مرد محترم دانسته‌اند.

به عـنوان مـثال ابن عـربی مـیان زن و مـرد به اعتبار حقیقتشان فرقی نمی‌بیند و مـعتقد اسـت این دو، فقط از جهت تعیّن‌ و تشخّص‌ فرق دارند. پس با تکیه بر گوهر واحـدِ زن و مـرد، می‌گوید: برخی از زنان نه تنها از مـردان کم‌استعدادتر نیستند، بلکه چـه بـسا در معنا از مردان برتر باشند.

از همین دست است اندیشه‌های فردوسی که برخلاف تفکّر زن‌ستیز آن دوره، زنانی را که به تـمام‌ مـعنی انسان‌اند و برابرِ مردان، به تـصویر مـی‌کشد.

زنـانی خردمند، مهرورز، وفـادار‌، شـجاع‌، فداکار‌ و جنگجوی عرصه نـبرد؛ سـیندخت، رودابه، تهمینه، فرنگیس، منیژه، گردآفرید و ... که این مسأله، دقیقا برخلاف نظر تئودور نولدکه‌ ‌‌اسـت‌ کـه ابراز داشته: «زن‌ها در شاهنامه، مقام مـهمّی را حـائز نیستند و وجـود آنـ‌ها‌ در‌ مـنظومه‌، بیش‌تر از راه هوس یا از راه عـشق است.»

فردوسی با تحوّلی‌ متعالی از عقاید دوران و اجتماع و شخص خود، درباره زنان فرا می‌گذرد و زنانی مـی‌آفریند بـیرون‌ از محدودیت فکر مرداندیش‌ حماسه.

اگـر هـم در قسمت‌هایی از شاهنامه بـه ابـیاتی برمی‌خوریم که در آن‌ها از تحقیر زن، سخن به میان آمده‌است، باید این ابیات را‌ متأثّر از خود داستان و شخصیّت‌های آن دانـست کـه در ایـن صورت با اندیشه حقیقت‌بین فردوسی ارتباطی نـدارد. بـر اسـاس آنـ‌چه گـفته‌آمد، اگـر از دید یک زن، به اندیشه فردوسی درباره زنان‌ بنگریم‌، تردیدی باقی نمی‌ماند که فردوسی نه تنها عجم را بلکه زنان را نیز زنده کرده‌است.

مولوی نیز با تکیه بر واقـعیّت‌های موجود روزگارش در مثنوی نگاه مردم روزگار خود را‌ درباره‌ بسیاری از امور از جمله زن منعکس کرده‌است. این مطلب از نظر جامعه‌شناسی تاریخی دارای اهمیّت است. بنابراین، در مواضعی که زن را به دید سلبی توصیف کرده، غالبا‌ نـگاه‌ مـشخّص خود او نیست، چرا که او این قبیل مطالب را به عنوان تمثیل آورده و می‌دانیم که استفاده از مشهورات و مقبولاتِ مخاطب برای بیان مقاصد گوینده، از شروط بلاغت و سخنوری‌ و سخنرانی‌ است‌. به علاوه مولانا در دسته‌ای‌ دیـگر‌ از‌ ابـیات، به زن، چنان قدسی می‌نگرد که شاید در انسان‌گراترین مکاتب عصر حاضر، این گونه به زن نگریسته نشده است.

او‌ در‌ فیه‌مافیه با محدود کردن زنان و خانه‌نشین کردنشان مـخالفت‌ کـرده‌ و می‌گوید: «الانسانُ حریصٌ عَلی مـامُنعَ. هـرچند زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغه خود را نمودن بیش‌تر‌ شود‌ و خلق‌ را از نهان شدن او، رغبت به آن زن بیش‌ گردد.

پس تو نشسته‌ای و رغبت را از دو طرف زیادت می‌کنی و مـی‌پنداری کـه اصلاح می‌کنی! آن خود، عـین‌ فـساد‌ است‌. اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند‌، اگر‌ منع کنی و نکنی، او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهدرفتن. فارغ باش و تشویش‌ مخور‌ و اگر‌ برعکس این باشد، بـاز هـم‌چنان برطریق خود خواهدرفتن. منع جز رغبت را‌ افزون‌ نمی‌کند‌، علی‌الحقیقه.»

نظامی نیز از جمله شاعرانی است که دیدی انسانی‌ نسبت‌ به‌ زن داشته ‌است. چنان‌که به‌جرأت می‌توان گفت که مثنوی لیلی و مجنون او دادخـواستی اسـت علیه‌ جـامعه‌ مردسالار آن روزگار که تعصّبات و تنگ‌نظری‌های خویش را نسبت به زن در قالب‌ مذهب‌ ریخته‌ و به شکل عرف و فرهنگ درآورده‌اند.

از آن‌جا که به هر‌ حال‌ اندیشه‌های سنّتی نسبت به زن، بـه دلیـل نـیاز به حضور زنان در جامعه‌ و در‌ پیِ‌ تحوّلات اجتماعی، باید دگرگون می‌شد، متن‌های کهن بازخوانی شد تا نگاه مـردسالارانه ‌ ‌بـه زن، زیر‌ ذرّه‌بین‌ قرار گیرد و معلوم شود که جامعه مردسالار چگونه زنان را با اتـّهام‌ واهـیِ‌ نـاتوانی‌ در یادگیری، از تحصیل علم محروم کرده‌بود، تا آنان از ارزش‌های وجودی و توانایی‌های خود بی‌اطّلاع‌ و بی‌بهره‌ بمانند‌ و بـپذیرند که جنس دوم و فرودست مردان‌اند و این سرنوشت آن‌هاست.

اگرچه در تمام طول تاریخ اجـتماعی و فرهنگی مردم ایران، زنـانی نـظیر رابعه، مهستی، جهان‌ملک‌خاتون و نظایر اینان‌ در‌ برابر نگاه مردسالارانه ایستاده و اظهار وجود کرده‌اند، بی‌تردید آغاز نگرش نوین به‌ مسأله‌ زن، عصر انقلاب مشروطیّت ایران است.

پس‌ از‌ انقلاب‌ مشروطه، مردم در زندگی اجتماعی با مـسایل‌ تازه‌ای‌ مواجه شدند. مسایلی که محصول برخورد با تمدّن غرب بود و در زبان و ادبیّات‌ آنان‌ سابقه‌ای نداشت.

یکی از این‌ موضوعات‌، آزادی زنان‌ و مسایل‌ مربوط‌ به حیات اجتماعی و ذهنی آنان بود‌. بدین‌ ترتیب، در آثـار ادبـی دوره تجدّد، زنان به مشارکت در صحنه اجتماع‌ دعوت‌ می‌شوند و از ارزش‌ها و توانایی‌هایشان سخن به‌ میان می‌آید، که این‌ مسأله‌ یکی از وجوه تمایز میان‌ ادبیّات‌ دوره تجدّد و حتّی دوره معاصر با ادب سنّتی فارسی است.

تـغییر روش زنـدگی‌ و تکاملِ‌ روزبه‌روز اندیشه و دگرگونی ارزش‌ها، باعث‌ شد‌ که‌ شاعران دوره معاصر‌، غالبا‌ درون‌مایه‌های اجتماعی را برگزینند‌. یکی‌ از درون‌مایه‌های مهّم شعر این دوره، مسأله زنان است، امّا با نمودی دیگر و از‌ جنسی‌ دیگر. در ایـن دوره، زن، زنـدگی‌، عشق‌ و جامعه در‌ هم‌ تنیده‌اند‌. بانوی عشق که در‌ اکثر موارد، همسر شاعر است - برخلاف ادبیّات کهن که در بیش‌ترِ موارد معشوق، غیر از‌ زنِ‌ خانه بود -، نقطه اتّکا، پناهگاه و هم‌تلاش‌ او در زنـدگی

اسـت‌ و آن‌جا که همسر نیست، یـاری صـمیمی و رازدار شـاعر و معتمد او است. این زنِ زمینی و دست‌یافتنی، انسانی‌ است‌ که‌ در آسمان شعر شاعر نفس می‌کشد. درواقع‌، دیگرعشق‌ بی‌ حظّ‌ و حاصل‌ نـیست و شـاعر بـه معشوقی عشق می‌ورزد که رونده است و حـضورش در زنـدگی به‌شدّت احساس می‌شود.

نمونه‌های زیر تصاویری است که نگاه متفاوت شاعران‌ را به زن، نشان می‌دهد: «بانوی بانوان شب شعر» (رحـمانی، 1369)، «آوای تـو بـشارت آزادی‌ست» (تمیمی، 1369)، «عشقت پیروزی آدمی‌ست / هنگامی که به جنگ تـقدیر می‌شتابد» (شاملو، 1384‌‌)، «غنیمتی‌ست تو را داشتن / در این گذر، که وحشت است و پرظلمات» (خویی، 1357)، «هیچ گاه شکست را بر ما چـیرگی نـیست / چـراکه از عشق رویینه‌تنیم» (شاملو، 1384‌). «می‌سرایم‌ / با نایی از سکوت / که مولوی حق داشـت / هـماره عاشق بودن را / هماره بسراید» (خویی، 1357)

منبع: زن در شعر شاملو - تورج عقدایی - میدیا صدفی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید