امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 268872
۵۷۹۸
۴
۰
نسخه چاپی
Daniel Gilbert

دانیل گیلبرت را بشناسید! | معرفی کتاب شیرجه در خوشبختی دانیل گیلبرت

گیلبرت معتقد است مغز انسان قادر است تمام تجربه ها، خاطرات و دانشی را که کسب می کنیم در خود ذخیره کند، ولی در موقع یادآوری آن ها نمی توانیم آن ها را به طور کامل به خاطر بیاوریم؛ بلکه فقط سرنخ هایی را به خاطر می آوریم.

دانیل گیلبرت را بشناسید! | معرفی کتاب شیرجه در خوشبختی دانیل گیلبرت

دانیل گیلبرت کیست؟

دانیل تاد گیلبرت زاده ۵ نوامبر ۱۹۵۷، روانشناس و نویسنده آمریکایی است.

دانیل گیلبرت استاد روانشناسی در دانشگاه هاروارد است و علاوه بر آن مدیریت آزمایشگاه روانشناسی لذت دانشگاه هاروارد را نیز بر عهده دارد. ویراستار کتاب راهنمای روانشناسی اجتماعی بوده و مقالات متعددی در این زمینه به رشته ی تحریر درآورده است. او در دوران کودکی به کتاب خطاهای بصری علاقه ی زیادی داشت. به تصاویر معروف گلدان ها و چهره ها خیره می شد و با خودش می اندیشید فریب دادن چشم ها و مغز آسان است.

بعدها که روانشناس شد به مطالعه ی خطاهای مغز برای ایجاد یک تصویر فوری از واقعیت علاقمند شد. او متوجه شده بود که مغزمان نیز دقیقاً مثل چشم هایمان دچار خطا می شود. برای مثال، اکثر آدم ها مشغول انجام دادن کارهایی هستند تا بتوانند خوشبختی آینده ی خود را تضمین کنند، ولی شناخت آن ها از آینده و احساسی که از آن خواهند داشت چندان کامل نیست.

هزاران سال است که مردم به خطاهای ذهن در مورد پیش بینی آینده می اندیشند. گیلبرت با نوشتن کتاب «شیرجه در خوشبختی» سعی کرده است با گردآوری ایده های مختلف از حوزه های روانشناسی، عصب شناسی، فلسفه و اقتصاد رفتاری، موضوع فوق را توضیح دهد. او معتقد است انسان تنها موجودی است که می تواند آگاهانه در مورد آینده فکر کند. اگرچه برخی موجودات از جمله سنجاب ها، می توانند آینده را پیش بینی کنند و مثلاً برای زمستان خود بلوط ذخیره کنند، ولی آن ها این کار را بر اساس غریزه ای که آن ها را وادار می کند تا با کم شدن طول روز به ذخیره سازی بپردازند انجام می دهند.

میلیون ها سال پیش مغز انسان های اولیه به یک باره رشد زیادی پیدا کرد و اکثر این رشد در بخش جلویی مغز و بالای چشم رخ داد. مدت ها تصور می شد لوب جلویی مغز کارکرد خاصی ندارد، ولی در بررسی های بعدی روی بیمارانی که لوب جلویی مغزشان آسیب دیده بود نشان دادند که این بخش مربوط به توانایی تجسم آینده و قدرت انتخاب برای مسیری که در پیش می گیریم و در نتیجه کنترل محیط است.

گیلبرت معتقد است مغز انسان قادر است تمام تجربه ها، خاطرات و دانشی را که کسب می کنیم در خود ذخیره کند، ولی در موقع یادآوری آن ها نمی توانیم آن ها را به طور کامل به خاطر بیاوریم؛ بلکه فقط سرنخ هایی را به خاطر می آوریم. ولی مغزمان بخش هایی را که به یاد نمی آوریم برایمان پر می کند و تفسیری از واقعیت ارائه می دهد که چنان ماهرانه است که ما متوجه نمی شویم این فقط تفسیری از واقعیت است نه خود آن. به همین خاطر ادراکات ما نیز می توانندد اشتباه باشند. به ویژه وقتی به آینده می اندیشیم جزئیاتی که از آن ترسیم می کنیم تصویر کاملی به ما نمی دهد. به علاوه تصور ما از اتفاقات آینده اشتباه است و امکان دارد خیلی از چیزهایی را که اتفاق می افتند فراموش کنیم. همان طور که آزمایش های روانشناسی نشان می دهند ذهن انسان برای شناخت چیزهایی که غایب هستندخوب سازماندهی نشده است، ولی مغز با حقه و ترفند این باور را در ما ایجاد می کند که تفسیر ما حقیقی است و ما نیز آن را بدون پرسش می پذیریم.

گیلبرت در مورد خوشبختی معتقد است که این موضوعی شخصی است و به ادراک ما از آن مربوط می شود. ولی تصور ما از خوشبختی در طول زندگی تغییر می کند. همان طور که عشاق هرگز نمی توانند تصور کنند احساس آن ها بعد از مثلاً ده سال نسبت به هم چگونه خواهد بود یا مادرها وقتی که عاشق کودک نوزاد خود می شوند هرگز نمی توانند تصور کنند دوباره بتوانند به سر کار برگردند. برای همه ی این خطاهای ادراکی یک دلیل عصب شناختی وجود دارد. ما به طور کلی در مورد رویدادهای آینده منطقی نیستیم و جنبه های مثبت و منفی وقایع را درست ارزیابی نمی کنیم. احساسی که در لحظه ی حال داریم به تصورات ما در مورد اتفاقات آینده شکل می دهد. ما از کجا می توانیم بفهمیم که بیست سال دیگر چه چیزی ما را خوشبخت و خوشحال خواهد کرد؟

به طور کلی، مغز انسان ممکن است به خوبی بتواند آینده را تجسم کند، ولی این تجسم بی عیب و نقص نیست و به همین خاطر معمولاً میان آنچه که تصور می کنیم باعث خوشبختی و سعادتمان می شود و آنچه واقعاً ما را شاد و رستگار می سازد تفاوت زیادی وجود دارد. برای مثال ممکن است تمام عمر خود را در راه پول درآوردن و ثروتمند شدن صرف کنیم و در نهایت به این نتیجه برسیم که کارمان بی ثمر بوده یا این که ممکن است برایمان ثابت شود وقایع یا افرادی که مطمئن بودیم ما را بدبخت می کنند اصلاً چنین نکنند.

به خاطر نحوه ی عملکرد مغز، پیش بینی این که در آینده چه احساسی خواهیم داشت همیشه دقیق نیست و این در مورد چیزهایی که ما را خوشبخت می کنند نیز صادق است.

دانیل گیلبرت را بشناسید! | معرفی کتاب شیرجه در خوشبختی دانیل گیلبرت

معرفی کتاب شیرجه در خوشبختی دانیل گیلبرت

همه ما دوست داریم در خوشبختی شیرجه بزنیم و دانیل گیلبرت در کتاب «شیرجه در خوشبختی» دراین‌باره برایمان می‌گوید.

اگر از اسم عامه‌پسند کتاب بگذریم، «شیرجه در خوشبختی» یک کتاب علمی است. گیلبرت در این کتاب می‌خواهد با استفاده از علوم مختلف از روانشناسی و کالبدشناسی اعصاب گرفته تا اقتصاد و فلسفه، چیزهایی درباره شادمانی در آینده و تصمیم‌گیری‌هایمان به ما بگوید. او می‌خواهد عملکرد ذهنمان را به ما بشناساند و نشان دهد که چگونه درباره شادکامی آینده‌مان دچار اشتباه می‌شویم و چه تصورات نادرستی درباره خوشبختی داریم.

گیلبرت در سراسر کتاب، از روش علمی استفاده کرده و برای اثبات هر گزاره‌ای که مطرح می‌کند، چند آزمایش علمی را که در آن زمینه انجام‌شده است، شرح می‌دهد. با این کار علاوه بر جلب اطمینان مخاطبی که حسابی از زیر سوال رفتن عقل و منطقش تعجب کرده، مطلب را برای خواننده ساده‌تر کند. علاوه بر شرح آزمایش‌ها، مثال‌های زیاد نویسنده به درک بهتر و جذاب‌تر شدن کتاب کمک می‌کند.

شیرجه زدن در خوشبختی

زمانی که تلاش می‌کنیم آینده‌مان را تصور کنیم، اشتباهاتی کاملا قانونمند، سیستماتیک و منظم مرتکب می‌شویم. اشتباهاتی که به کارکرد اعصاب و ذهن ما باز می‌گردند. گیلبرت می‌گوید «این کتابی است درباره چگونگی به تصویر کشیدن آینده انسان و راه درست رسیدن به آن به کمک مغز».

در ابتدا این سوال برایمان پیش می‌آید:

چرا به آینده فکر می‌کنیم؟

اولین پاسخ این است: اندیشیدن درباره آینده می‌تواند لذت‌بخش باشد و از درد و اندوه پیشگیری کند. ما به‌راحتی بدون اینکه کوچک‌ترین کاری انجام دهیم، خودمان را در مراسم عروسی یکی از عزیزانمان تصور می‌کنیم و حسابی از تجربه بدون هزینه‌مان لذت می‌بریم.

همین‌طور می‌توانیم با پیش‌بینی اینکه با به‌موقع سرکار نرفتن از کارمان اخراج می‌شویم و مدتی بی‌پولی آزارمان می‌دهد صبح‌ها، از خواب نازمان بگذریم.

پژوهشگران معتقدند احساس کنترل کردن چه راستین و چه خیالی، یکی از نشانه‌های سلامت ذهن است.

دلیل مهم‌تری که باعث می‌شود حتی در زمان‌هایی که دوست داریم در حال زندگی کنیم، باز ذهنمان لجوجانه بر تجسم آینده پافشاری می‌کند، این است که ذهن می‌خواهد بر تجربیات آینده‌مان کنترل داشته باشد.

میل ما به کنترل کردن بسیار نیرومند است و برخی پژوهشگران معتقدند احساس کنترل کردن چه راستین و چه خیالی، یکی از نشانه‌های سلامت ذهن است. پس ما می‌خواهیم آینده را کنترل کنیم چرا که احساسی بسیار خوب در ما برمی‌انگیزد و موجب شادمانی‌مان می‌شود.

خوشبختی چیست؟

خوشبختی دست‌کم برای اشاره کردن به سه چیز به کار می‌رود: شادمانی احساسی، شادمانی معنوی و شادمانی از روی داوری. شادمانی احساسی بنیادی‌ترین نوع شادمانی است که ما نمی‌توانیم به‌خوبی توصیفش کنیم؛ اما می‌توانیم با پیشینه و ارتباطی که با تجربیات دیگر دارد، حدود تقریبی آن را مشخص کنیم.

همه افراد بشر بدون استثنا در جستجوی خوشبختی هستند. هرچند رفتارهای گوناگونی دارند، اما هدف همه آن‌ها یکی است. در‌واقع همه ما رفتارهایی داریم و تلاش می‌کنیم که با آن رفتارها، احساسی در ما به وجود آید که به آن خوشبختی می‌گوییم. پس خوشبختی امری کاملا ذهنی است.

اما چرا احساس این خوشبختی در افراد مختلف یا حتی در خود ما متفاوت است؟ مثلا چرا امروز با انجام دادن کاری که پارسال انجام می‌دادیم، به همان اندازه شاد نمی‌شویم و چرا بعضی از آدم‌ها در شرایطی احساس خوشبختی می‌کنند که ما جز درد و رنج از آن شرایط انتظار دیگری نداریم؟

حافظه داستان‌سرا

اولین دلیل گیلبرت این است که یادآوری گذشته ناقص است؛ بنابراین مقایسه کردن احساس شادی اکنونمان با شادی گذشته به کمک حافظه اشتباه است. حافظه به‌راستی نمی‌تواند به ما بگوید که آیا این دو تجربه ذهنی حقیقتا متفاوت‌اند یا نه. حافظه مثل یک دوربین فیلم‌برداری نیست که هر آنچه به یاد می‌آوریم عینا همان اتفاقات گذشته باشند.

حافظه برای یادآوری میلیون‌ها اتفاقی که در طول زندگی برای ما می‌افتد، از کلیدواژه‌هایی استفاده می‌کند. کلیدواژه‌ها اصلی‌ترین بخش‌های خاطره‌ها را تشکیل می‌دهند و بقیه نکات را برای یادآوری دوباره، از نو و با اطلاعاتی که در دسترس است، ساخته می‌شود.

پس ممکن است بسیاری از اتفاقات ریزودرشت گذشته را با تغییرات کوچک و بزرگ به یاد بیاوریم. این تنها یکی از چندین و چند ضعف ادراک و حافظه ماست که گیلبرت در کتاب با مثال‌های متعدد به آن اشاره می‌کند.

شکل‌پذیری زبان

گیلبرت دلیل دیگر تفاوت برداشت ما از خوشبختی را به مسئله شکل‌پذیری زبان مربوط می‌داند. شکل‌پذیری زبان به این معنی است که ممکن است افراد از تجربیات یکسان، احساسات یکسانی داشته باشند. شاید فرد فقیری که برای اولین بار یک کیک خامه‌ای خوشمزه می‌خورد، همان احساس فردی را که هر روز کیک خامه‌ای می‌خورد، داشته باشد؛ اما چون برای فرد فقیر، تجربه‌ای متفاوت است و او تابه‌حال چیزی به آن خوشمزگی نخورده است، گیلبرت می‌گوید که او بیشترین احساس شادمانی را دارد. زیرا کلمه دیگری برای بیان این احساس نمی‌یابد. او نمی‌داند این احساس که تابه‌حال تجربه نکرده است، همان احساسی است که فرد دیگر به‌راحتی از کنارش می‌گذرد و به آن «تجربه خوب» می‌گوید.

شکل‌پذیری زبان به این معنی است که ممکن است افراد از تجربیات یکسان، احساسات یکسانی داشته باشند.

گسترش تجربیات

گیلبرت این موضوع را از چشم‌انداز دیگری هم بررسی می‌کند و می‌گوید ما با هر تجربه‌ای که به دست می‌آوریم، برداشتمان از خوشبختی با قبل از آن متفاوت می‌شود.

ممکن است ما روزی با شرایطی خاص احساس خوشبختی کرده باشیم. بر پایه تجربیات آن روزمان فکر می‌کرده‌ایم که خوشبختیم؛ اما با گذر زمان و گسترش تجربیات، می‌بینیم که آن روز اشتباه می‌کردیم و خوشبختی واقعی را امروز داریم.

برعکس این موضوع هم ممکن است. وقتی چیزی را از دست می‌دهیم و می‌فهمیم که خوشبختی در دستانمان بوده و قدرش را نمی‌دانسته‌ایم.

دانیل گیلبرت را بشناسید! | معرفی کتاب شیرجه در خوشبختی دانیل گیلبرت

اندازه خوشبختی

حالا که خوشبختی امری ذهنی و یک احساس است، چطور می‌توانیم اندازه‌اش بگیریم یا اصلا درباره‌اش به توافق برسیم؟ ما حتی در بسیاری از اوقات احساساتمان را اشتباه می‌گیریم یا اصلا نمی‌فهمیم که چه احساسی داریم. ما یک ابزار موردپذیرش بدون ایراد که به بیننده اجازه می‌دهد به‌درستی ویژگی‌های تجربیات ذهنی فرد دیگری را اندازه بگیرد، جوری که بتوان آن را ثبت و مقایسه کرد، نداریم و هرگز هم نمی‌توانیم چنین ابزاری پیدا کنیم.

اگر از این کاستی آگاهی داشته باشیم، می‌توانیم با آن کنار بیاییم. می‌توانیم با استفاده از قانون اعداد بزرگ، با مقایسه تعداد بسیار زیاد افرادی که در شرایطی خاص، احساسات ویژه‌ای را گزارش می‌‌دهند، به حدس و گمان‌هایی تقریبی درباره احساسات، مخصوصا احساس شادمانی که مدنظر ماست، برسیم.

تا اینجا گیلبرت در «شیرجه در خوشبختی» برای ما کمی از خوشبختی و کمی از آینده‌بینی می‌گوید؛ اما از اینجا به بعد سعی می‌کند این دو را به هم پیوند بزند و توضیح دهد چرا در آینده دنبال شادکامی گشتن و نگران خوشبختی آینده بودن با اشتباهات فراوانی همراه است. ما سعی می‌کنیم آینده را پیش‌بینی کنیم که به شادمانی بیشتری در آینده دست پیدا کنیم؛ اما این کار را اشتباه انجام می‌دهیم. چرا؟

گذشته، حال، آینده

گیلبرت می‌گوید آنچه موجب می‌شود گذشته را فراموش کنیم و از حال درک درستی نداشته باشیم، باعث می‌شود آینده را هم نادرست تصور کنیم. ما به چیزی که در ذهنمان خواهان آن هستیم شباهتی نخواهیم داشت. ما چیزهایی را می‌بینیم که به‌راستی وجود ندارند و چیزهایی را به یاد می‌آوریم که به‌راستی روی نداده‌اند؛ اما انتظار داریم آینده با جزئیاتی که ذهن حذف می‌کند، مشکل‌دار نباشد. نباید انتظار داشته باشیم آینده‌ای را که بر اساس اطلاعات غلط تصور کرده‌ایم به واقعیت تبدیل شود.

نواقص پیش‌بینی آینده

زمانی که بیشتر مردم آینده را تصور می‌کنند، به‌ندرت به آنچه در تصورشان نیست توجه می‌کنند و تکه گمشده را در نظر نمی‌گیرند. ما آینده را با عناصری که امروز در دست داریم می‌سازیم و به هزار و یک نیروی جدیدی که تصورش را هم نمی‌کرده‌ایم یا اصلا آن‌ها را نمی‌دیده‌ایم، بی‌توجهیم. رویدادی را تصور می‌کنیم و بر اساس معادلات امروز برایش نقشه می‌کشیم؛ بی‌توجه به هزار و یک‌ تکه گمشده‌ای که در نظر نگرفته‌ایم.

اشتباه دیگر در آینده‌بینی ما، این است که ما گذشته نزدیک و آینده نزدیک را خیلی واضح‌تر و با توجه به نکات ریزودرشت چگونگی اتفاق افتادن پیشامدها بررسی می‌کنیم، ولی درباره آینده دور چنین نازک‌بینی را نداریم. درست مثل زمانی که شیئی در فضا از ما دور است و ما آن را تار و کوچک می‌بینیم، وقتی هم که اتفاقی در زمان از ما دور است، ما آن را تار و کوچک می‌بینیم و چون نمی‌توانیم واضح تصورش کنیم، ارزش کمتری برایش قائل می‌شویم.

اشتباه دیگر این است که ما برای پیش‌بینی احساست آینده‌مان، به احساسات اکنونمان رجوع می‌کنیم.

اشتباه دیگر این است که ما برای پیش‌بینی احساست آینده‌مان، به احساسات اکنونمان رجوع می‌کنیم. وقتی سوال می‌کنیم در فلان شرایط چه احساسی خواهم داشت، ذهن ما احساسی را که ممکن است امروز در این شرایط داشته باشیم، برمی‌گزیند و بعد آن را با زمان تطبیق می‌دهد. گاهی هم در کار تطبیق زمان دچار مشکلاتی می‌شود که گیلبرت به بعضی از آن‌ها در کتاب به‌طور دقیق‌تر اشاره می‌کند.

مسئله مقایسه

مسئله دیگر در پیش‌بینی ما از آینده، مقایسه است. ما برای تصمیم‌گیری، شرایط حال یا آینده را با گذشته مقایسه می‌کنیم و رویداد‌های گذشته بر تصمیم‌گیری ما اثر دارند. به‌طوری‌که خیلی از اوقات ما را در تصمیم‌گیری به‌اشتباه می‌اندازند. درواقع برای ما ارزش یک‌چیز با مقایسه با چیزهای دیگر مشخص می‌شود و برای هر چیز هم می‌شود بیش از یک نمونه نشان داد.

پس ممکن است ما وقتی‌که چیزی را مقایسه می‌کنیم، برایش ارزشی بیشتر از ارزش بدون مقایسه در نظر بگیریم. همه این‌ها وقتی‌که می‌خواهیم احساساتمان را در آینده درباره چیزی پیش‌بینی کنیم، ممکن است ما را به‌اشتباه بیندازد.

معنا دهی و نگرش مثبت

ما به محرک‌های اطرافمان معنا می‌دهیم و از آن‌ها ابهام‌زدایی می‌کنیم. یک محرک ثابت می‌تواند در جایگاه‌های متفاوت معانی متفاوتی برای ما داشته باشد. اگر از روش‌های ابهام‌زدایی ذهن که دکتر گیلبرت به آن‌ها در کتاب اشاره می‌کند بگذریم، به این می‌رسیم که ذهن ما به تجربیات پیچیده‌ای که از سر گذرانده‌ایم هم به همین سیاق معنادهی می‌کند.

به‌محض اینکه ما در معرض تجربه‌ای قرار می‌گیریم ذهن سعی می‌کند با نگرشی مثبت به آن معنا دهد تا زندگی برای ما آسان‌تر شود. ذهن با استادی تمام سعی می‌کند درعین‌حال که واقعیات زندگی را به‌طور کامل از ما پنهان نمی‌کند تا بتوانیم در آن زندگی کنیم، به آن معنایی مثبت ببخشد تا انگیزه کافی برای زندگی کردن را داشته باشیم.

ما برای اینکه بتواند معنایی مثبت به تجربیات ما بدهد باید حقایقی برای پشتیبانی از دلیل‌تراشی‌هایش داشته باشد تا منطق ما زیر سوال نرود. این حقایق از کجا می‌آیند؟ روانشناسان می‌گویند ما خودمان این حقایق را می‌سازیم. تکنیک‌های زیادی برای تحریف حقایق یا تفسیر متفاوت آن‌ها وجود دارد که گیلبرت به بعضی از آن‌ها در کتاب اشاره می‌کند؛ مانند نمونه‌گیری نادرست یا بررسی کردن شواهد تایید‌کننده.

گیلبرت در عبارت جالبی می‌گوید «شاید مغز و چشم رابطه‌ای قراردادی داشته باشند. بر اساس آن مغز می‌پذیرد آنچه را چشم می‌بیند، باور کند؛ اما متقابلا چشم هم می‌پذیرد آنچه را مغز می‌خواهد جستجو کند».

اشتباهات تکنیکی

سیستم امنیت روانی ما وقتی با تجربیات به‌شدت سخت مواجه شود، تحریک می‌شود تا با بهتر نشان دادن وضعیت و تحریف واقعیت به ما احساس بهتری بدهد؛ اما با تحریک‌های ضعیف‌تر و ناگواری‌هایی با شدت کمتر این سیستم تحریک نمی‌شود. به همین خاطر هم هست که انسان‌ها نمی‌توانند به‌درستی پیش‌بینی کنند که وقتی در آینده با شرایط ویژه‌ای مواجه می‌شوند چه حسی خواهند داشت.

ما به خودمان می‌گوییم من که وقتی از قطع رابطه با یک دوست نه‌چندان صمیمی احساس تنهایی می‌کنم، حتما در صورت جدایی از همسرم می‌میرم بدون توجه این نکته که سیستم امنیت روانی در آن شرایط ممکن است احساسات ما را تعدیل کند.

در شرایطی که ما چاره‌ای نداریم یا نمی‌توانیم تغییری ایجاد کنیم، سیستم امنیت روانی‌مان بیشتر فعالیت می‌کند و به ما نگرش مثبت‌تری از شرایط می‌دهد.

همین‌طور مسئله چاره‌ناپذیری و تغییرناپذیری هم می‌توانند در نگرش ما به مسائل تاثیر بگذارند. روانشناسان می‌گویند در شرایطی که ما چاره‌ای نداریم یا نمی‌توانیم تغییری ایجاد کنیم، سیستم امنیت روانی‌مان بیشتر فعالیت می‌کند و به ما نگرش مثبت‌تری از شرایط می‌دهد. درحالی‌که اگر به‌صورت عادی به آن شرایط در آینده فکر کنیم شاید به نظرمان به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم آن شرایط را تحمل‌کنیم.

آگاهی و سازش

گیلبرت در ادامه کتاب نشان می‌دهد که چطور باورهای غلط می‌توانند در جامعه‌ای شایع باشند و ما را در پیش‌بینی آینده دچار اشتباه کنند. او در بخش دیگر کتاب به چگونگی استفاده ما از تجربیات دیگران می‌پردازد. نقایص استفاده از تجربیات دیگران و نکاتی را که باید در مورداستفاده از تجربیات دیگران برای پیش‌بینی و تصمیم‌گیری درباره آینده در نظر داشته باشیم، برمی‌شمارد.

گیلبرت کتاب را بدون هیچ راه‌حلی به پایان می‌رساند و فقط به نکته‌ای که درجای جای کتاب به آن اشاره می‌کرد، تاکید می‌کند. ذهن ما پر از فریبکاری‌های ناآگاهانه‌ای است که به نظر می‌رسد برای سلامت روان ما و ادامه زندگی‌مان ضروری هستند. در نظر گرفتن این نقاط ضعف می‌تواند به ما در تصمیم‌گیری‌هایمان و شادکامی آینده‌مان کمک شایانی کند. از خواندن کتاب لذت ببرید.

منبع: مکاتب روان شناسی - حمیدرضا بلوچ

  • منبع
  • حقوق نیوز
  • تجارت نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید