امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 274220
۲۱۲۴
۲
۰
نسخه چاپی

سیاست خارجی آمریکا | مـنابع تاثيرگذار ‌‌در‌ سياست خارجی امريکا

بيشتر روسای جمهور آمريکا به مسائل داخلی ، مانند‌ اقتصاد و رفع معضلات اجتماعی بـيشتر توجه نموده ، هدايت دستگاه ديپلماسی را به مشاوران ارشد خود واگذار مـی نـمايند. ريچـارد نيکسون و جورج بوش ، پس از جنگ جهانی دوم جزو روسای جمهوری بودند که بخش عمده دوران رياست جمهوری خود را به پی گـيری ‌ ‌مـسائل بين المللی اختصاص دادند

سیاست خارجی آمریکا | مـنابع تاثيرگذار ‌‌در‌ سياست خارجی امريکا

ايالات مـتحده‌ آمريکا، متاثر از توانايی های سياسی ، اقـتصادی ، نـظامی و همچنين سـنت هـای تـاريخی خود، گسترده ترين سـياست خارجی را در بين کشورهای دنيا داراست.

منافع ملی امريکا در سراسر جهان گسترده‌ شده‌ است و نياز بـه سـياست خارجی جهانی در نظر سياست مداران آمـريکايی احـساس مـی شـود. در بـيشتر رويدادهايی که در جـهان اتـفاق می افتد، به گونه ای دخالت مستقيم يا‌ غيرمستقيم‌ ايالات متحده در آن رويداد بوده يا مورد توجه طراحان سياست خارجی آن کشور بـوده اسـت. بـخش بسياری از تحولات آسيا، اروپا، آفريقا‌، خاورميانه‌ و بيشتر رويدادهـای نـيم کـره غـربی‌ مـتاثر‌ از خـط مشی سياست خارجی ايالات متحده است .

قدرت سياسی در سيستم فدرال آمريکا غيرمتمرکز است و در داخل حکومت فدرال ، اختيار و مسئوليت سياست خارجی‌ کشور‌ بين رييس جمهور و کنگره‌ تقسيم‌ شده است.

دايره مـرکزی در روند سياست گذاری مرکب است از رييس جمهور، مشاوران نزديک وی و مقامات مهم سياسی همچون وزيران امورخارجه، دفاع، رييس سازمان اطلاعات مرکزی (سيا)، معاونين و دستياران‌ گوناگون‌ وزيرانی که دارای مسئوليت انجام تصميمات سياسی هستند. همه تـصميمات مـهم که متضمن سرنوشت کشور است اصولا در اين حلقه اتخاذ می گردد. دايره دوم مشتمل است بر وزارت خانه‌ ها‌ و سازمان های مختلف قوه مجريه و در نهايت دايره بيرونی مرکب است از کنگره، احزاب سياسی، گروه هـای ذی نـفع‌، افکار عمومی، رسانه های جمعی که نسبت به دايره مرکزی کمترين‌ مداخله‌ را‌ در روند روزمره سياست خارجی دارند.

مـنابع تاثيرگذار ‌‌در‌ سياست خارجی امريکا

بر همين اساس می تـوان مـنابع تاثيرگذار ‌‌در‌ سياست خارجی امريکا را بـه دو گـروه نهادهای رسمی و غيررسمی تقسيم کرد:

يک‌ . نهادهای رسمی

الف . قوه مجريه

بر حسب سنت قوه مجريه مسئوليت عمده ای در تنظيم سياست خارجی کشورها برعهده دارد و از قديمی تـرين دسـتگاه های سياست گذاری خـارجی مـحسوب می شود. معمولا رييس قوه‌ مجريه‌ در هر کشور (پادشاه ، رييس جمهور يا نخست وزير )مسئوليت اصلی برقراری روابط ديپلماتيک و اداره امور بين المللی را برعهده دارد.

رييس جمهور به عنوان بالاترين فرد اجرايی در ايالات متحده مسئول اجرا و اداره سـياست خـارجی است . ميزان دخالت هر رييس جمهوری در سياست خارجی متفاوت است و بستگی به ميزان علاقه و توجه وی به مسائل مختلف دارد. گروهی از‌ آنان‌ در حد مسائل داخلی، موضوعات بين المللی را نيز هدايت می کنند و سـعی دارنـد نقش بـيشتری را در اين زمينه بر عهده گيرند.

بيشتر روسای جمهور آمريکا به مسائل داخلی ، مانند‌ اقتصاد و رفع معضلات اجتماعی بـيشتر توجه نموده ، هدايت دستگاه ديپلماسی را به مشاوران ارشد خود واگذار مـی نـمايند.

ريچـارد نيکسون و جورج بوش ، پس از جنگ جهانی دوم جزو روسای جمهوری بودند که بخش عمده دوران رياست جمهوری خود را به پي گـيری ‌ ‌مـسائل بين المللی اختصاص دادند. نيکسون در آن راه از هنری کسينجر سود جست و در حقيقت وجود‌ وی در‌ وزارت امور خـارجه بـاعث شـد‌ تا‌ نيکسون‌ با جديت بيشتری سياست خارجی را پی گيری نمايد. در عوض روسای جمهوری همچون جانسون ، فـورد و کلينتون حل مسائل داخلی را‌ در‌ صدر‌ اولويت های خود قرار داده و هيچ يک از‌ آنها‌ دستاوردی برجسته در عـرصه نظام بين المللی ارايه نـدادند و خـط مشی سياست خارجی آمريکا را نيز دچار تغيير ننمودند‌.

رييس‌ جمهور‌ به عنوان عالی ترين مقام قوه مجريه در امريکا، همه‌ روابط خارجی ايالات متحده را طرح ريزی و اجرا می کند. اعزام سفير و ساير مأموران سـياسی و کنسولی به کشورهای ديگر‌ و پذيرفتن‌ سفيران و نمايندگان سياسی و کنسولی ديگر کشورها از اختيارات خاص رييس جمهور‌ است‌ . البته انتصاب سفيران بايد به تاييد مجلس سنا هم برسد.

رييس جمهور فرماندهی کل نيروهای مسلح‌ و شـبه‌ نـظاميان‌ ايالتی را برعهده دارد و از اختيارات جنگی برخوردار است ، ولی نمی تواند‌ خودسرانه‌ کشور‌ را به جنگ های خارجی بکشاند. هرگاه نياز به اعزام نيروهای نظامی به خارج‌ از‌ مرزها‌ باشد، رييس جمهور بايد آن را به اطلاع کـنگره رسـانده و مجوز کسب نمايد. به‌ عبارتی اعلان جنگ بر عهده کنگره گذاشته شده است .

رييس جمهور مسئوليت دارد اداره‌ امور‌ داخلی و سياست خارجی را در هنگام حل و فصل بحران های داخلی و منطقه ای برعهده گـيرد‌ و بـا‌ مشاوران و دستياران خود در کابينه ، امور کشور را اداره کند.

وی براي پيشبرد‌ خط‌ مشی مورد نظرش ، دچار محدوديت قانونی نيست اما همواره بايد ديدگاه ها و مواضع اعضای کنگره را‌ در‌ حل و فصل بحران هـای داخـلی و مـنطقه ای درنظر بگيرد.

تصويب بودجه کـشور‌ يا‌ مـجوز‌ اعـزام نيروهای نظامی به خارج از مرزها بر عهده کنگره است و در صورتی که رييس‌ جمهور‌ يک‌ جانبه تصميم گيری نمايد، برای کسب بـودجه هـای مـورد نياز يا اعزام‌ نيروهای نظامی به خارج از مرزها بـرای دخـالت در بحران های منطقه ای و بين المللی با مشکل‌ مواجه‌ خواهد شد. نهادها، سازمان ها و وزارت خانه های متعددی رييس جمهور‌ را‌ در امر سـياست گـذاری خـارجی ياری می کنند‌ که‌ مهم ترين آنها عبارتند از:

يک . وزارت امور‌ خارجه‌

اين وزارت خـانه از نخستين وزارت خانه هاي ايالات متحده است که هم‌ زمان‌ با تشکيل دولت ايالات متحده‌ همراه‌ با وزارت‌ خزانه‌ داري‌ و جنگ (وزارت دفاع کـنوني ) در سـال‌ ١٧٨٩‌ بـنيان گذاري شد. وزارت امور خارجه موظف است ، روابط سياسي و ديپلماتيک ايالات‌ مـتحده‌ را بـا کشورهاي ديگر شکل دهد‌ و رييس جمهور را در‌ اداره‌ روابط سياسي ياري کند. وزير‌ امور‌ خارجه همچنين بايد به سازمان هـاي دولتـي ديگـر در چارچوب حوزه وظايف آنها‌ کمک‌ نمايد تا سياست خارجي کشور‌ هماهنگ‌ و مـنسجم‌ عـمل نـمايد.

در ايالات متحده‌ ، در‌ اکثر مواقع ، وزير امور خارجه نقش مجري سياست هاي رييس جمهور در امور بين‌ المللي‌ را بـازي مـي کـند. از طرفي‌ گاهي‌ رؤساي جمهور‌ به‌ علت‌ نداشتن اطلاعات کافي از‌ مسائل بين المللي و سياست خـارجي و بـي ميلي نسبت به امور بين المللي ، اداره سياست خارجي‌ را‌ به وزراي امور خارجه خود کـه‌ از‌ اطـلاعات‌ و مـهارت‌ کافي‌ برخوردارند، تفويض مي‌ نمايند‌. براي نمونه در دولت هاي افرادي همچون هري ترومن ، دوايت آيزنهاور، لينـدون جـانسون و جرالد فورد وزراي‌ امور‌ خارجه‌ نقش عمده را در سياست خارجي ايفا‌ مي‌ کردند‌. در‌ مقابل‌ افـرادي‌ هـمچون جـان اف کندي ، ريچارد نيکسون و جيمي کارتر شخصا نقش عمده اي را در سياست خارجي داشته اند.

دو. شورای امنيت مـلی

شـوراي امنيت ملي در سال‌ ١٩٤٧ تاسيس شد. هدف از ايجاد چنين شورايي در ستاد رياست جـمهوري ، ارايه مـشاوره بـه رييس جمهور درباره مسائل داخلي ، خارجي و نظامي مرتبط با مباحث امنيتي عنوان شده است ؛ يعني‌ شـوراي‌ امـنيت مـلي موظف است درباره مسائل امنيت ملي تحقيق و بررسي کرده ، اطلاعات مورد نـياز را بـراي تصميم گيري در اختيار رييس جمهور بگذارد.

اين شورا مهم ترين نهادي است‌ که‌ تنها به موجب قانون ايجـاد گـرديده است . شوراي امنيت ملي در کانون ساختار امنيت ملي کشور قرار دارد و با وجـود آنـکه به عنوان‌ عالي‌ ترين نهاد مشورتي اسـت در‌ مـجموعه‌ دولت مـحسوب مي شود و مستقل از کابينه عمل مي کـند. اعضاي شوراي امنيت ملي عبارتند از: رييس جمهور، معاون رييس‌ جمهور‌، وزير امور خارجه ، وزير‌ دفـاع‌ ، وزير امـنيت داخلي ، رييس سازمان مرکزي اطلاعات (CIA) و رييس سـتاد مـشترک ارتش . ضـمن اينـکه روسـاي جمهور متناسب با ديدگاه شخصي خـود مـي توانند شمار ديگري از مقامات دولتي را نيز‌ به‌ عضويت شورا در آورند. افراد ياد شـده ، هـمواره عضو شوراي امنيت ملي بوده و تـرکيب اصلي آن را تشکيل مي دهـند. افـزون بر اعضاي ثابت شوراي امـنيت مـلي ، هر رييس جمهوري‌ براي‌ خود، مشاور‌ امنيت ملي برمي گزيند تا آخرين اطلاعات تـحقيقات و تـحليل هاي سياسي ـ امنيتي را به وي ارايه دهـد‌، مـشاور امـنيت ملي از جايگاه ويژه اي در کـابينه بـرخوردار است‌.

کسينجر‌ و برژينسکي‌ ازجـمله مـشاوراني بودند که نفوذشان بيش از وزراي خارجه وقت بود و مغز متفکر نيکسون و کارتر به شمار ‌‌مـي‌ آمـدند و بسياري از دستاوردهاي سياست خارجي آمريکا بـر پايه انـديشه و ذهنيت خـلاق آنـان‌ بـوده‌ است‌ . تصميم گيرنده اصـلي در مسائل خارجي نه وزراي وقت بلکه آنان بودند و مشاوران امنيت ملي‌ کابينه گاهي راي نهايي را در آن مورد ارايه مـي نـمودند که يکي‌ از آن اختلاف نظر‌ ميان‌ بـرژينسکي و سـايروس ونـس ، دربـاره انـقلاب اسلامي ايران بود کـه مـوجب کناره گيري وزير خارجه آن زمان شد و تفکرات برژنيسکي (مشاور امنيت ملي ) را بر سياست خاورميانه اي ايالات متحده آمريکا حـاکم‌ نـمود.

سـه . آژانس اطلاعات مرکزی (سيا)

آژانس اطلاعات مـرکزي (سـيا) سـازماني جـاسوسي اسـت کـه در ترسيم سياست خارجي ايالات متحده بسيار موثر است . اين سازمان در سال ١٩٤٧‌ تاسيس‌ شد. سيا از تاسيس تا امروز يکي از ابزارهاي اجرايي سياست خارجي ايالات متحده بوده است .

سازمان سيا از آغاز تـاسيس ، در جمع وزارت خانه ها و سازمان هاي مستقل ستاد‌ رياست‌ جمهوري ، از نقش قابل توجهي برخوردار شد. رياست اين سازمان از سوي رييس جمهور معرفي مي شود و سنا نيز بايد وي را تاييد کند. رييس کل سيا رياست عـالي‌ ((جـامعه‌ اطلاعاتي ) ) آمريکا را برعهده دارد و از اعضاي بلندپايه شوراي امنيت ملي نيز به شمار مي آيد.

اين سازمان با جمع آوري اطلاعات از ديگر‌ کشورهاي‌ جهان‌ ، ارايه تحليل به رييس جمهور‌، وزير‌ امور‌ خارجه و مشاور امنيت ملي و انجام عـمليات بـرون مرزي ، به اعمال نظر در سياست خارجي مي پردازد. بسياري از مواقع ، تحليل ها‌ و نظرات‌ کارشناسي‌ مسئولين سيا اساس کار دستگاه ديپلماسي قرار مي گيرد و رونـد سـياست خارجي را مشخص مي سازد. بـيشتر سـفارت خانه هاي ايالات متحده‌ ، داراي‌ بخش‌ وسيعي است که در اختيار کارمندان سيا قرار داشته و به‌ جمع آوري اطلاعات جاسوسي ، تحت پوشش فعاليت هاي ديپلماتيک مي پردازد. افشاي اسـناد سـفارت خانه هاي آمريکا در‌ تـهران‌ بـه‌ دست دانشجويان پيرو خط امام خميني (ره ) نشان داد که سيا‌ تا‌ چه اندازه در کشورهايي همچون ايران نفوذ داشته و خط مشي روابط بين دو کشور را تعيين‌ مي‌ کرده‌ است .

سازمان سيا در کنار وظايف جاسوسي بـارها ابـزار سياست خارجي ايالات‌ متحده‌ بوده‌ و به عمليات و دخالت در امور داخلي ديگر کشورها اقدام نموده است . سيا طي ٥٠‌ سال‌ گذشته‌ چند کودتا را در کشورهاي جهان به مرحله اجرا گذاشته و از اجراي طرح تـرور‌ رهـبران‌ کشورهاي ديگـر نيز خودداري نکرده است .

اعمال نفوذ بر انتخابات پارلماني ايتاليا در‌ سال‌ ١٩٤٨‌ براي کمک به حزب دموکرات مـسيحي در مقابل کمونيست ها، سرنگوني دولت دکتر مصدق‌ در‌ سال ١٩٥٣ در ايران ، عمليات ناموفق خليج خـوک هـا بـراي پياده کردن کوبايي‌ هاي‌ ضد‌ انقلاب در خاک آن کشور در سال ١٩٦١، طراحي و انجام چندين عمليات ترور ناموفق فيدل‌ کاسترو‌ در دهـه ‌ ‌١٩٦٠، نـفوذ به خاک لائوس و جنگ با آن کشور در‌ دوران‌ رياست‌ جمهوري جانسون ، کودتا عليه دولت ملي سـالوادور آلنـده و بـه قدرت رساندن ديکتاتور پينوشه در سال‌ ١٩٧٣‌، کمک‌ به ضد انقلابيون نيکاراگوئه در دوران رياست جمهوري ريگان و سرانجام عـمليات رواني‌ ، تبليغاتي‌ عليه نظام کمونيسم ، در طول جنگ سرد و کمک به فروپاشي بلوک شـرق و تجزيه اتحاد جماهير شـوروي‌ از‌ جـمله اقدامات برون مرزي سيا در راستاي سياست خارجي ايالات متحده آمريکا‌ بوده‌ است .

يافته ها و اطلاعات‌ سيا‌ از‌ راه هاي گوناگون به دست سياست گذاران‌ مي‌ رسد: دسته اول ، اطلاعات در مورد رويدادها و تحولات جهاني است کـه هر روز‌ يک‌ و حتي چند بار براي مقامات‌ عالي‌ رتبه آماده‌ مي‌ شود‌. هر روز صبح گزارشي فشرده به‌ رييس‌ جمهور در کاخ سفيد مي رسد. گاهي هم نسخه هايي از اين‌ گزارش‌ ها بـين مـعاون رييس جمهور، وزير‌ امور خارجه ، وزير دفاع‌ ، مشاور‌ امنيت ملي و رييس ستاد مشترک‌ ارتش‌ توزيع مي شود.

دسته ديگر اطلاعات ، از طريق همکاري سيا در تشريح وقايع‌ جاري‌ و فرصت ها يا مسائل بالقوه‌ مربوط‌ به‌ آمريکا، بـا تـجزيه‌ و تحليل‌ گزارش هاي سياسي به‌ دست‌ مي آيد. تقريبا همه جلسات شوراي امنيت ملي و جلسات فرعي کابينه با بررسي خلاصه‌ گزارشي‌ که رييس سيا يا يک کارشناس‌ رده‌ پايين تر‌ ارايه‌ مي‌ دهد، آغـاز بـه کار‌ مي کند. افزون بر موارد قبل ، برآوردهاي سازمان نيز مي تواند نقش مهمي در سياست‌ گذاري‌ بازي کند. اين برآوردها، بررسي عملي‌ موضوع‌ را‌ ممکن‌ و تحولات‌ آينده را پيش‌ بيني‌ مي کـند. از شـيوه هـاي متداول در اين زمينه ، توجه به ديدگـاه هـاي مـتنوع و طرح هاي‌ جانشين‌ و ارايه‌ بهترين برآورد براساس ارزيابي نتايج احتمالي راه‌ هاي‌ مختلفي‌ است‌ که‌ حوادث‌ ممکن است بپيمايد. اين گونه بـرآوردها تـوسط تـحليلگران سازمان هاي مختلف جاسوسي و تحت نظارت کارشناسان ارشـد سـازمان که افسر ملي ناميده مي شوند، صورت مي گيرد. اين‌ برآوردها، رسمي ترين ديدگاه سازمان محسوب مي شوند.

در مـجموع ، هـمان طـور که سيا از جانب نويسندگان به عنوان حکومتي نامرئي معرفي مـي شود، با بررسي عملکرد اين سازمان ، مي‌ توان‌ آن را نامرئي ترين ، موشکاف ترين و گسترده ترين سازمان اطلاعاتي جهاني به شـمار آورد. سـيا در حـالي که گاهي توان رد اظهارات و پاسخ گويي به انتقادات عمومي را دارد‌، معمولا‌ مـجبور مـي شود سکوت پيشه کند که نتيجه آن تخيلاتي آشفته و ضد و نقيض درباره سازمان و درک بسيار ناچيز از نقش واقـعي آن در‌ حـکومت‌ ايالات مـتحده است .

ب. قوه مقننه

کنگره در سياست گذاري خارجي ايالات متحده نـقش مـهم و تـعيين کننده ايفا مي کند. با نگاهي اجمالي به مباحث انجام شده‌ در‌ زمان تصويب قـانون اسـاسي‌ و هـمچنين‌ بندهاي قانون اساسي امريکا، به اين نکته پي مي بريم که هدف نويسندگان قانون اساسي ، تـقسيم اخـتيارات موجود در حوزه سياست خارجي ميان دولت و کنگره بوده است .

کنگره ايالات متحده‌ از‌ دو مجلس نمايندگان و سـنا تـشکيل شـده است . دو مجلسي بودن کنگره به چند دليل است . نخست اينکه ، در جريان شکل گرفتن نهادهاي حـکومتي در آمـريکا، مستعمره نشين ها سعي کردند‌ از‌ تجربه موفق‌ انگلستان براي توسعه دموکراسي نسخه بـرداري کـنند.

دوم اينـکه ، در جريان تدوين قانون اساسي نويسندگان آن براي‌ از ميان بردن اختلافات بين ايالات پيشنهاد کردند که قدرت سـياسي‌ بـه‌ نحوي‌ بين ايالات تقسيم شود که ايالات کوچک و بزرگ هر دو احساس کنند منافعشان حـفظ مـي شـود. بر ‌‌اساس‌ اين توافق بنا شد تمامي ايالات بدون توجه به جمعيت يا وسعت خاک‌ ، هريک‌ دو‌ کرسي در مـجلس سـنا داشـته باشند. از طرف ديگر با توجه به اينکه جمعيت ايالات‌ بزرگ بيشتر بـود، مـي توانستند تعداد نماينده بيشتري در مجلس نمايندگان داشته باشند‌. دليل سوم انديشه کنترل‌ و موازنه‌ است که بر اسـاس آن نـهادهاي مختلف حکومت يکديگر را کنترل مي کنند، در کنگره نيز اعضاي کنگره و سنا يکـديگر را کـنترل مي کنند، در نتيجه جلوي تمرکز قدرت در دسـت‌ يک مـجلس گـرفته مي شود.

عمده ترين وظايف کـنگره بـرابر قانون اساسي ، عبارتند از:

ـ قانونگذاري : کليه قوانين به تصويب کنگره رسيده و رييس جمهور بعد از تـصويب کـنگره آنها‌ را‌ امضاء مي نمايد؛

ـ اعـلان جـنگ : از اختيارات انـحصاري کـنگره بـه شمار مي آيد و هرگونه اعزام نيروي هـاي مـسلح به خارج از کشور، بايد به تصويب گنگره برسد؛

ـ تصويب پيمان هاي‌ خـارجي‌ : هـرگونه پيمان و قراردادي که دولت فدرال با دولت هـاي خارجي يا سازمان هاي بـين المـللي منعقد نمايد، بايد به تـصويب مـجلس سنا برسد. کسب دو سوم آراي سناتورها در‌ تصويب‌ آنها ضروري است و اگر سنا پيماني را تـاييد نـکند، رييس جمهور مجبور به تبعيت از سـناست . بـراي نـمونه ، مخالفت سنا بـا تـصميمات کنگره ورساي در سال ١٩١٩، حـضور فـعال‌ ايالات‌ متحده‌ را در صحنه بين الملل‌ از‌ جمله‌ عضويت در جامعه بين الملل حداقل پانزده سال بـه تـاخير انداخت و به شکست حزب دموکرات در انـتخابات ١٩٢٠ انـجاميد. همچنين پسـ‌ از‌ ورود‌ آمـريکا بـه جنگ جهاني اول ، رييس جمهور وقـت‌ اين‌ کشور (ويلسون ) به مقامات سوييسي اطلاع داد که ايالات متحده آمريکا تا زماني که وضعيت بـي طـرفي سوييس توسط‌ دشمنان‌ محترم‌ شمرده شـود، آن را رعـايت خـواهد کـرد. امـا اگرچه پيمان‌ يا قـراردادي در اين زمـينه منعقد نشده بود، کنگره امريکا قوانيني را که بر خود بي طرف سازي‌ دلالت‌ دارند‌ و به نـحوي اين دولت را نـسبت بـه دولت هاي ديگر مقيد‌ و متعهد‌ سازد، تصويب نـکرد؛

ـ تـاييد مـقامات دولت فـدرال : کـليه مقامات دولت فدرال جز رييس‌ جمهور‌ و معاون‌ وي ، براي تصدي سمت هاي خود بايد تاييد دو سوم سناتورها را‌ کسب‌ نمايند‌؛

ـ ابطال وتوي رييس جمهور: رييس جمهور مي تواند مصوبات کنگره را وتو نـمايد، اگر‌ دو‌ سوم‌ اعضاي هر دو مجلس کنگره در نشستي مشترک ، راي به ابطال وتوي رييس جمهور‌ دهند‌، مصوبه کنگره لازم الاجرا خواهد بود؛

ـ استيضاح رييس جمهور: رييس جمهور يا هر‌ يک‌ از‌ مقامات دولت فدرال ، اگر مرتکب تخلف قانوني شـوند، کـنگره مي تواند آنان را استيضاح‌ نمايد‌. ابتدا موضوع تخلف قانوني در مجلس نمايندگان مطرح و اگر دو سوم نمايندگان مجلس‌ اتهام‌ تخلف‌ را پذيرفتند، موضوع به سنا ارجاع داده مي شود و در سنا دادگاهي تشکيل مـي شـود‌ که‌ رياست آن بر عهده رييس ديوان عالي فدرال خواهد بود. در پايان‌ جلسات‌ محاکمه‌ سنا، اگر سناتورها با اکثريت آراء به محکوميت رييس جمهور يا ديگر مقامات دولت فدرال‌ راي‌ مـثت‌ دهـند، آن فرد برکنار خواهد شد.

نـقش‌ کـنگره در سياست گذاري از اهميت بيشتري برخوردار است ، به طوري که بعد از عقب نشيني‌ از‌ ويتنام به طور فعالانه اي در صدد تعيين سياست هاي مختلف و رويه‌ هاي‌ سـياست گـذاري بر آمد که بـراي نـمونه‌ مي‌ توان‌ به موارد زير اشاره کرد: در سال ١٩٧٤ کنگره وتوي رييس جمهور نيکسون را رد کرد تا‌ قطعنامه‌ اختيارات جنگ به قانون تبديل‌ شود‌، به اين‌ صورت‌ که‌ رييس جمهور ملزم مي گـرديد قـبل‌ از‌ اعزام سربازان به خارج از مرز با کنگره مشورت نمايد و در همان‌ سال‌ از دادن اجازه به رييس جمهور‌ براي اعطاي امتياز دولت‌ کامله‌ الوداد به اتحاد شوروي ، با‌ مشروط‌ کردن آن به مهاجرت يهوديان شوروي امـتناع ورزيد.

در سـال ١٩٨٢ کنگره وزارتـ‌ دفاع‌ و سيا را از اعطاي اعتبار‌ به‌ منظور‌ سرنگون ساختن حکومت‌ نيکاراگوئه‌ محروم ساخت .

در سال‌ ١٩٨٦‌ وتوي رييس جمهور را رد کرد تـا تحريم اقتصادي در مورد آفريقاي جنوبي را‌ برقرار‌ کند.

دو. نهادهای غير رسمی

الفـ‌ . احـزاب‌ سـياسی

احزاب‌ واسطه‌ بين‌ حکومت و مردم به شمار‌ آمده و جايگاه ويژه اي در ساختار سياسي ايالات متحده آمريکا داشته و بخش وسيعي از مـعادلات‌ ‌ ‌سـياسي‌ ـ اجتماعي کشور را تحت تاثير قرار‌ مي‌ دهند‌. احزاب‌ در‌ بيشتر انتخابات فدرال‌ و ايالتي‌ ، بـا قـدرت و تـوان بالايي شرکت کرده و بر نظام سياسي تاثير مي گذارند. روساي جمهور و اعضاي کنگره‌ ، مقامات‌ بـلندپايه‌ حزبي هستند که مسئوليت اجرايي و قانون گذاري‌ را‌ در‌ دست‌ گرفته‌ و در‌ طول فعاليت خود بـه راهبردهاي دولت شکل مي دهـند.

ايالات مـتحده نظامي دوحزبي دارد و احزاب سوم هرگز نتوانسته اند در اين کشور پا بگيرند.

ريشه اين امر‌ را در درجه اول بايد در ساختارهاي فکري اوليه مردم ايالات متحده که حول دو محور فدراليست و ضد فدراليست بسيج شده بودند يافت . حزب فدراليست خواستار ايجـاد ثبات و تمرکز قدرت‌ در‌ دست دولت فدرال بود، در حالي که ضد فدراليست ها خواستار آزادي بيشتري براي ايالات و شهروندان ايالات متحده بودند.

امروزه در صحنه سياسي ايالات متحده آمريکا‌ دو‌ حزب قدرتمند و گسترده دموکرات و جمهوري خواه حضور دارنـد کـه به تناوب و به شکل دوره اي توانسته اند قدرت را در قوه مجريه به‌ دست‌ گيرند. اين دو حزب هر‌ يک‌ داراي ويژگي هاي سياسي ، اجتماعي و اقتصادي خاص خود هستند و محل بروز رقابت واقعي ، بين دو حزب عـمده کـشور هنگام انتخابات رياست جمهوري است . موقعيت‌ دو‌ حزب به گونه اي‌ است‌ که هيچ يک داراي تسلط مطلق بر ديگري نيست و البته مانع ورود حزب سوم به منازعات سياسي کشور نيز مي شود.

احـزاب سـياسي آمريکا با خصايص ويژه اي از هم‌ تايان‌ خود در ديگر کشورها متمايز مي شوند که مي توان به دو تفاوت اصلي اشاره کرد:

يک . تمرکز در امور انتخاباتي : حزب سياسي در آمريکا به سادگي قابل انـفکاک از‌ صـدها‌ گـروه ذي‌ نفوذ و يا سازمان هاي سياسي غـيرحزبي نـمي بـاشد که به طور وسيعي در فعاليت هاي سنتي حزبي‌ مانند رقابت هاي انتخاباتي و بسيج افراد و دستگاه هاي حکومت مشارکت دارند‌ که‌ مـي‌ تـوان هـمه سازمان هاي سياسي اعم از احزاب و غير آنها را در اين حـيطه بـه عنوان واسطه ‌‌هايي‌ بين سياست خرد فردي و سياست کلان نهادها و نظام هاي سياسي در نظر گرفت‌ . ليکن‌ در‌ بررسي و مطالعه تـاريخ احـزاب آمـريکا تمايز عمده اي که احزاب سياسي آمريکا را از ديگر‌ سازمان هاي سـياسي جدا مي کند، تمرکز آنها در امور انتخاباتي است .

دو‌. ماهيت غير ايدئولوژيک احزاب‌ : بسياري‌ از افرادي که به آمريکا روي آورده بودند، دلايلي در گـريز از زجـر و آزار مـذهبي داشتند و در کشورهاي اروپايي عمدتا مذاهب مختلف اقليت ، در ميان افراد اکثريت غالبا روي آسـايش را‌ بـه خود نمي ديدند. در پيدا کردن کار و ديگر مسائل با مشکل روبه رو بودند و ديگر رنج ها و ملامت هـا را بـه سـبب برخورداري ديني متفاوت از ديگران بر خود مي‌ ديدند‌. اينها زماني که پي بـردند در آمـريکا کـيش و آيين مسئله اي ايجاد نمي کند، بدان سوي روي آوردند. بنابراين از عوامل اساسي قابل توجه در احزاب سـياسي آمـريکا تـکيه و جهت‌ گيري‌ کمتر آنها به سوي تمايلات ايدئولوژيک نسبت به احزاب ديگر کشورها بوده اسـت و هـمين امر باعث شده احزاب افراطي ايدئولوژيک مانند احزاب کمونيست و فاشيست و حتي احزاب سوسياليست نـتوانند در‌ اين کـشور پا بگيرند.

ب. گروه های ذی نفع

گروه هاي ذي نفع که به عنوان گروه هاي فشار خـوانده مـي شوند، تاثير عميق و مهمي بر روند تدوين سياست خارجي کشورها‌ ايفا‌ مي‌ کـنند. اين گـروه هـا مي‌ توانند‌ از‌ شهروندان معمولي که خواسته هايي صرفا اقتصادي و معيشتي دارند و يا نخبگان سياسي ، اجتماعي ، فـرهنگي ، اقـتصادي ، مذهبي و قومي تشکيل گردند.

از آنجا‌ که‌ فعاليت‌ هاي گروه هاي ذي نفوذ هـميشه آشـکار نـيست‌ ، اين‌ گروه ها در پشت صحنه کار مي کنند تا سياست هايي را به پيش ببرند که در خـدمت مـنافع‌ گـروه‌ هاي‌ پشتيباني کننده آنها باشد.

اين گروه ها اگر جزو گروه‌ هاي ذي نـفع خـاص باشند، در مسائل مورد علاقه خود صرفا نفع گروهي را در نظر مي گيرند‌ که‌ در‌ مواردي حتي در تضاد مـنافع و مـصالح عمومي قرار مي گيرد. در‌ زمينه‌ هاي سياسي و اقتصادي اين گروه ها نظرات خـود را بـا ايجاد فشارهاي شديد در روند تصميم‌ گيري‌ سـياست‌ خـارجي اعـمال مي نمايند.

ايالات متحده سامانه حکومتي مـتکثري‌ دارد‌ کـه‌ راه هاي زيادي را براي تاثيرگذاري بر روند سياسي در آن فراهم مي کند‌. در‌ نتيجه‌ گروه هاي فـشار مـي توانند به روش هاي مختلفي مـانند لابـي کردن بـا نـمايندگان‌ مـنتخب‌ و اعضاي شاخه اجرايي ، مشارکت در مبارزات انـتخاباتي ، حـمايت از گروهي خاص در انتخابات‌ ، استفاده‌ از‌ افکار عمومي و... بر سياست داخلي و خارجي آمريکا اثـرگذار بـاشند.

گروه هاي‌ فشار‌ در شکل گـيري سياست هاي داخلي و خـارجي ايالات مـتحده نقش ترديدناپذيري دارند و بسياري‌ از‌ رفـتارهاي‌ دولتـمردان متاثر از اعمال نفوذ و فشار چنين تشکل هايي است . در بخش سياست خارجي و روابط‌ بـين‌ المـلل ، گروه هاي متنفذ بسياري فـعاليت مـي کـنند که متناسب بـا مـيزان‌ نفوذ‌ و تاثيرگذاري‌ خود، بـر بـخشي از دستگاه ديپلماسي ايالات متحده تسلط دارند.

در آمريکا گروه هاي ذي‌ نفع‌ به‌ سه گروه تقسيم مـي شـوند:

يک . گروه هاي اقتصادی : اين گروه کاخ‌ سـفيد‌ را در فـشار قرار مـي دهـند تـا زمينه گسترش صادرات را بـا باز کردن بازارهاي مصرف‌ جديد‌ مهيا سازد، آنان از برپايي بلوک هاي منطقه اي اقتصادي يا سازمان‌ هـايي‌ ، نـظير سازمان تجارت جهاني حمايت مي کـنند‌ و خـواهان‌ گـسترش‌ روابـط بـا کشورهايي نظير چـين هـستند.

دو‌. گروه‌ هاي اجتماعي و مذهبی : سياست خارجي کشور را از دريچه موضوعاتي همچون آزادي هاي‌ مذهبي‌ ، اجتماعي و حقوق بشر مـي نـگرند‌. اينـ‌ گروه ها‌ بر‌ توسعه‌ روابط ايالات متحده بـا کـشورهايي کـه‌ حـقوق‌ بـشر را رعـايت نمي کنند حساس بوده ، بارها توانسته اند سطح روابط‌ واشنگتن‌ را با چنين کشورهايي کاهش دهند‌. بخش عمده روابط ايالات‌ متحده‌ با کشورهايي همچون چين ، ايران‌ ، سودان‌ ، کـره شمالي ، کوبا از همين گروه هاي اجتماعي و مذهبي تاثير پذيرفته است .

سه‌ . گروه‌ های قومی : اين گروه ها‌ با‌ دقت‌ عملکرد دستگاه ديپلماسي‌ ايالات‌ متحده را پي گيري‌ مي‌ نمايند.

با توجه به اهـميت اين گـروه ها به تشريح مهم ترين گروه ذي‌ نفع‌ قومي که در روند سياست گذاري‌ آمريکا‌ به خصوص‌ در‌ منطقه‌ خاورميانه نقش موثري را‌ ايفا مي کند، مي پردازيم :

آيپک : قدرتمندترين گروه متنفذ نژادي، لابي يهـوديان آمـريکاست که به‌ کميته‌ امور عمومي آمريکاـ اسراييل معروف است‌ . هماهنگي‌ ميان‌ جامعه‌ يهوديان‌ ايالات متحده با‌ سياست‌ مداران و دولتمردان آمريکا از وظايف آن کميته است .

اين کـميته در آغـاز «کميته صهيونيسم امريکا براي‌ امـور‌ عـمومي‌ » ناميده شد که اي .ال . کنين ٢ آن‌ را‌ در‌ سال‌ ١٩٥١‌ بنيان‌ نهاد. هدف از تاسيس آن اين بود که نمايندگان کنگره براي اسراييل کمک هايي فراهم آورند. اين کميته تا اواخر دهـه ١٩٦٠، قـدرتمندترين لابي در زمينه سياست‌ خـارجي بـود. آيپک تا اواخر دهه ١٩٧٠ سازماني با شمار اندک بود و تنها محل فعاليت آن واشنگتن بود، اما اکنون داراي بيش از ١٠٠ کارمند ثابت در هفت مرکز است‌ و بودجه‌ آن نزديک به 13ميليون دلار است .

در دهه ١٩٩٠ آيپک به عنوان دومـين لابـي موثر در امريکا شناخته شد که بعد از لابي انجمن بازنشستگان‌ آمريکا‌ (AARP) قرار گرفت . بنابراين قدرت و تاثير آيپک حتي فراتر از قدرت نيروهاي کارگري سازمان يافته بود. آيپک به عنوان هماهنگ کننده سازمان هاي‌ طـرفدار‌ اسـراييل عمل مـي کند تا‌ سياست‌ هاي حمايتي از صهيونيسم را در کاخ سفيد و کنگره به جلو ببرد. رسالت آيپک ايجاد اطمينان نسبت بـه استحکام و استمرار روابط آمريکا و اسراييل است‌ .

ايپک‌ نفوذي فـوق العـاده در قـوه مجريه آمريکا دارد. اين قدرت تا حدي متاثر از تاثير آراء يهوديان در انتخابات رياست جمهوري آمريکاست . با وجود جمعيت کم يهـوديان ‌ ‌در آمـريکا (چيزي‌ کمتر‌ از سه درصد جمعيت ايالات متحده )، آنها حضور بسيار پررنگي در مبارزات انتخاباتي کـانديداي رياسـت جـمهوري دارند و در ميان طرفداران کانديداهاي هر دو حزب نيز حضور دارند. روزنامه واشنگتن پست‌ در‌ مطلبي تخمين‌ زده بـود که کانديداهاي دموکرات براي ٦٠ درصد هزينه هاي انتخاباتي به حاميان مالي يهوديشان وابـسته هستند‌.

اهداف لابـي آيپک زمـاني بهتر بر آورده مي‌ شود‌ که‌ طرفدار رژيم صهيونيستي مناصب مهم قوه مجريه را ‌‌اشغال‌ مي کنند؛ براي مثال در دولت کلينتون سياست هاي مربوط به خاورميانه تا‌ حد‌ زيادي‌ به کارمنداني سپرده شده بود که ارتـباطات نزديکي با رژيم صهيونيستي يا سازمان هاي طرفدار‌ رژيم صهيونيستي در آمريکا داشتند. در ميان اين عده مي توان به مارتين‌ اينديک ، جانشين سابق مدير‌ تحقيقات‌ آيپک و بنيان گذار موسسه طرفدار رژيم صهيونيستي واشنگتن اشاره کرد.

رکن اساسي فـعاليت هـاي آيپک بر پايه تاثير آن بر کنگره ايالات متحده قرار دارد. يکي از دلايل‌ موفقيت آن در کنگره اين است که تعدادي از اصلي ترين سناتورها و نمايندگان ، اعتقادات صهيونيست مسيحي دارند. يکي از مهم ترين اين افراد ديک آرمي ، رهبر سابق اکثريت مجلس نـمايندگان بـود‌. ايشان‌ در سپتامبر ٢٠٠٢ اظهار داشته که اولويت نخست آن در سياست خارجي دفاع از رژيم صهيونيستي بوده است .

کارمندان طرفدار رژيم صهيونيستي در کنگره‌ يکي‌ ديگر از منابع قدرت لابي آيپک هستند، موريس آميتاي ، رييس سابق آيپک در اين خصوص بيان داشت : «افـراد زيادي در سـطوح بالاي کنگره وجود دارند که علايق يهودي دارند‌. اين‌ افراد به بسياري از مسائل مانند همکار يهودي خود نگاه مي کنند. افراد زيادي هستند که در اين زمينه ها براي سناتورها تصميم مـي گـيرند. شـما مي توانيد اميد‌ زيادي‌ داشته‌ بـاشيد کـه بـسياري از اين‌ خواسته‌ ها‌ را از طريق کارمندان سطوح بالا انجام دهيد.»

يهوديان آمريکا، بر رسانه هاي گروهي نفوذ بسيار دارند و بدين طريق‌ تـوانسته‌ انـد‌ طـي چند دهه گذشته افکار عمومي کشور را‌ به‌ خـود جـلب نمايند. اکنون شماري از روزنامه ها و شبکه هاي تلويزيوني با گرايش به اسراييل در اختيار يهوديان قرار‌ دارد‌ و بيشتر‌ مقالات ارزيابي و جـهت گـيري هـاي خبري چنين رسانه هايي بر‌ پايه دفاع از منافع يهوديان (به ويژه اسـراييل ) در سراسر جهان استوار است .

مراکز دانشگاهي و تحقيقاتي نيز تقريبا‌ داراي‌ چنين‌ وضعيتي هستند. تحليلگران سياسي آمريکايي ، بيشتر حامي مـنافع اسـراييل بـوده و در‌ طول‌ روند خاورميانه و پايان دادن به منازعه ديرينه اعراب و اسراييل حفظ تماميت آن کـشور را مـد نظر‌ داشتند‌. تنها‌ تعداد اندکي از دولت هاي چند دهه اخير ايالات متحده توانسته اند‌ بدون‌ جانبداري‌ رسمي از يهـوديان تـصدي امـر را بر عهده بگيرند.

بيشتر روشنفکران و انديشمندان نيز نظر‌ مساعدي‌ نسبت‌ به يهـوديان و رژيم اسـراييل دارنـد. ديدگاه بيشتر روشنفکران آمريکايي بر اين پايه استوار است‌ که‌ اسراييل تنها نظام دموکراسي واقعي در خـاورميانه بـه شـمار مي آيد؛ زيرا نزديک‌ ترين‌ رابطه‌ را با ايالات متحده ايجاد کرده است و حمايت از اسراييل براي حفظ ارزش هـاي‌ دمـوکراسي‌ غرب ضرورت دارد.

دورنمايي که لابي آيپک از اسراييل‌ ارايه‌ مي‌ دهد، به صورت گسترده اي در جـريان اصـلي رسـانه هاي جمعي در امريکا منعکس مي‌ شود‌؛ زيرا بيشتر مفسران سياسي اين رسانه ها طرفدار اسراييل هـستند.

اريک آلتـرمن‌ ، روزنامه‌ نگار‌ برجسته ، در مقاله اي بيان داشت که در مباحث متخصصان مربوط به خاورميانه مـردم تـنها‌ کـساني‌ را‌ مي بينند که نمي توان تصور کرد آنها از اسراييل انتقاد کنند‌. او‌ فهرستي ٦١ نفره از نگارندگان و مـفسراني ارايه کـرده که مي توان آنها را بدون شک در‌ زمره‌ حاميان رژيم صهيونيستي قرار داد. در مقابل ، آلتـرمن تـنها پنـج کارشناس خاورميانه‌ يافته‌ است که از رفتار اسراييل انتقاد مي‌ کرده‌ و از‌ مواضع اعراب طرفداري مي کـنند.

سـه . مـوسسات پژوهشی يا اتاق های فکر ايالات متحده آمريکا

موسسات پژوهشي يا‌ اتاق‌ هاي فکر کـه بـه لحاظ‌ سياسي‌ در تدوين‌ سياست‌ خارجي‌ آمريکا تاثيرگذارند، عموما در واشنگتن مستقر‌ هستند‌. هريک از اين موسسات علاقه وافري بـه انـجام پروژه هاي تحقيقاتي و افزايش‌ اثرگذاري‌ خود بر سياست مداران دارند. در‌ ميان ويژگي هـاي مـنحصر‌ به‌ فرد موسسات پژوهشي در عرصه‌ سياست‌ خـارجي آمـريکا، دو ويژگـي از اهميت خاصي برخوردار مي باشند:

اول اينکه بـسياري‌ از‌ آنـها افراد و کارشناسان مختلفي از‌ طيف‌ هاي‌ گوناگون دانشگاهي ، بازرگاني‌ ، دولتي‌ و افرادي از کنگره را‌ در‌ کنار يکـديگر جـمع مي کنند تا در مورد مـوضوعات و گـزينه هاي مـطرح در سـياست‌ خـارجي‌ با هم به گفت وگو و تـبادل‌ نـظر‌ بپردازند، علت‌ ايجاد‌ اين‌ اتاق هاي فکر، ظرفيت‌ و توان آنها در کسب حـمايت و اجـماع لازم در مورد گزينه هاي سياسي و رويکردي اسـت که‌ ايالات‌ متحده در صـدد اتـخاذ و اجراي آن‌ مي‌ باشد‌. بـه‌ هـمين‌ خاطر از اين‌ اتاق‌ ها با عنوان «سلاح هاي مخفي » نيز ياد مي شود.

دوم اينـکه ، مـوسسات پژوهشي فعال در‌ عرصه‌ سياست‌ خـارجي مـنبع اصـلي معرفي افراد مـستعد و نـخبه‌ براي‌ خدمت‌ در‌ دولت‌ و يا‌ کـمک بـه اعضاي کنگره مي باشند. از طرفي ديگر، اين اتاق ها محل مناسبي براي مشغول به کـار شـدن دولت مرداني است که ديگر مسئوليتي رسـمي نـدارند‌ و خواهان ادامـه فـعاليت در عـرصه سياست خارجي هستند.

در مـجموع موسسات پژوهشي در آموزش رهبران آمريکا، تدوين سياست هاي آتي آن کشور، افزايش مشارکت مردم ، جلب حـمايت رهـبران در عرصه‌ سياست‌ عمومي و آموزش عموم مـردم اين کـشور نـقش بـسزايي داشـته اند. در حقيقت اين مـوسسات بـه بخش جدايي ناپذير سياست خارجي آمريکا و نقش اين کشور در جهان تبديل شده اند‌ که‌ در اينجا به مـهم تـرين آنـها اشاره مي شود. در‌ اين مقاله مجالي براي بررسي‌ تمامي‌ موسسات پژوهشي نبود، بنابراين برخي از مهم ترين آنها مورد بررسي قرار مي گيرد:

يک . مؤسسه امريکن اينترپرايز

اين مؤسسه از سال ١٩٤٣ بـا‌ سازمان‌ دهي نومحافظه کاراني متشکل‌ از‌ جمهوري خواهان و دموکرات ها به عنوان مرکز سياست گذاري خارجي نومحافظه کاران فعاليت مي کند. مؤسسه اهتمام آمريکا براي تحقيق در سياست گذاري عمومي که بـا عـنوان اختصاري «امريکن اينترپرايز‌» خوانده‌ مي شود، اصلي ترين بنياد فکري و پژوهشي است که در پرورش فکر سياست خارجي نومحافظه کاران و به خصوص دولت بوش (پسر) مؤثر بوده است . درباره اهميت اين مؤسسه در نـزد‌ جـورج‌ بوش همين‌ بس که بوش در سال ٢٠٠٢ گفت : «شما از جمله بهترين مغزهاي اين کشور هستيد... آري شما‌ چندان برجسته ايد که دولت من نزديک به بيست تن از‌ شـما‌ را‌ بـه خدمت گرفته است. »

نومحافظه کـاران جـنگ طلبي چون ريچارد پرل ، رونالد رامسفلد، پل ولفوويتز و داگلاس فيث‌ و ‌‌تقابل‌ گراياني چون مايکل لدين ، مايکل روبين و رائول مارک گرشت که همواره عليه ايران‌ قلم‌ زده‌ و مي زنـند، از اعـضاي اين موسسه به حساب مـي آينـد. لدين و روبين داراي روابط نزديکي‌ با سلطنت طلبان مي باشند و به شدت با همکاري ايالات متحده آمريکا با‌ گروهک تروريستي منافقين مخالفت‌ مي‌ ورزند.

افرادي همانند مايکل لدين ، برناردلوئيس و سناتور سام بـراون بـک که از اعضاي اين موسسه هستند، در سياست تعارض با ايران بر طراحي انقلاب مخملي تاکيد دارند‌. گفتمان مسلط در اجرايي سازي انقلاب مخملي در ايران بر اساس طرح ملي همه پرسي است و در اين گفتمان ، جلوه هايي از نـقد اصـلاحات از داخل ايران شـده است . بنابراين از‌ نظر‌ آنان ، همراه با اجرايي سازي طرح دموکراسي در ايران نشانه هايي از گسترش تعارض در نهادهاي اجتماعي ايران مـشاهده شده و انقلاب مخملي گفتمان مسلط خواهد شد.

برنامه‌ هاي‌ تـحقيقي اين مـوسسه در سـه بخش اقتصاد بين المللي و داخلي ، سياست دفاعي ـ خارجي و مطالعات سياسي ـ اجتماعي متمرکز است و بخش انتشارات آن هر سـاله ‌ ‌در حـدود ٢٠ کتاب منتشر مي کند. جهت گيري سياسي آن محافظه کاري است و تعداد محققين ثـابت آن ٥٨ و مـحققين مـيهمان آن ١٥ نفر هستند.

دو. موسسه بروکينگز

اين موسسه قديمي ترين‌ مرکز‌ تحقيقاتي‌ سياسي مستقر در واشنگتن است‌ که‌ سـابقه‌ شروع فعاليت آن به موسسه تحقيقات دولتي بر مي گردد که در سال ١٩١٦ از سوي طـرفداران کارايي

بيشتر دولتي و اصـلاح‌ فـرايند‌ بودجه‌ ريزي دولت فدرال تاسيس شده بود. در سال‌ ١٩٧٢‌ با ادغام موسسه تحقيقاتي دولتي با چند موسسه پژوهشي ديگر، موسسه بروکينگز تشکيل شد. برنامه تحقيقي اين موسسه هم‌ زمان‌ با‌ شکوفايي تحقيقات علوم اجتماعي بـه تکامل و پيشرفت رسيده است . اين‌ موسسه با بودجه اي بين ١٩ تا ٢٠ ميليون دلار وکمک هايي در حدود ١٢٠ ميليون دلار يکي‌ از‌ باثبات‌ ترين مراکز تحقيقاتي ايالات متحده است . در حدود ٤٠ تا ٥٠‌ عضو‌ ارشد در گروه هاي تحقيقي اين موسسه فـعاليت دارنـد که فعاليت هاي آنان در سه بخش‌ مطالعات‌ اقتصادي‌ ، سياست خارجي و دولتي خلاصه مي شود. بخش ديگري نيز با عنوان مرکز‌ آموزش‌ سياست‌ عمومي در اين موسسه وجود دارد که مسئوليت برگزاري همايش هـا و سـمينارهاي مختلف را‌ بر‌ عهده‌ دارد.

در حوزه مطالعات سياست خارجي ، موضوعات مرتبط با بودجه هاي دفاعي ، کنترل سلاح‌ هاي‌ هسته اي ، نيروهاي نظامي غيرهسته اي و موضوعات امنيتي مورد بررسي قرار مي گيرد‌. در‌ حوزه‌ آسـيا ـ خـاورميانه نيز پژوهش هاي مختلفي صورت گرفته است.

سه‌ . مؤسسه‌ واشنگتن براي سياست خاورميانه

مؤسسه واشنگتن از جمله مؤسساتي است که از طرف‌ وزارت‌ امور‌ خارجه ايالات متحده جدي گرفته مـي شـود. اين مـؤسسه در سال ١٩٨٥ تاسيس گرديد و به‌ سـرعت‌ بـه مـؤسسه اي تاثيرگذار که گزارش درباره تحولات خاورميانه را در انحصار‌ داشت‌ ، تبديل‌ شد. مؤسسه واشنگتن از بدو تاسيس خود تا کنون رابطه نزديکي با آيپک داشـته اسـت‌ و بـه‌ ادعاي‌ رسانه هاي آمريکايي بخش اعظم بودجه آن تـوسط آيپک تـامين مي شود‌. اين‌ مؤسسه بيشتر تاثيرگذاري بر رسانه ها را مدنظر دارد. به همين منظور هر هفته فهرست بلندي‌ از‌ سخنرانان مـيهمان ، گـزارش هـاي تحليلي ، نشست هاي تخصصي براي راديو و تلويزيون در‌ رأس‌ برنامه هاي آن ديده مـي شود. به‌ عنوان‌ مثال‌ ، در سال ٢٠٠٢ بيش از ٩٠ مقاله‌ از‌ اعضاي مؤسسه واشنگتن در روزنامه ها چاپ شده است ؛ ١٤ مقاله در لوس‌ آنـجلس‌ تـايمز، ٩ مـقاله در نيو رپابليک‌ ، ٨ مقاله‌ در وال‌ استريت‌ ژورنال‌، ٧ مقاله در نشنال ريويو آنلاين ، ٦ مقاله‌ در‌ ديلي تلگراف ، ٣ مـقاله در واشـنگتن پست ، ٤ مقاله در بالتيمورسان و ٤ مقاله در نيويورک‌ تايمز‌. جالب اينکه تقريبا ٥٠ مقاله از‌ اين ٩٠ مقاله را‌ مايکل‌ روبين و درباره ايران نوشته اسـت‌ .

مـدير بـرنامه ريزي و سياست گذاري مؤسسه واشنگتن ، رابرت ستلاف (معاون مؤسسه‌ )، پاتريک‌ کلاوسون (محقق ارشـد آن )، مـايکل‌ آيزنـستات‌ و ديگر‌ محققان مؤسسه واشنگتن‌ به‌ شکل منظم در رسانه‌ هاي‌ جمعي به خصوص راديو و تلويزيون حـضور مـي يابـند و ديدگاه هاي خود را تبيين و تشريح‌ مي‌ کنند. علاوه بر آن ، ديدگاه هاي‌ مؤسسه‌ واشنگتن عـلاوه‌ بـر‌ اين‌ توسط دو مجله U.S News‌ and World Republic و New Republic نيز منتشر مي گردد.

سياست مهار دوجانبه که در سال‌ 1993‌ عـليه ايران و عـراق تـوسط دولت کلينتون‌ به‌ کار‌ گرفته‌ شد‌، زاييده فکر مارتين‌ ايندايک‌ بود که در آن زمان به عنوان دسـتيار ويژه رييس جـمهور و مدير ارشد امور خاورميانه و جنوب‌ آسياي‌ شوراي‌ امنيت آمريکا خدمت مي کرد.

چـهار‌. بـنياد‌ هـريتيج‌

اين‌ بنياد در سال ١٩٧٣ توسط عده اي از نمايندگان محافظه کار مجلس تاسيس شد و از آن زمان تاکنون پرچم دار جـنبش روشـنفکري محافظه کار بوده است . اگرچه‌ منشاء و ريشه اين بنياد به جريان راست جـديد بـر مـي گردد، اما نومحافظه کاران ، آزادي خواهان کلاسيک و سنت گرايان محافظه کار در اين بنياد مشغول به انجام فـعاليت مـي بـاشند‌.

اين‌ بنياد دو بخش اصلي تحقيقاتي داشت : يکي بخش مطالعات سياست هاي اقـتصادي و داخـلي و ديگري بخش مطالعات دفاعي و سياست خارجي که در سال ١٩٩١ برنامه مطالعات سياست فرهنگي نيز به‌ عنوان‌ يک بـخش جـديد به اين مجموعه اضافه شد.

اين بنياد بيشتر به مباحث اقتصادي ، اجـتماعي و امـنيت داخلي مي پردازد‌. دو‌ تن از کارشناسان اصلي اين‌ بـنياد‌ يعـني جـيمز فليپس و جان سي . هولسمن در خصوص مسائل ايران فـعاليت مـي کنند. رويکرد اين بنياد در قبال ايران مبتني بر تقابل گرايي و تغيير‌ رژيم‌ است ، اما در اينـ‌ زمـينه‌ اولويت اصلي را به سرکوب برنامه هـسته اي ايران مـي دهد. بـه عـنوان مـثال ، در ٢٣ مارس ٢٠٠٥ نامبردگان در مقاله اي در سايت اين بنياد تـاکيد نـمودند که جبهه‌ مشترک‌ آمريکا و اروپا با نقش آفريني آمريکا به عنوان پليس بد و ارايه چـماق و تـهديد و اروپا به عنوان پليس خوب و ارايه هويج و شيريني خـواهد توانست مانع از توفيق بـرنامه هـسته اي ايران‌ شود‌.

جـهت گـيري فلسفي و سياسي اين بنياد محافظه کاري و تعداد محققين ثابت ، ميهمان و وابسته آن به‌ ترتيب ٤٥، ٥ و ٤٣ نـفر مـي باشد.

پنج‌ . مـوسسه‌ آمـريکاي نـوين

در سوم ژوئن سال ١٩٩٧ بـيانيه اي تـوسط ويليام کريستول و رابرت کيگان ، دو تـن از ‌‌سـياست‌ گذاران نومحافظه کار آمريکايي صادر شد. اين بيانيه که توسط پل ولفوويتز و در‌ قالب‌ يک‌ تيم ٢٧ نـفره کـه متشکل از محافظه کاران جديد از قبيل دون گـفني فـرانک ، بروس‌ جـکسون ، جـان بـولتون و تعدادي ديگر نوشته شـده بود، طرح فکري با عنوان «پروژه‌ قرن جديد آمريکايي » نام‌ گرفت‌ که در آن چارچوب سياست آمـريکا بـراي هزاره سوم معين شده و آمده اسـت کـه اينـک تـوجه مـي بايست از اروپا به خـاورميانه ، آسـيا و آمريکاي لاتين معطوف گردد و آمريکا مي بايست سياست‌ خارجي خود را بر اساس کسب احترام و نه کـسب دوسـتي ديگـر کشورها قرار دهد؛ چرا که با تـوجه بـه تـاريخ يکـصد سـال گـذشته ، پرواضح است دوستي ها بسيار شکننده و فرصت طلبانه‌ هستند‌.

در سايت رسمي اين سازمان درباره هدف از تاسيس اين بنياد آمده است : «در بهار ١٩٩٧ پروژه قرن جديد آمريکا بنيان گذاري شد. اين مـؤسسه براي سودآوري‌ نيست‌ ، بلکه سازماني آموزشي است که هدف آن توسعه و ترويج رهبري جهاني آمريکاست .» (www.newamericancentetury.org)

اما مهم ترين اقدام اين موسسه از بدو تاسيس خود تاکنون ، انتشار نامه اي‌ در‌ روز ٢٠ سپتامبر ٢٠٠١ يعني درست نه روز پس از يازده سـپتامبر اسـت . اين مؤسسه در اين نامه از بوش درخواست کرد تا براي ايران و سوريه ضرب الاجلي براي‌ توقف‌ حمايت‌ آنها از حزب الله تعيين‌ کند‌. در‌ ابتداي اين نامه که به امضاي کساني چون کريستول ، کيگان ، پرل و گري اشميت رسـيده بـود، آمده است :

«رييس جمهور عزيز! ما‌ [اين‌ نامه‌ را] نوشتيم تا بر تعهد و التزام ستودني شما‌ براي‌ هدايت و رهبري جهان تا پيروزي در جنگ عليه تروريسم صـحه بـگذاريم . ما تماما از نداي شما مـبني بـر حمايت‌ منظم‌ و دامنه‌ دار عليه سازمان هاي تروريستي و کساني که از آنها حمايت‌ کرده و يا پناه مي دهند حمايت مي کنيم ... به منظور انجام اين نخستين جنگ در قـرن ٢١ مـا‌ بر‌ اين‌ اعتقاد هـستيم کـه گام هايي براي يک راهبرد کامل نياز است‌ . در‌ ادامه اين نامه با برشمردن کشورها، گروه ها و کساني چون اسامه بن لادن توصيه هايي مبني‌ بر‌ اقدامي‌ قوي ، محکم و نظامي عليه آنها آمده اسـت » .امـضاءکنندگان اسامه بن لادن را‌ هدف‌ کليدي‌ و اصلي اين ماجرا مي دانند، اما نه به اين منظور که تمامي اهداف در‌ او‌ جمع‌ شده است .

سياست اين سازمان در قبال ايران مبتني بر تغيير رژيم ايران از‌ راه‌ تقابل گرايي است . به عـنوان مـثال ، ويليام کريستول در شـماره ٢٣ ژانويه ٢٠٠٦‌ نشريه‌ ويکلي‌ استاندارد ـ که خود سردبيري آن را به عهده داردـ در سر مقاله اي با‌ نام‌ «و اينک ايران » استمرار پروژه حاکميت ايالات مـتحده در قرن ٢١ از طريق مقابله‌ و تغيير‌ رژيم‌ جمهوري اسلام ايران را حتي از طريق نظامي پيشـنهاد مـي نـمايد.

شش‌ . موسسه صلح کارنگی

اين موسسه در سال ١٩١٠ تاسيس شد، هدف والا‌ و قابل‌ قبول‌ اين موسسه تلاش در جهت تـوقف ‌ ‌جـنگ بود. هدفي که به باور بنيان گذاران آن‌ قابل‌ تحقق‌ بود. اعضاي اوليه آن تـحقيقاتي در مـورد حـقوق بين المللي و دلايل اقتصادي‌ وقوع‌ جنگ جهاني اول انجام دادند. اولين برنامه مهم اين موسسه اجراي پروژه تحقيقاتي در مورد تـاريخ‌ اجتماعي‌ و اقتصادي جنگ جهاني اول بود. اين موسسه نيز همانند ساير نهادهاي تحقيقاتي‌ تاسيس‌ شـده در اوايل قرن بيستم بنيادي عـملگراست‌ . اين موسسه‌ از سال ١٩٧٠ فصل نامه تخصصي خود‌ را‌ با عنوان «سياست خارجي » منتشر مي کند.

نقش آمريکا در جهان نوين از‌ مسائلي‌ است که در کارگروه هاي‌ متعددي‌ با حضور‌ مقامات‌ پيشين‌ و فعلي دولت مورد بررسي قـرار مي‌ گيرد‌. پروژه هاي ديگري نيز در مورد مهاجرت ، گسترش سلاح هاي هسته اي‌ و کنترل‌ تسليحات در خاورميانه از سوي اين‌ موسسه انجام شده است‌ . جهت گيري‌ فلسفي‌ و سياسي اين موسسه چپ گرا، و تعداد مـحققين ثـابت و ميهمان آن به ترتيب ٤٨‌ و ٤ نفر‌ مي باشد.

هفت . موسسه سياست‌ خارجی

اين‌ موسسه در سال‌ ١٩٨٠‌ تاسيس شد و به دانشکده‌ مطالعات‌ بين المللي پال نتيز دانشکده جان هاپکينز وابسته است . اين موسسه با بهره گـيري‌ از‌ هـيئت علمي دانشکده و همچنين کارشناسان خارج‌ از‌ کشور توانسته‌ است‌ کار‌ گروهي ده نفره و ثابت‌ تشکيل دهد که حدود شش نفر از آنها محقق و کارشناس هستند. اين افراد از کمک‌ هاي‌ پنج گروه تحقيقي پاره وقـت نـيز‌ بهره‌ مند‌ هستند‌. در‌ برنامه تحقيقي موسسه‌ موضوعاتي‌ از قبيل امنيت آسيا، سياست انرژي ، سياست گذاري امنيتي در شوروي سابق و اروپاي شرقي ، مناسبات ميان‌ ايالات‌ متحده‌ آمريکا، ژاپن و جامعه اروپايي ، رسانه ها و سياست‌ خارجي‌ و مـديريت‌ بـحران‌ هـا‌ مورد‌ بررسي و تحقيق قرار مـي گـيرد. مـحققان موسسه هر ساله بين سه تا پنج جلد کتاب منتشر مي کنند. در مطالعات اخير موسسه موضوعاتي همانند اصلاح امور دفاعي‌ ، مـبارزه بـا تـروريسم ، تلويزيون و جنگ خليج فارس و آينده مناسبات ميان ژاپن و ايالات مـتحده مـورد توجه و بررسي قرار گرفته است . چهار. افکار عمومي به رغم توجه دولت‌ ها‌ به افکار عمومي ، تـا قـرن هـجدهم اين اصطلاح توسط پژوهشگران اجتماعي به کار نرفته بود. الکساندر هـميلتون و جفرسون که از قدرت افکار عمومي به خوبي آگاه بودند، تاکيد مي‌ کردند‌ که تمامي دولت ها متکي به افـکار عـمومي انـد. آبراهام لينکلن افکار عمومي را نيرومندتر از قانون گذاران مي داند‌ و معتقد‌ اسـت کـه افکار عمومي است‌ که‌ باعث مي شود لوايح به تصويب برسند يا جلوي تصويب آن گرفته شود. قانون گذاران مي داند‌ و معتقد‌ اسـت کـه افکار عمومي است‌ که‌ باعث مي شود لوايح به تصويب برسند يا جلوي تصويب آن گرفته شود.

در مـورد نـقش افـکار عمومي و آگاه کردن مردم‌ از‌ کم و کيف سياست خارجي‌ ، ميان‌ صاحب نظران اتـفاق نـظر وجـود ندارد. برخي بر اين اعتقادند که چون توده مردم اطلاعات و تخصص کافي در مسائل سياست خـارجي بـرخوردار نـيستند و از آنجا که حتي در دموکراتيک ترين‌ نظام‌ ها نمي توان مردم را از تمامي جنبه هاي سـياست خـارجي (به دلايل راهبردي و امنيتي ) مطلع کرد، بنابراين تنها مي توان اطلاعاتي جزيي از سياست خـارجي در اخـتيار آنـها گذاشت‌ . در‌ مقابل ، برخي‌ بر اين اعتقادند که همين اطلاعات ناقص مردم پيرامون مسائل سياست خـارجي سـبب مي شود که آنها‌ در تنظيم و اجراي سياست خارجي به صورت عامل بازدارنده وارد عـمل‌ شـوند‌ و مـجريان‌ و سياست گذاران را با دشواري هاي بسياري مواجه سازند. براين اساس ، مردم بايد دست کم از کـليات ‌‌آنـچه‌ به سرنوشت و زندگي آنها مربوط مي شود، مطلع شوند تا درصورت نـياز حـاضر‌ بـه‌ تحمل‌ سختي ها گردند.

در حوزه امور بين المللي ، هم در زمينه گسترش‌ پشتيباني داخلي از سـياست خـارجي و هـم در زمينه تاثيرگذاري بر سياست کشورهاي ديگر‌، افکار عمومي يکي از‌ عناصر‌ مهم و اسـاسي مـي باشد.

هيچ برنامه سياست خارجي چه در کشورهاي دموکراتيک و چه در کشورهايي که به شيوه توتاليتر اداره مي شـوند، بـدون حمايت افکار عمومي موفق نخواهد شد. در ايالات‌ متحده آمريکا نيز افکار عـمومي تـاثير بسزايي در سياست خارجي دارد و از جمله عوامل غيرحکومتي مـوثر در سـياست خـارجي به شمار مي آيد.

افکار عمومي آمريکا از جـنگ جـهاني اول ، نظرات‌ ويلسون‌ در خصوص تغيير جهت گيري سياست خارجي را نپذيرفت و تجلي آن در انتخابات ١٩٢١ با شـکست ويلسـون آشکار شد. فشار افکار عـمومي در اواخـر دهه ١٩٦٠ و اوايل دهـه ١٩٧٠ در‌ مـخالفت‌ بـا جنگ ويتنام دولت نيکسون را مجبور به فـراخواندن نـيروهاي آمريکايي از ويتنام نمود. تظاهرات خشمگين مردم آمريکا در سال ١٩٨٥ نسبت بـه سـياست نژادي‌ آپارتايد‌ آفريقاي جنوبي که مـوجب شد آن کشور در سياست آفـريقاي جـنوبي اش معروف به «مناسبت سازنده » تـجديد نـظر کند، و خيلي جديدتر اينکه بيشتر مردم عادي و حتي‌ تعدادي‌ از‌ رهبران افکار عمومي ، عـادي سـازي‌ روابط‌ با‌ ويتنام را مورد حـمايت قـرار دادنـد، مدتها قبل از اينـکه دولت کـلينتون به چنين امري اقـدام کـند.

موارد‌ فوق نمونه هايي از تاثير افکار عمومي مردم‌ آمريکا‌ در سياست خارجي آن کـشور بـوده است .

با اين حال و در عمل با تـوسعه و گـسترش رسانه هـاي گـروهي و وسـايل‌ اطلاع‌ رساني‌ و نقش روزافـزون کنگره و رابطه مردم آمريکا با آن ، افکار عمومي‌ به عنوان يکي از معيارها و منابع غيررسمي مؤثر بـر فـرايند سياست گذاري خارجي اين کشور به حـساب مـي‌ آيد‌، بـه‌ گـونه اي کـه کندي در حالي شـوروي را در جـريان بحران‌ موشکي‌ سال ١٩٦٢ کوبا به جنگ تهديد کرد که پيش از آن ، رسانه هاي خبري اين کشور‌ افکار‌ عمومي‌ مـردم را بـراي اين اقـدام آماده کرده بودند. در کل مي توان‌ گـفت‌ بـراي‌ تـاثيرگذاري بـر افـکار عـمومي مردم آمريکا رسانه هاي جمعي نقش مهمي را ايفا کرده‌ و در‌ اين‌ راه از سه کارکرد ويژه استفاده مي کنند: يک . عرضه اطلاعات مربوط به موضوعات‌ سياسي‌ از طريق پخش اخبار؛ دو. انتقال دامنه وسـيعي از پيام هاي تبليغاتي از‌ مقامات‌ حکومتي‌ و سياست مداران به توده هاي مردم ؛ و سه . بررسي موضوعات مهم سياسي روز در تفسيرهاي‌ خبري‌ .

نهادهايي که براي آمريکاييان اطلاع سياسي فراهم مي آورند، فراوان‌ و مجهز‌ هـستند‌. ٩٨ درصـد تمامي خانواده هاي آمريکايي حداقل صاحب يک دستگاه تلويزيون هستند و آنها به طور‌ ميانگين‌ روزي هفت ساعت آن را تماشا مي کنند. روزانه بيش از ١٥٠٠‌ روزنامه‌ در‌ ايالات متحده منتشر مي شود که مجموع تيراژ روزانـه آنـها متجاوز از ٦٠ ميليون است‌ . سه‌ مجله‌ خبري هفتگي نيز مدعي هستند که بيش از ١٠ ميليون خواننده دارند‌. پس‌ اين تشکيلات فوق العاده ، توانايي تعيين اين را دارد که چـه چـيزي خبر است و رفتارها را‌ به‌ عـنوان اقـدامات مهم تعريف و بدين وسيله آنها را به رويدادها تبديل کند‌.

منبع: منابع و کانون های سیاست گذاری در ایالات متحده آمریکای امروز - رهبر طالعی‌حور

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید