فرخییزدی در واقع رساترین و روشنترین صدای دوره اعتراض است که این صدا تا دوره رضاخان به گوش میرسد و در زمان اوست که این فریاد اعـتراض بـه ناجوانمردانهترین وضعی خاموش میشود.
دوره های ادبیات معاصر ایران
ادبـیات هـر دوره های گذشته از ویژگیهای ادبی بطور مستقیم یا غیرمستقیم بازتاب اوضاع اجتماعی-سیاسی آن دوره است.مقطع ادبـیات معاصر ایران از دوره قاجاریه آغاز شده، تاکنون ادامه مییابد. در واقع ادبیات معاصر ایران را مـیتوان به سه دوره بنیادین تـقسیم کـرد:
1- دوره قاجار (بیداری و نهضت مشروطه)
2- دوره پهلوی (رضا خان و پسرش)
3- دوره انقلاب اسلامی (پیش از جنگ تحمیلی و پس از جنگ).
البته هریک از این دورهها را میتوان به بخشهای مشخصتری نیز تقسیم کرد که دارای ویژگیهای اختصاصیتر بر مبنای رخـدادهای تاریخی و اجتماعی باشد. برای نمونه، دوره نخست را میتوان به دو دوره بیداری و اعتراض که به نهضت مشروطه میانجامد، تقسیم کرد و...البته تقسیمبندیهای دیگری نیز شده است.
فرخییزدی را از میان دورههای یادشده میتوان هم در دوره نخست (تـا نـهضت مشروطه) و هم دوره رضاخانی (تا 1320) به شمار آورد.
محورهای شعر فرخی یزدی
فرخییزدی در واقع رساترین و روشنترین صدای دوره اعتراض است که این صدا تا دوره رضاخان به گوش میرسد و در زمان اوست که این فریاد اعـتراض بـه ناجوانمردانهترین وضعی خاموش میشود. با سیری در اشعار فرخی بویژه غزلیات و رباعیات وی میتوان با فکر و روند زندگی این شاعر پرستیز آشنا شد.
دو محور عمده در شعرهای او به چشم میخورد:
1. بازتاب رخـدادهای اجـتماعی-سیاسی عصر وی.
2. بازتاب اندیشه و روند زندگی خود شاعر.
باید یادآور شد که درونمایههای شعر فرخییزدی جدا از درونمایههای شعری دیگر شاعران دورۀ وی نیست با این جداگانگی که میشود گفت صدای اعـتراض فـرخی رسـاتر بوده، حتی در دوره اختناق و سانسور رضـا خـان کـمرنگ نمیشود. «او در عصر خود تنها شاعری بود که جهانبینی ثابتی داشت».
البته شعر فرخی را هم از سویه شکل و فرم (زبان) و هم از سویه مـحتوا مـیتوان بـررسی کرد.
زبان فرخی در واقع همان زبان ویژه دوره اعـتراض است بدور از هرگونه آرایههای لفظی و معنوی در کمال سادگی که شاعر بنا به نیازهای زمان خود برای رخدادهای اجتماعی- سـیاسی بـه تـصویرپردازیهای شاعرانه نپرداخته و زبان به زبان عامه و کوچه و بازاری نزدیکتر شـده است.
درون مایه های شعر فرخی یزدی
از سویه درونمایه، ویژگیهای زیر را در شعرهای فرخی میتوان باز یافت:
1. اصول اعتقادی شعر فرخی یزدی
با رویکرد فرخی به فقر و ناداری خـانوادگیای کـه داشـت، روحیه پرخاشگری و اعتراض از همان آغاز نوجوانی در وجودش ریشه کرده بود، وقـتی هـم که با مسایل اجتماعی و سایسی زمان خود آشنا شد، این روحیه به صورت اعتراض به ظـلم و سـتم و بـیدادهای عصر خود درآمد. بیدادها و ستمکاری دربارها و شاهان در تاریخ گـذشتۀ ایـران و نـاآگاهی مردم ایران در اثر اجبارهای موجود، بر کسی پوشیده نیست.
در واقع تباهکاریهای شاهان قاجار و رضـاخـان، شـاعرانی مانند فرخییزدی را واداشته بود که در جستجوی عدالت اجتماعی و روشنی به سراغ هر کورسویی بـروند.
در آن زمـان، خارج از مرزهای ایران سرابی از این روشنیها چشم فرخی و دیگران را به خود جلب کـرده بـود. بـه نظر میرسد اگر رگههایی از این کورسو و سراب در شعر فرخی به چشم میخورد، ناشی از آرمـانخواهی و عـدالتجویی او باشد که ظاهر فریبنده ایدئولوژی خاصی را دیده و راه نجات را در آن یافته، آن را گاه در شعر خود بـازتاب داده اسـت بـدون اینکه نسبت بدان شناخت داشته باشد، یا آن را بپذیرد، چون اصول اعتقاد فرخی مبنی بـر یـکتاپرستی در جایجای اشعارش بازتاب دارد و نشان از ایمان و اعتقاد او به خداوند یکتا و شرع مقدس اسـلام اسـت،
بـرای نمونه از بیتهای زیر در دیوان اشعارش میتوان یاد کرد:
گر خدا خواهد بجوشد بحر بیپایان خـون
مـیشوند ایـن ناخدایان غرق در طوفان خون
بیچارگی ز چار طرف چون شود دچار
غیر از خـدای عـز و جل چارهساز نیست
به بندهای که چون من ای خدا ندادی هیچ
ز عدل و داد تو شکر نـداده بـاید کرد
خیر در جنس بشر نبود خدایا رحم کن
این بشر را کز بـرای خـیر خود شر میکند
و نیز اعتقاد به قـرآن و اسـلام در پارهـای از شعرهای وی نمود دارد:
خوب و بد را از عمل ای گوهری بـشناس قـیمت
کز نبی بشناختند آزادگان قدر نبی را
سربهسر غافل و پامال شد ایمان از کفر
گـوئیا در تـن ما عرق مسلمانی نیست
در شـرع مـا که خـدمت خـلق از فـرایض است
انصاف طاعتی است که کـم از نـماز نیست
اینکه لفظ کارگر و مشکلات و مسائل کارگری در شعر فرخی نمودار است، بـه خـاطر این است که وی خود در جوانی مـدتی کارگری کرده است، زیـرا بـه علت روحیه انتقادی که داشـته اسـت از مدرسه مسیونرها که در آنجا درس میخوانده، رانده میشود و به عنوان کارگر نانوایی و بنایی بـه کـار میپردازد. برای نمونه از بیت زیـر مـیتوان نـام برد:
پیش خـود تـا فکر نفع بینهایت مـیکند
کـارفرما کارگر را کی رعایت میکند
2. تغییر محتوا و درونـمایه شـعر فارسی در آثار فرخی یزدی
فرخی جزء نخستین شاعران ایران است که سویه محتوا و درونـمایه شـعر فارسی را دگرگون کرده است.
معمولا مـوضوع غـزلهای فارسی، سـخن از عـشق و عـواطف انسانی است، ولی فرخی بـه گونهای آشکار یا نمادین بدانها رنگ اجتماعی-سیاسی داده است.
وی گرچه در غزلهایش از می و معشوق و عشق سـخن مـیگوید ولی میتوان گفت نود و نه درصد آنـها بـازتاب رخـدادهای جـامعه و عـصر وی است که در قـالب غـزل به تصویر کشیده شده است:
جز شور و شر از چشم سیاه تو نریزد
الا خطر از تیر نگاه تـو نـریزد
ای خاک مقدس که بود نـام تـو ایـران
فـاسد بـود آن خـون که به راه تو نریزد
استعمار، استقلال، وطن و آزادی از بنیادیترین درونمایههای شعر دوره اعتراض است که با شمار زیادی در شعرهای فرخییزدی نمود دارد:
عشق در کوهکنی داد نشان قدرت خویش
ورنه این مـایههنر تیشه فرهاد نداشت
جز به آزادی ملت نبود آبادی
آه اگر مملکتی ملت آزاد نداشت
غزلهای فرخی گاه یادآور غزلهای حافظ است، منتهی به زبانی ساده نه نمادین:
شیخ و شاب و شاه و شحنه و شـبرو شـدند
متفق بر محو آزادی و استقلال ما
رشته تسبیح سالوس بد آمد در نظر
زین سپس دست من و زلف تو زنار خوب
3. گرفتاری ها و غم ها در شعر فرخی یزدی
پرداختن به گرفتاریها و غمهایی که فرخی را دچار خود ساخته، از دیگر درون مایههای شـعر فرخی است:
هر خاک مصیبت که فلک داشت از این غم
یکجا به سر فرخی خاکنشین ریخت
یا اسیران قفس را نیست کس فریادرس
یـا مـرا از ناامیدی حالت فریاد نیست
جـغد غـم هم در دل ناشاد ما ساکن نشد
آمد و این بوم را یکباره ویران کرد و رفت
سختترین دوران زندگی فرخییزدی بین سالهای 1300 تا 1318 شمسی است.از آغاز دوره رضا خـان کـه فشار اختناق و سانسور هـمهجا را فـرامیگیرد،صدای اعتراض فرخی از پشت میلههای زندان به گوش میرسد،تا جایی که آرزوی مرگ میکند و دست به خودکشی هم میزند زیرا مرگ را تنها چاره خود میداند:
ای خوشا نشاط مردن،جان بـه دلخـوشی سپردن
تا چو فرخی توان گفت:مردم و ز غصه رستم
شکنجه و آزاری را که در زندانهای رضا خان میبیند، نه تنها صبورانه تحمل میکند، بلکه صدای اعتراضش نیز بلندتر میشود:
سوگواران را مجال بازدید و دیـد نـیست
بازگرد ای عـید از زندان که ما را عید نیست
عید نوروزی که از بیداد ضحاک عزاست
هرکه شادی میکند از دودۀ جمشید نیست
وای بـر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نـیست
وقـتی کـه فرخی در زندان قصر زندانی بود با لحن طنزآلودی میگوید:
لایق شاه بود قصر نه هر زندانی
حـاکم جـامعه گر ملت و قانون باشد
فرخی از کرم شاه شد قصرنشین
به تو این مـنزل نـو فـرخ و میمون باشد
4. روزنامه نویسی و شعر فرخی یزدی
فرخییزدی غیر از اینکه شاعر بود و با زبان شعر از صاحبان زر و زور و بیدادگران انتقاد میکرد، روزنـامهنویسی بیدار و آگاه نیز بود که با نشر روزنامه طوفان «که واقعا طوفانی بـه پا میکرد» با نیش قـلم خود، اعماق وجود و قلب دستگاه حکومتی را هدف قرار میداد. او در جایجای غزلهای خود از تأثیر روزنامه طوفان سخن میگوید:
نیشهای نامه طوفان به قلب خائنین
راست پنداری که کار زخـم کاری میکند
نوک کلک حقنویس تیز و تند فرخی
با طرفداران خارج ذو الفقاری میکند
یا:
از طریق نامه طوفانی خود،فرخی
اهل ثروت را به سوی حق هدایت میکند
یا:
گر صفیر کلک طـوفان صـور اسرافیل نیست
از چه اکنون با قیام خود قیامت میکند
درون مایه های سیاسی شعر فرخی یزدی
بیشتر درونمایههای شعر فرخی بیانگر خیانت صاحبان قدرت، و غارت کشور به دست بیگانگان، انتقاد از سیاست استعماری انگلیس در ایران، اشاره به قـراردادهای نـنگین ایران و انگلیس و روس و...و حمله به وزیران خائنی چون وثوق الدوله و قوام السلطنه و دهها رخداد تاریخی، اجتماعی، سیاسی ایران در آن دوره است.
روی هم رفته «مجموعه اشعار فرخی، ترانه آزادی و برادری، پیکار با بیگانهپرستی و نـادرستی و اعـتراض شدید بر ضد تمام سازمانهای سیاسی و اجتماعی است که سیاست های استعماری امپریالیسم را بر دوش ملتها تحمیل کردهاند» در این جستار تنها به آوردن چند نمونه از غزلهای فرخییزدی بسنده میکنیم:
درباره عـدالتخانهای کـه در هـنگام پا گرفتن مشروطه به وجود آمـده بـود، مـیگوید:
از در و دیوار این عدلیه بارد ظلم و جور
محو باید کرد یکسر این عدالتخانه را
درباره نمایندگان مجلس میگوید:
بازگویم این سخن را گرچه گـفتم بـارها
مـینهند این خائنین بر دوش ملت بارها
مارهای مجلسی دارای زهـری مـهلکند
الحذر باری از آن مجلس که دارد مارها
دفع این کفتارها گفتار نتواند نمود
از ره کردار باید دفع این کفتارها
کشور مـا پاک کـی گـردد ز لوث خائنین
تا نریزد خون ناپاک از در و دیوارها
و یا:
آنکه از آرا خـریدن مسند عالی بگیرد
مملکت را میفروشد تا که دلالی بگیرد
از تهیمغزی نماید کیسه بیگانه را پر
تا به کف بهر گدائی کـاسه خـالی بـگیرد
و یا:
در این وکیل و وزیر ای خدا اثر نکند
فغان صبحدم و ناله شـبانه مـا
برای محو تو ای کشور خراب بس است
همین نفاق که افتاده در میانه ما
فرخی استعمار را مـعلول وطـنفروشی و جـاهطلبی صاحبان قدرت و ناآگاهی مردم میداند و از دست استبداد حاکم که چنین فرهنگی را بـر مـردم ایـران تحمیل کرده،فریادش بلند است:
بدبختی ما تنها از خارجه چون نبود
هر شکوه کـه مـا داریـم از داخله باید کرد
با جامه مستحفظ در قافله دزدانند
این راهزنان را طرد،از قافله باید کـرد
اهـریمن استبداد،آزادی ما را کشت
نه صبر و سکون جایز،نه حوصله باید کرد
از نمودهای آشـکار شـعرهای فـرخی بیگانهستیزی است و از همه بیشتر امپرالیسم بریتانیا آماج قلم اوست:
جز جفاکاری و بیرحمی و مظلومکشی
شـیوه و عـادت دربار بریتانی نیست
منبع: جایگاه فرخی یزدی در ادبیات معاصر ایران - رحمان مشتاق مهر
دیدگاه