امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 269168
۷۲۱۰
۵
۰
نسخه چاپی
The beliefs of the Mongols

اعتقادات مغولان | مراسم عبادی مغولان | رسم آندا یا برادری مغولان | مراسم ازدواج مغولان

واژه مغول تداعی کننده توحش و بربریت در ذهن است، اما حتی جوامع بیابانگرد وحشی همچون مغولان نیز در درون خود آداب و رسوم و خصایص اجتماعی خاصی دارند. البته این رسوم و سنن به مرور و به واسطه اختلاط مغولان با اقوام دیگر، دچار تغییراتی شد؛ بعضی از آنها به کلی از میان رفت، بعضی رسوم با سنن اقوام دیگر در هم آمیخت و تغییر شکل داد و حتی بعضی از سنن آنها توسط اقوام دیگر پیگیری شد و گسترش یافت

​  اعتقادات مغولان

مغولان و اعتقاداتشان

واژه مغول تداعی کننده توحش و بربریت در ذهن است، اما حتی جوامع بیابانگرد وحشی همچون مغولان نیز در درون خود آداب و رسوم و خصایص اجتماعی خاصی دارند.  البته این رسوم و سنن به مرور و به واسطه اختلاط مغولان با اقوام دیگر، دچار تغییراتی شد؛ بعضی از آنها به کلی از میان رفت، بعضی رسوم با سنن اقوام دیگر در هم آمیخت و تغییر شکل داد و حتی بعضی از سنن آنها توسط اقوام دیگر پیگیری شد و گسترش یافت.

با این حال می توان آن دسته از آداب و رسوم که خاص مغولان بوده و کمتر با رسوم اقوام دیگر مخلوط شده را از لا به لای کتبی چون سفرنامه مارکوپولو، سفرنامه پلان کارپن، تاریخ سری مغولان و... به دست آورد... . البته کتب جامع التواریخ و جهانگشا نیز از اهمیت به سزائی برخوردار است ولی در زمان نگارش این کتابها، مغولان تا اندازه ای از رسوم اولیه خود دور شده بودند و به سلک مسیحیان و مسلمانان درآمده بودند .

صحبت کردن از آداب و رسوم مغولی به دلیل آمیزش آنها با دیگر اقوام، تا اندازهای مشکل است؛ چرا که آنها در مسیر حملات پی در پی خود با اقوام و سرزمینهای مختلفی برخورد کردند و با توجه به این که در این برخوردها با تمدن و فرهنگ بالاتری مواجه می شدند به تدریج آداب و رسوم خود را کنار گذاشته و به شکل مغلوبان خود در آمدند. این مسئله حتی در زمان مغولان اولیه نیز مطرح بوده است تا جایی که مارکوپولو می گوید «این مردم امروز خیلی مخلوط شده اند آنها که با ختاها در ارتباطند آداب و سنن و مذهب بت پرستان آنجا را پذیرفته اند و آنها که با شرق در ارتباطند آداب و سنن مسلمانان را پذیرفته اند.»

در راستای همین تغییرات بود که چنگیز کتاب قانونی از خود به یادگار گذاشت که به «یاسای چنگیزی» شهرت یافت. در واقع در مواردی وی بعضی رسوم را رد می کرد و چیز دیگری را به جای آن مقرر می نمود که تمام این موارد بعد از مرگ چنگیز توسط جانشینان و بازماندگانش جمع آوری و تدوین شد و به کتاب قانون آنها مبدل گشت.

گفته شد که آداب و رسوم مغولان – و البته تمام اقوام – بستگی تام به اعتقادات مذهبی و نحوه زندگی شان دارد؛ مثلاً نحوه پرستش خدا با توجه به باورهای مغولان به گونه ای خاص بود یا نحوه زندگی بیابانگردی که شکار و کوچ و سختی را در پی داشت بر نوع سنن آنها مؤثر بود؛ حتی حوادث طبیعی که در منطقه جغرافیای آنها رخ می داد ترسی را در دلشان می افکند که آن را نه به علت مسائل جوی و طبیعی بلکه ناشی از گناهان می پنداشتند و به دنبال دفع آن به واسطه جادو و قربانی و غیره بودند که به مرور زمان این رفتارها تبدیل به آداب و سنن شد و افراد موظف به رعایت آن بودند. بعضی از این سنن بدون رعایت هیچ قاعده و نظمی در این تحقیق بیان شده است که به آن می پردازیم.

مراسم عبادی مغولان

مغولان همچون اقوام دیگر در برابر خدایانی که می پرستیدند مراسم ویژه ای را برپا می داشتند و برای خدایان خود قربانی می کردند. البته مغولان در سیر زندگی خود ادیان مختلفی داشتند زمانی پیرو آیین شمنی بودند، مدتی به آیین بودایی و مسیحیت رو آوردند و بعدها در برخورد با دین اسلام، مسلمان شدند. در این تحقیق فقط از آداب و رسوم آنها قبل از آمیزش با دیگر ادیان بحث می شود. دکتر بیانی دین مغولان را آیین شمنی دانسته که عبارت بوده است از«نوعی یگانه پرستی ناقص، که در آن ایزدان گوناگون با مرتبه های پایین تر، در نگاهداری و نظم کائنات با خدای یکتا سهیم شناخته می شدند و بت های گوناگون به عنوان مظاهر این ایزدان پرستش می شده است.

مغولان اعتقاد داشتند که خدای بزرگ در آسمانها است و برای این خدا هر روز کافور می سوزاندند و از او برای خود درخواست سلامتی و راحتی می کردند.

آن ها علاوه بر خدای آسمان «تنگری» (Tanggeri ) خدایان دیگری را نیز می پرستیدند. در برابر تنگری خدایی بود به نام »ایتوگن» که الهه زمین و فراوانی بود. »این دو خدا با خدایان خورشید و ماه و نیروهای طبیعت و روح کوه ها و رودهای مقدس و روح سران قبیله نیاکان پرستیده می شدند و نظرشان را با فرمانبرداری و پیشکش کردن خوراک و نوشابه که گاهی متضمن قربانی آدمیان و جانوران می شد جلب می کردند.«

مغولان بت های نمدین و نیز بت هایی از دیگر مواد می ساختند و اعتقاد داشتند که ارواح در آنها مقیمند؛ سپس آنها را در درون یورت به عنوان خدایان پشتیبان قبیله نگاه می داشتند یا در بیرون یورت برای پرستش همگان می گذاشتند.

طبق گفته مارکوپولو، مغولان خدای دیگری به نام «ناتیگای» ( Natigai) (بت بزرگ مغولان) اعتقاد داشتند و چنین می گفتند که او خدای زمین و حامی فرزندان، دام ها و محصولاتشان است. «تاتارها به این خدا ایمان بسیار دارند و به وی احترام زیادی می گذارند و همه کس پیکره این بت که از کرک و پارچه ساخته شده را در خانه نگه داشته و در مقابل آن به دعا و نیایش می پردازند. در خانه نزدیک پیکره این بت، پیکره های زن و بچه های آن را نیز قرار می دهند به طوری که پیکره زن در سمت چپ و پیکره بچه ها در مقابل وی قرار گرفته و سپس به ستایش آنها می پردازند. هنگام غذا خوردن ابتدا قطعه ای گوشت چربی دار را در روی لبهای این پیکره (بت) و زن و بچه هایش می کشند کمی از شوربای خود را در کنار در برای ارواح درگذشتگان خود می پاشند چه معتقدند که به این ترتیب خدا و خانواده اش نیز سهمیه شان را گرفته اند و پس از انجام این مراسم خود شروع به خوردن و نوشیدن می کنند. «

خدای دیگر«ناآگی» (Naagi) (خدای زمین) بود که در نزد مغولان پس از آسمان اهمیت داشت چرا که آنها معتقد بودند انسانها از زمین برخاسته اند و زمین را مادر می خواندند. مغولان علاوه بر آسمان و زمین، تمام مظاهر طبیعت مثل ماه، خورشید، آتش، آب و... را می پرستیدند و برای آنها احترام و ارزش قایل بوده و برایشان خوراک و نوشابه نثار می کردند. کوه نیز نزد آنها مفهوم خاصی داشت چرا که باعث تقرب به تنگری و نزدیکی به آسمان می شد.

شایان ذکر است که مغولان بت هایشان را از سنگ نمی ساختند بلکه آنها را از کرک و پارچه می دوختند. «برای درست کردن این گونه بت ها، همه زنان بزرگان قبیله در چادری گرد هم می نشستند و با احترام زیاد دست به کار دوختن آن می کردند. پس از پایان کار، گوسفندی را کشته و گوشت وی را می خوردند و استخوان های گوسفند را در آتش می سوزانند.»

هر فرد مغولی برای خود لوح مخصوصی داشت که ناظر به خدای یگانه بود و روی آن کلماتی چون : «آسمان، عرش اعلی، خدای قادر متعال و نظایر آن نگاشته شده بود و آن را در بالای دیواره چادر نصب می کرد. هنگام عبادت ابتدا جلوی آن لوح بخور می سوزانید و سپس دست ها را به حالت دعا و نیاز رو به آسمان بلند می کرد، سه مرتبه به سجده می افتاد و از خدای ناپیدا طلب رحمت و آمرزش می کرد.»

در خصوص محل اجرای مراسم مذهبی مغولان چادرنشین، به سبب تنگدستی و کمبود لوازم مناسب، این گونه مراسم ها بدون معبد و محراب انجام می شد؛ ولی گاهی مغولان بر روی توده سنگ ها یا بر فراز تپه ها می رفتند، چرا که آنجا این امکان را برایشان فراهم می کرد که منظره آسمان را بی مانع ببینند، در این حالت قربانی هایی که می کردند رنگ تقدس به خود می گرفت.

همانطور که رفت مغولان برای خدایان خود قربانی می کردند؛ مهمترین قربانی آنها اسب بود که حکم گرانبهاترین دارایی ایشان را داشت « قربانی کردن یک وزرای سیاه و یک اسب سفید به سنت مغول برای آسمان و زمین و اجداد و...» البته قربانی آنها محدود به این کار نبوده بلکه آنها نخستین شیر مادیان را به پای بت می ریختند؛ هم چنین در آغاز خوردن و نوشیدن، چیزی از خوراک و آشامیدنی خود را به بت تعارف می نمودند.

مغولان هر گاه چارپائی را می کشتند، قلـب آن را در بشقابی نهاده و به بت چادر تعارف می کردند و آن را از فردای آن روز در جلوی بت بریان نموده و می خوردند. از آنجایی که اسب در نزد مغولان از اهمیت بالایی برخوردار بود اگر اسبی به آنها هدیه می شد، کسی تا مرگ آن حیوان حق سوار شدن بر آن را نداشت. چارپایان هدیه شده اگر به قصد خوردن گوشت آن بود، کسی حق خرد کردن و شکستن استخوان های آن را نداشت، بلکه آن را در آتش می سوزاندند. افزون بر آن، آنها بر این بت ها همچون بر خدا، رو به آفتاب نموده سجده می کردند.

در خصوص آداب و رسوم مذهبی مغولان بحث بسیار است که این به دلیل تنوع خدایان آنها می باشد که بیان آن در این مقال نمی گنجد. اما یکی از جالب‌توجه ترین سنت آنها نحوه عبادت و اظهار بندگی و خشوع در مقابل خدایان است. به عنوان نمونه در خصوص تموچین چنین آمده است : « این را گفت و روی به طرف خورشید کرد، کمربند خود را به گردن آویخت، کلاهش را به دست گرفت و در حالی که به سینه خود می کوبید 9 بار رو به خورشید سجده کرد، دعا نمود و شراب به زمین ریخت.»

مغولان با همین اعتقاد و روش قبل از اقدام به جنگ به عبادت مشغول می شدند و از تنگری درخواست کمک می نمودند. این روش عبادت یکی از مطرح ترین رسوم مغولان است که در اکثر منابع، به کرات به آن اشاره شده است. در واقع در نزد مغول بستن کمر و گذاشتن کلاه بر سر، به نوعی معرف آزادی فردی بوده است.

اعتقادات مغولان

رسم آندا یا برادری مغولان

مغولان رسم بستن عهد برادری و برادرخواندگی را آندا می گفتند. « هنگامی که تموچین 11 سال داشت، جاموقه به تموچین یک استخوان (قاب) آهو داده بود و تموچین نیز در عوض به او استخوانی داده بود، که آن را مس اندود کرده بودند به این ترتیب یکدیگر را آندا خوانده بودند. چون آندا شدند، با این قاب ها روی یخ های انون بازی میکردند. این بود طریق آندا شدن ایشان. سپس در بهار، هنگامی که به اتفاق هم با کمان های کوچک چوبی شکار می کردند، جاموقه که (با یک تیر) دو شاخ یک گاو نر دو ساله را به یکدیگر دوخته و آنها را سوراخ کرده بود، آن تیر خارق العاده خود را به تموچین داد. تموچین در عوض تبری به او داد که در انتهای آن، دکمه ای از (چوب) سرو کوهی داشت، و خود را آندا خواندند. این بود طریقی که برای دومین بار ایشان یکدیگر را آندا خواندند.

(تموچین و جاموقه) سخنان قدیمیان و پیران را که گفته اند." آنداها زندگی مشترک دارند و یکدیگر را ترک نمی کنند" پذیرفته بودند. این مهمترین متن تاریخی در خصوص رسم آندا در میان مغولان می باشد. در میان کوچ نشینان، آندا پیمان مهمی بود که میان اعضای طوایف مختلف بسته می شد و وفاداری میان برادران سوگند خورده حتی از پیوند خونی عمیقتر بود. آندا غالباً با نوشیدن مایعات از ظرفی که چند قطره از خون دو طرف پیمان در آن آمیخته شده بود، تحکیم می یافت. هدایایی از قبیل لباس یا اسب نیز میان برادران سوگند خورده رد و بدل می شد.

مغولان رسم سوگند خوردن

سوگند در نزد مغول "مرگوکا" خوانده می شد و اهمیت بسیار داشت. «...و با هم دیگر سوگندی که میان مغولان از آن بزرگتر نیست، خورده، و آن سوگند چنان است که اسب ایغروگا و یوکا و قوچ و سگ نر را به اتفاق به شمشیر بزنند و گویند: ای خدای، و ای آسمان و ای زمین ! بشنو که ما چنین سوگندی می خوریم و آنها اصول و فحل این حیواناتند. اگر ما به سخن خود نرسیم و عهد بشکنیم همچون شویم که این حیوانات.»

در ظفرنامه این سوگند به نظم آمده است:

بخوردند سوگند بر دین خویش                                  بکردند عهدی بر آیین

خویش و اسب و گاو و قوچ آوردند و یک یک کشتند و گفتند اگر ما خلاف عهد کنیم همچنین کشته شویم.

که نزدیک آن قوم پرخاش گر                          نبد هیچ سوگند از این سخت تر

رسم کاسه گرفتن مغولان

زمانی که یک خان مغول می خواست کسی را مورد لطف و مرحمت کامل خود قرار دهد به دست خود کاسه ای )به مغولی ایاغ (از شراب انگور یا شراب شیر مادیان ) قمیز (می داد. شخصی که مورد این لطف واقع میشد کاسه مرهمتی را می گرفت و پس از ادای چوک (زانو زدن) آن را به یک جرعه می نوشید. رسم کاسه گرفتن و کاسه دادن از مهمترین آداب معمول مغول بوده و در موقع عقد صلح و قرارداد طرفین مقداری طلا در شراب حل کرده می نوشیدند. نیز اشاره شده که مغولان در زمان پیروزی دست افشانی کرده با صدای بلند لفظ "مریو" بر زبان میرانند و در حین شادی کاسه می گرفتند.

مغولان و مراسم برگزیدن خان

مغولان را رسم بر این بود که بعد از مرگ خان، بزرگان و فرماندهان در مجمعی به نام "قوریلتای" جمع شده و خان جدید را برمی گزیدند. «در ابتدا به اشاره منجمان و قامان، روز مسعودی را اختیار کردند» و سپس بر عادت قدیم کلاه ها از سر برداشته و کمرها بر دوش افکندند و «جغتای دست راست و اوکتین دست چپ گرفتند و او را به عزیمت رأی پیر و تأیید بخت جوان بر مقر سریر استقرار دادند و الغ نوین (لقب تولی خان) کاسه داشت و 3 نوبت تمامت حاضران اندرون و بیرون بارگاه زانو زدند و دعاها گفتند و ملک را به خانیت او مبارک باد. ... و بر قرار رسم مألوف تمامت پادشاه زادگان در خدمت و بندگی قاآن بیرون اردو 3 نوبت آفتاب را زانو زدند و باز در اندرون اردو آمدند و مجلس طرب و لهو آراستند.»

در این مراسم مغولان کارهایی را که در مقابل خدایانشان انجام می دادند را به اجرا در می آوردند اما در این بین از مردگان خود نیز غافل نبودند و امور دیگری نیز برای شادی آنها انجام می دادند به طور نمونه «چون از کار جشن و مواهب رغایب بپرداخت به رسم و آذین (آیین) فرمود تا 3 روز بر تعاقب جهت روان چنگیز خان طعام ها ساختند و از ابکار ماه پیکر، لطیف منظر، خوش مخبر، شیرین جمال، ملیح دلال، ظریف حرکات، نغز سکنات که وعد المتقون؛ 46 دختر را از نسل امرا و نویان که ملازم خدمت بودند اختیار کردند و جواهر و حلی و حلل بسیار بر ایشان بستند و جام های گرانمایه پوشیده با اسبان گزیده نزدیک روح او فرستادند.»

از جمله اقدامات مغول در مقابل سلاطین و خانان خود زانو زدن بود که به آن "چوک" می گفتند و آن علامت اظهار احترام نسبت به خان بود و ترتیب آن این که در موقع ادای خدمت و احترام یکی از زانوها را بر زمین می زدند و آرنج خود را به زمین متوجه می ساختند. همچنین گفته شده که بعد از انتخاب خاقان جدید به فرمانروایی، وی را « روی قالیچه ای نمدین می نشاندند و دور بر گرد اردوگاه می گرداندند و در هر دور، ماموران و افسران او به نشانه فرمانبرداری، در برابرش سر تعظیم فرود می آوردند. سراپرده او رو به سوی خاور باز می شد این هم به نشانه گرامیداشت آن قسمت از آسمان بود که از آن خورشید بر می خاست. او همچنین دیدار سالانه ای از یک تپه مقدس میکرد تا برای ارواح نیاکان خود قربانی کند.»

اعتقادات مغولان

مغولان و مراسم پذیرش سفرا

پذیرش سفرا نزد مغولان از اختیارات انحصاری فرمانروا نبود. شاهزادگان و وزراء نیز مجاز بودندکه سفرای خارجی را به حضور بپذیرند؛ اما این اختیار ظاهراً هیچگاه به حکام داده نمی شد. همچنین مغولان عدم تعرض به سفرا را وظیفه ای مقدس می دانستند و حتی برای ایلچیان و مبلغین دینی که هیچگونه ادعای سفارت نداشتند حقوق مخصوص سفرا را قائل می شدند.

بزرگترین دلیل این ادعا واقعه قتل سفیران چنگیز به دربار سلطان محمد خوارزمشاه بود که قتل رسول خان در اترار و نیز تراشیدن ریش همراهان او - با توجه به این که تراشیدن ریش اهانت بسیار بزرگی نسبت به یک مرد محسوب می شد - چنان خشم و نفرت چنگیز را برانگیخت که وی به گریه افتاد. اشک وی نمودار انتقامی سخت بود که در دل وی ریشه دوانید.

در هنگام حضور سفرا در دربار، تشریفات خاصی رعایت می شد کارپنی در این خصوص چنین می گوید «نخست او را از میان دو کانون آتش گذراندند و سپس خواستند او را وادار نمایند که رو به خورشید نموده و بر پیکره چنگیز خان سجده نماید.» وی در ادامه می افزاید بعد از پاک شدن توسط آتش، می بایست آئین سلام را بجا می آوردیم و آن بر این است که «باید بار تعظیم نموده و زانوی چپ را در جلوی در ورودی به زمین زده و به ویژه باید احتیاط نمود که پا را بر روی درگاه نگذاریم، چون کسی که پای خود را بر روی درگاه بزرگان تاتار بگذارد، در حکم توهین سختی بوده و مجازات او مرگ می باشد.» رسم دیگر آنها دادن هدایای گرانبها در زمان شرفیاب شدن است.

چون سفیر به دربار فرمانروا می رسید، او را به خرج دولت در ساختمانی که سفرای دیگر نیز در آنجا مسکن داشتند جا می دادند. اما گاهی نیز سفرا ناگزیر بودند در خیمه های بسیار کوچک و محقر و ناراحت سکنی گزینند.

برطبق گزارش کارپنی از نمایندگان دولتهای خارجی به طور محدود پذیرایی می شد «سفیران خارجی که در راه دربار مغولان می باشند از لحاظ خوراک و چارپایان در سختی و تنگدستی هستند، چون کمک مردم بسیار ناچیز و پست می باشد، به ویژه اگر پیش شاهزادگان باشند و اگر ماندن آنها دراز زمان گردد، برای 10 نفر به اندازه خوراک 2 نفر بیشتر دریافت نمی کنند و حتی در سرای شاهزادگان و یا هنگام مسافرت روزی یک بار بیشتر به سفیران خوراک نمی رسد و آن هم اندک مقدار. اگر در راه حادثه ناگواری پیش آید، نزد کسی نمی توان شکایت نمود، تنها بردباری است که باید در پیش گرفت.

از این گذشته مغولان همواره پیشکش و هدیه های زیادی برای شاهزادگان و دیگران، چه برای بزرگان و چه برای کوچکان خود درخواست می نمایند. اگر خواهش آنها برآورده نشود، آنگاه شما را به تحقیر گرفته و جزء آدم به شمار نمی آورند.... اگر سفیری بخواهد در ماموریت خود کامیاب شود، می باید هدایای هرچند بیشتری به آنها بدهد.» با توجه به گزارش کارپنی مشخص می شود که اهمیت سفرا نزد مغول فقط در جهت مصونیت آنها از کشته شدن بوده است ولی به آنها ارزش زیادی نمی دادند.

مغولان و رفتار با کودکان

در باب کودکان مغول اولین و مهمترین مسئله، همان نامگذاری اطفال بود که مراسم خاصی داشت و تا حدی با خرافات و آیین مذهبی آنان گره خورده بود. نامگذاری نوزاد معمولاً از روی نخستین شئ که به خانه وارد می شد مثل غازان (کتری)، توشی (مهمان ناخوانده) و خربنده صورت می گرفت؛ نیز اسامی قبایل مغلوب را بر کودکان می نهادند و یا نام یکی از دوستان پدر را بر نوزاد می گذاشتند. البته مراسم نامگذاری زمانی صورت می گرفت که یک سال از عمر فرزند گذشته بود.

تغییر نام نیز در میان مغولان امری مرسوم بود؛ در چند حالت مغولان نام خود یا فرزندانشان را تغییر می دادند مثلاً بعد از تغییر دین و مذهب، الجایتو (نیکلا - محمد)، غازان (محمود) و ... همچنین اگر یک نام برای شخصی آمد نداشت و وی دچار عارضه و اتفاق ناگواری می شد و نیز اگر یکی از مشاهیر پیش از سن کهولت در می گذشت، اطلاق نام وی بر نوزادان ممنوع می گشت و به هم نام های او نیز دستور داده می شد تا نامشان را تغییر دهند. اما این اصل که پس از مرگ یک بزرگ، نام وی تا 3 نسل ممنوع باشد به گواهی تاریخ در عمل همیشه مراعات نشده است.

همچنین رسمی در میان مغولان درباره کودکان بوده است مبنی بر این که «اول بار که کودکان شکار کنند انگشت ایشان را "جامیشی" کنند یعنی به گوشت و چربی بمالند.» از دیگر رسوم آنها است که هنگامی که پسری به دنیا می آمد شمشیری به پهلویش می بستند که کنایه از قدرت، مردانگی و جنگاوری بوده است. همچنین رسم دیگری بیان می کند که «(ابوسعید) چون 5 پنج ساله شد مجموع خواتین و شهزادگان و امراء و ارکان دولت بر درگاه امیر سونج جمع آمدند و چنانچه آیین مغول است، در خوبتر ساعتی شهزاده را بر اسب دولت سوار کردند و روی اسب به جانب مشرق کرده قدحی قمیز در یال و کفل اسب پاشیدند و شهزاده را در آن سال امراض مختلفه از آبله و غیر آن طاری شد و حق تعالی شفا بخشید.»

درخصوص تربیت کودکان و این که آنها را به سختی و مشقت عادت می دادند آمده که اطفال را به محض این که از شیر مادر می گرفتند و به خوردن شیر مادیان می پرداختند، آنان را به حال خود گذاشته و رها می کردند.

در چادرها هرکس جای مشخصی داشت؛ اطراف آتش مخصوص مهمانان یا دلاوران سالخورده بود، زنان در سمت چپ چادر، لکن قدری دور از آتش حق نشستن داشتند، اما برای اطفال چه دختر و چه پسر جایی معین نبود، هر جایی که می توانستند خود را جای می دادند و به همین قسم غذای اطفال معلوم نبود. اول مردان دست به طعام می بردند بعد دیگ را به پیرمردان و زنان می دادند، استخوان و اعصاب حیوان به اطفال می رسید و بر سر آن نزاع می کردند.

در واقع کودکان مغول با سختی بزرگ می شدند و برای زندگی پر از حادثه آینده آمادگی لازم را پیدا می کردند در نتیجه سربازان مقاوم و سخت کوشی می شدند که تحمل همه گونه مشقت در جنگ و گرسنگی و ... را داشتند. «فرزندان آنها از 3 سالگی اسب سواری می نمایند از همین سن به آنها تیر و کمانی هم اندازه خودشان می دهند که تیراندازی را یاد بگیرند همه آنها بسیار چابک و پردل هستند.»

فرزندان مغول علاوه بر تحمل مشقات، از همان ابتدا فنون جنگ آوری و دلیری را نیز آموزش می دیدند و این دلیل مهمی برای موفقیت آنها در جنگ ها بود.

مراسم ازدواج مغولان

مغولان در مسئله ازدواج نیز آداب و رسوم خاص خود را داشتند. در میان مغولان نیز مثل دیگر اقوام، چند همسری امری رایج بود. «هر مردی هر چند زن بخواهد می تواند بگیرد حتی اگر تعدادشان به صد نفر برسد. ولی همیشه اولین همسر به منزله بزرگتر سایر زن ها بوده است.

مغولان عادت داشتند که برای پسران خود خارج از قبیله خویش زن میگرفتند. رعایت اصول اگزوگامی (Exogamie) (عدم ازدواج های فامیلی یا برون همسری) مغولان را ناگزیر به جست و جو و انتخاب همسر در قبیله دیگر می کرد. خواه به صورت یک معامله (ازدواج تموچین) و خواه با ربودن همسر (ازدواج یسوکای).

مغولان در کودکی و در سنین پایین ازدواج می کردند مثلاً تموچین در 9 سالگی و نیز تولوی. فرستادن پسر برای زندگی با والدین همسر آینده به مدت یک سال پیش از آن که ازدواج کنند رسمی فراگیر در میان کوچنشینان مغول بود؛ خانواده عروس بر این کار به عنوان روشی برای تأیید پرداخت جهیزیه که همراه با دخترشان می دادند، پافشاری می کردند.«یسوکای فردای همان روز بورته را برای پسرش خواستگاری کرد و چون جواب مساعد شنید اسب خود را به عنوان هدیه عروسی تقدیم کرد و تموچین را به منزله داماد (کورگان – Kurgan ) آینده نزد او گذاشت .این کار بنابر رسم مغولها به منزله توافق وی در امر آمیزش با خانواده دائی ساچان بود.»

در میان مغولان رسم بر این بود که هنگام زناشوئی داماد باید بابت عروس پول گزافی بپردازد. - چند رأس گاو و گوسفند – در حالی که زن هیچ چیز به مرد نمی پرداخت. اما جوینی می گوید «لااقل در خانواده های متمکن دادن جهیزیه کامل به عروس متداول بود.»

همچنین نزد مغول رسم بر این بود که داماد فردای روز عروسی برای پدر خود هدیه می برد. نیز در موقع معرفی عروس به مادر شوهر، مراسمی انجام می گرفت و عروس از طرف خود هدایایی به وی تقدیم می کرد که شیتکول (Shitkul ) خوانده می شد سپس پدر و مادر دختر وی را تا اردوی پسر همرامی می کردند.

در میان مغولان همچنین رسم بود که هر مرد می توانست با هر زنی از خانواده خود به جزء با مادر و خواهر زناشوئی نماید. «ازدواج با خواهر نامادری ولی پدری در میان آنها رواست حتی با زن پدر. پس از مرگ برادر مهتر، میتواند زنان وی را به همسری خود بگیرد.» در این خصوص حتی ممکن بود پس از مرگ پدر، بر سر تصاحب زوجه های آن نزاع رخ دهد. «پس از مرگ اینانچ بیلگا، بین دو پسر او برای تصرف یکی از زوجه های پدرشان آتش نفاق مشتعل شده بود.» در موردی دیگر آمده که «منکو همسران سلف خود کیوک را میان شاهزادگان تقسیم کرد.»

نزد مغولان گاه ازدواج به منزله اتحاد دو قبیله صورت می گرفت. افراد ایلاتی که چنین رسمی داشتند نام قودا ( Quda) به خود می دادند.

اما یک رسم و سنتی عجیب در میان مغولان وجود داشت که توجه مارکوپولو را به خود جلب کرده بود و آن ازدواج دو فرزند مرده از دو خانواده بود. «بسیاری اوقات دو پدر، یکی پسری 4 سال یا کمی بزرگتر و دیگری دختری به همین سن و سال را از دست میدهند. در این موقع آن دو پدر تصمیم می گیرند که بچه مرده خود را به ازدواج با یکدیگر درآورند. پس قباله ازدواجی به نام این دو بچه نوشته و آن را می سوزانند چه معتقدند دودی که از این آتش به آسمان می رود در دنیای دیگر به فرزندانشان می رسد و آنها زن و شوهر خواهند شد. به این ترتیب جشن های بزرگی برپا کرده و اغذیه بسیاری را برای عروس و داماد که در دنیای دیگر هستند آماده می کنند.

عکس های بردگان، اسبها و شکل پارچه های ذی قیمت و سکه های طلائی و وسائل خانه را روی کاغذ می کشند و می برند و سپس این شکل های کاغذی را نیز می سوزانند و معتقدند که فرزندانشان در دنیای دیگر دارای همه این وسائل خواهند شد. پس از انجام این مراسم دو خانواده رسماً با یکدیگر فامیل می شوند، درست مانند آن که فرزندانشان زنده هستند.»

اعتقادات مغولان

مغولان و مراسم جشن و سرور

مغولان طی سال جشنهای متعددی داشتند که هر یک به مناسبتی و با تشریفاتی خاص برگزار می شد. بنابر رسم مغول می بایست هر رهگذری در جشن شرکت کند «یسوکای بهادر به منظور رفع خستگی و یا ابراز دوستی در نزد تاتارها توقف کرد و توسط آنها مسموم شد.»

از جمله اعیاد مغولان جشن کوچکی بود که در آغاز هر ماه برای بت های خود ترتیب «در آن روز هیچ بیگانه ای حق ورود به چادرها را نداشت. هر کس بت های خود را دایره وار می چید و در برابر آنها تعظیم و ادای احترام می کرد.» عید سال نو مغولان در ماه فوریه آغاز می شد در این روز طبق سنن، خان بزرگ و همه رعایایش از زن و مرد، لباس سفید می پوشیدند چرا که به عقیده آنها لباس سفید خوشبختی، خوشحالی و نیکبختی می آورد. همه مردم برای خان هدایای بی نظیر و چشمگیر می فرستادند تا او در تمام سال مالک گنجینه ای گرانبها و بسیار بوده و شاد باشد. نیز مردم در این روز به هم هدایائی سفید رنگ می بخشیدند. همچنین مغولان برای برگزاری جشنی به مناسبت پیروزیشان «اسیران را زیر الوارهای سنگینی قرار داده و خود بر روی الوارها می نشستند. آنگاه جشن خود را برپا کرده و شادی کنان از نالههای دشمنان خود که در حال جان کندن بودند، لذت می بردند.»

مراسم آشتی کردن مغولان

مغولان برای آشتی کردن نیز شیوه خاص خود را داشتند آنها به عنوان وثیقه عفو و آشتی «در شاخ گاوی مقداری از خون خود را برای )قاسار ( فرستادند به منظور آنکه خون با نوشیدنی قاسار مخلوط شده و همخون او گردد.»

مغولان و انواع گناه و مجازات

گرچه مغولان قانون و آیین زندگی برای دوری از گناه را نداشتند ولی آداب و سنت هایی داشتند که خود و نیاکانشان برای دوری از آنچه آنها گناه می نامیدند بکار می بردند. برخی گناهان از منظر مغولان عبارتند از «یکی از گناهان گذاشتن کارد در آتش و یا بازی کردن آتش با کارد است. دیگری بیرون آوردن گوشت با کارد از درون دیگ است و یا به کار بردن تبر در نزدیکی آتش می باشد.

دیگر تکیه دادن بر شلاق اسب است و یا با شلاق پیکان را دست کاری کردن، گرفتن و کشتن بچه گنجشک و شلاق زدن اسب با لگام و مهار و شکستن یک استخوان با استخوان دیگر و نیز ریختن شیر و یا خوراک و نوشابه بر روی زمین است دیگر آنکه اگر کسی لقمه ای را به کسی بدهد و آن لقمه از گلو پایین نرفته و از دهان دفع شود، آنکس را گرفته و از سوراخی که در پایین چادر وی تهیه کرده اند می گذرانند و سپس بدون هیچ رحمی او را می کشند. از گناهان دیگر لگد زدن بر پیشگاه چادر بزرگان می باشد که پاداش آن مرگ است.» در عین این حال و برعکس موارد مذکور، کشتن انسان و غارت اموال دیگران و ... برای آنها گناه محسوب نمی شود.

مارکوپولو می گوید «اگر مردی دزدی کوچکی بکند که مجازات مرگ برای آن زیاد باشد باید به 7، 17 ، 27 یا... ضربه تازیانه محکوم می شود به نسبت سنگینی بزه تعداد ضربات شلاق ده ده زیاد می شود. اگر کسی اسبی و یا چیزی که مجازاتش مرگ است بدزدد وی را با ضربات شمشیر قطعه قطعه می کنند. اما اگر دزد بتواند تاوان شئ تا 9 برابر ارزش آن پرداخت کند از مرگ معاف می شود.»

همچنین در اعتقادات مذهبی مغولان نجابت و پرهیز از دروغ و تقلب و دزدی، مقامی مهم و بزرگ داشت. اگر از کسی خلافی از این گونه سر می زد، و می بایست گناه یا بی گناهی او ثابت شود متهم را بر بزی می نشاندند و اورادی می خواندند. بز که به صدا در می آمد، از نوع آن صدا در می یافتند که متهم گناهکار است یا بی گناه. البته این رسم در مورد گناهان کوچک بود و در مورد گناهان بزرگ با عبور از آتش موضوع را به آزمایش می گذاردند.

از آنجایی که سزای بدکاری زیر دستان نسبت به روسا ریختن خون آنان بود، هر یک از افراد مغول برای ابراز وفاداری، نوک انگشت خود را با کارد می برید و ظرفی کوچک از خون خود پر می کرد و برای خان یا رئیس می فرستاد و بدین ترتیب سوگند می خورد که اگر خلافی از وی سر زند، باید چنین خونش ریخته شود.

از جمله گناهان دیگر ذبح گوسفند بود.« از ابتدا کار یاسا داده بودند که هیچ کس گوسپند و دیگر حیوانات مأکول اللحم را حلق نبرند و به رسم ایشان، سینه و شانه بشکافند.» در واقع مغولان برای عدم رعایت برخی آداب کشتار و طهارت مثل گناهان زنای محصنه، دزدی و قتل یکی از مغولان، مجازات مرگ را پیش بینی می کردند؛ ولی در عوض قتل یک مسلمان، فقط پرداخت 40 بالش جریمه را در پی داشت. البته کشتار گوسفندان طبق مراسم اسلامی نیز در فضای سربسته و مخفیانه مجاز بود.

مغولان و مجازات اعدام

از آنجایی که مغولان عقیده داشتند که روح در خون جای دارد در خونریزی دقت می کردند و معمولاً نزدیکان خان ها را به هنگام ارتکاب جرم و محکومین بزرگ و نیز دشمنی را که شخصی مهم و بزرگ بود به گونه ای می کشتند که خونش ریخته نشود و روح از بدن او خارج نگردد. به عنوان نمونه، قتل خلیفه به دستور هلاکو «پادشاه به قتل او حکم داد عرضه داشتند که شمشیر را نمی توان به خون او رنگین کرد. پس او را در نمد پیچیدند و چون نمد مالان بمالیدند تا اعضاء تن او خرد کردند و او دار فانی وداع گفت.»

انواع دیگر کشتن عبارت بود از شکستن پشت متهم دو نیمه کردن پیکر )مثل رشید الدین فضل اله(پیچیدن در نمد و انداختن در آب، پر کردن دهان با سنگ، دوختن متهم بر خر چوبین، و نیز دوختن منافذ علوی و سفلی.

مغولان و قانون ارث

میان مغولان، اعتبار فرزندان یک پدر به نسبت مادران بود؛ مادر هر کدام بزرگتر، به نسبت آن فرزند را مزیت و رجحان بود. اما بعد از مرگ پدر، ماترک آن به کوچکترین پسرش می رسید. در واقع به موجب رسم یا سنت «مغولان زمینی که در اختیار داشتند به یک فرد فرمانروا تعلق نمی گرفت، بلکه بیشتر متعلق به خانواده ای می شد که خان از میان اعضای آن برگزیده شده بود. آنان با اندیشه قلمرو حکومتی با قانون ارشدیت فرزند بزرگتر، آشنایی نداشتند. معمولاً کوچکترین پسر زمینی را که از پدر مانده بود به ارث می برد و رهبری سیاسی به مردی تفویض می گردید که نزدیکترین خویشاوند خان متوفی محسوب می شد و بزرگان قوریلتای که برای انتخاب خان جدید تشکیل یافته بود، صلاحیت وی را تأیید و توصیه می کردند.»

اما درخصوص افراد دیگر «ماترک مرده ای که وارثی نداشت به فرمانروا تعلق نمی گرفت بلکه به خدمه متوفی و یا بینوایان می رسید.» در واقع مغولان «در مال میت، اندک یا بسیار هیچ آفریده ای تعرض نرسانند و تصرف در آن را شوم دانند و قسمتی از آن در خانه خویش نگذارند.»

اعتقادات مغولان

اهمیت آتش در میان مغولان

آتش در نزد مغولان از تقدس و احترام خاصی برخوردار بوده است از همین رو آیین خاصی را برای آن اعمال می داشتند. همانطور که بیان شد بی احترامی به آتش از گناهان محسوب می شد و فرد خطاکار مستوجب عذاب می گردید. «گذاشتن کارد در آتش و یا بازی کردن آتش با کارد و ....گناه بود چرا که آنها می پنداشتند که با این کار سر آتش بریده خواهد شد.»

مغولان از آتش جهت پاک کردن و به عنوان ضد عفونی کننده استفاده می کردند «آن ها بر این باور هستند که آتش همه چیز را پاک می کند. هنگامی که سفیران و یا شاهزادگان و یا بزرگانی که به دربار آنها می آیند، می باید خود و هدیه هایشان از میان دو آتش بگذرند تا بدشگونی و طلسم از میان رفته و یا زهری که در درون آن باشد بی اثر گردد.» و نیز درباره مردگان «هم خویشان و کسانی که با مرده در یک چادر زندگی می کردند، پس از مرگ او می باید خود را با آتش پاک نمایند. آنها دو کانون آتش روشن می کنند، در کنار هر آتش نیزه ای را بر زمین فرو می کنند و بر سر نیزه ریسمانی بسته و به پایان ریسمان تکه پارچه بغدادی می بندند. از میان این دو نیزه است که خویشان و همنشینان و اثاثیه و گله شخصی مرده باید بگذرد. در همین هنگام در هر سو، زنی ایستاده و آبریزان ورد میخواند. اگر در هنگام گذشتن میان دو آتش عرابه ای بشکند و یا اثاثیه ای بر زمین بیفتد جادوگر آنها را برای خود برمی دارد.»

همچنین برطبق رسوم مغولان اگر صاعقه کسی را بکشد، همه هم نشینان چادر آن شخص می باید برای پاک شدن از میان دو آتش بگذرند؛ «ولی چادر و بستر و عرابه و نمدها و جامه و هر چه که از آن صاعقه زده شده بود، کسی به آنها دست نمیزد چون همه آن را ناپاک و پلید شده می دانند.»

مغولان و اهمیت آب

آب نیز نزد مغولان اهمیت به سزایی داشت و باید از آلوده کردن آن پرهیز میشد. این عدم آلوده کردن دو علت داشت یکی این که مغولان معتقد بودند « آب روحی زنده است و آلوده کردن آن گناه» و نیز «ارواح در کنار آب ها و  جویبارها زندگی می کنند» پس نباید آن را آلوده کرد. دلیل دیگر را این می دانستند که در صورت آلوده شدن آب «رعد و برق» ایجاد می شود. در واقع هر گونه آلودن آب اعم از شستشو، افکندن خلط بینی در آب و ... ممنوع بود.

«یاسای چنگیز برای احترام به روح آب، قدغن کرده بود کسی در آب جاری لباس یا سر و تن بشوید. مغولان باید آن قدر لباس خود را می پوشیدند تا پاره شود. چنگیزیان میل نداشتند کسی بگوید چیزی کثیف است و به نظر او همه چیز پاکیزه بود. روبروک می نویسد : زنان مغول هرگز لباسهایشان را نمی شویند و معتقدند خداوند خشمگین می شود و صاعقه بر سرشان نازل می کند، حتی ظروف خود را نیز جزء با آب داغ درون دیگ نمی شویند.»

آنها حتی کسانی را که لباس ها را می شستند کتک زده و از خود می راندند. همچنین پوشاک خود را حتی در معرض باد و آفتاب آویزان نمی کردند تا مبادا آلوده شود. البته نمی توان گفت که آنها هیچگاه خود را نمی شستند. این گفته معقولانه تر و صحیح تر است که «در فصل بهار و تابستان کسی در آب ننشیند و ...(چرا که) در مواضع و منازل ایشان از اول بهار تا آخر تابستان اکثر اوقات باران بارد و تصاعد رعد بر حدی بود که از شدت ترس...» پس نتیجه این که عدم شستشو در این دو فصل و آن هم از روی ترس از رعد و برق بوده است.

حرمت آبهای جاری نزد چنگیزخانیان به جایی رسید که وضو و غسل مسلمانی ممنوع شد و شست و شوی البسه نیز تابع پارهای شرایط بود.

مارکوپولو در خصوص شستشوی نوزادان مغولی می گوید: «مغول ها فقط نوزادان را استحمام میکردند 7 روز پس از تولد، قوری خانوادگی را با آبی نمکین به دقت شستشو می دهند و قوری را از همان آب پر می کنند و نوزاد را با آن می شویند. 7 روز بعد نوزاد را با آب نمک می شویند. در پایان سومین هفته نوزاد را با مخلوط شیر و آب می شویند. در پایان هفته چهارم نوزاد را با شیر مادرش می شویند تا از ناراحتی های پوستی در امان باشد. پس از این استحمام چهارگانه فرد مغول تا پایان عمر حمام نمی کند.»

مغولان و اهمیت جهات چهارگانه

در بین جهتهای چهارگانه، جنوب در نزد مغول از اهمیت بیشتری برخوردار بود. «به سبب بزرگداشت خورشید، سمت جنوب از جهات دیگر مهمتر بود و سمت چپ، مهمتر از سمت راست؛ زیرا جهت چرخش خورشید از چپ به راست است.» و نیز در ورودی چادرها به سمت جنوب گشوده می شد، و در به سمت جنوب روی پاشنه می چرخید.

همه سفیران به هنگام رفتن به سوی دربار امپراطوری در سوی چپ و در بازگشت در سوی راست جای می گرفتند. این رسم از لحاظ مردم آسیای میانه بسیار مهم شمرده می شد و با حرکت خورشید که سوی چپ با بر آمدن خورشید منطبق می شد پیوند داشت، بنابراین چپ محترمانه تر بود. البته این بدان معنا نیست که دیگر جهات ارزشی نداشتند. مغولان در زمان عبادت «یک خادم یا نگهبان، یک پیاله از مشروب را بیرون چادر می برد، 3 بار به طرف جنوب قدری از آن را بر زمین می ریخت و هر بار زانو میزد و به آتشی که همواره روشن بود نماز می برد. بعد مقداری از همان نوشابه را به جانب مشرق و مغرب و سپس به جانب شمال می ریخت و تعظیم می کرد. این رسم کنایه از احترام و ستایش چهار جهت جهان بوده است»

 اهمیت عدد 9 برای مغولان

عدد 9 در نزد مغولان، عددی مقدس بود و این تقدس از دیرباز در خون آنان ریشه داشت. به عنوان مثال 9 بار زانو زدن، دستور چنگیز مبنی بر ساختن تختی 9 پایه، سیاست هدیه دادن به خان به تعداد 9 «مثلاً اگر بخواهند اسب به عنوان هدیه بدهند در 9 بار و در هر بار91 اسب و یا در حقیقت81 اسب و در صورتی که بخواهند طلا بفرستند 9 بار و هر بار 9 قطعه و نیز پارچه...»

البته در خصوص عدد 9 و کاربردش مسائل دیگری نیز مطرح کرده است از قبیل این که اغلب اعیاد و جشن هایشان را در نهم ماه ها می گرفتند، به خصوص نهم ماه مه که مخصوص تقدیس گله بود؛ یا به هنگام خداحافظی 9 بار زانو می زدند.»

مغولان و ترس از رعد و برق

همانطور که بیان شد مغولان به دلیل عدم شناخت حوادث طبیعی، وقوع آن را نتیجه اعمال بد خود انگاشته و سعی می کردند با پرستش عوامل طبیعی و قربانی کردن برای آنها، خطر و شر را از خود دور کنند. آنها ترس شدیدی از رعد و برق و صاعقه داشتند و آن را نتیجه آلوده کردن آب می دانستند. «عادت ایشان چنان ست که چون برق و صاعقه بسیار افتد، آسمان و برق و صاعقه را دشنام دهند و بانگ بر آن زنند و اگر صاعقه بر چارپای افتد و بمیرد، گوشت آن نخورند و از آن تحاشی و تجنب نمایند. و زعم ایشان چنین است که چون چنان کنند، صاعقه منقطع و ناچیز گردد و دیگر مغولان خلاف این کنند و به وقت صاعقه از خانه بیرون نیایند و هراسان بنشینند.»

و نیز اگر از یک قوم شخصی را صاعقه میزد قبیله و خانه او را از میان خیل بیرون می کردند و تا سال به او اجازه نمی دادند به اردو بیاید؛ اگر در رمه و گله ایشان برق می افتاد تا چند ماه به این ترتیب عمل می نمودند و در ماهی که این اتفاق حادث می شد باقی ماه را از طعام خود نمی خوردند و در آخر ماه از شادی و شعف فریاد برمی کشیدند.

پیش گوئی میان مغولان

سراسر زندگی مغولان به شدت آکنده از خرافات و تلاش در دوری گزیدن از بلایا توسط جادوگری و پیشگوئی بوده است. «پیش از هر لشکرکشی منجم ختایی وظیفه داشت اوضاع سعد و نحس را با بررسی امعا و احشای خشک شده در آفتاب گوسفندی شکم دریده، پیشگوئی کند که روش معمول و رایج در میان مغولان بود.» مغولان برای دور کردن شیاطین «با مالیدن خون بر روی سر اسب ها، ارواح خبیثه و شیاطین را می ترساندند.» بحث در این رابطه به دلیل گستردگی در این مقال نمی گنجد.

اعتقادات مغولان

خوراك مغولان

خوراک مغولان متناسب با زندگی عشیرهای آنان از «گوشت و شکار و شیر است به علاوه نمس هندی که تابستان ها به وفور در دشت ها پیدا می شود البته گوشت اسب و سگ و حیوانات دیگر را نیز میخورند و شیر اسب نیز می نوشند.» و شیر مادیان را طوری درست می کنند که شبیه شراب سفید می شود و به آن قمیس یا قمیز می گویند.

کارپنی گزارش می دهد که« تاتارها در خوردن و نوشیدن مانند دیگر کارهای خود بسیار ناپاک و پلید هستند.» در واقع مغول در عادات غذا خوردن خود مشکل پسند نبود و به قولی «هرچه را که بتوان زیر دندان گذاشت خوراک آنها می شد؛ حتی در هنگام نیاز از خوردن گوشت انسان هم دریغ ندارند.»

فرد مغولی در حرکت حتی بدون غذا می تواند زندگی را سپری کند در این موقع « غذای آن منحصر است به مقداری خون اسب که با زدن نیشتر به یکی از رگ های اسب بدست می آورد و می مکید.» در زمانی که با کمبود خوراک مواجه شوند به طور نمونه طبق دستور چنگیز «روده های تازه حیوان را پس از خالی کردن مدفوعات، پخته و خوردند. در واقع به دستور چنگیز، روده ها و خون حیوانات را نباید به دور انداخته و به جزء مدفوعات همه اعضای حیوانات باید خوراکی باشد.»

طبق گزارش کارپنی «بدتر از آن ما خود دیده بودیم که آنها شپش های خود را هم می خورند و می گفتند که باید شپش ها را خورد چون آنها گوشت و خون ما و فرزندان ما را می خورند.»

در زمان غذا خوردن بر طبق رسوم اول مردان دست به طعام می برند بعد دیگ را به پیرمردان و زنان می دهند، استخوان و اعصاب حیوان نیز به اطفال می رسد. همچنین باید اضافه کرد که اندازه تکه های گوشت بریده شده متناسب با احترامیست که برای شخص دارند. از دیدگاه آنان حرام کردن خوراک و نوشابه از گناهان بزرگ می باشد؛ برای همین است که پیش از انداختن استخوان جلوی سگ، آنها مغز استخوان را در می آورند و می خورند.

درخصوص غذای خان، مارکوپولو مشاهدات خود را چنین می نگارد «بسیاری از اشراف و سرداران مورد اعتماد خان بزرگ روی دهان و بینی خود را با پارچه های زربفت می پوشانند زیرا نفس آنها نباید با غذا و مشروبات خان برخورد داشته باشد. وقتی خان اراده می نوشیدن می کند تمامی آلات موسیقی که در تالار وجود دارند شروع به نواختن می کنند. زمانی که خان جام خود را در دست می گیرد سرداران و دیگر حاضران به حالت احترام به زانو می افتند و این کرنش هر زمان که خان مشروبی می آشامد انجام می گیرد. همچنین هیچ سردار و فرماندهی بدون حضور نخستین زنش که با دیگر زنان غذا می خورد در این مراسم حاضر نمی شود.»

بیماری و مغولان

برخورد مغولان با فرد مبتلا به بیماری بستگی به این داشت که وی به طور طبیعی بیمار شده باشد یا آنکه ارواح در او حلول کرده باشند. شیوه درمان نیز متناسب با نحوه بیمار شدن متفاوت بود. از آنجایی که مغولان خرافاتی بودند بیشتر اوقات بیماری را ناشی از ارواح میدانستند مثلاً اگر کودکی بیمار می شد بتی درست کرده و بر بالین کودک می بستند و یا در دو طرف بستر بیمار شمشیرهای براق قرار می دادند.

هرگاه یکی از مغولان سخت بیمار و نزدیک به مرگ می شد نیزه ای که بر آن پارچه سیاه پیچیده در جلوی چادر وی بر می افراشتند و دیگر کسی حق ورود به درون چادر او را نداشت.

«هنگام جان کندن، همه از او دور می شوند، چون کسی در نزدیکی وی باشد دیگر حق ورود به اردو رئیس قبیله و یا اردوی امپراطور را ندارد، مگر پس از هلال نو.» اگر بیمار از اشراف بود پنجاه سوار در اطراف خیمه وی می تاختند و برای دفع شیاطین نیزه های خود را به حرکت در می آورند.

مغولان همچنین می پنداشتند که با دعا می توانند بیماری را از شخصی به شخص دیگر منتقل کنند روایت شده که چون قاآن بیمار شد «تولوی خان بر بالین او آمد و قامات (کشیش مغولی و ساحر و جادوگر ) چنان که عادت ایشان است افسون خوانده بودند و رنج او را بر آب در کاسه چوبین شستند. تولوی خان از فرط محبتی که با برادر داشت آن کاسه را برگرفت و به نیازی تمام گفت : ای خدای جاوید، تو میدانی که گر گناه است من بیشتر کردهام چه در فتح ولایات، خلایق را بیجان گردانیدم و زنان و فرزندان ایشان را اسیر کرده گریانیدم و اگر به جهت خوبی و هنرمندی، اوکتای قاآن را میبری من خوبتر و هنرمندترم، او را ببخش و مرا به عوض او ببر این سخنان گفته، آن آب را بخورد. قاآن شفا یافت و او اجازت خواسته روان شد و بعد از چند روز رنجور شد و وفات یافت.»

آداب تدفین در میان مغولان

تدفین مردگان نیز نزد مغولان رسوم خاصی داشت. مغولان را در حالت چمباتمه و با هدایای فراوان خاک می کردند. علاوه بر این هدایا، کاسه ای پر از گوشت و کوزهای مملو از شیر مادیان درون قبر قرار می دادند. حتی بینوایان نیز می کوشیدند تا مقدار کافی گوشت در قبر متوفی قرار دهند. ثروتمندان میتوانستند طلا و نقره، ردا و پارچه های فراوان با مرده خاک کنند. آنگاه پوست اسب نری را که در آن پر شده بود، بر روی قبر قرار می دادند.

اما تفسیر کاملتر را از زبان کارپنی بدین صورت بیان شده «پس از مرگ کسی اگر از بزرگان باشد او را پنهانی در بیابان هر جا که شده خاک می کنند. مرده را با یکی از چادران وی با تشتی پر از گوشت و جامی پر از شیر مادیان که در میان آن گذاشته شده و یک مادیان با کره خود و یک اسب با افسار و زین زرین به خاک می سپارند. اسب دیگری را کشته و گوشت آن را می خورند و پوست آن را با کاه انباشته و بر دو یا چهار تکه چوب میگذارند و این برای آن ست که مرده در آن جهان بتواند چادری داشته و از شیر مادیان و اسب سواری بهرمند گردد. استخوان های اسب قربانی را برای آسایش روان مرده در آتش می سوزانند و نیز برای آسایش روان خود پس از مرگ، بوته ای را کاشته و دستور می دادند که کسی از آن بوته حق چیدن چیزی نداشته باشد و اگر کسی از آن شاخهای بچیند او را لخت کرده و شلاق می زدند. عرابه ای که برای بردن مرده به کار می رود پس از خاکسپاری خرد می کنند و کسی جرأت ندارد که تا پایان نسل سوم از مرده نام ببرد.»

وی نوع دیگری از تدفین را نیز شرح می دهد «پاره ای از بزرگان پنهانی به بیابان رفته و چندین دسته علف را می کنند، سپس چاله بزرگی کنده و در جدار چاله حفرهای می کنند و در آنجا زیر مرده، برده مورد توجه او را میگذارند و برده را مدت زمانی در آنجا نگاه می دارند، سپس او را بیرون کشیده تا بتواند چند نفسی بکشد و این را سه بار تکرار می کنند. اگر سرانجام برده زنده بماند او دیگر کاملا آزاد می گردد و در خانه و خانواده مرده شخصیت برجسته ای می گیرد.»

مارکوپولو در خصوص محل دفن خانان مغول می گوید «باید دانست که خان های نژاد چنگیز همگی در کوهی به نام آلتائی مدفون اند و این رؤسای بزرگ در هر نقطه ولو به فاصله صد روزه راه هم بمیرند برای دفن به این کوه آورده می شوند. چیز شگفت انگیز دیگر آن است که هرگاه جسد یکی از خان ها را برای دفن به طرف این کوه حرکت بدهند در طول راه، حتی اگر از چهل مایلی نیز باشد، همراهان جنازه همه کسانی را که در سر راه حمل جسد ببینند با شمشیر می کشند و به ایشان می گویند بروید و در دنیای دیگر به خان خود خدمت کنید! ... وقتی منگوقاآن مرد، بیش از بیست هزار مرد که در سر راه تشییع جنازه وی دیده شد کشتند.»

در مراسم سوگواری وقتی مردی می مرد هر یک از خویشاوندانش، گوسفندی یا اسبی می کشت و به دور چادری که نعش مرده در آن بود 7 بار می گرداند و در سوگ او فریاد بر می آورد. این سوگواران چهره های خود را با کارد زخمی و خونین می ساختند؛ این یک شیوه خون گریستن بود.

اما معروفترین مراسم تدفین و عزاداری مربوط به چنگیز و هلاکو می باشد که در اکثر منابع ذکر آن آمده است. جسد چنگیز را طی تشییع جنازه باشکوهی به کوه مقدس بورقان قلدون، در سرچشمه رودهای اونون و کرون، در مغولستان بردند و در محلی سری به خاک سپردند. «در آنجا به سال 1229 م اوگتای قربانی های مفصلی کرد و 40دوشیزه کنیز و همین اندازه اسب به آن دنیا فرستاد تا آن جا به سرور خود بپیوندند. و فرمان داد که بنابر رسم مغول مدت 3روز غذا به ارواح مقدس پدر متوفایش بدهند. برای این کار در خانواده های نویان ها و سرداران نامی زیباترین وخوبروی ترین دختران را به تعداد 40 نفر...»

در مراسم تدفین هلاکو، در «جزیره شاهد» واقع در دریاچه ارومیه «برای آخرین بار یک شاهزاده مغول با گروه ملتزمینی از بردگان و زنان جوان که بر سر گورش قربانی شدند به ابدیت پیوست.»

بعد از مرگ یک فرد، همسران متوفی و حداقل بازماندگان فرمانروایان هدایائی به رسم تسلیت دریافت می داشتند. مغولان به نشانه عزاداری لباس های مخصوص می پوشیدند و همسران مرد متوفی مدت 4 هفته برای شوهر خود عزاداری می کردند.

بعضی از آداب و رسوم مغولان ناشی از عدم شناخت آنها از محیط زندگی و حوادث طبیعی آن منطقه بود مثل رعد و برق فصلی که عدم آشنایی، سبب ایجاد ترس از حوادث بود و در نتیجه تلاش در جهت از بین بردن آن بودند. همانطور که رفت آنها رعد و برق را ناشی از آلوده شدن آب میدانستند و از ترس رخداد آن، سعی در حفظ پاکی آب داشتند؛ سننی از این قبیل در میان مغول بسیار بود. از آنجایی که مغولان اقوامی خرافاتی بودند، زندگیشان با سحر و جادو گره خورده بود و بر اساس همین قاعده، آداب و رسوم خاصی را به مرحله اجرا می گذاشتند مثلاً در مواجهه با بیماری ها.

سنن اصیل مغولی تا زمانی پابرجا بود که آنها با اقوام، ملیت ها و مذاهب دیگر برخورد و آمیزش نداشتند. بعد از آن به مرور زمان و به واسطه زندگی در کنار آنها و نیز دور شدن از زندگی بیابانگردی و سکونت در شهرها، در رسوم آنها تغییراتی رخ داد. زمانی که با مسلمانان برخورد کردند – البته بعد از غارت و وحشیگری در خاک ایران – در مواردی تابع سنن اسلامی – ایرانی شدند مثلاً در امر وضو ناچار دیگر از آب برای شستشو استفاده می کردند و یا ذبح گوسفند به طریق اسلامی و ... .

به هر شکل قوم مغول با تمام آداب و سنن خاص خود در تمدن اسلامی، مستحیل شد و جانشینان چنگیز در ایران، بیشتر پیرو فرهنگ و تمدن ایرانی - اسلامی شدند. البته شاخه های دیگر مغول که در شمال روسیه و چین ساکن شدند سرنوشتی دیگر یافتند.

منبع

اعتقادات؛ آداب و رسوم مغولان - مریم طحان

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید