امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 273751
۹۱۸۸
۲
۱
نسخه چاپی

مظفرالدین شاه و اختلالات رفتاری شاه قاجار

مظفرالدین شاه در دورانی به پادشاهی رسید که جهان در حال تغییر و تحول اساسی بود در ایران نابسامانی ها و تحولات مشروطه و در جهان نیز تحولات در همه‌ی زمینه های اجتماعی‌، اقـتصادی و... صـورت می‌گرفت. اما او در دنیای دیگر سیر می‌کرد و اوضاع زمان و تحولاتش را درک نمی‌کرد. تربیت و شخصیت هر انسانی متأثر از ژن های به ارث رسیده و تربیت محیط رشد یافته در‌ دوران هـای اولیه زندگیش است

مظفرالدین شاه و اختلالات رفتاری شاه قاجار

مظفرالدین شاه پنجمین پادشاه قاجار یکی از سلاطین ایران است که به دلیل عدم تدبیر و تربیت سیاسی صحیح کشور داری به نوبه خود تأثیرات جبران ناپذیری در سرنوشت کشور ایران گذاشت.

 مظفرالدین شاه بعد از پدرش دومین پادشاهی است که با سفرهای نابخردانه به سرزمین غرب و رفتارهای ناشایست خود و خریدهای نابجا،دید اروپاییان را نسبت به این شاه منفی کرد و باعث شد که با استفاده از ضعف های روحی و روانی وی از ایران باج های کلانی گرفته و بیش از پیش در امور داخلی ایران دخالت کنند.

طبق نظریه ی روان شناسان دنیا انسان ها هر آنچه در رفتار و کردار خود بروز می دهند ماحصل دوران جنینی و نوزادی و طفولیت و بخشی از آن بر می گردد به هر آنچه از نیاکان به عنوان ژنهای وراثتی به ارث برده اند.

مظفرالدین شاه  در سال 1268 ق در تهران متولد شد و در 9 سالگی از سوی پدر (ناصرالدین شاه) به فرمانروایی آذربایجان با پیشکاری میرزا صادق قائم مقام منسوب شد ودر ارگ تبریز تحت تعلیم و تربیت قرار گرفت. به نظر می رسد دوری از خانواده در سن کم و گرفتن مقامی بزرگ آنچه باید بر سر طفل قجری آورد را تمام و کمال به انجام می رساند. ناصرالدین شاه در تابستان 1278 ق او را به ولایت عهدی منسوب کرد ولی رفتارهای ناشایست و تصمیم گیری های کودکانه اش در سال 1306 ق باعث خشم پدر شد و شاه بر او خرده های فراوان گرفت. مظفر تصمیم گرفت راه و روش خود را تغییر دهد و سعی درآموزش بهتر مملکت داری داشت و رتق و فتق امور برایش مهم شد ولی با شورش 1312 ناتوانی های او بیشتر رخ نمود تا آنجا که ناصرالدین شاه تصمیم گرفت درسال 1313 در پنجاهمین جشن پادشاهی خود او را از مقام ولایت عهدی عزل کند که چند روز قبل از برپایی این جشن توسط میرزا رضای کرمانی به قتل رسید.

اخلاق و روحیات مظفرالدین شاه 

 مظفرالدین شاه در دورانی به پادشاهی رسید که جهان در حال تغییر و تحول اساسی بود در ایران نابسامانی ها و تحولات مشروطه و در جهان نیز تحولات در همه‌ی زمینه های اجتماعی‌، اقـتصادی و... صـورت می‌گرفت. اما او در دنیای دیگر سیر می‌کرد و اوضاع زمان و تحولاتش را درک نمی‌کرد. تربیت و شخصیت هر انسانی متأثر از ژن های به ارث رسیده و تربیت محیط رشد یافته در‌ دوران هـای اولیه زندگیش است.

باتوجه بـه مـنابع موجود، به نظر می‌رسد وی دارای مشکلات شخصیتی زیر بوده باشد:

1- اختلال شخصیت نیکتوفوبیا یا هراس از تاریکی: که علائمی مانند تپش قلب‌،تنگی‌ نفس،خشکی دهـان،لرزش بـدن، احساس خفگی و...که بـرای مـقابله با آن شبها با چلچراغهای مشعشع و رنگین روشن می‌خوابید و همیشه یک هفت تیر پر در جیبش داشت.

2- اختلال شخصیت‌ مرزی‌ با نشانه های زیر:

مشکل همدلی: آنجا که مردم در نابسامانی و ناامنی بودند بـودند امـا او به فکر مسافرت و گردش بود.

اجتناب از فکر کردن به آینده: او به‌ عنوان‌ فرد‌ اول مملکت نقشه ای برای‌ بهبود‌ وضع‌ کشور نداشت.

روابط آشفته: در دوران ولی عهدی باکسانی حشر و نشر داشت که کمکی بـه بـهتر شدن او نـداشتند.

اعتماد به‌ نفس‌ پایین‌: او به شدت متزلزل و به شدت به تمجید‌ و تایید‌ دیگران تکیه داشت و در پس آن یک حـس حقارت و نقص داشت.

نوسانات خلقی مکرر: او به دلایل بی‌اهمیت به‌ شـدت‌ بـرافروخته‌ مـی‌شد

ناتوانی در کنترل اعمال: او در بعضی مورد حرکاتی‌ انجام می‌داد که بسیار بی پروا و نسنجیده بود و ذهن نامتعادلی داشت.

3- فـوبیا ‌ ‌یـا هراس بیمارگونه و غیر منطقی دچار‌ بود‌ آنجا‌ که در موقع رعد و برق، تگرگ، طـوفان یـا بـاران شدید زیر‌ عبا‌ سید بحرینی مخفی می شد تا نجات پیدا کند.

4- اختلال دیگر اعـتیاد در خرید یا خرید‌ افراطی‌ به‌ مقدار زیاد لوازمی که اصلا از آنها استفاده نـمی‌کرد و صرفا برای علاقه‌ مـی‌خرید‌.

در پایـان‌ می‌توان گفت که مظفرالدین شاه به عنوان فرد اول مملکت به دلیل مشکلات شخصیتی‌ و رفتاری‌ که‌ درگیرش بود نتوانست زیرکانه و با تدبیر رفتار کند. و تمامی آنچه در زمان زندگانی و پس‌ از‌ مرگش بر اوضـاع سیاسی و اقتصادی کشور مستولی گشت دلیل بر اثبات این مدعی‌ می‌توان‌ دانست‌.

در ادامه به برخی شواهد اختلالات شخصیتی مظفرالدین شاه در طول سلطنت وی پرداخته می شود.

شواهد تاریخی اختلالات شخصیتی مظفرالدین شاه

 ناصرالدین شاه در 1306 ق ولیعهد را به تهران فراخواند و رفتار او را مورد سرزنش قرار داد و متذکر شد که به خیر و صالح حالیه و آینده خود بیندیشد و به نصایح الواط و اشراری که دور او هستند گوش ندهد. ولیعهد مدتی در تهران ماند و امیر نظام گروسی امور آذربایجان را اداره میکرد. اطرافیان ولیعهد هم تا حدی به تعلیمات او عمل می کردند، ولیعهد پس از چند ماه اقامت در تهران، برای تغییر روش خود در برابر شاه تعهداتی نمود، سپس به تبریز بازگشت.

سه سال بعد (1309) به پیشنهاد ولیعهد، میرزا صادق قائم مقام به پیشکاری آذربایجان منصوب گردید و قریب چهار سال در این مقام بود ولی امور آذربایجان به همان وضعیت پیشین اداره میشد. در سال 1312 ق شورش دیگری در تبریز روی داد و خانه قائم مقام نیز مورد هجوم و غارت قرار گرفت و در این شورش قائم مقام طباطبایی به خانه ولیعهد پناهنده شد و از پیشکاری آذربایجان استعفا داد و ولیعهد سلطان عبدالمجید میرزا (عین الدوله) فرماندار ارومیه و مهاباد و خوی را به تبریز فراخواند، او به زودی با سواران مسلح خود به تبریز آمد و آشوب تبریز را در ظرف چند روز فرو نشاند.

از علائم اختلال شخصیت مرزی در دوران ولیعهدی او اعتماد به نفس پایین، اجتناب از فکر کردن به آینده، روابط آشفته، که در ادامه دیگر نشانه ها را با توجه به رفتار و اعمال او مشخص خواهد شد. در سال 1313 ق ناصرالدین شاه به فتوای سید جمالدین به دست میرزا رضا کرمانی که از ستمدیدگان بود از پای درآمد.

پس از قتل ناصرالدین شاه، عین الدوله در تبریزی تشریفات تاجگذاری برای مظفرالدین میرزا ولیعهد فراهم کرد. سپس ولیعهد با کوشش عین الدوله و با امکاناتی که امین السلطان فراهم آورده بود، همراه اعضای خانواده و رجال درباری خود، به تهران حرکت کرد و روز 18 خرداد 1313 ق در میان تشریفاتی که برای ورود او برپا شده بود وارد تهران گردید و با مراقبت «کلنل کاسا کوفسکی» فرمانده قزاقخانه به کاخ گلستان رفت و پس از آن که سی و چهار سال ولیعهد بود، برتخت پادشاهی نشسته و سپس مراسم تاجگذاری او به طور رسمی انجام شد.

انتظار کشیدن در هر کاری سخت و طاقت فرسا است حال اگر طولانی شود و خود شخصی نیز آدمی نرمالی نباشد سخت تر است او مدت 34 سال انتظار پادشاهی می کشید در این مدت آیین کشورداری را فرا نگرفت حتی به سلامت جسمی خود نیز رسیدگی نکرد. او دچار بیماری نقرس بود. بیماری که با مصرف گوشت قرمز بدتر می شد اما از گوشت شکار خود نمی گذشت. او با این سن و سال هنوز به رسش نرسیده و گواه نگارنده در این مدعا حرکات بچه گانه اوست.

 اوضاع حکومت مظفرالدین شاه از زبان وزیر مختار انگلیس

شروع نخستین دوره مأموریت اسپرینگ رایس در ایران با دورانی مصادف است که روسیه تزاری مشغول گسترش دامنه نفوذ خود در ایران و پیشی گرفتن از حریف دیرین (انگلستان) است. در این تاریخ- سومین سال سلطنت مظفرالدین شاه قاجار – ایران در سراشیبی انحطاطی افتاده است که پایان آن انقلاب مشروطیت است.

خرمن ها جمع آوری شده اما قیمت نان روز بروز بالا می رود و دورنمای آینده بسیار بد است. ما شروع کرده ایم که احتیاجات زمستانی خود را از حالا بخریم و بواقع همان کاری را می کنیم که اغلب ثروتمندان تهران می کنند. اما عده ای از آنها این کار را برای تأمین آذوقه مورد نیاز نمی کنند، بلکه اجناس را احتکار می کنند تا بعداً به قیمت گران بفروشند. کاسه صبر مردم دارد لبریز می شود و هم اکنون از گوشه و کنار می شنوم که ناراضیان پایتختی خیال دارند بانک شاهی انگلستان را بچاپند و بدین وسیله توجه دولت را به وضع خراب خود جلب کنند.

چند روز قبل حاکم جدیدی برای تهران منصوب شد. اولین اقدام رسمی وی جلب سه تن از نانواهای گرانفروش بود که دستور داد گوش هر سه را در دارالحکومه قطع کردند. این شدت عمل باعث شد که قیمت نان و سایر ارزاق چند روزی پایین بیاید. ولی قیمتها دوباره بالا رفته و به نرخ قبلی رسیده است. قدم بعدی، جلب عده ای از یهودیان و گرفتن جریمه مالی از آنها بود زیرا کلیمیان ایران به احتکار و گرانفروشی شهرت دارند. اما این اقدام نیز نتیجه نداده است. تنها قدرت حایل میان ایران و وقوع انقلاب، لشکر قزاق است که افسران رده بالای آن همه روسی هستند، اما حقوقشان پرداخت نشده، چون در خزانه دولت پولی برای پرداخت حقوقها وجود ندارد. و در این ضمن که اوضاع پایتخت چنین است، شاه برای شکار و هواخوری به حومه کوهستانی تهران رفته است زیرا توانسته است پولی در آن حدود که تکافوی هزینه خود و اطرافیانش را بکند از تجار بازار و از روسها قرض کند.

از دیگر نشانه های اختلال شخصیت مرزی مشکل همدلی اوست که توانایی همدلی با مردم کشورش را ندارد و در این اوضاع نابسامان پی خوشگذرانی است.

احتیاج دائم به اخذ کمک های مالی از خارجیان، در آن تاریخ که از درآمدهای نفت خبری نبود، یکی از دردهای مزمن دستگاه حکومت بشمار میرفت . تنها قبله امید شاه و دستگاه دولت ( برای دریافت چنین کمک هایی) دولت های روسیه و انگلستان بودند شاه کنونی (مظفرالدین شاه) مردی است بسیار خودنهاد، خوش نیت، مهربان، اما عیب بزرگش در این است که بسیار ضعیف النفس است. پیرامونش را ترک هایی که از آذربایجان با خود آورده احاطه کرده اند. در رأس این گروه از درباریان آذربایجانی پزشک مخصوص شاه (حکیم الملک) قرار دارد که مردی است با استخوان و خوش نیت، اما حامی و پشتیبانی در مملکت ندارد.

تاج السلطنه خواهر مظفرالدین شاه درباره برادر خود چنین نوشته است: این برادر عزیز من آدمی خیلی مهربان و رئوف و ساده بود. تمام اطرافیانش ترک و از آداب و رسوم دور بودند، او گویا فقط برای این خلق شده بود که پدری خوب و رئیس فامیلی خوب باشد، او خیلی متلون بود، هر حرفی را قبول می کرد، از خود اراده نداشت و با اراده اطرافیان کار می کرد ، علیل و عوام و علاقمند به چاپلوسی و تملق بود، اهل دربارِ این برادر من مردمان پست و اوباش و بی اراده بودند.

نشانه دیگر اختلال شخصیت مرزی اعتماد به نفس پایین اوست این افراد اعتماد به نفس به شدت متزلزل دارند پس برای تعریف شخصیت شان شدیداً به تمجید و تأیید دیگران تکیه دارند و در پس آن یه حس حقارت و نقص وجود دارد.

حکام ایالات که ترسی از حکومت مرکزی ندارند دیگر هیچگونه پولی به خزانه مملکت نمی فرستند. ثروتمندان فقرا را می چاپند و به عکس سابق ترسی هم از این ندارند که خود مقام سلطنت آنها را بچاپد.

پولی به خزانه نمی رسد و حکومت در وضعی مفلوک و یأس آور قرار دارد. هیچ مایل نیست به کسی آزار برساند. اما از تاریخی که پدرش خواست او را مسموم کند ، پزشکان معالج با دادن قرص های قی آور که هنوز هم از یادآوری آنها چهره اش منقبض می شود او را نجات دادند جداً معتقد شده است که قاتلی ممکن است کمین بگیرد و او را از پای درآورد. به این دلیل همیشه هفت تیری پُر در جیبش هست. مع الوصف، ترس و هراس چنان بر مغزش چیره شده است که نه قادر به فکر کردن است و نه می تواند کاری انجام بدهد. شبها از ترس خوابش نمی برد. تمام شبهای هفته را در اتاقی زندگی می کند که با چلچراغ های مشعشع و رنگین روشن است. در دل شب ناگهان از خواب میپرد و دیگر خوابش نمی برد. فقط چرت های کوتاه می زند.

نوعی دیگر اخـتلال در شـخصیت او وجود داشت به نام نیکتوفوبیا یا هراس از‌ تاریکی (nyctophobia) شایعترین علامت جسمانی در فـوبیای شـدید حـمله هراس هست که شامل علائم زیر می‌باشد: تپش قلب ، تنگی نفس، صحبت های بریده بـریده، خـشکی دهـان، بالا رفتن فشار خون‌، لرزش‌ بدن، احساس خفگی، سرگیجه و سیاهی رفتن چـشم، تـعریق شدید، احساس مرگ غریب الوقوع.

روزها اغلب به شکار می‌رود، حیوانات وحشی را در کوهسارها می‌کشد، و بالاترین درجـه مـسرت را موقعی‌ احساس‌ می‌کند که شب زیر چادری در صحرا بخوابد و روز که شد خـرمیخ هـای آن چادر را بکند و همراه قافله‌ای از ساربانها، سربازان، زنـها‌، دربـاریان‌ ، و شـترهای باربر، به جایی دیگر‌ نقل‌ مکان کـند.

پس از کشته شدن پدرش (ناصرالدین شاه) شهر تبریز را که سال ها در آن جا به عنوان ولیعهد کـشور‌ حـکومت‌ کرده بود، ترک کرد‌ و عـازم‌ تـهران شد. مـلتزمان رکـابش در ایـن سفر قافله ای از درباریان گرسنه بودند کـه سـالها در انتظار منصب و مقام روز شماری کرده بودند. موقعی که اربابشان به سلطنت رسـید هـمه‌ آنها‌ جداً خواستار شدند که امـلاک و مزارع سلطنتی میان آنـها تـقسیم گردد. به این ترتیب، شـاه قـسمت عمده دهات و زمینهای مزرعی خود را به آنها بخشید و خود به حال فقر و مـسکنت‌ افـتاد‌ به طوری‌ که اکنون دیـناری پول نـقد نـدارد و هر وقت نـیاز بـه وجه نقد پیدا کـرد( مـثل حالا که‌ برای رفتن به خارجه پیدا کرده) باید دست تکدی به سوی‌ انـگلستان‌ و روسـیه‌ دراز کند یا اینکه از تجار وام بگیرد.

نـشانه‌ی دیگر اخـتلال شـخصیت مـرزی اجتناب از ‌‌فکر‌ کردن بـه آینده است این افراد اطلاع کمی از آنچه در آینده می‌خواهند‌ انجام‌ دهند‌ دارند و برنامه و طرح خـاصی بـرای آینده ندارند.

خود شاه دائماً گـرفتار ایـن سـوء‌ظن اسـت کـه‌ مبادا غفلتاً آمـاج تـیر یا خنجری قرار گیرد و کشته شود. در همین اواخر‌، مردی که می‌خواست عریضه‌ای‌ تقدیم‌ کند پشت سـرش دویـد. شـاه از دیدن او که خیال می‌کرد قصد کشتنش را دارد چـنان وحـشت زده شـد کـه نـزدیک بـود سکته کند. شاکی بیچاره را گرفتند و به پایش چوب‌ زدند. اعلی حضرت در حال حاضر از تهران خارج شده و در حومه پایتخت به شکار مشغول است. اما همیشه هفت تیر پُری هـمراه دارد و یکی از بهترین و چالاک‌ترین تیر اندازان بشمار‌ می‌رود‌. از این جهت فکر می‌کنم کسی که خیال کشتنش را داشته باشد باید خیلی در فن خود ماهر باشد زیرا احتمال این‌که شاه پیش دستی کـند و او را از پای‌ درآورد‌ خیلی بیشتر است. هرگز تنها نیست، حتی موقع شب که به رختخواب می رود سه چهار زن ایرانی در کنار بسترش نشسته‌اند . یک خواجه درباری قصه‌های ایرانی برایش نقل‌ می‌کند‌ و دو بچه خـردسال دائمـاً پاهایش را مشت و مال می دهند زیرا بدون این مقدمات خوابش نمی برد.

من این جزئیات را از پزشکی که چندی پیش ناچار شده بود‌ شـب‌ را‌ در کـاخ سلطنتی بماند و اتاقش‌ را‌ پهلوی‌ اتـاق شـاه تعیین کرده بودند شنیده‌ام. می‌گفت آن شب را تا سحر عذاب کشیده بود. در برخورد با‌ صدراعظم‌ پشیمان‌ می شود و او را دوباره احضار و استمالت می‌کند‌ . آخرین‌ بـاری کـه این جریان پیش آمـد صـدراعظم حاضر نشد به صرف یک فقره پیغام شفاهی شاه شرفیاب شود بلکه‌ آن‌ قدر‌ تانی کرد تا خود شاه ناچار شد به منزلش برود‌ و از او استمالت و دلجویی کند.

اختلال بعدی نـوسانهای خـلقی مکرر است که این افراد با اختلال مرزی ناگهان‌ به‌ شدت‌ برافروخته می‌شوند(چیزهای کوچکی که حتی برای دیگران رخدادشان شخصی به‌ حساب‌ آورده نمی‌شود).

در این تاریخ وضع مزاجی شاه بـه وخـامت گراییده بـود و پزشکان معالج نظر داده‌ بودند‌ که‌ مسافرتی به اروپا، هم برای استفاده از تخصص پزشکان اروپایی و هم به‌ مـنظور‌ استحمام‌ در آبهای معدنی آلمان، برایش ضرورت دارد. این مسافرت به حقیقت در مـاه ژوئن ‌1900 ‌ آغـاز‌ شد و بهانه ظاهری برای مسافرت شاه تماشای نمایشگاه بین المللی پاریس بود.

در بحبوحه وزارت امین الدوله مظفرالدین شـاه، ‌ ‌بـیمار گونه برای سیاحت فرنگستان و آب‌ درمانی‌ و نوشیدنی‌ آب های معدنی فرانسه و اتریش تصمیم مـسافرت فـرنگ را داشـت و چون برای تأمین سنگین‌ این‌ سفر پولی در اختیار او نبود، یک استقراض سریع خارجی را به امین‌ الدولهـ‌ دستور‌ داد، امین الدوله در صدد وام خواهی از سرمایه داران انگلیس برآمد ولی به مناسبت‌ بی‌ اعتباری دولت ایران انـجام این وام‌خواهی ممکن نـشد، امـین الدوله سپس از‌ طریق‌ سفارت‌ ایران در بروکسل به سرمایه داران بلژیکی روی آورد ولی موفق نگردید و شخصاً هم چندان‌ مایل‌ به‌ این استقراض نبود، بعضی از اطرافیان شاه به او که برای این‌ مسافرت‌ شوق زده بود، چنان تفهیم کـردند که امین‌الدوله با مسافرت و درمان و تندرستی او مخالف است، شاه‌ که‌ روی تمام مسایل بر مبنای خواستهای کودکانه خود می‌اندیشید به بر کناری‌ امین‌ الدوله تصمیم گرفت ولی پیش از اجرای‌ این‌ تصمیم‌، امین الدوله از بعضی بـرخوردهای نـاخوشایند شاه‌ به‌ ناخشنودی او پی برد و پیش از آن که برکنار شود خود استعفا کرد.‌(28‌ خرداد 1315ق)

میرزا‌ خلیل خان‌ ( دکتر‌ اعلم‌ الدوله) یکی از پزشکان مخصوص مظفرالدین‌ شاه‌ که در سفرهای اروپا هم همراه او بوده، درباره مـظفرالدین شـاه چنین‌ نوشته‌ است : شاه از همه چیز و همه‌ کس می‌ترسد، او از‌ رعد‌ و برق و از صداهای ناگهانی و از‌ اشخاص‌ ناشناس و کسانی که اول بار نزد او می‌روند واهمه دارد، هر وقت هوا‌ طوفانی‌ می‌شود، ترس به صـورت حـمله‌ عصبی‌ بر‌ او عارض می‌شود‌، او‌ معتقد بود که سید‌ صحیح‌ النسب را هیچ وقت رعد و برق نمی‌زند به همین مناسبت هنگام رعد و برق زیر‌ عبای‌ سید بحرینی مخفی می شد‌.

سـید‌ بـحرینی‌ روضـه خوانی بود که‌ در دوران ولیعهدی مـظفرالدین شـاه در یـک مجلس روضه با بیانات پرسوز و روضه خوانی گریه‌ آور‌ خود او را به گریه و شیون‌ برانگیخت‌ و توجه‌ او‌ را‌ جلب کرد و او‌ را‌ در صف درباریان خود جای داد و هـمه گـونه نـیازهای او را تأمین نمود، او برای مظفرالدین‌ میرزا‌ دعاهای‌ مختلف مـی خـواند و او را به تأثیر‌ آن‌ دعاها‌ برای‌ مصونیت‌ از‌ خطر ، بیماری و ایمنی از چشم زخم و حوادث طبیعی ، چون رعد وبرق. سید بحرینی آن چـه نـذورات بـود می گرفت و با آن نذورات به منزل می رفت و به‌ بـچه هایش می گفت: لخت شوید، آن وقت پول های نذری را به آن ها می داد و صبح که به حضور شاه می رفـت قـسم مـی خورد که نذور شاه‌ را‌ به ساداتی دادم که لباس بر تن نـداشتند.

اعلم الدوله درباره مظفرالدین‌ شاه‌ در خاطرات خـود چـنین افـزوده است که او به همان درجه که ترس داشت، به شکار علاقمند بود، و در تیراندازی اول شـخص بـود، وقتی‌ دورهم‌ می‌نشستیم و سرگرم صحبت شکار‌ می‌شدیم‌، مکرر می‌گفت! بیایید نقشه شکار بـبر و پلنـگ را بـریزیم.

در حالی که اوضاع اجتماعی ایران آشفته و اقتصاد ایران ورشکسته بود، شاه بی‌صبرانه و بـدون تـوجه به نابسامانیهای داخلی‌ شوق‌ مسافرت فرنگ و آب درمانی داشت، امین السلطان که بر مـسند قـدرت بـازگشته بود، برای تأمین نیازهای ضروری دولت و نیز تأمین هزینه مسافرت شاه و جلب رضایت او، به صدد وام خـواهی‌ از‌ فـرانسه و آلمان‌ و بلژیک برآمد و به وسیله سفارت ایران در پایتخت آن سه کشور و سفارت آنـها در تـهران گـفت وگوهای‌ وام خواهی آغاز شد، یمین السلطنه و میرزا رضا خان مؤید الدوله‌ و میرزا‌ جواد‌ خان سـعدالدوله وزرای مـختار ایـران در فرانسه، آلمان و بلژیک برای وام‌خواهی اقداماتی نمودند ولی براثر بی اعتباری ‌‌ایران‌ در خـارج بـه تحصیل وام موفق نشدند. امین السلطان از آن پس برای‌ وام‌ خواهی‌ به دولت روسیه تزاری روی آورد.امین السلطان از آن پس برای وام خواهی بـه‌ دولت روسـیه تزاری روی آورد.

مظفرالدین شاه و اختلالات رفتاری شاه قاجار

مظفرالدین شاه و وام از روسیه

وام اول از روسیه

قرارداد بیست و دو ملیون منات وام( معادل شـصت مـیلیون فـرانک فرانسه و هفت میلیون تومان پول ایران) به مـدت و اقـساط هفتادوپنج ساله با بهره صدی پنج‌ در پترزبورگ به امضا رسید( دی ماه 1316ق) و درآمد گـمرک شـمال ایران وثیقه پرداخت اقساط ایـن وام قـرار گرفت. دولت ایـران از آن پس از اسـتقراض خارجی‌ جز‌ از روسیه ممنوع گردید و نـیز مـتعهد شد که چهار صد هزار لیره باقی مانده وام بانک انگلیسی را که در سـالهای پیـش در زمان ناصرالدین شاه برای پرداخت خـسارات لغو‌ قرار‌ داد انحصار دخـانیات گـرفته بود پرداخت نماید، این شـرط بـه منظور کاستن از نفوذ اقتصادی انگلیس در ایران در قرار داد وام گنجانده شده بود.

این وام خواهی کـه‌ وابـستگی‌ ایران را به روسیه بیشتر مـی‌کرد، در انـگلستان واکـنش مخالف داشت، دو کـشتی جـنگی انگلیس هم وارد آبهای خـلیج فـارس گردید و دولت روسیه هم متقابلاً یک کشتی جنگی به‌ خلیج‌ فارس‌ فرستاد. در‌ تهران‌ هـم‌ در بـرابر این استقراض بر ضد امین السـلطان تـبلیغات و تظاهرات شـد و او بـه خـیانت متهم گردید. در‌ این‌ مورد سرآرتورهاردینگ وزیر مختار بریتانیا در خاطراتش چنین‌ نوشته‌: اما در قرارداد جدید وام ایران از روسیه (کـه اکـنون به صحه مظفرالدین شاه رسیده بـود)مـاده‌ای بـه ایـن‌ مـضمون‌ وجود‌ داشت کـه دولت ایـران در آتیه حق ندارد بدون موافقت‌ و تصویب روسیه پول از دولتی دیگر قرض کند!

اعطای چنین حقی به روسـیه، بـالاخص در کـشوری که پادشاهش‌( مظفرالدین‌ شاه‌)مردی ضعیف ، بـیسواد، و کـودک مـآب بـود، فـوق العـاده به ازدیاد نفوذ‌ روسیه‌ در ایران کمک می‌کرد.

یکی از همراهان او سید حسین روضه خوان پسر سید بحرینی بود‌ ، سید‌ بحرینی‌ یک روحانی بود که در دربار مظفرالدین شاه حـضور و عمیقاً در او‌ نفوذ‌ داشت‌ و مظفرالدین شاه با دعا خوانی و روضه خوانی او آرامش خاطر می‌یافت، او در هنگام‌ حدوث‌ طوفان‌ و رعد و برق ، نزول تگرگ، برف و بارانهای شدید زیر عبای سید بحرینی مخفی می شـد‌، در‌ ایـن سفر سید حسین حامل یک عبای بسته بندی شده پدرش بود تا‌ مظفر‌ در‌ سفر فرنگ هم در مواقع طوفان و رعد و برق، برق، تگرگ و باران شدید در زیر‌ آن‌ عبا پناه ببرد و از بـیم و وحـشتی که در آن مواقع بر او مستولی‌ می‌شد‌ نجات‌ یابد .

نوع دیگر اختلال در شخصیت او بنام فوبیا یا هراس که نوعی واکنش ترس‌ شدید‌، بیمار گونه و غـیر مـنطقی است که با مواجه شـدن بـا منبع ترس‌ دچار‌ ترس‌ شدید می شوند این احساس ممکن است در ارتباط با برخی مکانها، موقعیت ها، اشیاء‌ و جانوران‌ بوجود‌ بیاید.

او در پاریس روز سوم اوت 1903 وقـتی عـازم قصر ورسای‌ بود‌، مـورد سـوء‌قصد یک کارگر آنارشیست 24 ساله به نام «فرانسواسالسو» قرار گرفت ولی براثر مراقبت همراهان‌ و پلیس‌ آسیبی به او نرسید.

مظفرالدین‌ شاه‌ در‌ انگلستان

تمام مدتی که رؤسای هیئت های‌ نمایندگی‌ تعظیم کنان از مقابلش می گذشتند ادامه داشـت تـا اینکه نـوبت به‌ سفیر‌ سیاه پوست هائینی رسید که با‌ فراکی مشکی ، به تیرگی‌ رنگ‌ صورتش، به مقابل شـاه ایران‌ رسید‌ و تعظیم کرد. به محض اینکه چشم اعلی حضرت بـه ایـن دیـپلمات سیاه پوست‌ افتاد‌، صورتش از خوشحالی شکفته شد‌ و با‌ لبخندی‌ تعجب آمیز دوباره‌ این‌ جمله را تکرار کرد‌:«حـبشی‌! ‌ ‌حـبشی!» و این نامی است که ایرانیان به ساکنان اتیوپی (حبشه) که بسیاری از خواجگان‌ حـرم‌ سـلطنتی از آن جـا آمده اند‌، اطلاق‌ می کنند‌ . اما‌ هنگامی‌ که دیپلمات تیره رنگ‌ با فرانسه ای بسیار سـلیس جواب تفقد ملوکانه را داد ورد شد، مظفرالدین شاه، که‌ معلوم‌ بود طرف را به چشم حـقارت‌ نگاه‌ می‌ کند‌، از‌ ایـنکه وی بـه‌ این‌ خوبی و سلاست فرانسه حرف می زند بی نهایت متعجب و حیرت زده شد.

سرآرتور‌ هاردینگ‌ در‌ ادامه نتیجه می‌گیرد که:

1-چنانکه پس از‌ برگشتم‌ به‌ ایران‌ کشف‌ کردم‌، عشق و علاقه مفرط شاه به مـسافرت پس از دیدن فرنگستان نه تنها تسکین نیافته بلکه تشدید هم شده بود، به طوری که اکنون جداً آرزو می‌کرد اگر‌ فتح دنیا برایش میسر نیست، لااقل قسمتهای جدیدی از آن دنیا را که تاکنون ندیده اسـت حـتماً ببیند. اجداد وی(تاتاران چادرنشین، به عنوان فاتحان کشورگشا قدم به سرزمینهای بکر‌ و نادیده‌ می‌گذاشتند و او اکنون می‌خواست همان عمل را به عنوان سیاح انجام دهد.

2-غریزه حب جهانگردی تقریباً در خانواده‌ای موروثی بـود، زیـرا سلسله قاجار از اعقاب ترکمنهای چادرنشین بودند که‌ صحرا‌ گردی و ییلاق و قشلاق رفتنهای دایمی برای آنها به شکل سنتی کهن درآمده بود.

تقاضای عجیب مظفرالدین شاه از وزیر مختار انـگلیس‌

تـقاضای‌ عجیب مظفرالدین شاه از وزیر‌ مختار‌ انگلیس: روزی در حالی که مرا بسوی یک کره جغرافیایی می‌برد خواهش کرد تنگه برینگ را به دقت نگاه کنم و افزود آرزو دارم به‌ آمریکا‌ بروم اما چون دریـا‌ زده  مـی‌شوم و به قراری که تحقیق کـرده‌ام عـرض کـانال مانش با تنگه برینگ برابر است از امپراطور روسیه خواهش خواهم کرد تا احداث پل راه آهنی روی این تنگه وسایل سفر‌ من‌ به آمـریکا را فـراهم کـند سپس نظر من و دولت درباره انگلیس را این فکر بـکرش خـواست. حقیقت این است از شنیدن پیشنهاد عجیب و مسخره به شدت تکان خوردم .

موقعی که‌ به‌ اتفاق نواب‌ هندی به حـضور شـاه ایـران بار یافتم، اعلیحضرت در بدو شرفیابی از آشنایی با این مهمان عـالی‌ قدر هندی خیلی خوشحال شد، ولی پس از چند دقیقه آثار‌ یأس‌ و نارضایی‌ در وجناتش پدیدار شد، زیرا مهمان بیچاره، که بـا سـؤالات عـجیب و غریب ملوکانه روبرو شده بود، نتوانست ‌‌درست‌ به خاطر بیاورد کـه مـثلاً تا آن روز به طور دقیق چند عدد‌ ببر‌ یا‌ چند حیوان وحشی دیگر شکار کرده است، رنـگ و شـکل انـدام آن شکارها چه جور بوده‌ است، یا اینکه فرضاً ارتفاع و قطر تنه تـنومندترین درخـتان جـنگلی هندوستان تا کجا‌ و به چه حد می‌رسیده‌ است‌. موقعی که مهمان بیچاره توضیحی دربـاره ارتـفاع تـقریبی یکی از این درختها به حضور ملوکانه می‌داد، ناگهان شاه به هیجان آمد و در حالی کـه بـا دستش اشاره به سقف تالار باریابی‌ می‌کرد، تقریباً جیغ زنان از نواب پرسید. آیـا ارتـفاعش بـه سقف این اتاق می‌رسد یا اینکه از این هم بلندتر است؟ تظاهرات ملوکانه، حالت استعجاب، نـحوه جـیغ زدن و طرز اشاره کردنش به‌ سقف‌ تالار ، کم‌کم وضعی کاملاً بچه‌گانه به خود گـرفت، بـه طـوری که تمام آنهایی که در تالار حضور داشتند از مشاهده این وضع شرمگین شدند و خود صدراعظم، مـوقعی کـه از حضور‌ ملوکانه‌ مرخص شدیم، از اقرار به این نکته پیش من خودداری نـکرد کـه طـرز رفتار سرور تاجدارش در حضور یک مهمان محترم خارجی او را کاملاً شرمنده و ناراحت کرده است‌.

از دیـگر نـشانه‌های اخـتلال شخصیت مرزی، ناتوانی در کنترل اعمال است که این افراد بسیار بی پروا و ذهـن نـامتعادلی دارند.

سفر به اروپا و دیدن آن همه مناظر‌ مهیج‌ و گوناگون‌ ، آرامش فکری مظفرالدین شاه را‌ کاملاً‌ به‌ هـم زده بـود. تجربه‌ها و حوادث جالب این سفر طوری او را مفتون و شیفته خود کرده بود کـه اکـنون بی تکرار مجدد‌ آن‌ ها‌ صبر و آرام نـداشت . از ایـن جـهت موقعی که‌ پزشکان‌ معالج نظر دادند کـه یـک سفر دیگر به اروپا – این بار کاملاً به قصد معالجه و استفاده از آبهای معدنی‌ فـرنگستان‌ – بـرایش‌ ضرورت دارد، شاه از تصمیمی که پزشـکان مـعالجش گرفته بـودند‌ فـوق‌العاده خـرسند شد و اظهار اطمینان کرد که چـنین سـفری در بهبود وضع مزاجش تأثیر قطعی خواهد داشت و خستگی ها‌ و نگرانی های‌ این‌ دوسال اخـیر را، کـه از تاریخ برگشتنش به ایران می‌گذشت، از‌ بـین‌ خواهد برد.

پس از بـازگشت شـاه، میرزا علی اصغرخان امین السـلطان(صـدراعظم) به‌ پاداش‌ خوش‌ خدمتی‌های خود لقب «اتابک اعظم» گرفت و در همان اوقات به دسـتور او‌ و شـاه‌ برای‌ امور گمرکی عهدنامه جـدیدی مـیان ایـران و روسیه امضا شـد(سـپتامبر1901) و در این عهدنامه‌ برای‌ حـقوق‌ گـمرکی کالاهای متعلق به اتباع روسیه که از روسیه به ایران وارد می شد‌ یا‌ از ایران بـه روسـیه صادر می‌گردید تخفیف کلی منظور شـد ایـن‌ تخفیف عـوارض گـمرکی بـه زودی برای چای و دیگر کـالاهای وارده از هندوستان نیز داده‌ شد‌.  این سندها نتیجه اش کشور فروشی است.

پس از بازگشت مظفرالدین شاه، بر‌ اسـاس‌ مـذاکرات‌ قبلی که بین «هاردینگ» وزیر مـختار انـگلیس و«مـاریوت» نـماینده«ویـلیام دارسی» اسکاتلندی (کـه سـرمایه بس‌ هنگفتی‌ برای اکتشاف و استخراج نفت اختصاص داده بود.(استعمار به شکل جدیدی شروع‌ به‌ مکیدن‌ خـون مـلت ایـران می کند)

مـظفرالدین‌ شـاه‌ کـه‌ از سـفر اول اروپا و گـردش ها و ضـیافت ها و تفریحات آن سفر خاطره‌های خوش در‌ ضمیرش‌ نقش بسته بود، چند ماه پس از بازگشت از سفر اول، بار دیگر شوق تجدید مسافرت‌ فرنگستان‌ او را بی‌تاب کرد و در اندیشه فراهم آوردن امکانات مالی برای سفر‌ دوم افتاد، این کودک سالخورده یا به قول‌ اطرافیانش‌ «قبله‌ عالم» به افلاس دربار و دولت کاری نداشت‌ و به‌ بار سنگین قرض های قبلی خود نمی‌اندیشید و برای تحقق هوس های خود می‌کوشید.

وام دوم از انـگلستان

1.مبلغ قرضه 314‌.281‌ لیره انگلیسی‌ و 16‌ شلنگ‌ و 4 پنس طلا

2.ربع سالانه 5 درصد و مدت‌ 15‌ سال

وام دوم از روسیه

در سال 1320 قمری (1902 میلادی) مبلغ‌ ده‌ میلیون منات طلا(روبل) به وسیله‌ بانک استقراضی از روسیه‌ قرض‌ گـرفت.

پس‌ از‌ تحصیل وام دوم مظفرالدین شاه عازم مسافرت دوم فرنگ شد، و سرانجام روز هفدهم‌ فروردین‌ 1320ق(هفتم آوریل 1902) سفر‌ دوم‌ فرنگستان‌ آغاز شد. او‌ در‌ همه جا با همان‌ بـازیهای‌ کـودکانه و تفریحات و بازدید از اماکن تاریخی و کـارخانه ها و اسـتماع روضه خوانی سید حسین سرگرم بود‌.

در‌ مسافرت دوم شاه به اروپا – که‌ تقریباً‌ همه اش‌ در‌ منطقه‌ آبهای معدنی کنترکسویل contrexeville (نقطه ییلاقی در فرانسه )که پزشکان اروپایی بـرای مـعالجه ناراحتی‌های کبدیش‌ تجویز‌ کـرده بـودند سپری شد. خوشبختانه اشکالات‌ و مسائل‌ بغرنجی‌ از‌ آن‌ گونه که استراحت‌ و آرامش‌ فکری او را در انگلستان به هم زده بود پیش نیامد و قسمت عمده این سفر را‌ در‌ مناطق‌ آب معدنی و ییلاق اروپایی به سربرد و خود‌ را‌ بـا‌ تـفریحات‌ مخصوص‌ این‌ قبیل جاها، تیراندازی در سالن های مخصوص این کار، تماشای رقص ها و نمایش های خنده دار، کف زدن برای بازیگران و زن های خوشگلی که این گونه صحنه‌ ها را اداره می کردند، سرگرم کـرد.

سفر سـوم شاه به اروپا

مظفرالدین شاه، پس از بازگشت از سفر دوم اروپا، در اندیشه سفر سوم بود‌، او‌ جداً از عین الدوله فراهم آوردن امکانات این سفر را خـواستار شد ، در حالی که دربار و دولت در افلاس بودند و استقراض خارجی هم دیگر فـراهم نـمی‌گردید. او بـه علت‌ ابتلای‌ به بیماری و یا بر اثر وحشت و نگرانی که از جنبش ها و نهضت فکری عصر خود داشـت، ‌ ‌دور بـودن از کشور را که هم‌ متضمن‌ امنیت شخص او و هم وسیله‌ سرگرمی‌ و تفریح و استراحت بود بـر تـوقف در ایـران ترجیح می داد و به همین جهت بار دیگر در صدد مسافرت به اروپا بر آمد.

عین الدوله پس از‌ گـفت‌وگوی‌ با شاه و جلب موافقت او برای تدارک هزینه سفر سوم شاه و نیز برای تـأمین کسر هزینه دربار و دولت، فـروش مـشاغل دولتی و باجگیری از حکام و صاحبان مقام را شدت بخشید و نیز‌ برای‌ مصارف دربار و دولت، در دی ماه 1322ق ، شاه هفتصد هزار تومان و عین الدوله دویست هزار تومان از بانک انگلیس وام گرفتند. این وام را عین الدوله‌ برای‌ دولت گرفت‌ و به مصرف هـزینه های دولت و دربار رسید ولی بعداً پرداخت این وام سنگین بر خود او تحمیل‌ شد و مقداری از اموال و املاک خود را برای تأدیه آن وام‌ فروخت‌، چندی‌ پس از استقرار مشروطه هم مدتی نخست وزیر شد.

قهرمان میرزا قاجار(عـین السـلطنه) درباره مظفرالدین شاه ‌‌چنین‌ نوشته است:

مظفرالدین شاه خیلی جبون و ترسو بود. در فرنگستان که رفته بود‌ هر‌ چه‌ می‌دید، خواه خوب ، خواه بد، هر قدر ممکن بود می‌خرید یا سـفارش مـی‌داد، آن همه‌ پول که در سفر فرنگستان خرید کرد چه شد؟ نصف بارهای خرید را به‌ او گفتند در دریا‌ غرق‌ شده یا مفقود شده، مقداری را هم مباشرین او به خانه های خود بردند. دندان های جـلو شـاه افتاده بود و با آن که سالی سه چهار هزار تومان مواجب دندان ساز‌ اختصاصی را می‌دادFootNote No="115" Text="- دکتر اشکوتپ دندان ساز اختصاصی مظفرالدین شاه و خانواده سلطنتی ، آلمانی بود. دندان نگذاشت، ناخنش هـمیشه بـلند بـود با آن که سیصد جفت دسـتکش از‌ خـمسه‌ و هـزار زوج دستکش از کردستان و چهارصد زوج دستکش از گروس خواسته بود ، دستکش دست نمی‌کرد و دستش از سرما و گرمای شکارگاه پوسته پوسته بود. سبیلش بی نهایت بـلند و کـلفت بـود.

برای هر کلمه حرف دوازده قسم می خـورد، اسـم هیچ جا و مکانی در یادش نمی ماند، تا فرنگستان نرفته تمام صحبش از تبریز و شکارگاه تبریز و مراغه بود ، پس از‌ رفتن‌ فرنگستان صـحبتش از آن جـا بـود بدون آن که اسامی محل ها به یادش باشد. او مـتهور بیجا، خسیس بی اندازه در مورد لزوم و در‌ غیر‌ لزوم‌ بذال بی نهایت بود .

سر‌ سفره‌ مظفرالدین‌ شاه هم چون نـوکرهایش از او رعـبی نـداشتند زیاد حرف می زدند، کفش مردم را هم بیشتر سرقت می‌کردند، چـنان کـه‌ در‌ یک‌ عید نوروز بیشتر مهمانان پای بی کفش از‌ کاخ‌ گلستان خارج شدند.

عین السلطنه در روزنامه خـاطراتش دربـاره او مـی نویسد:

افسوس می خوردم‌ که‌ از‌ چند سال به آخر عمر مظفرالدین شـاه روزنـامه( خـاطرات) ننوشته‌ ام، زیرا احوالات و کارهای او حقیقتاً نوشتنی و خنده دار بود ، درست سیصد کرور از مالیات و قرض خـارجه ، یـکی‌ دو‌ کـرور‌ طلا و جواهر و یکی دو کرور از تقدیمات و تعارفات ( سوای املاک زیاد‌ که‌ بخشید) در یازده سال سـلطنت

خـود تلف کرد و آخر عمرش برای دو تومان پول که خروس‌ گرفته‌ بدهد‌ صدق الملک اخـته کـند، یـا بوقلمون خریده روزی یک دانه گردو بدهد‌ تا‌ به‌ چهل عدد برسد، لنگ بود .هـر گـیلاس آب معدنی «کنترکسویل» برای ملت ایران کرورها‌ تمام‌ شد‌.

آخر هم کورکورانه از روی فهم و دانـایی ایـن هـنگامه را برپا کرد( هنگامه مشروطه‌ و فرمان‌ مشروطه) فعلاً او را مثل مرحوم شاه عباس جنت مکان می‌دانند، امـا عـاقلان‌ می‌دانند‌ که‌ او چه تخمی کاشت. در سه سفر فرنگ به‌ قـدری‌ اسـباب از فـرنگستان آورد که اگر دولت ایران پایدار باشد، صد سال دیگر‌ قرض‌ آن‌ داده نمی‌شود، اما بیشتر بارهای وسـایل خـریداری شـده را همان طور بسته و باز نکرده بردند‌، آن‌ چه را هم باز کرد در یـک دقـیقه یغما شد و هر کس‌ در‌ آن‌ جا حاضر بود چیزی برداشت و فرار کرد، صندوق خالی باقی مـی مـاند و قهقهه اعلی حضرت‌ شهریاری‌، وقتی‌ اظهار التفاتی می‌کرد یک دفعه یک دسـت لبـاس، کلاه و کفش می‌داد اما‌ وقت‌ دیگر ده شـاهی را بـه جـان کندن از او می‌گرفتند ، هر کس هم وارد خلوت او‌ مـی‌شد‌، مـثل کسی که داخل انجمن فراموشخانه شود، با بعضی شرایط بود.

عـبدالله مـستوفی که در‌ سفر‌ دوم‌ مظفرالدین شـاه هـنگام ورود او به اسـتامبول‌ در‌ تـشریفات ویـژه حضور داشته، چنین نوشته است.

روزی کـه قـرار بود رجال عثمانی‌ شرفیاب‌ شوند، یکی از پیشخدمت های درباری‌ یک‌ اسباب بازی‌ کـه‌ آدمـک‌ بود، در فاصله هر پذیرایی در‌ جلو‌ شـاه بر زمین می‌انداخت ، آن آدمـک جـست و خیز می‌نمود و شاه مثل بـچه‌ هـا‌ تماشا می‌کرد او مثل بچه ها‌ هر چه می‌دید دلش‌ می‌خواست‌. خوش باور بـود و بـه تعبیر‌ خواب‌ اعتقاد داشت.

پروفـسور ادوارد بـراون، دانشمند شرق شـناس و ایـران‌ شناس‌ انگلیسی درباره مـظفرالدین شـاه نوشته‌ است‌ : شاه‌ ایران شخصی ضعیف‌ المزاج‌ ، افسرده ، سست عنصر ، بی‌ اراده‌ ، خوش بـاور و فـاقد اعتماد به نفس ، ولخرج و بی اطـلاع از سـیاست و آلت دست دربـاریان‌ و تـماشاگر‌ شـیدای تعزیه ها و عزاداری هـای ماه‌ محرم‌ و نیز اهل‌ تفریح‌ و هوس‌ و یک شکارچی و تیرانداز ماهر‌ بود.

مظفرالدین شاه در دوران پادشـاهی خـود، با آن که همیشه گرفتار‌ وام‌خواهی‌ و کـسربودجه و نـیازهای بـسیار بـود ولی بـرای‌ ارضای‌ خواسته‌های‌ رؤیـایی‌ و کـودکانه‌ خویش، شماری پزشک‌، دارو‌ ساز، مهندس ساختمان، راننده،باغبان و آشپز خارجی با قراردادهای ویژه برای خود اسـتخدام مـی‌کرد و بـه هر‌ یک‌ از‌ آنان حقوق کافی می‌داد و خـانه بـرای سـکونت‌ و نـیز‌ اسـب‌ و نـوکر‌ در‌ اختیارشان‌ می‌گذاشت.

مظفرالدین شاه و اختلالات رفتاری شاه قاجار

خریدهای مظفرالدین شاه

مظفرالدین شاه در مسافرتهای خارج، به خصوص در مسافرت اول و دوم، با پولهایی که از طریق وام های خارجی و داخلی به‌ دست آورده بود، به جای آن که پول هـا را صرف عمران و آبادی و رفع مشکلات محرومان کند، مقدار بسیار وسایل مختلف و غیر لازم خریداری نمود که ضرورت نداشت و بیشتر آن خریدها‌ بر‌ پایه خواستهای کودکانه خود او بود.

لیستی از خریدها

1-خرید لوازم لوکس .

2-چـهار دسـتگاه تلفن زیمنس از آلمان.

3-ماشین یخ سازی از روسیه .

4-ماشین جوجه کشی از روسیه و...

خرید‌ پرندگان‌ و حیوانات

1-یک صد طوطی با بهای دویست هزار تومان از پاریس .

2--پنجاه سگ با بهای یک صـد هـزار تومان از لندن .

3-یک جفت‌ توله‌ سگ نر و ماده از اتریش‌.

4-ششصد‌ و پنجاه اسب کالسکه از روسیه .

5-دو جفت گوسفند نر و ماده از مصر و...

خرید درخت و گل و گـیاه

1-چـندین صد درخت میوه و درخت زیـبای سـایه دار‌ از‌ هلند بیشتر از درخت ها پیش از آن که به ایران برسند خشکیده شده بود ، بعضاًدر باغ فرح آباد و دارآباد کاشته شدند.

2-تخم پیاز و نارنج از هلند.

3-سـنبل هـلندی از هلند‌ .

4-یک‌ صد تـن خـاک از هلند برای کاشتن و پرورش سنبل ها و....

بدهکاری های مظفرالدین شاه

مظفرالدین شاه برای ارضای خواسته‌های بی‌حساب و کودکانه خود، سخت به اسراف و تبذیر‌ یا‌ ولخرجی عادت‌ داشت و چون درآمد درباری او و پیـشکشی هـایی که حکام و صاحبان مشاغل مهم برای گرفتن شغل و لقب به‌ او می‌‌دادند، هزینه ولخرجی‌ها و زیاده روی‌های او را تأمین نمی‌کرد، گاهی‌ به‌ وام‌ خواهی روی می‌آورد و چون با وام‌خواهی هم هزینه ولخرجی‌های او تأمین نـمی‌شد گـاهی در پرداخت بـدهی‌های مسلم ‌‌خود‌ به اشخاص یا پزشکها یا هتل‌های خارج طفره می‌رفت و برای خود مشکل می‌آفرید‌، اینک‌ در‌ ایـن بخش شماری از بدهکاری‌های او را که با اسناد مشخص و معلوم در آرشیوها به‌ جـای مـاند، یـا در مأخذ مختلف ثبت شده است، در این جا یاد‌ می‌کنیم، شاید او بدهکاری‌های‌ دیگر‌ هم داشته است که در جـایی ‌ ‌ثـبت نشده باشد، اینک فهرست شماری از بدهکاری‌های او.

1-بدهکاری به بانک روس، کودک سالخورده در همان مـاه هـای آغـاز پادشاهی خود علاوه بر مصرف‌ ذخیره هی پولی پدرش ، مبلغی در حدود یک کرور تومان از بانک روس برای کـوتاه مدت شخصاً وام گرفت.

2-بدهکاری به بانک انگلیس، شاه در 1320ق(1902) دویست هزار لیره با‌ امـضای‌ خود از بانک انگلیس ( بـانک شـاهنشاهی ایران و انگلیس) برای مدت یک سال وام گرفت.

3-بدهکاری به معمار فرانسوی، در 1900م(1317ق)که از پرداخت آن بدهی خودداری نمود و سرانجام «فیلیپ‌ ریات‌» در اوت 1903م(شهریور1321ق) به دادگاه بین المللی لاهه شکایت کرد و مظفرالدین شاه کودک سـالخورده محکوم به پرداخت آن بدهی شد.

4-بدهکاری‌ به‌ مخابرات پاریس، مظفرالدین شاه در سفر اول پاریس و در مدت بیش از دو هفته اقامت در آن جا ، بابت تلفنهایی که به سفارتخانه‌های ایران در کشورهای مختلف کـرده بـود‌، دوازده‌ هزار‌ فرانک به مخابرات پاریس بدهکار‌ بود‌.

5-بدهکاری‌ به عکاسی پاریس، در سفراول مظفرالدین شاه به پاریس «مکنستین» عکاس معروف پاریس به خواهش او در هتل و در مراسم مختلف‌ از‌ او‌ و همراهان عکس های بـسیار گـرفت ولی پول به‌ او‌ داده نشد.

6-بدهکاری به هتل کنترکسویل ، مظفرالدین شاه در سفر دوم فرنگستان در هنگام اقامت در فرانسه بیش از‌ ده‌ روز‌ برای آب درمانی و نوشیدن انواع آبهای معدنی در یک هتل‌ در شهر ییلاقی «کنترکسویل»اقامت داشت ولی در هـنگام تـرک آن شهر تصفیه حساب هتل را به بعد‌ موکول‌ نمود‌ و این تصفیه حساب معوق ماند.

7-بدهکاری به اداره پخش مطبوعات پاریس‌.

8-بدهکاری‌ به دکتر آلمانی، «دکتر اشتومپ»دکتر دندان از آلمان که در بـیمارستان دولتـی تـهران نیز اشتغال‌ داشت‌.

بـه جـز بـدهکاری های شخصی مظفرالدین شاه دولت ایران در‌ زمان‌ او‌ و به دستور او چندین وام خارجی دریافت کرده بود که بیشتر صرف مسافرت ها‌ و خریدها‌ و هوا‌ و هـوس هـای کـودکانه او و اطرافیانش شد و هنگامی که او درگذشت آن وام ها برجای‌ مـانده‌ بـود.مجموع وام های ایران که از سال های پیش تاکنون برجای مانده‌ شامل‌ این‌ ارقام می باشد.

جمع‌ کل‌ بدهی‌ ایران، پنج میلیون و چهارصد وهفتاد هزار لیره و هرگاه خـسارات مـالی اتـباع انگلیس و روس هم به‌ این‌ مبلغ افزوده شود مجموع وام ایران به دو دولت پنـج مـیلیون و هفتصد‌ و هفتاد‌ هزار‌ لیره خواهد بود و محل تضمین پرداخت این وام ها فقط گمرک ایران است کـه در‌ سـال‌ هـای‌ اخیر درآمد آن در حدود پانصد هزار تومان بوده است که قسمتی‌ از‌ بودجه دولت ایـران مـخصوصاً حـقوق و هزینه های نمایندگان سیاسی ایران در خارج از آن محل تأمین‌ می‌ شود نقل از یادداشت های مـیرزا تـقی خـان‌ مستشار‌ اعظم..

اختلال دیگری که‌ این‌ پادشاه‌ دچارش بود اعتیاد در خرید نام دارد‌. اعـتیاد‌ بـه خرید یا خرید افراطی از دهه 70 میلادی از نظر روانشناسان و جامعه‌ شناسان‌ بعنوان بیماری تـشخیص داده شـده‌ مـعمولاً‌ این افراد‌ سراغ‌ خریدن‌ کفش و پوشاک لوکس می روند.

کارهای‌ کودکانه‌ مظفرالدین شاه

1-در جلو اطرافیان انـار را کـه سوراخ کرده بود در دست داشت‌، سوراخ‌ انار را جلو دهان خود می‌گرفت‌ و انار را فـشار مـی‌ داد‌ و آب آن را مـی مکید‌.

2-در‌ مراسم رسمی و غیر رسمی قلیان می‌کشید و دود آن را به هوا پخش می‌کرد‌، او‌ صدای قلیان را دوست داشـت‌.

3-نـیم‌ پولی‌ سیاه(سکه بسیار‌ کوچک‌)و دو شاهی (سکه کوچک‌)را‌ به هوا می‌انداخت و بـا سـرعت بـا تفنگ خود گلوله خالی می‌کرد و سکه ها را‌ می‌ زد.

4-برای هر کار و به خصوص‌ برای‌ خـوردن دوا‌ اسـتخاره‌ مـی‌کرد‌.

5-چند دلقک مخصوص داشت‌ که در ساعات مخصوص آنها را به حضور می خـواست.

6-گـاهی در باغ دوشان تپه‌ برای‌ خروس بازی و بوقلمون بازی می‌رفت و قریب‌ یک‌ ساعت‌ در‌ آن‌ جا مشغول بـازی‌ بـا‌ بوقلمون ها و خروس ها بود.

7-در مرکز اصطبل سلطنتی در فرح آباد، به جز اسب هـای مـمتاز سواری‌ و اسب‌ های‌ کالسکه ها و درشکه هـای سـلطنتی، در یـک‌ اصطبل‌ دیگر‌ چندین‌ الاغ‌ هم‌ نگهداری مـی شـد نقل از یادداشت های میرزا تقی خان مستشار اعظم.

او بذل و بخشش های کـودکانه تـری هم داشت‌ که چند مـورد آن ذیـلاً نقل مـی شـود.

1-در تـهران برای کسی که چند خروس را بـه دسـتور او و برای او اخته کرده بود، یک صد تومان انعام داد، یک صد‌ تومان‌ در آن زمـان رقـم بزرگی بود.

2-در سفر اروپا در اتریش به«کـلیشر» روزنامه نگار اتریشی بـرای آن کـه از رفتارهای او انتقاد نکند، هفتاد هـزار فـرانک پرداخت نمود‌.

3-به‌ کسی که در پاریس یک کبوتر برای او آورده بود یک صد و بـیست و پنـج فرانک انعام داد و کبوتر را هم بـه هـوا پرواز‌ داد‌.

4-بـه کارگری که در «کـنترکسویل‌» فـرانسه‌ در تیراندازی با او همبازی شـده بـود ، چند صد فرانک انعام داد و...

خشونت ها و خست های بیجای مظفرالدین شاه

1-القاب در دوران قاجاریه‌ با‌ گـرفتن پیـشکشی و گاهی بدون‌ گرفتن‌ پیشکشی از سوی شـاه بـه اشخاص داده مـی‌شد ولی در زمـان مـظفرالدین شاه دادن لقب بدون دریـافت پیشکشی موقوف شد.

2-هرگاه یکی از نزدیکان شاه که چندان مورد مهر او‌ نبود‌، در فشار مالی واقـع مـی‌شد و به شاه نامه می‌نوشت یا پیـغام مـی‌داد و درخـواست مـساعدت مـی‌نمود، شاه جواب مـی‌داد، پول نـداریم به گفته وثوق خلوت پیش خدمت‌ مخصوص‌ مظفرالدین شاه‌.

3-کمپانی گرامافون یک صفحه گرامافون را که صـدای شـاه بـر روی آن ضبط شده بود، توسط ممتازالملک‌ سفیر ایـران در آمـریکا بـرای شـاه فـرستاد و در اوقـات پایانی زندگی‌ او‌ که‌ سخت بیمار بود، آن صفحه گرامافون به تهران رسید، شاه در حالت بیماری شدید صدای خود را ‌‌شنید‌ و گریه کرد.

  • منبع
  • حقوق نیوز

۱ دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید