امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 269994
۵۰۲۲
۱
۰
نسخه چاپی
ملانی کلاین (Melanie Klein)

ملانی کلاین را بشناسید!

ملانی کلاین در 1882 در خانواده ای از طبقه ی متوسط در حومه شهر وین (اتریش) متولد شد. او کوچک ترین فرزند در میان چهار فرزند خانواده بود. پدرش از خانواده ای شدیدا مذهبی بود و علی رغم مخالفت های خانواده اش پزشک و سپس دندان پزشک شد.

حقوق نیوز/ روانشناسی/ روانشناسان جهان

 نظریات روانشناسان جهان (قسمت سیزدهم)

ملانی کلاین (Melanie Klein)

ملانی حاصل ازدواج دوم پدرش بود و وقتی به دنیا آمد پدرش پنجاه ساله بود. خانواده با فراز و نشیب های بسیار مواجه شده و پدرش میان بچه ها تفاوت زیادی می گذاشت و ملانی در دوران نوجوانی شاهد مرگ خواهر و برادر بزرگ ترش بود که عمیقا به آن ها وابسته بود و آن ها را ستایش می کرد. به ویژه مرگ برادرش، امانوئل، در ایجاد افسردگی در ملانی بسیار تأثیرگذار بوده است.

ملانی در دوران نوجوانی می خواست در رشته ی پزشکی درس بخواند، ولی ازدواج زود هنگام او با آرتور استفان کلاین، که مهندس شیمی بود، همه ی برنامه هایش را به هم ریخت. او که در بیست و یک سالگی ازدواج کرد، مجبور بود به همراه همسرش به شهر های کوچک سفر کند تا این که بالاخره در شهر بوداپست مجارستان ساکن شدند. در آن جا با کتاب رؤیاها (فروید) آشنا شد و این جرقه ای بود که او را برای همیشه دلبسته ی روانکاوی کرد. بدین ترتیب، به کمک فرنتسی به تحقیق و مطالعه ی روانکاوی پرداخت و شروع به روانکاوی کودکان کرد.

در 1922، دوری از همسرش کار دستشان داد و بالاخره از هم جدا شدند. کارل آبراهام، روانکاو، بعد از مطالعه ی مقالات ملانی عمیقا تحت تأثیر قرار گرفت و کار او را در زمینه ی تحلیل کودکان مورد تقدیر قرار داد و او را برای اقامت به برلین دعوت کرد. در برلین ملانی علاوه بر کودکان، به روانکاوی بزرگسالان نیز مشغول شد.

آنا فروید نیز همزمان با ملانی کلاین شروع به روانکاوی کرده بود، ولی نظریات این دو با یک دیگر بسیار متفاوت بودند و مقامات رسمی از نظریات آنا فروید حمایت کرده و در نتیجه ملانی کلاین طرد شد. اما مقالاتی که در شهر های انگلستان ارائه داد بسیار با توجه روانکاوان انگلیسی مواجه شد و ملانی در 1927 به انگلیس رفت و تا پایان عمر در آن جا ماند.

کلاین در بیشتر ایام زندگی اش دچار افسردگی و اضطراب بود و بالاخره در 1980 بر اثر خونریزی بعد از عمل جراحی درگذشت.

قبل از فروید مردم بر این باور بودند که دوران کودکی همواره سرشار از شادی و نشاط است و به جنبه های مختلف زندگی عاطفی آنان، از جمله غم و اندوه، نومیدی یا بی حوصلگی کودکان اهمیت نمی دادند، ولی فروید نشان داد که کودکان تضادهایی جدی را در این دوران تجربه می کنند و همین تضاد ها هستند که در بزرگسالی به شخصیت آن ها شکل می دهد.

ملانی کلاین با تأکید بر حیات ذهنی، از جمله خیال پردازی، دفاع و اضطراب های کودک، بخش جدیدی را در روانکاوی کودک بنیان گذاشت. او اعتقاد داشت شیوه ی سازگاری کودک با محیط، الگویی برای دوران بزرگسالی او ایجاد می کند و بر توانایی او جهت ابراز عشق و کسب ویژگی هایی همچون حسادت و قدر شناسی تأثیر می گذارد.

کلاین به دلیل مشکلاتی که در دوران زندگی زناشویی خود پیدا کرد هرگز نتوانست به دانشگاه برود و قبل از آن که روانکاو شود صاحب سه فرزند شد. با این که در مدت زمان طولانی به فراگیری این علم پرداخت ولی طرفداران متعصبی پیدا کرد که جدالی تمام عیار را علیه کسانی که طرفدار نظریه های فروید بودند به راه انداختند. به هر حال، تأثیر کلاین بر روانشناسی کودک انکار ناپذیر است.

کلاین اعتقاد داشت احساسات همیشه نسبت به یک شیء معمولا انسان یا عضوی از بدن او ابراز می شوند. اولین رابطه ی شیئی با سینه ی مادر است که مرکز تمام احساسات کودک می شود. اگر کودک از سینه ی مادر به خوبی ارضا شود آن را منبع حمایت و محبت می داند و اگر نیاز او را به خوبی تأمین نکند آن را منبع درد و رنج تلقی می کند. سینه ی خوب، غرایز زندگی را ارضا کرده و احساس عشق و خلاقیت را به وجود می آورد؛ ولی سینه ی بد، مرگ را ارضا کرده و احساس نفرت و نابودی را به وجود می آورد. به عقیده ی کلاین، هیجانات ناشی از همین تجربیات کودک با سینه ی مادر، نمونه و الگویی می شود که کودک از آن برای ارزیابی تمام تجربیات بعدی خود مورد استفاده قرار می دهد. از نظر کلاین، مفاهیم خوب و بد، درست و غلط در طول مرحله ی دهانی شکل می گیرند، نه در مرحله ی آلتی که طرفداران فروید، از جمله آنا فروید، بر آن تأکید می ورزند.

کلاین دریافت کرد که «خود» در نیمه دوم سال اول تولد کودک شکل می گیرد، یعنی عشق و نفرت در هم ترکیب می شوند. به عبارت دیگر، در این زمان است که کودک متوجه می شود مادر هم می تواند منبع عشق و هم منبع نفرت باشد و می تواند روی احساساتش کنترل بیشتری داشته باشد. فروید عقیده داشت فراخود در طی چند سال شکل می گیرد، ولی کلاین متوجه شده بود که فراخود، به ویژه در دختر ها، خیلی زود تر تشکیل می شود. او به حس گناه ناشی از داشتن احساسات بد نسبت به مادر و متعاقب آن، آرزوی جبران کردن یا خنثی کردن این احساسا منفی، از طریق خوب و دوست داشتنی بودن اشاره می کند. کلاین بر این عقیده بود که ریشه ی اسکیزوفرنی را باید در رابطه ی کودک با فراخود او جست و جو کرد که اغلب با وجود شخصیت یک مادر ترسناک و سختگیر بارز می شود.

احساس شرمندگی بر این اساس شکل می گیرد که کودک از این که پرخاشگری، نفرت و حرص او موجب محرومیتش از پستان یا مادر می شود احساس گناه می کند. در واقع، از شیر گرفتن کودک اغلب موجب افسردگی می شود، چون ممکن است کودک احساس کند که خودش باعث این محرومیت شده است.

کودک در دو سال اول زندگی خود، در رابطه با خوردن غذا، دفع ادرار یا مدفوع و تکرار بعضی حرکات و رفتار ها دچار وسواس فکری می شود. کلاین معتقد است این گرایش های روان رنجورانه یا اضطراب در کودکان فقط به این علت است که آن ها می خواهند از خود شکننده شان مراقبت کنند و این اضطراب در واقع شروع بلوغ فکری است و کودک به دنبال آن است که در شناخت احساسات و دنیای اطرافش مهارت بیشتری پیدا کند.

هنگامی که شخصیت کودک شکل می گیرد و بهتر می تواند خودش را با واقعیت تطبیق دهد واکنش های دفاعی یا اختلال های روان رنجورانه در او کاهش می یابد. اما نحوه ی رهایی ما از حالات افسردگی در دوران کودکی برایمان الگویی ایجاد می کند که در بزرگسالی نیز با اتکا به همین الگو به رهایی از چنگال افسردگی اقدام می کنیم. بنابراین به اعتقاد کلاین، برای آن که در دوران بزرگسالی از سلامت روانی خوبی برخوردار باشیم، باید در دوران کودکی در وجود خویش یک خود قدرتمند و مستحکم بسازیم.

کودک اگر در دوران بچگی بتواند به طور کامل به مادر خود ابراز محبت کند، در بزرگسالی نیز قادر است از زندگی لذت برده و از عشق و محبت دیگران بهره مند شود. کلایم معتقد است بعضی از کودکان در مقایسه با بقیه، حرص و پرخاشگری بیشتری از خود نشان می دهند و هنگامی که احساس کنند نیازشان تأمین نشده است به مادر خود کینه می ورزند. همچنین احساس حسادت باعث می شود کودک از حمایت و توجهی که دریافت می کند کمتر لذت برده و کمتر احساس قدر شناسی کند. چنین بچه هایی در دوران بزرگسالی به افراد حسودی تبدیل می شوند. برعکس، بچه هایی که می توانند خصوصیات خوب والدین خود را کسب کنند، به طور کلی دیدگاهشان در خصوص زندگی مثبت و توأم با قدرشناسی خواهد بود و در بزرگسالی به افرادی وفادار و ثابت قدم تبدیل می شوند و شخصیت محبوبی پیدا می کنند.

کلاین می گوید اگر با کودک با زبان خودش حرف بزنید متوجه می شوید که او خیلی می فهمد. شیوه ی بازی کودکان در واقع پنجره ای به درون ذهن ناخودآگاه آن ها و چیز هایی است که آزارشان می دهد. با توجه به این موضوع که برای کودکان سخت است که تمام افکار خود را به زبان بیاورند، بنابراین بازی بهترین درمان برای هر نوع مشکل روانی است. برای مثال، کلاین در هنگام گفت و گو با پسر بچه ای که با اسباب بازی هایش با خشونت رفتار می کرد و آن ها را می شکست، متوجه شد که او شاهد روابط جنسی والدینش با یک دیگر بوده و همین امر حس حسادت و اضطراب زیادی در او ایجاد کرده است. کلاین با وادار کردن آن پسربچه به بیرون انداختن احساسات سرکوب شده اش به او کمک کرد که خشم خود را فرو بنشاند.

در دوران کودکی، معمولا با مادر بیولوژیکی خود پیوند برقرار می کنیم، ولی زیاد به این فکر نمی کنیم که واقعا او کیست، بلکه فقط به ارضای نیازهای خود می اندیشیم. این نگرش تا بزرگسالی نیز ادامه پیدا می کند و در روابطی که با دیگران برقرار می کنیم برایمان چندان مهم نیست که آن ها کیستند، بلکه نکته ی حیاتی برایمان این است که آن ها چطور می توانند خواسته های ما را برطرف سازند. در این رابطه، فقط افرادی که از شخصیت سالم و بالغی برخوردار باشند از خواسته ها و نیاز های خود فراتر می روند و برای علائق، آرزوها و جهان بینی دیگران نیز اهمیت قائل می شوند.

به اعتقاد کلاین خیلی از نگرش ها و دغدغه های ما در همان اولین ماه های زندگی مان شکل می گیرند و نحوه ی تعامل میان نیازهایمان و محیط، شخصیت ما را می سازد و ما را به فردی راضی یا ناراضی تبدیل می کند.

منبع: مکاتب روان شناسی - حمیدرضا بلوچ

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید