در میان گـذاشتن بـرخی مسائل با خواستگار و بیان اسرار و مسائل خصوصی زندگی، بحث مهمی است که گاهی اوقـات دخـتر و پسر با گفتن یا نگفتن یـک مـسأله یا گـفتن نـابهنگام آن، بـاعث از دست دادن یک موقعیت خـوب میشوند و یا باعث بروز اختلافات و مشکلاتی در زندگی مشترک و دردسرهای دیگر میشوند. درنتیجه، این دسته از دخـتران و پسـران سؤال میکنند اولا آیا خواستگار را از مسائل و اسـرار گـذشته زنـدگی مـطلع کنیم؟ آیا این دروغ محسوب نمیشود؟ و آیا با پنهان کردن آن از خواستگار، تدلیس و فریب صورت نمی گیرد؟ مـیتوانم بـرای حـفظ آبرو، احتمال مجرد ماندن تا پایان عـمر و عـواقب سـوئی از ایـن قـبیل، سـکوت کنم یا خلاف واقع اظهار نمایم؟
تدلیس
تعریف لغوی تدلیس
دَلَس به معنای ظلمت و تاریکی است. «مدالسه» نیز به معنای ظلمت و تاریکی است. «مدالسه» نیز بمعنای «مخادعه» است. مدلس دست به عمل فریبکارانه ای می زند که سبب مخفی ماندن حقیقت از طرف مقابل می شود.گویی فرد را در تاریکی نگه می دارد و حقیقت را از او پوشیده می دارد. بنابراین تدلیس در بیع یا هر چیز دیگری بمعنای «کتمان عیب آن است».
تعریف اصطلاحی تدلیس
دست یازیدن به اعمالی که موجب فریب طرف معامله و در نتیجه اضرار مالی او باشد تدلیس می گویند.
همان طور که گفته شد تدلیس به معنای فریب دادن و پنهان کردن واقع است و معنای اصطلاحی آن نیز از معنای لغوی اش دور نیفتاده است. «پس هرگاه فروشنده ی مالی برای فریفتن خریدار، وصفی موهوم را به کالای خود نسبت دهد یا عیبی را که در آن است بپوشاند، گویند در معامله تدلیس کرده است.» «بدین ترتیب در هر تدلیس نوعی تقلب و ریا وجود دارد و نیرنگ باز بی اعتنا به شرافت شغلی و درستکاری متعارف، از اعتماد طرف معامله برای گول زدن او استفاده می کند. به همین جهت تدلیس در قرارداد با کلاهبرداری قرابت دارد.»
با بررسی کلمات فقها به این نتیجه میرسیم کـه تـعاریف ایشان از معنی و مفهوم تدلیس، باوجود تعابیر متفاوت، یکسان است که به آنها اشاره میکنیم:
الف- از تـعاریف مـحقق کـرکی، شهید ثانی و صاحب ریاض بر میآید که تدلیس به دو شکل میتواند صـورت گـیرد:
اول- اظـهار صفت کمال خواه بهصورت وصف یا شرط کمال با علم به فقدان آن؛ مانند ایـن کـه مـتاع را متصف به صفت کمال، مانند آزاد بودن یا دوشیزگی کند و بعد معلوم شود دارای ایـن کـمال نبوده است.
دوم- صفت نقص یا عیبی در عین مورد معامله باشد و باوجود دانـستن آن خـلل، سـکوت کرده و آن را بیان نکند.
ب- برخی از فقها همچون آیتالله سید محمود شاهرودی بنای عقد بـر اسـاس صفت غیرواقعی را نیز به گونههای تدلیس افزوده و اظهار داشتهاند که تدلیس به امـور زیـر مـحقق میشود:
ـ «و كل موضع تحقق فيه خلل الخلقة فالسكوت عنه مع العلم به تدليس، و كل موضع لا يكون كذلك لا يتحقق التـدليس، إلّا إذا وصـف بصفة كمال فيظهر عدمها كالحرية و البكاره، و الأصل فيه أن الإطلاق محمول على كمـالية الخـلقه، و لا يقـتضي استجماع صفات الكمال، هذا معنى التدليس»(کرکی)
ـ «فمرجع التدليس إلى إظهار ما يوجب الكمال أو إخـفاء مـا يوجـب النقص»(عاملی)
ـ «يتحقّق التدليس بأحد أمرين فإمّا السكوت من العيب مـع العـلم أو دعوى صفة كمال»(حائری)
ـ نشان دادن چیزی برخلاف واقع؛ مانند سرخ کردن صورت کنیز جهت سـرخروی نـشان دادن.
ـ بازگو نکردن عیب موجود یا صفت نقص با علم به آن.
ـ عـقد بـه وصف یا شرط کمال با علم بـه فـقدان آن درواقـع؛ مانند ازدواج با زنی با وصف آزاد بودن(بـرده نـبودن) یا با شرط دوشیزه بودن؛ درحالیکه وی در واقع فاقد آن وصف یا شرط است.
ج- صاحب مفتاح الکرامه مـیفرماید مـمکن است تـدلیس وجـود داشـته باشد، بیآن که مال معیوب بـاشد. در عـیب، زیاده یا نقیصهای در مال هست و عرف آن را عیب میشناسد؛ ازاینرو موضوع معامله الزامـا بـاید معیوب باشد، اما در تدلیس، الزام وجود عـیب درموضوع معامله نیاز نـیست؛ زیـرا صرف نبود یک امتیاز و صـفت کـمال، ممکن است تدلیس محسوب شود.
تعریف تدلیس در ازدواج با تعریف کلی تدلیس اختلاف چـندانی نـدارد. تدلیس در نکاح مطابق آنچه شـیخ انـصاری بـیان کرده، عبارت اسـت از: «هـو إظهار صفه كمال فـي المـرأه مع انتفائها عنها أو إخفاء صفه نقص؛ اظهار صفت کمال ـ بهگونهای که از تـوصیف آن سـود برد، مانند این که بگوید طـبیب اسـت، درحالیکه نـیست. یـا پنـهان کردن صفت نقص، کـه خود به دو صورت است؛ یا بهصورت لفظ است، به این صورت که دارای عیب خفی اسـت و مـیگوید سالم است یا به سکوت اسـت.
تـدلیس در مـتون فـقهی، گـاهی به عنوان مـوضوع خـیار و فسخ عقد یا به عبارت دیگر آثار وضعی آن مانند اثر فقدان بکارت در ایجاد حق فسخ و کـاهش مـهریه، مـورد بحث و بررسی قرار گرفته است و گاهی بـهعنوان حـکم تـکلیفی مـورد بـررسی واقـع شده است. رویکرد فقها در مسأله حاضر بر آثار وضعی آن تمرکز یافته است و درصدد بیان حکم تکلیفی آن نبودهاند؛ اما آنچه در این تحقیق مهم است، بررسی عنوان «تدلیس محرم» و شرایط تحقق آن است. تدلیس با این اصطلاح، به عنوان موضوع حرمت در روایات قرار نگرفته اسـت. کـما این که مقدس اردبیلی، آیتالله خویی، آیتالله تبریزی و محسنی قندهاری میفرمایند تدلیس به اعتبار این که غش است، حرام است. ازاینرو تدلیس نـوعی غـش بوده، ماهیتی جدا از آن ندارد و ادلهـای کـه بر حرمت غش در معاملات دلالت دارد، توانایی اثبات حرمت تدلیس در نکاح را نیز دارد. البته هر نوع پنهانکاری صفت ناپسند یا ابراز صفت کمال نمیتواند تحت عنوان تـدلیس و غـش قرار گیرد. بنابراین، ابـتدا بـاید غش را تعریف و سپس شرایط و عناصر تحقق آن را بررسی کنیم.
غش
غش دارای حقیقت شرعیه یا حقیقت متشرعه نیست و در لسان شرع به همان معنای لغوی و عرفی استعمال شده است. ازاین رو باید مفهوم غش رادر عرف و لغت بررسی کنیم. قاموس و لسان العرب غش را این گونه تعریف کرده است: الغِش نقیض النصح؛ غش ضد خیرخواهی و نصیحت است.
بنابراین، غش مقابل نصح است؛ اما تقابل آنها سلب و ایجاب نیست؛ بلکه ضدانی هستند که سومی برای آن ها فرض می شود. اگر تقابل غش و نصح، به نحو تناقض باشد، غش یک امر عدمی است و به معنای عدم خیرخواهی است که در این صورت صرف سکوت از بیان عیب، غش محسوب می شود؛ اما همانطور که اصفهانی و آیت الله خویی بیان کرده اند غش یک امر وجودی است که به معنای خدعه و نیرنگ است. در نتیجه، صرف سکوت از بیان عیب در حالی که مبیع معیوب یا ناقص است، عرفاً غش محسوب نمی شود. بله درصورتی که قرینه باشد مبنی بر این که فردی به بایع اعتماد کرده است که جنس او معیوب یا ناقص نیست، در این صورت، غش و حرام است.
شرایط تحقق غش
قدر متیقن از تدلیس، اظهار صفت کـمال بـا علم به فقدان آن و اخفای نقص یـا عـیب بـا عـلم بـه وجود آن است. هـمان طـور که گذشت، تدلیس به اعتبار این که غش است، حرام است. پس برای این که بدانیم کـدام اظـهار صـفت کمال یا اخفای نقص حرام است، ابـتدا بـاید عـناوین دخـیل در تـحقق غـش را بررسی کنیم:
الف. علم غاش و جهل مغشوش: اولین شرط تحقق غش این است که غاش نسبت به واقع عالم و مغشوش جاهل باشد. آیتالله خویی درباره ایـن شرط مینویسد: «لا يتحقق ذلك إلا بعلم الغاش و جهل المغشوش، فإذا كان كلاهما عالمين بالواقع، أو جاهلين به، أو كان الغاش جاهلا و المغشوش عالما انتفى مفهوم الغش»؛ غش در صورتی محقق میشود که غاش عالم و مغشوشعلیه جاهل بـاشد. ازایـنرو، اگر هر دو عالم یا جاهل نسبت به واقع باشند، یا درصورتیکه غاش جاهل و مغشوش عالم نسبت به واقع باشد، مفهوم غش منتفی است. همچنین شیخ انصاری، حضرت امام خـمینی، آیـتالله منتظری، آیتالله تبریزی و آیتالله سبحانی این شرط را در تحقق غش لازم دانستهاند.
ب. غش بـه گـونهای باشد که بوضوح فهمیده نـشود: دومـین شرط در تحقق تدلیس این است که عیب یا نقص خفی باشد، ازاینرو در مواردی که عیب آشکار است یا از شأن آن این است که بـررسی شـود، اما مشتری کوتاهی کـرده، در مـلاحظه آن مسامحه کند، غش تحقق نمییابد. مشهور فقها ازجمله مقدس اردبیلی، صاحب جواهر، علامه حلی و آیتالله فاضل، خفا را در غش شرط میدانند؛ امـا در ایـن که درجه خفا تا چه حد است، آیتالله خویی میفرماید: «آن الغش لا يصدق لغه و لا عرفاً على الخلط الظاهر الذي لا تحتاج معرفته إلى إمعان النظر... فان ذلك لا يكون غشا... ثم إنه لا يعتبر في مفهوم الغـش انـحصار معرفته بـالغاش، فإن أكثر أفراد الغش يعرفه نوع الناس بإمعان النظر... نعم قد تنحصر معرفته بالغاش كمزج اللبن بـالماء غير ذلك من الموارد آلتی لا يطلع على الغش إلا خصوص الغاش فقط».
بـدین معنی که مقداری از خفا در مفهوم غش معتبر است؛ اما آنقدر خفا شرط نیست که فقط خود غـاش از آن آگـاه باشد و دیگران از آن اطلاع پیدا نکنند. آیتالله سبحانی در این زمینه میفرماید: غشی کـه آگـاهی از آن مـتوقف بر اختبار متعارف است، لکن مشتری کوتاهی میکند و اختبار نمیکند، موضوعا از غش خارج است، امـا درصورتیکه 1ـ کسی غیر از بایع از غش آگاه نمیشود 2ـ یا این که تنها اهل خـبره از آن مطلع میشود 3- یا ایـن کـه همه مردم با بررسی و دقت نظر میتوانند از آن آگاه شوند، غش و حرام است. در مقابل، آیتالله اراکی میفرماید: معتبر در مفهوم غش این است که سبب خفای امر بر طرف مـقابل گردد و در این صورت، تفاوتی بین عیب خفی و جلی نیست.
3ـ وجود قصد تدلیس: سومین شرط برای تحقق غش، این است که قصد تلبیس و فریب در بین باشد؛ زیرا غش از امور قـصدیه اسـت و مانند سایر مفاهیم قصدیه، محقق شدن آن تابع قصد است. البته در لزوم شرط مزبور برای صدق غش، میان فقها اختلافنظر وجود دارد. شیخ انصاری در تحقق غش، شرط حاضر را معتبر دانسته، مینویسد: «فـالعبره فـي الحرمه بقصد تلبيس الأمر على المشتري، سواء كان العيب خفيا أم جليا كما تقدم لا بكتمان العيب مطلقا، أو خصوص الخفي و آن لم يقصد التلبيس؛ آنچه در حرمت غش معتبر است، قصد تلبیس و پوشاندن امر بر مشتری است؛ خواه عیب خفی یـا جـلی بـاشد.
شیخ انصاری در ابتدا میفرماید ملاک در حرمت غش، قصد تلبیس اسـت؛ اما در ادامه میفرماید درصورتیکه عیب مبیع، خواه خفی یا جلی، باعث خروج آن از مقتضای خلقت اصلی گردد، عدم اعـلام ایـن عـیب از طرف بایع، ولو به قصد تلبیس نباشد، به معنای التزام به سـلامت آن اسـت و سکوت او غش و حرام است. صاحب ریاض در این زمینه میفرماید: «ثم لو غش لكن لا بقصده بل بقصد إصـلاح المـال لم يحـرم؛ للأصل، و اختصاص ما مر من النص بحكم التبادر بصوره القصد».
لذا اگـر فردی به قصد اصلاح مال غش کند، بدون این که قصد تلبیس داشته بـاشد، حـرام نـیست. آیتالله تبریزی در این زمینه بین عیب خفی و جلی تفصیل قائل میشود؛ ازایـنرو مـیفرماید:
1ـ اگر نقص بهگونهای باشد که بر کسی که مبیع را مشاهده و بررسی اجمالی مـیکند، مـخفی نـباشد، در این فرض، اگر کتمان و سکوت از آن، به فعل بایع و به قصد تلبیس امر بر مـشتری بـاشد، غش و حرام است؛ اما درصورتیکه به فعل دیگری یا به انگیزهای غیر از تـلبیس غـش صـورت گیرد، در این صورت اعلام آن واجب نیست.
2ـ اما عیبی که مخفی است؛ در صورت جهل مشتری بـه آن غـش و حرام است مطلقا؛ به معنای این که فرقی بین این که غـش بـه فـعل خودش باشد یا دیگری، به غرض تلبیس یا انگیزه دیگر باشد، در تمام این صور، اعـلام عـیب و نـقص واجب است. آیتالله تبریزی همچنان میفرماید اظهار آنچه سبب اغراء یا مـوجب وقـوع طرف مقابل در خلاف واقع گردد، غش و حرام است. محقق ایروانی در عـیب خـفی هـمچون آیتالله تبریزی بـیان مـیکند مناط غش، حصول التـباس اسـت. بنابراین درصورتیکه بایع به عیب عالم باشد، سکوت از بیان عیب غش و حـرام اسـت و در این مورد فرقی بین این کـه غـش به فـعل خـودش یـا دیگری، به غرض تـلبیس یا غیرآن باشد، نیست. اما در عیبی که آشکار است و لو این که بایع قصد تلبیس امـر بـر مشتری داشته باشد، موضوع غش مـنتفی اسـت.
در مـقابل آیـتالله خـویی، آیتالله اراکی، آیـتالله مـکارم و آیتالله سبحانی قصد تلبیس را شرط ندانسته و معتقد هستند غش از امور واقعی است که بدون قصد تـلبیس هـم مـحقق میشود. بـه نـظر مـیرسد از این جهت که غش همان خدعه و نیرنگ است، برای تحقق غش، قصد تلبیس و فریب لازم است و بدون آن غش محقق نمیگردد. بهعبارتدیگر، برای تحقق غش علاوه بر قـصد فعل، قصد تلبیس نیز باید وجود داشته باشد. ازاینرو، اگر دختری مادرزادی فاقد بکارت باشد، اما از آن بیاطلاع بوده، خود را متصف به دوشیزگی معرفی کند، عمل او غش نیست.
آیا غـش بـه سکوت محقق میشود؟
صاحب جواهر، شیخ انصاری، حضرت امام و آیتالله خویی قائل به وجوب اعلام در عیب خفی هستند. آیتالله تبریزی مـیفرماید درصـورتیکه عیب خفی باشد، سکوت از بیان عیب غش است و درصورتیکه عیب جلی باشد، اگر به قصد تلبیس این عمل را انجام داده باشد، سکوت غش خـواهد بـود. برخلاف محقق ایـروانی کـه در عیب جلی معتقد به وجوب اعلام نیستند. آیتالله سیستانی در این زمینه میفرماید حتی درصورتیکه عیب آشکار باشد، اگر بایع بداند که مـشتری در عـدم اعلام عیب به او اعـتماد کـرده و این عدم اعلام باعث اعتقاد او به سلامت مبیع گردیده است، سکوت بایع از بیان عیب غش است. ازاینرو در عیب خفی، سکوت بایع به طریق اولی غش است. در مقابل سید یزدی و آیـتالله اراکـی قائل به این هستند که غش یک امر وجودی است و سکوت صرفاً ترک اعلام است.
از این رو، سکوت از بیان عیب، خواه خفی یا جلی، نه نصح و نـه غـش است، و اعـلام این که معیوب یا دارای نقص است، واجب نیست؛ بلکه این وظیفه مشتری است که دقیق مبیع را بـررسی کند و از بایع یا شخص دیگری سؤال کند که آیا این مـبیع مـعیوب اسـت یا خیر. بله اظهار این که مبیع سالم و خالی از عیب است، غش است. در مورد صفت کمال نـیز مـیتوان اینگونه بیان کرد که اگر سکوت از عدم صفت کمال، التزام به وجود آن بـاشد، طـبق نـظر آیتالله خویی غش خواهد بود؛ بلکه طبق نظر آیتالله سیستانی حتی اگر التزام عرفی نـباشد، لکن بایع در وجود صفت کمال به بایع اعتماد کند، درحالی که چنین نـباشد، نیز عنوان غش صـادق اسـت.
حکم تکلیفی غش
غش بالاتفاق و به اجماع فقها حرام است و آیتالله خویی میفرماید حرمت آن از ضروریات مذهب مسلمین است؛ اما در مورد این که آیا غش بما هو و بوصف کونه غـشا حرام است یا این که غش فینفسه حرام نیست و به عنوان ثانوی حرام میشود، مشهور فقها از متقدمان و متأخران مانند شیخ انصاری، شهیدی، آیتالله فاضل، آیتالله تبریزی، آیتالله قندهاری، آیتالله سیستانی و آیـتالله سـبحانی قائل به حرمت غش بوصف کونه غشا هستند. از آنطرف، محقق ایروانی میفرماید غش موضوعیت برای حرمت نـدارد و از بـاب عناوین ثانوی همچون کذب و اکل اموال مردم بدون رضایت، حرام است. به نظر میرسد همانگونه که مشهور فقها فرمودهاند غش بما هو و بوصف کونه غشاَ حرام است.
کذب
کذب در لغت و اصطلاح: فیومی کذب را در لغت این گونه معنی کرده است: «خبر دادن از چیزی برخلاف آنچه هست کذب است و عمد و خطا در آن یکسان است». در علم بدیع به عنوان یکی از علوم زبانشناسی، تعاریفی از کذب و صدق ارائه شـده اسـت؛ نظام، صدق و کذب را «مطابقت بـا اعـتقاد و عـدم مطابقت با اعتقاد» میداند؛ لذا اگر فرد مشرک بگوید «الله واحد» کاذب است؛ زیرا این کلام اگرچه فینفسه صحیح اسـت؛ ولی مـخالف با اعتقاد شخص میباشد. جاحظ صدق را مطابق بـا واقـع و اعتقاد مخبر معا میداند و بر این اساس، بین صدق و کذب واسطه قائل شده است. صدق مطابق با واقع و اعـتقاد اسـت و کـذب مخالف با واقع و اعتقاد است و اگر چیزی مطابق یکی و مـخالف دیگری باشد «واسطه بین صدق و کذب» است.
توریه
ابن منظور توریه را ایـنگونه تـعریف کـرده است: به کار بردن لفظی که ظهور در معنایی دارد؛ اما معنای دیگری از آن اراده شده است. شیخ انصاری نیز توریه را اینگونه تعریف کرده است:
«توریه آن است که انسان در مـقام پنـهان کردن واقع، کلامی بگوید که مراد وی از آن، معنایی غیر از مفهوم ظاهری آن کلام باشد». فـقهایی چون محقق ثانی، شهید ثانی، امام خمینی، آیت الله خویی و رهبری در کتب خویش به این تعریف اشاره کردهاند. در مـورد ایـن کـه آیا توریه کذب است، بین فقها اختلاف نظر وجود دارد. مسأله تفاوت یا اینهمانی توریه بـا کـذب به تفاوت دیدگاهها در ملاک صدق و کذب باز میگردد. مشهور فقها مطابقت یا مخالفت مراد مخبر با واقع را ملاک صدق و کذب دانـسته، بـا حـکم به خروج موضوعی توریه از تحت عنوان کذب، آن را به لحاظ ماهوی متفاوت بـا کـذب میدانند. همچنین امام خمینی ملاک کذب را استعمال سخن در معنای مخالف با واقع دانسته و معتقد است تـوریه کـننده، کلام خود را در معانی موافق با واقع به کار میبرد. بنابراین از دیدگاه ایـشان تـوریه، کذب نخواهد بود. بـرخی از فـقها هـمچون میرزای قمی و رشتی مطابقت یا مخالفت ظـاهر کـلام (برداشت مخاطب) را ملاک در تعیین صدق و کذب شمردهاند و ازاینرو به اینهمانی بودن کذب و تـوریه حـکم کردهاند. صاحب جـواهر نـیز در پارهای از مـوارد، تـوریه را عـرفاً مصداق کذب شمرده است و بنا بـر دیـدگاه او، عنوان کذب بر افعالی که اثر کذب را دارند، خالی از اشکال نیست؛ زیـرا عـرف از کذب، القای خصوصیت میکند و حکم آن را بـه هر آنچه فایده کـذب در آن مـشاهده شود، میدهد. بـنابراین، از ایـن جهت که معیار در مخالفت و مطابقت خبر با واقع، مراد متکلم است نه فـهم مـخاطب، توریه علیالظاهر کذب نخواهد بـود؛ زیـرا بـحث این است کـه آیـا فیالواقع و در مقام ثبوت، تـوریه دروغ اسـت یا خیر؟
و از این جهت که مراد متکلم در توریه مطابق واقع است، کذب نخواهد بود. بـله در مـقام اثبات، معیار، ظاهر کلام و فهم مـخاطب اسـت که از ایـن جـهت، تـوریه کذب خواهد بود؛ امـا مراد ما مقام ثبوت و واقع است.
صـدق و کذب در فقه
مشهور فقها همچون امام ره صدق را به «مطابقه الخبر للواقع» و کذب را به «عدم مطابقه الخبر للواقع» تعریف کردهاند و مطابقت یا عدم مطابقت با اعتقاد مخبر را دخیل در تـعریف نـدانستهاند؛ زیـرا جمله خبری برای بیان تـحقق نـسبت در خـارج وضع شده است؛ پس اگر خبر، مطابق با آن نسبت خارجی و واقعی باشد، صادق است و اگر مطابق با آن نباشد، کاذب است. در مـورد ایـن کـه مراد از خبر، ظاهر آن است یا مراد متکلم، اخـتلاف وجـود دارد: شیخ انصاری، آیتالله خویی، غروی اصفهانی، امام ره و رهبریمطابقت یا مخالفت مراد مخبر با واقع را دخیل در صدق و کذب دانستهاند. میرزای قـمی و میرزای رشتی مطابقت یا مخالفت ظاهر کلام را ملاک شمردهاند. ثمره این بحث در توریه مشخص میشود. بـه ایـن صـورت که اگر مراد از خبر، ظاهرآن باشد توریه کذب خواهد بود؛ امـا اگـر مراد متکلم منظور باشد، توریه دروغ نخواهد بود.
چنانچه در تعریف کذب آمده است، شیخ انصاری کذب را مـحدود بـه لفـظ کرده است و آیتالله خویی نیز افعال را به آن افزوده است. در ایـن میان امام همانند محقق خویی، کذب را علاوه بر قول و لفظ شامل افعال دانسته اسـت؛ بـا ایـن تفاوت که بنابر دیدگاه وی، هر چیزی که بتواند جای جمله خبری قرار گیرد و جـنبه حـکایت داشته باشد، مشمول این عنوان میگردد. ازاینرو حتی اشاره، کـتابت و سـکوت نـیز متصف به صدق و کذب میشود. همچنین بعضی دیگر از محققان قائلند درصورتیکه سکوت بر خـلاف واقـع دلالت کند، عنوان کذب محقق میشود؛ بنابراین هرگونه خبر، فعل یا سکوتی کـه دلالت بـر خـلاف واقع درباره روابط دوستی یا جنسی پیش از ازدواج، ازدواج سابق و بکارت دختر داشته باشد، کذب محسوب مـیشود و در مـورد این که اصل اولی در کذب، حرمت است، تردیدی نیست اما این سؤال مـطرح مـیشود کـه آیا در مورد مسائل مربوط به پیش ازدواج میتوان توریه کرد؟
حکم فقهی توریه
بر اساس دیدگاه فقهایی که توریه را مصداق کـذب مـیدانند(میرزای قمی، میرزا حبیبالله رشتی و مرحوم نائینی)، به همان ادله حرمت کذب توریه نیز حرام است؛ امـا بـنا بر دیدگاه کسانی که توریه را کذب ندانستهاند، آیا توریه حرام است؟ مشهور فـقها قـائل بـه عدم حرمت توریه هستند، مگر درصورتیکه عـنوان ثـانوی برآن عارض شود. آیتالله خویی قائل به جواز توریه است؛ زیرا بـه لحـاظ موضوعی آن را خارج از عنوان کذب مـیداند و در مـقام اثبات ایـن سـخن بـه برخی روایات استدلال میکند. امام خـمینی و رهـبری نیز با توجه به اصل عدم حرمت و کـافی نـبودن ادله حرمت توریه، حکم به ابـاحه کرده و برای اثبات ایـن حـکم به اطلاق برخی روایات اسـتدلال کـردهاند. به نظر میرسد توریه کذب نیست؛ اما از باب تنقیح مناط مـفاسدی ازجـمله سلب اطمینان، از بین رفتن آبـرو، کـم شـدن ارزش انسان، فساد مـروت و ایـن که قول او همیشه مـتهم اسـت مختص کذب نیست و در توریه نیز وجود دارد و مؤید حرمت توریه روایاتی است که در پارهای از مـوارد کـذب را به جهت اضطرار اجازه داده است، امـا امـام علیهالسلام نـفرمودهاند در ایـن صـورت توریه نمایید، درحالیکه تـا زمانی که ارتکاب جایز شرعی ممکن باشد عقل ارتکاب حرام را اجازه نمیدهد.
یافته های پژوهش
سـؤال اول در ایـن تحقیق عبارت است از این که آیــا اظـهار خـلاف واقـع یـا سکوت دختری کـه مـطابق تعریف باکره محسوب نمیشود یا دارای روابط دوستی یا جنسی پیش از ازدواج بوده است ولو این که واجد پرده بـکارت بـاشد یـا دختری که سابقا ازدواج کرده است، در برابر خـواستگار «غـش و تـدلیس حـرام» مـحسوب مـیشود یا خیر؟ آیتالله محسنی قندهاری بر حرمت اظهار باکرگی چنین استدلال میکند:نلا إشكال في حرمه الغش بين المسلمين ...و آن التدليس من أفراد الغش... فإظهار الفتاه وصف البكاره لزوجها تـدليس محرم، سواء خلقت غير باكره أو فقدت بکارتها بحرام أو بغصب أو في نوم و نحوه أو بحادث». بله اظهار صفت کمال با علم به فقدان آن تدلیس محسوب میشود؛ اما درباره ایـن کـه آیا سکوت نیز تدلیس است یا خیر، میتوان نتیجه گرفت:
الف. در مورد روابط دوستی و جنسی پیش از ازدواج که دخول صورت نگرفته باشد، از این جهت که این دو مورد عیب محسوب نـمیشوند، سـکوت و عدم بیان واقع، تدلیس و غش محسوب نمیشود؛ اما اظهار خلاف واقع، به معنای این که اگر مورد سؤال قرار گیرد و اظهار خلاف واقـع کـند، از این جهت که یک صـفت کـمالی را اظهار کرده است که در واقع مفقود است، به نظر مشهور فقها غش و حرام است.
ب. اما ازدواجهای سابق، اعم از دایم یا موقت؛ درصورتیکه صـرف آشـنایی برای مدتی حتی بـا اجـرای صیغه عقد ازدواج بوده باشد، از این جهت که عدم آن صفت کمال محسوب نمیشود، سکوت یا اظهار خلاف واقع در این مورد غش و تدلیس نیست؛ اما درصورتیکه ازدواج سابق همراه با رابطه جنسی یـا ازاله بـکارت همراه بوده باشد، در قسم بعد آن را بررسی خواهیم کرد.
ج. دخترانی که رابطه جنسی نزدیک و پرخطر داشته باشند:
1ـ درصورتیکه مدخوله نبودن، صفت کمال محسوب شود، کما این که آیتالله گلپایگانی، امـام (ره)، آیـتالله فاضل قـائل هستند، در این صورت، سکوت تدلیس نیست. بله درصورتیکه اظهار خلاف واقـع کند، غش و حرام است.
2ـ اما اگر مدخوله بودن، نقص و عیب مـحسوب شـود، کـما این که آیتالله سیستانی و مکارم قائل هستند؛ در این صورت اگر دخـتری اظـهار عدم رابطه جنسی کند، یقینا غش و حرام است؛ اما اگر سکوت کند، سـید یـزدی و آیـتالله اراکی معتقد هستند که سکوت اشکال ندارد؛ اما مشهور فقها ازجمله شیخ انصاری، آیتالله خـویی، آیتالله سیستانی و تبریزی معتقدند درصورتیکه سکوت او همراه با التزام به سلامت باشد، بـه معنای این که اگـر در عـرف بنای عقلا بر این باشد که سکوت دختر التزام به سلامت است، عدم بیان غش است؛ اما اگر عرفاً سکوت همراه با التزام به صحت نیست، عدم بیان غش نیست.
د. دخـترانی که فاقد پرده بکارت باشند: در صورتی که در اثر رابطه جنسی پرده بکارت خویش را از دست داده باشد، حکم آن در قسم قبل بیان شد؛ اما اگر در اثر غیر رابطه جنسی، به طور نمونه مادرزادی، ورزش، پرش و مانند آن بـاشد، مـطابق تعریفی که از بکارت شد، این دسته از دختران فاقد بکارت نخواهند بود. این گروه از دختران در صورتی که نسبت به نداشتن پرده بکارت خویش اطلاع نداشته باشند، عدم بیان آن یقینا تدلیس محسوب نـمیشود؛ زیـرا نسبت به آن علم ندارند، اما دختری که از نبود پرده بکارت خود اطلاع دارد، سکوت از بیان آن مادامی که خواستگار وجود پرده بکارت را شرط نکند، اشکال ندارد و غش محسوب نمیشود؛ زیرا بر اسـاس تـعریفی که از بکارت ارائه شد، این دسته از دختران غیر باکره محسوب نمیشوند. بله در صورتی که خواستگار به طور خاص وجود پرده بکارت را شرط کند، در این صورت، سکوت از بیان آن و اظهار خلاف واقع غـش و تـدلیس مـحسوب میشود.
اما پسرانی که روابـط دوسـتی یـا جنسی پیش از ازدواج داشته باشند، از این جهت که این موارد در پسران عیب محسوب نمیشود، سکوت و عدم بیان آن تدلیس حرام محسوب نمیشود؛ امـا اظـهار خـلاف واقع در صورتی که مورد سؤال قرار گیرد، از ایـن جـهت که صفت کمالی را اظهار کرده که در واقع فاقد آن است، غش و حرام محسوب میشود. در مورد ازدواج سابق پسران، اعم از موقت یـا دایـم در صـورتی که صرف عقد و آشنایی بوده باشد، از این جهت که عـدم آن صفت کمال محسوب نمیشود، سکوت یا اظهار خلاف واقع در این مورد غش و تدلیس نیست؛ اما اگر همراه بـا رابـطه دوسـتی یا جنسی بوده باشد، حکم آن گذشت.
سؤال دوم عبارت است از این کـه آیـا اظهار خلاف واقع یا سکوت دختری که مطابق تعریف باکره محسوب نمیشود یا دارای روابط دوستی یـا جـنسی پیـش از ازدواج بوده است ولو این که واجد پرده بکارت باشد یا دختری که سابقا ازدواجـ کـرده اسـت، در برابر خواستگار «کذب» محسوب میشود یا خیر؟
مشهور فقها کذب را به معنای عدم مطابقت خـبر بـا واقـع میدانند. امام ره و آیت الله خویی در صورتی که فعل و سکوت جنبه حکایت از واقع داشته باشد، آن را مـتصف بـه صدق و کذب میدانند. بنابراین، هر گونه اظهار خلاف واقع در زمینه روابط دوستی و جـنسی پیـش از ازدواج، ازدواج سـابق و نداشتن پرده بکارت، به طور حتم کذب است؛ اما در این که سکوت در این زمـینه نـیز مصداق کذب است یا خیر، اختلاف است:
الف. دستهای از فقها همچون شیخ انـصاری و لغـویان کـه کذب را صرف اخبار میدانند، سکوت را متصف به صدق و کذب نمیدانند.
ب. فقهایی همچون حضرت امـام ره، آیـتالله خویی و علیدوست سکوت را در صورتی که جنبه حکایت از واقع داشته، به معنای التـزام بـه واقـع باشد، نیز مصداق کذب و حرام میدانند.
در این که آیا میتوان در این زمینه توریه کرد یـا خـیر، هـمان گونه که گذشت، توریه مطابق نظر مشهور فقها از جمله آیت الله خویی، حـضرت امـام و رهبری موضوعا از کذب خارج است و از این جهت میتوان توریه کرد؛ اما از باب تنقیح مناط، مفاسد کـذب را شـامل میشود. از این رو، توریه در امر خطیری مانند ازدواج، همان مفاسد دروغ را دارد و از این جهت حرام اسـت.
لینک کوتاه https://b2n.ir/420403
منابع:
بررسی فقهی پنهانکاری و اظهار خلاف اسرار پیشاازدواج در فرایند خواستگاری - حمید رفیعی هنر و علی بیات
سیر تاریخی اصطلاح تدلیس در حدیث - مجید معارف و سید مهدی لطفی
مفهوم تدلیس و فریب و جایگاه آن در حقوق ایران، انگلیس و فقه امامیه - سید امیر مهدی امین
دیدگاه