امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 273741
۲۴۱۵
۱
۰
نسخه چاپی
Sheryl Sandberg

شریل سندبرگ مدیر ارشد فیس بوک را بشناسید

شریل سندبرگ، مدیر ارشد فیس بوک و یکی از بانفوذترین زنان در امور تجاری جهان است.

شریل سندبرگ | مدیر ارشد فیس بوک

شریل سندبرگ - من در 24 مارس 2008 کارم را در شرکت فیس بوک آغاز کردم. فراموش نمیکنم که در نخستین روز هنگام رانندگی به طرف شرکت وجودم از شور و هیجان لبریز و کمی مضطرب و عصبی بودم. موضوع خاصی آزارم نمی داد. تنها از چالشی که پیش رو داشتم می ترسیدم. بعد از شش سال کار در گوگل در امور فنی ماهر و کار کشته بودم. بعلاوه بارها به مناسبت های مختلف با مارک زاکربرگ مدیر عامل فیسبوک جلسه داشتم، او را به خوبی می شناختم و یقین داشتم برای متحقق ساختن اهداف فیس بوک با یک دیگر همسو و هماهنگیم؛ با وجود این به خاطر مخاطرات شغل جدیدم، مثل دریایی که امواجش متلاطم شده، دچار اضطراب و تشویش بودم. نگران بودم مبادا به موفقیت هایی نظیر آن چه در گوگل تجربه کردم دست نیابم. پس از رسیدن به محوطه دفتر مرکزی فیس بوک اتومبیلم را پارک کردم، وارد ساختمان شدم و به یک فضای اداری باز قدم گذاشتم. میزم درست رو به روی میز مارک بود. چند تکه مبل و وسایل صوتی و تصویری در گوشه و کنار اتاق قرار داشت. اما هیچ تصویر و یا نموداری روی دیوار مشاهده نمی شد. در صورتی که امروزه آن دیوار ها مملو از پوستر هایی است که ضمن توصیف رسالت شرکت کارکنان را ترغیب می کند دست به ماجراجویی بزنند و در قلمرو مجهول و ناشناخته ای که هیچ تضمینی برای آن نیست گام بردارند.

شریل سندبرگ

می دانم نصیحت به افراد برای این که از هیچ چیز نترسند بی فایده است. راستش را بخواهید خودم هم در پذیرفتن این مطلب دچار مشکل هستم. اما این ضرورت را حس می کنم که زنان باید در تمام مراحل زندگی با اهریمن ترس بجنگند. مثلا در کلاس درس از بلند کردن دست شان برای طرح هر پرسش نهراسند. هنگام ورود به جلسه از نشستن سرجای خودشان و اظهار نظر پیرامون هر موضوع هراس به دل راه ندهند. از جست و جو برای یافتن یک شریک زندگی که ایشان را در تحقق آرمان ها و رویاهایشان یاری کند نهراسد. از این که به طور کامل در امور شغلی شان موفق و سربلند نشوند نترسند. به هر حال زنان با غلبه بر این ترس ها می توانند به بخش عمده اهداف شخصی و حرفه ای شان جامه عمل بپوشانند.

من پنج سال پیش و در آغاز کارم در فیسبوک بر ترسی که تمام وجودم را فرا گرفته بود غلبه کردم و اکنون نوبت شماست که به این کار مهم و حیاتی دست بزنید. برای این منظور از خود بپرسید:« اگر نمی ترسیدم چه می کردم؟» سپس آن کار ها را عملی کنید.

چند سال پیش یکی از جلسات تیم گینز، مدیر امور مالی فیسبوک، را اداره کردم. ما پانزده نفر از مدیران اجرایی سیلیکون ولی را برای صرف صبحانه و بحث پیرامون امور اقتصادی دعوت کردیم. گینز به اتفاق چهار تن از مدیرانش، دو مدیر ارشد و دو مدیر میانی، در این جلسه حضور داشت. پس از سلام و احوال پرسی من از میهمانان تقاضا کردم در بوفه سالن از خود پذیرایی کنند. مدعوین، عمدتا آقا، با بشقاب غذایشان سرمیز بزرگ کنفرانس نشستند. تیم آقای گینز، همه خانم، آخر از همه ظرف غذایشان را برداشتند و روی صندلی های کنار سالن نشستند. من از سر جایم بلند شدم و به آنان گفتم که بیایند و مثل ما سرمیز کنفرانس بنشینند. اما آنان به لبخندی بسنده کردند و در صندلی های حاشیه سالن باقی ماندند.

آن چهار زن نیز مثل سایر مدعوین حق داشتند سرمیز کنفرانس بنشینند و به طور جدی در جلسه شرکت کنند. اما به دلیل جایی که برای نشستن انتخاب کرده بودند بیشتر به تماشاچی شباهت داشتند تا شرکت کننده در کنفرانس. بعد از جلسه آنان را به کناری کشیدم تا این نارسایی را به آنان خاطر نشان کنم. گفتم حتی اگر از آنان دعوت نمی شد که بیایند و پشت میز کنفرانس بنشینند باید این کار را می کردند در صورتی که حتی با تأکید من هم از انجام این کار سرباز زدند.

نخست از اظهار نظرم تعجب کردند. اما بعد خطایشان را پذیرفتند. این ماجرا مرا در بحر تأمل فرو برد؛ دریافتم که اغلب زنان تحت تأثیر دید قالبی، مفروضات، تعصب و عقاید خشک با نوعی جنگ روانی دست به گریبانند. بررسی ها نشان می دهد که بیشتر زنان قابلیت های خود را کمتر از آن چه هست برآورد می کنند و بعکس مردان عملکردشان را بیشتر از آن چه به واقع هست توصیف می کنند.

علت آن است که اغلب زنان تنها بخشی از ماهیت خود را به رسمیت می شناسند و به خاطر فقدان اعتماد به نفس و ابراز وجود، در زمینه های مختلف خود را انسانی ناشایسته و بی کفایت به شمار آورده و با درونی کردن پیام های منفی که در طول زندگی دریافت کرده اند به ملاحظه کاری، رودربایستی روی آورده و قدرت طلبی، ماجراجویی و نیرومند تر از مردان بودن را کاری ناپسند می دانند و تصور می کنند که باید بخش عمده وقتشان را به کار در خانه و مراقبت از فرزندان اختصاص دهند. و به مصداق ضرب المثلی معروف که می گویند:«آب چاله را می جوید.» چون به پیشرفت اندک در زندگی قانع اند، سهم شان از ثروت، موهبت و فراوانی به همان اندازه اندک خواهد بود.

اگر هوشمندی، اقتدار و منزلت را از خود دریغ کنید، چگونه انتظار دارید دیگران این موهبت ها را به شما ارزانی کنند.

هنگام ارزشیابی کار دانشجویان رشته جراحی وقتی نظر آنان را درباره عملکردشان جویا شدند، دانشجویان دختر نسبت به همکلاسی های پسرشان به خود نمره پائین دادند. در صورتی که ارزشیابی استادان نشان داد که نتیجه کار دختر ها از پسر ها بهتر بود. در بررسی دیگر که با شرکت چند هزار کاندیدای بالقوه سیاسی انجام گرفت، با وجود برابری لمتیاز های گروه زنان و مردان، آقایان 60 درصد بیشتر از خانم ها فکر می کردند برای اداره دفاتر سیاسی حائز شرایطند. اگر از یک مرد دلیل موفقیت هایش را بپرسید آن را به هوش، استعداد و قابلیت های باطنی اش نسبت می دهد و اگر همین پرسش را با یک زن در میان نهید پیروزی هایش را ناشی از شانس، یاری و مساعدت دیگران و سایر عوامل بیرونی به شمار می آورد.

مردان و زنان در توصیف ناکامی هایشان نیز با هم تفاوت دارند. اغلب مردان شکست شان را ناشی از فقدان مطالعه و بررسی کافی و یا عدم شور و انگیزه معرفی می کنند. بعکس زنان علتش را عدم قابلیت های باطنی شان می پندارند و در حقیقت دست رد به استواری و ارجمندی شخصیت شان می زنند.

ای کاش می نوانستم تمام زنان همکارم را متقاعد کنم که به استعداد ها و قابلیت هایشان ایمان آورده و راهی برای تجلی آن ها بگشایند و تحت هیچ شرایطی موفقیت شان را به افراد و عوامل دیگر نسبت ندهند.

اغلب زنان به خاطر سربلندی همسر و فرزندانی که ممکن است هنوز وجود خارجی نداشته باشد از پیگیری طرح ها و اهداف شغلی شان خودداری کرده و بر روی آن ها خط بطلان می کشند. بعلاوه بسیار کمتر از همکاران مرد خود به دنبال کسب پست و مقام هستند. علت آن است که کم خودبینی در اعماق ذهن ناخودآگاهشان کمین کرده و با زنجیره هایش آنان را در قید خود دارد و آنان اغلب این موانع درونی را نادیده انگاشته و کمتر درباره آن حرف می زنند. در طول زندگیم بارها درباره نابرابری حقوق زن و مرد در محیط کار شنیده ام و این که داشتن شغل و مسئولیت های خانوادگی به طور همزمان تا چه اندازه شاق و دشوار است.

همچنین با رویدادهایی روبه رو بوده ام که نشان می داد تحت تأثیر عدم اعتماد به نفس و خودباوری خودم را عقب نگه داشته ام و بعد ها فهمیدم که اغلب زنان نسبت به مردان در مصاف با مشکلات اعتماد به نفس کمتری از خود نشان می دهند و درونی کردن شکست و ناامنی در انجام کارهای آتی شان نیز تأثیر می گذارد. به طور مثال دیوید، برادرم با وجود این که دو سال از من کوچکتر است و ما هر دو با یک روش تربیتی بزرگ شده ایم از اعتماد به نفس بیشتری بهره مند است. فراموش نمی کنم که ما یک بار در دوران دبیرستان هردو قرار ملاقاتی برای شنبه شب داشتیم که عصر همان روز لغو شد.

من تمام تعطیلات آخر هفته را زانوی غم در بغل گرفتم و تمام عرصه ذهنم را به دست نومیدی و غصه سپردم و با مهم شمردن و تقویت آن جز تحلیل نیروها و تضعیف قوای جسمانی و خسته کردن اعصابم چیزی دستگیرم نشد. در صورتی که دیوید با خنده و شوخی با این مشکل رو به رو شد و گفت دخترک بیچاره یک فرصت طلایی را از دست داد و بعد هم رفت و با دوستانش بسکتبال بازی کرد. من همیشه به شوخی به دیوید می گفتم که ای کاش برای چند ساعت هم که شده می توانستم از ظرفیت روحی او برخوردار بوده تا در برابر بحران های زندگی خود را نبازم و شخصیت خود را حفظ کنم. به این واقعیت چشم گشوده بودم که افراد بهره مند از ظرفیت روحی بالا همواره آرام و متمرکزند.

به زنان توصیه نمی کنم که مانند مرد ها رفتار کنند. به آنان تجویز می کنم آن چه را که افراد صرف نظر از مرد و یا زن بودنشان انجام می دهند ارزیابی کرده و از الگوهای درست پیروی کنند.

اشخاص متکی به نفس در هر شرایطی احساس شادمانی و سرور می کنند؛ حس می کنند که برای به انجام رساندن همه آرزوهایشان وقت و انرژی و فرزانگی دارند و تمام آن چه را که اکنون برای کامروایی نیاز دارند در اختیارشان است. بعکس افراد فاقد اعتماد به نفس گویی نیروی مخالفی در باطن دارند که تا می خواهند دست به کاری بزنند صدایی در گوششان زمزمه می کند:«آنچه در زندگیت پیش می آید که دست تو نیست. تو اقتداری بر اوضاع و شرایط نداری؛ حد و مرز خود را بشناس و پایت را از گلیم خود درازتر نکن.» واقعیت این است که همه ی ما کم و بیش بعضی یا بخشی از این دیدگاه منفی یا نگرشی شبیه به آن را پذیرفته ایم و این اندیشه ها در دنیای ما، به خصوص در میان زنان، رایج و متداول است.

به همین دلیل در قضاوت های خویش بر بینش و سلیقه شخصی خود تکیه نمی کنیم، تبلور آرمان ها و کلام خود نیستیم. در موقعیت هایی که با آن روبه رو هستیم خود را دست کم می گیریم و فکر می کنیم از عهده انجام شان بر نمی آییم. وقتی در جلسه ای قصد داریم شفاف و بی پرده اظهار نظر کنیم با نوعی ترمز در رفتار و اندیشه هایمان روبه رو هستیم، که ما را از انجام آن کار باز می دارد. در حالی که اغلب همکاران مردمان که کنارمان نشسته اند این مشکل را ندارند. تردیدی نیست برای اینکه بر زندگیمان تسلط آگاهانه داشته باشیم و شخصا مسئول هدایت و گرایشی باشیم که برای خود برمی گزینیم ضرورت دارد به تصفیه درونی خود پرداخته، رسوبات ترس و تردید را از زوایا و اعماق باطن مان پاک و مصفا ساخته و به استعداد ها و قابلیت هایمان ایمان بیاوریم.

شریل سندبرگ

خود کم بینی فضایی آکنده از محدودیت ها و تنگنا ها به وجود می آورد.

اغلب زنان مایلند افکار، آرمان ها و طرح هایشان را به مرحله اجرا بگذارند اما فکری می کنند ولی کار دیگری انجام می دهند. میان اندیشه و کنش شان شکاف هست که باید مثل من پلی بر روی این شکاف ببندند و اندیشه شان را به کنش پیوند دهند. از سوی دیگر در بسیاری از شرکت ها و سازمان ها مادام که تمایلات زنان با حد و مرزهای از پیش تعریف شده هماهنگ باشد، آنان خوب و شایسته و قابل احترامند. اما به مجرد اینکه از شور و انگیزه کامل که با این حد و مرزها هماهنگ نیست، بهره مند باشند، برای آن مجموعه فردی خودمحور و ناهماهنگ تلقی می شوند.

این نکته را آویزه گوش کنید: تنها ذهنی که بدون ملاحظه کاری، بدون مانع و بدون ترس است آفرینندگی را در خویشتن دارد، اگر این مطلب را ادراک کنید کل زندگی تان دگرگون می شود و روابط تان با همکاران، همسرتان و سایر افراد معنایی کاملا متفاوت می یابد.

اگر می خواهید با ترس و تردید دست و پنجه نرم کنید و آن را با قدرت نهفته در باطن از پیکرتان بیرون رانید باید با سلاح شهامت و مخاطره جویی مجهز شوید.

بارها با این پرسش از سوی زنان روبه رو بوده ام که:«من برای کاری جدید و نوظهور فکر، طرح و ایده جالبی دارم. اما نمی دانم از کجا آغاز کنم لطفا به من بگویید چگونه آن را عملی سازم.» و پاسخ من به این زنان آن است که برای غلبه بر احساس بی کفایتی و ناشایستگی نخست باید خطر این صفت زمینگیر کننده را مثل خطر مار کبرا جدی بگیرید. به هر حال طرح این سؤال که:«چگونه این کار را بکنم؟» پرسشی است ناشی از احساس ضعف و حقارت و شما مادام که خود را شایسته و برازنده انجام کاری ندانید، روش انجام آن کار را پیدا نمی کنید.

بر این اساس اگر بگویید:«من هنگام حضور در جلسه اغلب درباره موضوع مورد بحث بیشتر از همکارانم، که اغلبشان مرد هستند، می دانم، اما به راحتی نمی توانم افکار، طرح ها و پیشنهاداتم را مطرح کنم، خواهشمندم به من شیوه عملی رها شدن از شر این احساس حقارت را بیاموزید.» تردید نکنید که به خود کم بینی تان ادامه خواهید داد. برای رهایی از این احساس زمینگیر کننده ضرورت دارد در غیاب دید قالبی، فرضیات و عقاید خشک این نارسایی را ریشه یابی کنید. در غیر این صورت اگر تمام مساعی و تلاش تان را هم به کار گیرید ذات و جوهره احساس بی لیاقتی تان را پیدا نمی کنید این نارسایی باید اکتشاف شود تا راه برای رهایی از آن هموار گردد. فراموش نکنید که مانع و تضاد تنها زمانی پدیدار خواهد شد که به قدر کفایت احساس شایستگی نکنید.

در چنین شرایطی خواهان انجام کاری هستید و در همان زمان از انجام آن کار می ترسید و یا نیمی از وجودتان مایل به انجام کاری دیگر است. به هر حال کوشش صرف برای حقیر نبودن نمی تواند به شما احساس شایستگی بدهد. لازم است تمام عواقب و پیامد های ناشی از احساس ناشایستگی تان را به روشنی درک کنید؛ مثلا به این نکته توجه کنید که بی تفاوت از کنار بسیاری از فرصت ها می گذرید. زیرا معتقدید بد اقبال و ضعیف و بی ارزشید. آنگاه با خود کم بینی، این دشمن لانه کرده در ضمیر باطن تان به پیکار برخیزید و او را از آن جا بیرون کنید تا بتوانید ایده ها و افکار شجاعانه و مثبت و روشن را بدان بسپارید.

فقدان اعتماد به نفس نیز مثل بسیاری از چیز های دیگر تابع قانون جذب است. وقتی منفی و هراسان و مضطرب هستید و احساس ناامنی می کنید، همان تجربه ها و موقعیت ها و مردمانی را که می خواهید از آن ها بپرهیزید، به خود جذب می کنید. بعکس اگر اساسا گرایشتان مثبت باشد و منتظر و آرزومند شادی و رضایت و سعادت باشید، مردم و رویداد ها و اوضاع و شرایطی را به خود فرا می خوانید که با توقعات مثبت شما همنواست. به هر حال احساس ناشایستگی و بی کفایتی یک مانع و گرهگاه روانی است که نمی گذارد به خیر و صلاح خود بیندیشید. باید در ژرف ترین سطوح ذهن باور کنید که بهترین گزینه ممکن برای احراز فلان مقام و موقعیت هستید تا قانون تشعشع و جاذبه راه را برای تصدی آن برایتان صاف و هموار کند.

وانمود کنید که از اعتماد به نفس بهره مندید تا این احساس را به دست آورید.

یکی دیگر از روش های مؤثر برای مقابله با احساسات منفی و ارتقاء اعتماد به نفس آن است که وانمود کنیم از اعتماد به نفس قابل توجهی بهره مندیم. من این نکته را در دهه 1980 که مربی آیروبیک بودم کشف کردم. یکی از مفاهیم آیروبیک آن است که شما باید به مدت یک ساعت متبسم باشید و لبخند را فراموش نکنید. بعضی از روز ها به طور طبیعی خنده بر لب دارید. اما روزهایی که اخمو و بداخلاق هستید اگر به صورت تصنعی لبخند بزنید پس از یک ساعت احساس سرور و شادمانی خواهید کرد. زیرا میان تن و ذهن ارتباطی مدام برقرار است. اگر نظام اعتقادی شما (در سطح هشیار یا ناهشیار) چنین باشد که در وضعیتی معین، شادمانی مناسب و قابل توجیه است، مغز همین علامت را به بدن مخابره می کند، بدن نیز مجبور است علایم شادی و سرور را از خود نشان دهد. بر این اساس سریع ترین راه برای تغییر حالت، تغببرات جسمانی است. این یعنی راه رفتن، صحبت کردن، حالت چهره، دیدن، نفس کشیدن و غیره در تغییر روحیه و تصاویر ذهنی انسان بسیار مؤثر است. بنابراین اگر طرز صحبت کردن، طرز نشستن و برخاستن و سایر حالات و حرکات افراد متکی به نفس را تقلید کنید، به طور دقیق همان پیام را به دستگاه اعصابتان ارسال کرده و شاهد همان رفتار خواهید بود.

تحقیقات انجام شده کاربرد مفید و مؤثر این استراتژی را به اثبات رسانده است. بر اساس پژوهش های اخیر وقتی کسی ژست های قدرتمند بودن می گیرد. مثلا با قدم های استوار، گردن افراشته و چهره ای مصمم و مطمئن راه می رود، به مدت دو دقیقه هورمون قدرت (تستوسترون) بالا می رود و میزان هورمون استرس (کورتیزول) پایین می آید و در پی آن فرد احساس قدرت و مسئولیت بیشتری کرده و تاب و تحمل بیشتری در برابر خطرات از خود نشان می دهد. به این ترتیب تغییری ساده در حالت بدن به تغییری بزرگ در رفتار می انجامد. من پس از آگاهی از این تکنیک هرگاه در جلسات موضوعی مطرح می شد که با نقطه نظرهایم مغایرت داشت بر خلاف گذشته احتیاط و شرم و حیا را کنار گذاشته و پس از نفسی عمیق دستم را بلند می کردم. بعد ها باتقلید از صحبت کردن، نشستن و راه رفتن و سایر حرکات افراد نیرومند و متکی به نفس که با آنان سروکار داشتم این روحیه مهم و تعیین کننده را در خود تقویت کردم. البته قبل از هرچیز باید (هشیارانه و یا در سطحی ناهشیار) به شایستگی خود ایمان بیاورید و خواسته تان را حق طبیعی و حق حیات تان بدانید.

ما در عصر مادران و مادربزرگانمان که فرصت های شغلی به شدت محدود بود زندگی نمی کنیم.

شریل سندبرگ

با توجه به سرعت تغییر در دنیای کنونی، بهره گیری از فرصت ها بیش از پیش اهمیت یافته است. تعداد محدودی از مدیران فرصت دارند شرایط همه متقاضیان یک شغل را به دقت بررسی کنند. به همین دلیل افراد خجول، محتاط و یا کسانی که جهان را با قالب ذهنی محدودیت ادراک می کنند شانس کمتری برای دست یابی به آن مشاغل دارند. بعکس افرادی که خود را موفق، توانا، متمول و کامروا حس می کنند دیر یا زود آن فرصت ها در دسترس شان قرار می گیرد و به مراد دلشان می رسند. یک بار خبرنگاری از مدیر فناوری فیسبوک پرسید:«مهم ترین درسی که از اشتباهات گذشته تان آموختید چه بود؟» و او در پاسخ گفت:«در آغاز کارم به بسیاری از فرصت ها نه گفتم زیرا تصور می کردم که آن زمینه ها در تخصص من نیست و یا با رشته تحصیلی ام مغایرت دارد. اما اکنون پس از گذشت سال ها وقتی گذشته ام را مرور می کنم به این نتیجه می رسم که در واقع ناباوری نسبت به استعداد ها و قابلیت هایم به من اجازه نداد آن پست ها را احراز کنم.»

حمایت همسرتان ضروری است

به اعتقاد من مهم ترین تصمیم شغلی یک زن در زندگی اش این است که آیا می خواهد شریک زندگی داشته باشد یا خیر، و در صورت پاسخ مثبت تعیین کند که این شخص چه خصوصیاتی باید داشته باشد. من حتی یک زن را نمی شناسم که بدون حمایت شوهرش در تمام سطوح، امور خانه، مراقبت از بچه ها و غیره به مقام مدیریت و رهبری رسیده باشد. بر خلاف این اعتقاد متعارف که تنها زنان مجرد می توانند به مقامات بالای هر سازمان برسند، اکثر مدیران موفق زن، متأهل هستند. در یکی از شرکت های معروف جهان از 28 زن مدیر عامل، 26 نفر آنان متأهل، یک نفر مطلقه و تنها یک نفرشان مجرد است و خبر خوب آن است که ظرف سی سال گذشته زنان در محیط کار پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته اند. به گواهی برآورد های درست وقتی زن و شوهر، هر دو تمام وقت کار می کنند مادر 40 درصد بیشتر از پدر از فرزندان مراقبت می کند و 30 درصد هم بیشتر از او کار های خانه را انجام می دهد.

در چند سال اخیر مردان به رغم به عهده گرفتن مسئولیت های بیشتر در امور خانه هنوز به میزان بسنده همکاری ندارند. در صورتی که همان گونه که زنان باید در محیط کار قدرتمند عمل کنند، مردان هم باید در انجام امور خانه جدیت بیشتری نشان دهند، چنان چه مردان در انجام امور خانه بیشتر مشارکت کنند، زنان کمتر دچار افسردگی شده، اختلافات زوج ها کاهش یافته و نهایتا فضای خانه از آرامش، شادمانی و رضایت لبریز می شود. از سوی دیگر مشارکت زن در تأمین هزینه های زندگی به استحکام و استواری زندگی مشترک می افزاید.

از همه کسانی که در مسیر اعتلاء و پیشرفتم سهیم بوده اند سپاس گزارم. هیچ کس نمی تواند به تنهایی موفق شود.

من هرگز بدون کمک و مساعدت شوهرم قادر نبودم به کارم ادامه دهم. با اتکاء به او توانستم فکرم را در راستای اهداف شغلی ام بسیج کنم. عدم حمایتش قابلیت هایم را محدود می کرد و نمی گذاشت از ظرفیت کامل نیروی مولدم کار بکشم. زنگی زناشویی من نیز مانند بسیاری از ازدواج ها روندی رو به رشد داشته است. من و همسرم پیوسته می کوشیدیم سهم خود را در انجام نیمی از کارهای خانه انجام دهیم. مشارکت ما بعد از بحث و جدل های فراوان صیقل یافت و از آن پس از هر حیث یار و یاور یک دیگر بودیم. و خبر خوب آن است که مردان نسل جدید در قیاس با نسل پیشین، برای اینکه شریک واقعی زندگی باشند آمادگی بیشتری دارند.

چشم انتظار روزی هستم که نیمی از کارهای خانه را مردان به دوش بکشند و نیمی از مشاغل مربوط به شرکت ها و مؤسسات به عهده زنان باشد. حاصل چنین تحولی به وجود آمدن خانواده های شاد، مشاغل موفق و پر رونق تر و در نهایت زندگی بهتر برای همگان خواهد بود.

جوانا استروبر نویسنده کتاب:« 50/50، راهی واقعی برای رسیدن به همه چیز» اعتقاد دارد اگر در آغاز زندگی بین زن و شوهر در رسیدگی به امور خانه توازنی وجود نداشته باشد، پس ازبه دنیا آمدن بچه و بازگشت زن به سرکار اوضاع نامتوازن تر از گذشته می شود. بنابراین بهتر است در روزهای نخستین زندگی مشترک در تقسیم مسئولیت های خانه به توافق برسید.

بسیاری از زنان هنگام پیمودن راه پر فراز و نشیب اشتغال پیوسته داشتن فرزند را در پس زمینه ذهن شان دارند. در نتیجه پس از تولد فرزندشان آمادگی دارند برای مراقبت از او وقت بگذارند. آنان در اوقات فراغت به کارهایی که پس از بچه دار شدن باید انجام دهند نیز فکر می کنند و پیشاپیش در زندگی حرفه ای شان فضایی را برای فرزندی که در آینده ممکن است بیاید می گشایند. به طور مثال یک وکیل زن ممکن است با امید به بچه دار شدن، پرونده های کمتر و ساده تری را بپذیرد، یک آموزگار ساعات کمتری تدریس کند، یک نمایتده فروش محدوده کوچک تری را برای فعالیت های بازاریابی اش در نظر گرفته و تصدی پست مدیریت را از ذهنش بیرون راند.

این افراد ممکن است بدون این که خود ملتفت شوند، از تلاش برای رسیدن به امکانات و فرصت های جدید چشم پوشیده و اگر چنین فرصتی در اختیارشان قرار گیرد یا از پذیرش آن سرباز می زنند و یا چنان با تردید پاسخ مثبت می دهند که آن موقعیت شغلی در اختیار فردی دیگر قرار می گیرد، غافل از این که حتی اگر زنی بلافاصله بعد از ازدواج باردار شود، باز هم نه ماه فرصت دارد تا فکری برای مراقبت از فرزندش بکند.

پدر و مادر شدن شاید زیباترین تجربه زندگی باشد. اما بدون تردید دشوارترین و سنگین ترین تجربه نیز هست و سنگینی این مسئولیت بیشتر متوجه مادران است. هنوز هم در اغلب موارد زنان کار مراقبت از بچه را به عهده دارند و این موضوع میزان مشارکت شان را در بازار کار کاهش داده است. در صورتی که این امر در میزان مشارکت مردان بی اثر است. آمار نشان می دهد که 43 درصد زنان متخصص بعد از بچه دار شدن یا برای همیشه کارشان را ترک می کنند و یا پاره وقت می شوند، تنزل شغل پیدا می کنند و از گردونه پیشرفت و ارتقای شغلی بیرون می آیند. در صورتی که دوران بارداری و در پی آن تولد بچه و مراقبت از او هرگز نباید زن را از اهداف شغلی اش باز دارد.

یکی از محاسبات غلط زنان در مورد زود دست از کار کشیدن آن است که حقوق شان به سختی کفاف مخارج مهدکودک فرزندشان را می دهد. درست است که هزینه نگهداری کودکان بسیار زیاد است اما زنان کارشناس و یا کارآفرین باید به این نکته توجه کنند که می بایستی آن هزینه را با حقوق و به طور کلی با مقام و موقعیت آینده شان قیاس کنند نه با درآمد و یا موقعیت کنونی شان. افرادی که قصد دارند با انجام کارهای نوظهور و ابتکاری جوهره ذات شان را جلا داده و از خویشتن به طور کامل بهره گیرند تحت تأثیر اصول و قوانینی که مؤسسه متبوع شان وضع کرده تغییر جهت نمی دهند و از آرمان هایشان صرف نظر نمی کنند.

ترکیب عشق، گذشت و فداکاری راهی روشن به سوی شادمانی است.

منبع: سرگذشت مشهورترین زنان کارآفرین جهان - محمدرضا آل یاسین و مونا آل یاسین

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید