امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 270151
۱۶۹۶۵۹
۱۱۷
۰
نسخه چاپی

گنج‌های حکمت در ضرب‌المثل‌های ایرانی: آشنایی با دانش مردمان ایران

گنج‌های حکمت در ضرب‌المثل‌های ایرانی: آشنایی با دانش مردمان ایران

ضرب المثل های ایرانی (الف)

آب آبادانی می آورد

هرجا آب هست زندگی هم هست.

آب از آب تکان نخورده

هیچ اتفاقی نیوفتاده.

آب از سرچشمه گل آلود است

کار از بیخ عیب دارد، مشکل از اصل و اول کار است.

آب از لب و لوچه راه افتادن یا آب دهان کسی راه افتادن

از فرط میل و رغبت بیخود شدن، تحریک شدن اشتها یا به کسی متمایل شدن.

آب از دستش نمی چکد

اشاره به آدم بسیار خسیس.

آب باریکه

درآمد و روزی کم اما مستمر و همیشه.

آب به آب بخوره زور برمی داره

اتحاد و همبستگی موجب قدرت است.

آب به آب شدن

از جایی به جای دیگر رفتن.

آب پاکی روی دست کسی ریختن

آخرین جواب رد را به کسی مثل خواستگار یا طلبکار دادن.

آب تو دلش تکان نمی خورد

اشاره به آدم راحت و بی دغدغه و آسوده، کسی که هیچ زحمت و اذیت و فشاری برایش وجود ندارد.

آب خوش از گلو پایین نرفتن

از فرط غم و غصه و مشکل با ناراحتی زندگی کردن، زندگی را با غم و سختی گذراندن.

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

از داشتن چیزی یا نعمتی بی اطلاع بودن یا قدر آن را ندانستن و یا خود داشتن و از دیگران طلبیدن.

آب دهن مرده

غذای بی مزه یا چیز کم رنگ.

آب راحت تر از شربت پایین می رود

زندگی بی آلایش راحت تر است.

آب رفتن

کوچک شدن، لاغر شدن، کم شدن هر چیزی.

آب رفته به جو بر نمی گردد

چیزی که گذشت دیگر برنمی گردد یا کاری که انجام شد دیگر شده.

آب زیپو

غذا یا چای آبکی.

آب زیر پوست رفتن

چاق و چله شدن، سرحال بودن، بهتر شدن اوضاع.

آب زیرکاه

فریب کار، تودار، موزی.

آب شده رفته تو زمین

گم شدن چیزی که جلو چشم بوده.

آبغوره گرفتن

گریه دروغی برای جلب ترحم و قیافه حق به جانب گرفتن.

آب کردن

فروختن، رد کردن.

آب که ار سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب

وقتی که کار خراب شد و آن چه که نباید بشود شد دیگر زیاد و کمش فرقی نمی کند.

آب که زیاد یک جا بمونه بو می گیره

عدم تحرک و فعالیت موجب بیماری و فساد می گردد.

آب که سربالا بره قورباغه ابوعطا می خونه

کنایه از به هم ریختگی و نابسامانی شرایط و عدم هماهنگی.

آبمان در یک جو نمی رود

با هم موافق و هماهنگ نیستیم، سازش نداریم.

آب نطلبیده مراد است

هرگاه برای کسی ناخواسته آب بیاورند، آن را به فال نیک می گیرند و به کامروایی تعبیر می کنند.

آب نمی بینه اگر نه شناگر قابلی است

فرصتی به دست نمی آورد وگرنه جوهر و توان انجمش را دارد. کسی که کار خوب یا بدی از عهده اش برآید اما زمینه انجام آن کار برایش فراهم نباشد.

آب ها از آسیاب افتاد

جار و جنجال ها تمام شد و آرامش برقرار گردید.

آب در هاونگ کوبیدن

کار عبث و بیهوده انجام دادن.

آبی ازش گرم نمیشه

نفعی از او نمی رسد.

آتش اول خودش را می سوزاند

ضرر کار بد اول به خود شخص می رسد، ظلم ظالم اول به خودش برمی گردد.

آتش بیار معرکه

دو به هم زن، فتنه انگیز.

آتش زیر خاکستر

فتنه ای که فعلا و ظاهرا خاموش باشد.

آتش که بیفتد خشک و تر با هم می سوزد

بلا و ظلم که برسد گناهکار و بی گناه با هم از بین می روند.

آتو دست کسی دادن

سند یا نقطه ضعف محکوم کننده ای در اختیار کسی گذاشتن، نقطه ضعف به کسی نشان دادن.

آدم به امید زنده است

اگر امید را از انسان بگیرند، دیگر انگیزه ای برای زنده ماندن نخواهد داشت.

آدم تا کوچکی نکنه بزرگ نمی شه

آدم تا شاگردی و فروتنی نکند به مقام بزرگی و استادی نخواهد رسید.

آدم خوش حساب شریک مال مردم است

آدم خوش حساب را همه قبول دارند، بنابراین همیشه می تواند روی کمک دیگران و یا قرض گرفتن از دیگران حساب کند.

آدم زنده زندگی می خواهد

خطاب یه کسی که به قید درویشی از مسئولیت های زندگی شانه خالی کرده و به مادیات و تأمین رفاه نسبی بی اعتنا باشد.

آدم زنده وکیل وصی نمی خواهد

کسی که خودش حاضر است، لازم نیست کس دیگری به جایش حرف بزند یا تصمیم بگیرد.

آدم سیر شصت لقمه می خوره

برای تشویق یک نفر به غذا خوردن-تعارف کردن.

آدم عاقل با طناب پوسیده کسی به درون چاه نمی رود

انسان عاقل با هر قول و وعده بی پایه و اساس کار خطرناک انجام نمی دهد.

آدم گدا، این همه ادا

فرومایه ای که فخر فروشی کند.

آدم گرسنه دین ایمان نداره

کسی که امور دنیا و زندگیش لنگ است نمی تواند به فکر آخرت باشد. آدم گرسنه برای سیر کردن شکم خود دست به هرکاری می زند.

آدم ناشی بوق (شیپور) را از سر گشادش می زند

کسی که می خواهد کاری را انجام دهد ولی بلد نیست.

آدم یک بار پاش تو چاله می ره

آدم یک بار اشتباه می کند یا گول می خورد. سفارش به عدم اشتباه مجدد در انجام کار.

آردهامو بیختم و الکش را آویختم

در جوانی همه کارهایم را انجام داده ام و اکنون کاری ندارم. آرزو نداشتن.

آرزو بر جوانان عیب نیست

در مقابل خواسته های برآورده نشدنی جوانان می گویند. جوانان باید تمید داشته باشند و برای اهداف آینده تلاش کنند.

آرزو بر دل

ناامید و محروم از چیزی که به آن دلبسته شده باشد.

آره و آرواره (آجر پاره)

جواب قهرآمیز و سرزنش آلود به اقرار و آره گفتن خلافکار.

آزموده را آزمودن خطاست

کسی که امتحان خود را پس داده و شناخته شده و رو سفید است، دیگر احتیاجی نیست دوباره آزموده شود.

آستر رویه را نگه می داره زن و شوهر همدیگر را

همانطور که آستر از قدر و اعتبار رویه محافظت می کند، زن و شوهر نیز باید احترام و آبروی یک دیگر را نگه دارند زیرا عزت و اعتبار هر یک منوط به ارزش و آبرو و اعتبار دیگری است.

آستین بالا زدن

اقدام جدی و همت برای انجام کار خیر، مثل راه انداختن عروسی، رفع گرفتاری، رفع بیکاری و غیره.

آستین نو بخور پلو

فقط به ظاهر آراسته کسی توجه کردن، ارزش افراد را با ظاهر سنجیدن.

آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه

با احتیاط و بی سر و صدا عمل کن تا کسی کاری به کارت نداشته باشد.

آسمان به زمین بیاید، زمین به آسمان برود

یکدندگی و لجاجت بر سر انجام کاری یا داشتن عقیده ای.

آسمان جل

مفلس و بی پول و درویش مآب و در عین حال بی خیال و آسان گیر.

آسمان ریسمان به هم بافتن

مطالب بی سر و ته، پرحرفی های بی معنی.

آسمان سوراخ شده فلانی یا فلان چیز ازش افتاده

اشاره به تعریف بی جا و برزگ نمایانه از کسی یا چیزی تا حد بی همتا جلوه دادن آن. کنایه از کسی که برای خودش بیشتر از اندازه ارزش و اعتبار قائل است.

آسمان که به زمین نیامده

طوری نشده، اتفاقی نیفتاده.

آسیاب به نوبت

تذکر به رعایت نوبت.

آش با جاش

طمع و خواستن همه چیز با هم (مثل کسی که به جای تشکر از خود آش در ظرف آن هم طمع می بندد). بد و خوب را با هم خواستن.

آشپزخانه امام رضاست، نه مال داراست نه مال گداست

استفاده همگانی از چیزی.

آشپز که دوتا شد، آش یا شور می شود یا بی نمک

کاری که دو رئیس داشته باشد، درست از آب درنمی آید. لوث شدن مسئولیت.

آش کشک خالته، بخوری پاته نخوری پاته

اجبار در قبول و انجام کاری که بر کسی تحمیل شده.

آش نخورده و دهن سوخته

خلافی انجام ندادن و بدنام و گناه کار شدن. بدون انجام دادن کار خلاف و گناهکار شناخته شدن.

آش و لاش

سخت زخمی و مجروح شدن و به صورت لاشه در آمدن. به سختی مجروح شدن، له شدن.

آفتاب از کدام طرف درآمده؟

اتفاق عجیب و امر خلاف عادت، معمولا در تعارفات و خوش و بش با مهمان می گویند.

آفتاب جا کردن

از بیکاری در آفتاب خوابیدن.

آفتاب لب بام

کسی که پیر شده و اثرات مرگ در او ظاهر شده باشد.

آفتابه خرج لحیم

خرج بیهوده برای تعمیر وسیله ای که از کار افتاده و ارزش درست شدن ندارد.

آفتابه دزد

دزد درمانده ای که چیز بی ارزشی مثل آفتابه را بدزدد.

آفتابه لگن هفت دست، شام و نهار هیچی

تشریفات و امکانات زیاد اما کیفیت کم.

آقای خودش و نوکر خودش

کسی که برای خودش کار کند و تحت فرمان کسی نباشد و طبعا خوب و آبرومند هم برای خودش خرج کند.

آمد ابروشو درست کنه، چشمش را کور کرد

آمد کار را درست کند خراب ترش کرد.

آمد ثواب کنه کباب شد

کسی که کار خیری انجام دهد و گرفتار شود.

آمد نیامد داشتن

عقیده ای خرافی راجع به اینکه: انجام بعضی کارها یا بعضی چیز ها یا بعضی روزها و یا حتی بعضی از اشخاص و ... خوش یمن است و شانس و خوبی می آورد و بعضی نحس و بدیمن بوده و بدی و غم به همراه می آورد.

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بالاخره آمدی ولی دیر.

آنان که غنی ترند محتاج ترند

افرادی که ثروتمند هستند بیشتر حرص مال می زنند.

آن چه با تدبیر توان کرد با زور بازو میسر نشود

خیلی از مسائل و مشکلات و گره های کور زندگی بدون نیاز به نیروی جسمانی، با قدرت عقل و درایت انسان قابل حل است.

آن چه بر خود نمی پسندی بر دیگران هم نپسند

دیگران را هم مثل خودت و نزدیکانت بدان.

آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری

تعریف از کسی که دارای فضائل و خوبی های فراوانی چه ظاهری و چه معنوی باشد.

آن چه نصیب است نه کم می دهند، گر نستانی به ستم می دهند

قسمت هر چه باشد همان می شود.

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است

کسی که کار خلافی انجام نداده از چیزی نمی ترسد.

آن را که عیان است چه حاجت به بیان است

چیزی که روشن است احتیاج به گفتن ندارد.

آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت

گذشته باز نمی گردد.

آن سرش ناپیدا

نامشخص بودن آینده.

آنقدر عقب رفت تا از آن طرف پشت بام افتاد

افراط و تفریط و نداشتن اعتدال در انجام کاری.

آنقدر سمن هست که یاسمن توش گمه

تعداد افراد یا چیز های خاص و مورد توجه آن قدر زیاد است که دیگران به حساب نمی آیند.

آنقدر مار خورده تا افعی شده

اشلره به شخص با تجربه، زیرک و دانا، کسی که بیشتر از بعد منفی مدنظر باشد.

آن کس که نداند و بداند که نداند، آخر خرک لنگ به منزل برساند

کسی که از نادانی خویش باخبر است و بداند که از انجام کاری، برمی آید.

آواز دهل شنیدن از دور خوش است

شنیدن وصف خوشی ها همیشه واقعیت ندارد.

آه از نهاد برآمدن

سخت ضربه خوردن و به جلز و ولز افتادن چه از لحاظ جسمی (مثل زمین خوردن) و چه روحی (مثل شنیدن خبر ناگوار از قبیل ضرر و زیان، عزل شدن ناگهانی از کاری و...).

آهای آهای خبردار، این مهمونه یا سمسار

اشاره به مهمانی که چشمش و حواسش به جای اینکه به صاحب خانه باشد، به سر و وضع و اسباب خانه است.

آه ندارد با ناله سودا کند

وصف درماندگی و نداری کسی، اغلب در زمان تحقیر کردن به کار می رود.

آهن سرد کوبیدن

کار بی حاصل و بیهوده کردن.

آینه اش پاک نیست

ناخالص است، صاف و ساده نیست.

آینه اش را گم کرده

عیب جو و بدگو، عیب خود را در دیگران می بیند. عیب خود را ندیدن.

آینه به دست زندگی

عیب خود را روی دیگران گذاشتن (زشت روئی آینه ای پیدا کرد، وقتی خود را در آن دید به آینه گفت: زشت بودی که به دورت انداخته اند).

آینه دق

انسان اخمو، بداخلاق و عنق، و یا هرچیزی که انسان را به یاد غم بیندازد.

آیه یأس خواندن

حرف های ناامید کننده زدن

اثاث خونه به صاحب خوبه

سر و وضع و اثاث خانه نشان دهنده سلیقه و روحیات صاحب آن می باشد.

اجاره نشین خوش نشینه

کسی که خانه ندارد می تواند به راحتی محل زندگیش را عوض کند و هر جایی که خوشش آمد زندگی کند. دلبستگی نداشتن به چیزی.

اجاق کور بهتر از بچه بی نور

اجاق کور یعنی زن نازا یا بی بچه، اشاره به اینکه فرزند نداشتن بهتر از فرزند ناخلف داشتن می باشد.

اجل دور سرش می چرخد

وضعیت ناگوار و خطرناکی در انتظارش است.

احمد نباشد یار من، الله بسازه کار من

اگر کسی کمکم نکند خداوند یاریم می کند.

ادب از که آمئختی؟ از بی ادبان

از اعمال بی ادبان هرچه به نظر ناپسند و زشت آید نباید انجام داد. رفتار زشت دیگران را دیدن و خلاف آن انجام دادن.

ارث دست کسی سپردن

توقع بی جا از کسی داشتن.

اره بده، تیشه بگیر

یکی به دو، مشاجره، بگو و بشنوی همراه با درگیری بر سر چیزی.

آره و اوره شمسی کوره

جمع بی تربیت و شلوغ که اغلب در مورد مهمان ها گفته می شود.

از آب در آمدن

مشخص شدن نتیجه کار.

از آب کره گرفتن

خست و حسابگری بیش از حد، از هر که و هر چه کمترین چیز استفاده بردن و صرف نظر کردن.

از آب گل آلود ماهی گرفتن

از موقعیت خراب و آشفته سوءاستفاده کردن.

از آسمان به زمین می بارد نه از زمین به آسمان

توانگران به نیازمندان چیزی عطا می کنند نه نیازمندان به ثروتمندان.

از ابروش سرکه می ریزد

 به آدم اخمو و بداخلاق و ترشرو گویند.

از اسب افتاده از نسل که نیفتاده!

هستی و سرمایه اش از دست رفته، شخصیت و اصالتش که از بین نرفته.

از اون ماست کل عباس، چشام دید و دلم خواست

هوسبازی که هر چه ببیند، دلش بخواهد.

از اون نترس که های و هوی دارد، از اون بترس که سر به تو دارد

کسانی که در ظاهر شلوغ و پر شر و شور هستند همه چیز خود را عیان می کنند اما کسانی که ساکت و بی صدا و به نظر بی آزار هستند و چه بسا خطرناکند.

از اینجا مانده و از آن جا رانده

از دوطرف محروم یا ناامید. سرگردان.

از این حسن تا آن حسن صد گز رسن

اشاره به دو چیز ظاهرا مشابه که از نظر ارزش و مقام تفاوت زیادی با هم داشته باشند.

از این ستون به آن ستون فرج است

گذشت زمان ممکن است موجب گشایش در کار شود.

از این شاخه به آن شاخه پریدن

حرف یا کاری را با حوصله تمام نکردن و دائما از موضوعی به موضوع دیگر یا از کاری به کار دیگر پرداختن. ناقص انجام دادن کارها.

از این گوش می گیره، از اون گوش در می کنه

شنونده ای که به حرف یا نصیحتی بی اعتنا باشد، گویی که نشنیده باشد.

از بام می خواند از در می راند

رفتار دوگانه، دو نوع حرف زدن.

از بای بسم الله تا تای تمت

از ابتدا تا انتها، با دقت و کامل.

از بیخ عربه

نفهم و خنگ و بی عار. نادان.

از بی کفنی زنده است

آنقدر مفلس و بیچاره است که حتی پول کفنش را هم ندارد.

از پشت خنجر زدن

دشمنی پنهان، دشمنی از راه دوستی. خیانت کردن.

از پی هر گریه آخر خنده ای است

بعد از هر غم و سختی انشاا.. خوشی و آسایشی است. اشاره به آیه: انَ مع العُسر یُسری. پایان غم و غصه خوشی و آسایش است.

از تنگ و تا نیفتادن

صلابت و قدرت خود را حفظ کردن و ضعف نشان ندادن.

از تو حرکت، از خدا برکت

اگر انسان تلاش و کوشش کند، خداوند حتما به او روزی و موفقیت در انجام کاری که در آن قدم برداشته عطا خواهد کرد.

از تو عباسی، از من رقاصی

پول از تو، کار یا اطاعت از من (انجام هر کاری به خاطر پول حتی رقصیدن).

از چاله به چاه افتادن

از یک وضعیت بد به وضعیت بدتر گرفتار شدن.

از خجالت آب شدن

شرمندگی زیاد، در حد ذوب شدن و عرق کردن.

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان

وقتی بخواهند رازی را به کسی بگویند این جمله را ادا می کنند.

از خر شیطان پایین آمدن

کوتاه آمدن، دست از یکدندگی و لجاجت برداشتن و به اصطلاح شیطان را از خود دور کردن.

از دور داد می زنه

وقتی چیزی یا کسی آنقدر واضح و آشکار باشد که خودش خود را برملا کند. شفاف بودن چیزی.

از دور دل می برد، از نزدیک زَهره

کسی یا چیزی که از دور خوب و جالب باشد، اما از نزدیک بد و زشت.

از دماغ فیل افتاده

خیلی ناز و افاده داره. شخص متکبر.

از دنده چپ بلند شدن

بدقلق و بداخلاق شدن و سرناسازگاری گذاشتن.

از سکه افتادن

چیزی که جلا و زیبایی اولیه خود را از دست داده باشد.

از شیر مرغ تا جون آدمیزاد

از راحت ترین تا نایاب ترین چیزها (معمولا خوراکی) فراهم است.

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید

به کسی که وضع را بدتر و ناگوار تر از اول کرده باشد می گویند. تقاضای برگرداندن وضع به حالت اول.

از عرش تا فرش

از آسمان تا زمین و هرچه در آن هاست.

از کله سحر تا بوق سگ

از اول صبح تا آخر شب.

از کوره در رفتن

عصبانی شدن.

از کوزه همان برون تراود که در اوست

اعمال و رفتار هرکس نشان دهنده احوال درون و فکر و اندیشه اش می باشد.

از کیسه خلیفه بخشیدن

از قول دیگری و از جیب کس دیگر وعده انجام کاری یا خرج کردن را دادن

از ما به خیر و از شما به سلامت

هنگامی که بخواهند راه یا کار و برنامه خود را از دیگری جدا کنند می گویند.

از ماست که بر ماست

نباید از دیگران گله کرد، آن چه برما می رسد نتیجه کار خودمان است.

از ما گفتن از شما نشنیدن

آن چه را لازم بود و وظیفه داشتیم بگوییم گفتیم دیگر خودتان می دانید که بپذیرید یا نپذیرید. اتمام حجت کردن.

از منبر پایین نیامدن

از پرگویی و پشت هم اندازی دست برنداشتن، پرحرفی کردن.

از ناعلاجی به خر می گه خانوم باجی

وقتی که به ناچار چیز یا کس دیگری را به جای اصل آن چیز قبول کنند می گویند.

از نخورده بگیر بده به خورده

گذشت و احسان فقیر بیشتر است و ثروتمند بیشتر حرص می زند.

از نیش عقرب به مار غاشیه پناه بردن

قوی پنجه کم آزارتر بهتر از ضعیف نمای پر آزار است؛ (اجبارا از ظالم به ظالم تر پناه بردن).

از هرچه بدش می آمد سرش آمد

چیزی را که نمی خواست برایش پیش آمد.

از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است

صحبت راجع به هرچیز کسل کننده است جز سخن مورد پسند و حرف دل، حرفی که اصل مطلب است و باید از گفتن سخنان دیگر خودداری کرد.

از هر دست که بدهی از همان دست پس می گیری

نتیجه عمل انسان به خودش برمی گردد، چه عمل زشت و ناپسند و چه کار خوب و پسندیده و درست.

از هر طرف باد بیاید بادش می دهد

کسی که بنا بر مصلحت خود و خوشایند این و آن عقیده و روش خود را تغییر دهد.

از هول حلیم در دیگ افتادن

به خاطر ذوق و طمع و حرص زیاد عجله کردن و دچار ضرر شدن.

اسبش را گم کرده، دنبال نعلش می گردد

اصل را رها کردن و دنبال فرع بودن.

استخوان خرد کردن

در به دست آوردن چیزی مثل علم یا ثروت رنج زیاد بردن.

استخوان لای زخم گذاشتن

دردی را شدیدتر کردن.

اسم بدنامی

ننگ و نامه روی کسی آمدن.

اسمش را بگو تا من صدایش کنم

تا وقتی اصل و ماهیت چیزی یا خواسته ای به روشنی معرفی و مشخص نشود دیگران آن را به رسمیت نمی شناسند.

اشکش دم مشکش است

آماده برای گریه و زاری است.

اشک کباب موجب طغیان آتش است

التماس، زاری، نجابت و سازش مظلوم موجب گستاخ شدن ظالم می شود.

اصفهان نصف جهان

اصفهان آنقدر زیبا و دیدنی است که برابر با زیبایی نیمی از جهان است.

افاده ها طبق طبق، سگ ها به دورش وق و وق

معمولا سگ ها به طرف ژنده پوش بی چیز پارس می کنند، بنابراین کسی که تازه به جایی رسیده نمی تواند در نزد کسی که سابقه فقر و بی نوایی اش را می داند فخرفروشی کند.

افسار پاره کردن

سرخود و سرکش شدن، هرز و ول و نافرمان شدن. اشاره به طغیان یا عصیان کردن.

اگر بار گران بودیم و رفتیم

بعد از مدتی در جایی و در نزد کسی بودن در هنگام وداع و خداحافظی گفته می شود.

اگر را کاشتند سبز شد

با اگر و اما و وعده های بیهوه چیزی حاصل نمی شود.

اگر لب بترکاند

با کوتاه ترین سخن و کمترین خواهش (درواقع با یک اشاره) طرف کاری را انجام دادن.

اگر نخوردیم نان گندم، دیدیم دست مردم

ممکن است کسی کاری یا چیزی را شخصا تجربه نکرده باشد ولی دیده یا شنیده باشد و به هر حال در جریان امر باشد.

اگر هفت تا دختر کور و کچل داشته باشد به ساعتی شوهر می دهد

اشاره به زرنگی و زبان بازی طرف.

اگر باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی می کرد

مغرور و متکبری که گذشته و اصلیت خود را فراموش کرده باشد.

اگه علی ساربونه، می دونه شترو کجا بخوابونه

آدم وارد و با تجربه مهارت دارد و می داند چه باید بکند.

اگه هوسه، یکدفعه بسه

کاری که یکبار برای امتحان یا از روی کنجکاوی یا هوس انجام شود و تکرار آن دلچسب نباشد.

الهی دست به خاکستر بزنی طلا بشه

دعا در حق کسی به معنی: روز به روز بهتر شدن وضع مالی و اوضاع زندگی و پیشرفت کارها بر وفق مراد.

الکی خوش

 خوشی و خوشحالی بی مورد.

امام زاده است و همین یک قندیل

اظهار بی نوایی کردن و کل دارایی ناچیز خود را برشمردن.

امروز نقد، فردا نسیه

از آنجایی که هر فردایی که فرا برسد تبدیل به امروز می گردد بنابراین این عبارت یعنی: نسیه داده نمی شود.

انتظار بدتر از مرگ است

اشاره به شدت اضطراب و تب و تاب انتظار که از مرگ هم غیر غابل تحمل تر می باشد.

اندازه نگه دار که اندازه نکوست

رعایت اعتدال و میانه روی در هر کاری.

انداختن و در رفتن

سرکسی کلاه گذاشتن و جنس نامرغوب به او فروختن و از دسترس دور شدن.

انسان جایزالخطاست

انسان معصوم نیست، گاهی اشتباه می کند.

انگار کمر (شاخ) غول را شکسته

فکر می کند کار بزرگی انجام داده.

انگار ماست تو دهنشه

کسی که شل و بی رمق حرف بزند.

انگشت به دهان ماندن

شوکه شدن، از فرط حیرت و تعجب زیاد انگشت روی دهان ماندن.

انگشت نما شدن

شناخته و مشخص و زبانزد شدن و مورد توجه خاص و عام قرار گرفتن از بعد منفی.

انگل شدن

وبال گردن شدن، مزاحم و سربار.

اولاد بادام است، نوه مغز بادام

معمولا عقیده پدربزرگ و مادربزرگ ها این است که نوه از فرزند هم دوست داشتنی تر است.

اول اون رو که زاییدی بزرگ کن

اول کاری را که شروع کرده ای تمام کن و نتیجه اش را ببین بعد به کار دیگر بپرداز.

اول برادریت را ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث بکن

خطاب به آدم عجول و پررویی که بخواهد زود به نتیجه و سود برسد. ادعای ناحق داشتن.

اون روز که جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت نبود؟

در روزگار خوشی و راحتی باید با دوراندیشی به فکر سختی های احتمالی آینده هم بود.

ایراد بنی اسرائیلی

ایراد های بیجا و بهانه جویانه، درخواست های غیر قابل قبول.

این آشی است که خودم برای خودم پختم

این مشکلی است که خودم برای خودم به وجود آوردم.

این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست

این دفعه دیگه مثل دفعه های قبل نیست، جدی تر است.

این امام زاده کور می کنه که شفا نمی ده

کسی که نه تنها سودی نمی رساند و نمی توان به حرف ها و وعده هایش امید داشت، بلکه ممکن است ضرر هم برساند.

این حرف ها واسه فاطی تنبون نمیشه

خطاب به آدم بدحساب که به جای ادای دین فقط حرف بزند و پشت هم اندازی کند.

این خر نشد خر دیگه، پالون می دوزم رنگ دیگه

کسی که بودن یا نبودن کسی و یا عوض شدن و تغییر چیزی، کار یا موقعیتی و یا هر چیز دیگر برایش فرقی نمی کند.

این خط این نشون

تهدید و اصرار کاری همراه با رسم علامت به اضافه یا ضربدر مانند روی کف دست یا زمین یا هرجای دیگر.

این رشته سر دراز دارد

هنگامی که موضوعی یا دعوایی یا گرفتاری شروع می شود تا به نتیجه رسیدن آن مراحل و یا زمان زیادی وجود دارد.

این قبایی است که برای تو دوخته شده

این کار یا این شخص و این چیز درست در حد و شأن توست و به درد تو می خورد.

این کلاه برای سرت گشاده (یا: این لقمه برای دهنت بزرگه)

در جواب کسی می گویند که درخواست بزرگی بیشتر از حد و لیاقتش بکند، مثل درخواست شغل یا خواستگاری از دختری که بالاتر از خودش باشد

این گوی و این میدان

در مواردی که بخواهند برای انجام کاری، فرصتی در اختیار کسی قرار دهند می گویند.

این نیز بگذرد

همه چیز در این دنیا از شادی تا غم گذرا و تمام شدنی است.

این یک تومان را بگیر جواب بده

به کسی که دلیل اخم و بداخلاقی یا از روی غرور و افاده نخواهد حرف بزند می گویند.

ضرب المثل های ایرانی (ب)

باباش چی بود که بچش باشه

وقتی از بچه یا فرزند کسی شکایت شود می گویند.

با پنبه سر بریدن

با نرمش و زیرکی به کسی صدمه زدن، دشمنی و خصومت پنهان از طریق دوستی.

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود

از حرف زدن کاری درست نمی شود باید تنیلی را کنار گذاشت و اقدام کرد.

با خودش هم قهر است

به آدم اخمو و عبوس و ترش رو می گویند.

باد آورده را باد می برد

مال یا چیزی که مفت و بدون زحمت به دست آمده باشد راحت هم از دست می رود.

با دست پس می زنه با پا پیش می کشه

کسی که رفتار دو پهلو داشته باشد یعنی در ظاهر از چیزی یا کسی دوری و خودداری کرده و بی میلی نشان دهد اما در واقع به آن تمایل داشته باشد.

با دمش گردم می شکنه

نهایت خوشحالی (اشاره به موش در هنگام یافتن گردو).

با دم شیر بازی کردن

کار خطرناک انجام دادن.

بادمجان بم آفت ندارد

کسی که هیچ عارضه و ناراحتی او را از پا نیفکند و بر او اثر نکند. کنایه از افراد و یا اشیاء مقاوم و جان سخت.

بادمجان دور قاب چین

متملق و چاپلوس.

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

اگر می خواهیم آسوده و بی دغدغه زندگی کنیم طریقه ی معاشرت چنین است. رفتاری جوانمردانه با دوستان و تحمل دشمنان.

باران آمد ترک ها هم رفت

هنگامی که گذشت زمان موجب از یاد رفتن بدی ها و سوابق زشت کسی شود.

بار کج به منزل نمی رسد

با تقلب و نیرنگ و خلاف نمی توان کاری از پیش برد و یا آن کار نتیجه خوبی ندارد.

باری به هر جهت

کار سر هم بندی و از سر بی علاقگی.

بازار شام

کنایه از جای بسیار شلوغ و آشفته.

با زبان بی زبانی

با رفتار و عمل و با اشاره غیر مستقیم منظور خود را به کسی فهماندن.

باز ته خیار تلخ شد

حرف کسی که اشتباه و خطایی از او سر زده و کار یا چیزی بد و خراب از آب درآمده باشد و از او ایراد گرفته باشند. مشخص شدن ماهیت کسی که علیرغم سرشتش نمی خواسته کار درستی را انجام دهد ولی نتیجه اش معکوس باشد.

بازی اشکنک داره سر شکستنک داره

در بازی خواه ناخواه به انسان آسیب هم می رسد. انجام هرکاری با خطرات و مشکلاتی همراه است.

باغ تفرج است و بس، میوه نمی دهد به کس

کنایه از دنیا و یا هرچیز و هرکس دیگری که ظاهری زیبا و فریبنده داشته باشد اما مفید و سودمند نباشد و ارزش امید بستن نداشته باشد.

بالا آنجاست که بزرگ نشسته باشد

برای انسان بزرگ و متشخص بالا و پایین مجلس تفاوت نمی کند و در واقع هرجا که او نشسته باشد همانجا بالا و صدر مجلس است.

بالاتر از سیاهی رنگی نیست

آخرین حد هر چیز بد و یا خطرناک که دیگر بدتر و خرابتر از آن وجود نداشته باشد و در آن مرحله قید همه چیز را بزنند و خود را برای بدترین حالت ممکن آماده کنند.

بالاتو دیدم، پایینت را هم دیدم

اشاره به چاخان بازی و دروغگویی کسی: روزی گدایی در خانه ای را زد، صاحبخانه که روی پشت بام بود گفت: اگر پایین بودم چیزی می دادم. دفعه ی دیگر وقتی گدا آمد و چیزی طلب نمود صاحبخانه گفت: اگر در بالاخانه بودم برایت می آوردم و گدا گفت...

بالا خانه اش را اجاره داده

عقل و شعور و معرفت را از دست داده، دیوانه شده.

بالای چشمت ابروست

به افراد پرتوقع که زود از هر حرفی ناراحت می شوند حتی نمی توان گفت: بالای....

با لباس سفید می آید با کفن سفید می رود

عقیده و سفارش بزرگترها در مورد ازدواج مبنی بر اینکه: دختر وقتی شوهر کرد و با لباس سفید عروسی به خانه شوهر رفت باید تا آخر نزد او مانده و با خوب و بدش بسازد و فکر جدایی را از سر بیرون کند تا اینکه با مرگ خانه او را ترک نماید.

باید چراغ بردارد و عقبش بگردد

در حسرت چیز یا کسی که قدرش را ندانسته اند و اکنون از دست رفته می گویند.

با یک دست نمی شود دوتا هندوانه برداشت

در آن واحد نمی توان دوکار مختلف را با هم انجام داد چرا که در نهایت هیچکدام به سرانجام درستی نمی رسد.

با یک غوره سردیش می کنه با یک مویز گرمیش

آدم ضعیف البنیه ای که با کوچک ترین چیزی وضعیت مزاجی اش تغییر کند، و همچنین آدم ضعیف النفسی که طبق گفته و نظر این و آن تغییر عقیده دهد.

با یک گل بهار نمی شه

با دیدن جز و یک نشانه مثبت نمی توان نتیجه گیری کاملا امیدوارانه و کلی کرد.

بچه زاییدم قاتق نونم بشه قاتل جونم شد

گله از بچه ناخلف و ناسازگار و دردسر آفرین.

بخت یکبار در خونه ی آدم را می زنه

اشاره به این که باید از فرصت های به دست آمده حداکثر استفاده را برد.

بخشش از بزرگتر است

همیشه گذشت و بخشش از کسی است که بزرگتر (از لحاظ سنی) و یا بزرگوارتر است.

بخند تا دنیا به رویت بخندد

بهترین برخورد با روزگار و سختی ها و مشکلات آن که در نتیجه زندگی آسان تر سپری خواهد شد. راحت تر با مشکلات برخورد کردن.

بخور و بخواب کارمه، الله نگهدارمه

از زبان تنبل و مفت خور و بیکاره.

بخیه صد تا یک قاز زدن

زحمت بی فایده، کار کم درآمد، گله خیاط ها از کم سودی شغلشان.

بدتر از کوری بی شعوری

شعور و معرفت برای انسان والاترین ارزش محسوب می شود و وجود آن حتی از نعمت بینایی نیز محسوس تر و مهم تر است، زیرا نقصان هرچیز جبران پذیر است جز نقصان عقل و شعور.

بدم! بمیر و بدم!

خطاب به آدم تنبل و فرصت طلب که بخواهد از زیر کار شانه خالی کند.

بدهکار را هیچی نگی طلبکار می شه

سکوت و کوتاهی در مطالبه بدهکار را پررو و بی خیال می کند.

برادر را جای برادر نمی گیرند

کسی را به جای کس دیگر بازخواست یا مجازات نمی کنند.

برادریمان به جا، بزغاله یکی هفت صنار

دوستی و نزدیکی به جای خود، حساب و کتاب هم به جای خود.

برای خالی نماندن عریضه

انجام کاری ظاهری و نه چندان مهم و با ارزش بنا بر مصلحت.

برای کسی بمیر که برات تب کنه

برای کسی ناراحت باش و خودت را به آب و آتش بزن که او هم متقابلا تو را دوست داشته باشد.

برای لای جرز خوبه

به هیچ دردی نمی خورد (برای هیچ کاری مفید نیست).

برای نهادن چه سنگ و چه زر

وقتی قرار است انسان هرآنچه از مال و مکنت را که دارد در این دنیا بگذارد و برود چه فرقی می کند سنگ و ریگ بی مقدار باشد یا زر و گوهر.

برای هفت پشتم بسه

زیاد و بیش از اندازه بودن چیزی.

برای همه مادره برای من زن بابا

کسی که برای دیگران کارآمد و دلسوز و مهربان باشد و برای دوستان و بستگان نامهربان و بی تفاوت یا حتی بدخواه باشد.

برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند

به خاطر یک استثنا از قرار و قاعده مرسوم چشم نمی پوشند.

برای یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدن

برای سودی مختصر باعث زیان و خسارت کلی شدن.

بر خوردن

قاطی و هم تراز شدن کسی با جمعی به طور تصادفی

برزخ شدن

دلتنگ و غمگین و کسل شدن.

برق از سر پریدن

از شنیدن خبری یا قیمتی که انتظار آن نمی رود متحیر و شکه شدن.

برگ سبزی است تحفه درویش

تعارف و تواضع در هنگام تقدیم پیشکشی.

برو کشکت را بساب

به دنبال کار خودت برو و به کار دیگران و در کاری که به تو مربوط نیست دخالت نکن.

بره کلاه بیاره، سر را با کلاه می آورد

کنایه از آتشی بودن و تندروی و شرارت شخص. رفتار افراطی و نامناسب در برخورد با موضوع یا شخصی.

برهنه و خوشحال

بی خیال، کسی که حتی در شدت فقر شاد و دور از غم باشد.

بز خر

کسی که جنسی را به زیر قیمت واقعی آن بخرد.

بزک نمیر بهار میاد، کمبزه با خیار میاد

حرف و وعده های سر خرمن و از سر باز کنک به کسی دادن.

بزن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد

در زندگی خود را به بی عاری، بی دردی و بی خیالی زدن.

بزنم به تخته

عقیده بر این است که هنگام تعریف از حسن کسی یا چیزی برای چشم نخوردن به تخته یا وسیله چوبی ضربه می زنند.

بسا کسان که به روز تو آرزومندند

اشاره به کسانی که از شرایط و وضعیت موجود خود ناراضی بوده و ناشکری و ناسپاسی می کنند، در حالی که خیلی ها به همان موقعیت حسرت برده و آرزو می کنند که به جای او باشند.

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

سفر و رنج سفر به انسان چیزهای مختلفی می آموزد و او را باتجربه و پخته می کند و تکرار این سفرها و تحمل سختی ها و افزایش دانسته ها کم کم انسان را به پختگی لازم می رساند.

بعد از سیری لقمه پنج سیری

نظیر: آدم سیر شصت لقمه می خوره.

بعد از نود و بوقی

پس از مدت زمانی بسیار طولانی.

بعد از یک عمر گدایی شب جمعه یادش رفته!

پس از چندین بار تکرار کاری و داشتن تجربه کافی مرکتب اشتباه شدن.

بفهمی نفهمی

حال بینابین و غیر قطعی برای هرچیزی.

بکشید و خوشگلم کنید

کسانی که برای زیبا تر شدن حاضرند هر رنج و درد جسمانی را تحمل کنند.

بگذارید خودم را جا کنم، آن وقت ببین چه ها کنم

عقیده کسی که در ابتدای کار برای رسیدن به هدف و پیشبرد کارش خود را خوب جلوه داده و سازگاری و حوصله داشته باشد و وقتی موقعیت خود را تثبیت کرد و بر اوضاع مسلط شد هر طور دلش خواست رفتار کند.

بگذار در کوزه آبش را بخور

نوشته، سند و یا هر چیز دیگری که بی ارزش و بی خاصیت و به درد نخور باشد.

بگیر ببند، بده دست پهلوون

کسی که وقتی همه کارها با کوشش و زحمت و هنر دیگری انجام شده آن را به نام خود تمام کند.

بلا نسبت

عبارتی که در پوزش خواهی از به زبان آوردن مطلبی زشت یا رکیک می گویند.

بل گرفتن

با رندی و زرنگی از فرصت غیر منتظره ای به سود خود استفاده کردن.

بلندگو قورت دادن

اشاره به صدای خیلی بلند و گوش خراش.

بند دل پاره شدن

یکباره و به شدت ترسیدن و وحشت کردن.

بند را آب دادن

لو دادن و از دست دادن چیزی. فاش شدن راز.

بو بردن

مطلع و با خبر شدن از چیز یا کاری مخفی.

بوی حلواش می آید

کسی که به پایان عمرش نزدیک بوده و آثار مرگ در او پدیدار شده باشد.

به اسب شاه گفتند یابو

به کسی که از کوچک ترین حرف یا حرکتی ناراحت شده و قهر کند.

به اسم بچه، مادر می خوره قند و کلوچه

استفاده از موقعیت و توفیق دیگری نظیر: به نام من به کام تو.

به پست کسی خوردن

برحسب تصادف به کسی برخورد کردن.

به تریج قباش خورده

کسی که از حرفی یا کاری بدش آمده و به شخصیتش برخورده باشد.

به تیپ هم زدن

دو نفر که بر سر موضوعی اختلاف پیدا کرده و با جار و جنجال و مرافعه از یک دیگر جدا شوند.

به تیر غیب گرفتار شدن

به مرگ یا بلای ناگهانی دچار شدن.

به حساب (یا خدمت) کسی رسیدن

کسی را تنبیه کردن و کیفر دادن.

به خاک سیاه نشاندن

کسی را بدبخت و تیره روز کردن، بیچاره کردن و به ذلت افکندن.

به خدا رسیدن

برای انجام کار یا رفتن به جایی رنج و عذاب و مشقت فراوانی متحمل شدن.

به خون کسی تشنه بودن

با کسی دشمنی شدید داشتن و از او متنفر بودن.

به در می گوید دیوار بشنود

به طور غیر مستقیم و با گوشه و کنایه منظور خود را بازگو کردن، حرف دل یا متلک و یا ایراد و انتقاد خود را به کسی یا در مورد کسی گفتن اما منظور کس دیگری بودن.

به دست و پای کسی افتادن

در نهایت عجز و خاکساری به کسی التماس کردن و توسل جستن.

به دعای گربه سیاه (یا گربه کوره) باران نمی آید

دعا یا نفرین آدم بدخواه یا نفهم و بی ارزش مستجاب نمی گردد.

به دل چسبیدن

لذت بخش و مقبول قرار گرفتن چیزی.

به دل کسی راه رفتن

مطابق میل کسی رفتار کردن.

به رخ کشیدن

خود نمایی کردن، به نمایش گذاشتن، منت گذاشتن.

به روباهه گفتند شاهدت کیه؟ گفت دمم

کسی که برای تبرئه خود هم دست خود را شاهد بگیرد.

به روی باز کسی می روند نه به در باز

برای میهمان برخورد خوب و چهره گشاده میزبان مطرح است نه سفره پهن و پذبرایی او.

به ریش کسی خندیدن

کسی را بی آن که متوجه باشد مسخره کردن.

به سیم آخر زدن

قید همه چیز را زدن، برای رسیدن به هدف خود را از قید هر تکلیف و آبرو یا حرمت رها کردن. نهایت تلاش را انجام دادن.

به شترمرغ گفتند بپر گفت: شترم گفتند بار ببر گفت: مرغم

عذر و بهانه تنبل در برابر کار.

به صحرای کربلا زدن

به طور ناگهانی موضوع سخن را به جای دیگر کشاندن.

به صلابه کشیدن

رنج و عذاب دادن، سختگیری بیش از حد.

به کس کسونش نمی دم، به همه کسونش نمیدم

حرف پدر و مادر برای بالا بردن ارزش دخترشان در مقابل خواستگارانش.

به کک بنده

گدا صفت، کسی که به بی ارزش ترین چیز و کمترین منفعت نظر داشته باشد.

به گرد پایش نمی رسد

به دو معنی:

1. اشاره به دونده گریزان و ترسان یا عجول.

2. کسی که از جهتی در سطحی بسیار بالا قرار دارد و دیگری به حد و مرتبه او نمی رسد.

به گردن گرفتن

مسئولیت امری را متقبل شدن.

به گوش خر یاسین خواندن

حرف یا نصیحتی که شنونده چیزی از آن نفهمد، راهنمایی و پند بی حاصل و بیهوده به گوش نااهل.

به لعنت خدا نمی ارزد

جنس نامرغوب که حتی ارزش لعنت فرستادن هم نداشته باشد.

به ما که رسید آسمون تپید

گله شخص بد شانس به این معنی: نوبت ما که شد وضع به هم ریخت و عوض شد و موقعیت از دست رفت.

به مالت نناز به یک شب بنده، به حسنت نناز به یک تب بنده

اشاره به اینکه ثروت و زیبایی دو چیز متزلزل و ناپایدار هستند و نباید به آن ها مغرور و دلخوش بود.

به ماه می گه در نیا من در می آیم

در مورد کسانی که خیلی از زیبایی خود تعریف می کنند، اما در واقع زیبا هم نیستند و امر بر آن ها مشتبه شده. در تعریف زیبایی افراد می گویند.

به مرگ گرفته به تب راضی بشه

سختگیری مصلحتی، کسی که برای قبولاندن شرط دلخواه خود شرایط را خیلی سخت و سنگین می گیرد تا بالاخره طرف مقابل به کمتر از آن که در واقع همان خواسته مدنظر است، راضی شود.

به ناف بستن

به دو معنی:

1. جنس نامرغوب و به درد نخوری را به کسی غالب کردن.

2. متلک یا دشنامی جانانه و تأثیر گذارنده بار کسی کردن به طوری که تا اعماق وجودش نفوذ کند.

به نام من به کام تو

کسی که از اسم یا موقعیت کی دیگری استفاده کند.

به هر سازی رقصیدن

تمکین و اطاعت، هر تکلیف و دستوری را پذیرفتن، انعطاف پذیری.

به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است

در همه جا مشکل و گرفتاری وجود دارد و وضع به همین منوال و اوضاع زندگی به همین ترتیب است و فرق چندانی نمی کند.

بی چاک دهن

بددهن، کسی که همیشه دهانش به فحش و بد و بیراه باز باشد.

بی چشم و رو

نمک نشناس و قدرناشناس.

بیل زنی باغچه خودت را بیل بزن

به کسی می گویند که در کار خودش وامانده و با دخالت در کار دیگری در صدد اصلاح و راه انداختن کارش برآید.

بی مایه فطیره

بدون زحمت و خرج کار پیش نمی رود.

منبع: کتاب ضرب المثل های ایرانی- مهتاب منصوری

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید