امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 270324
۳۱۸۴
۱
۰
نسخه چاپی
خاندان های اهل حق

اهل حق | چگونگی تشکيل خاندان های اهـل حـق | اشتراکات خاندان های اهل حق‌

اصل اعتقاد به ظهور سلطان اسحاق در تمامي خاندان ها يکسان است. او به عنوان مجدد آيين يارسان نزد تـمامي خـاندان هاي اهل حـق محترم و محل توجه بوده و بارگـاهش‌ در‌ منطقه‌ پرديور (روستاي نوسود در پاوه‌ کرمانشاه‌) از‌ زيارتگاه هـاي بسـيار مهـم يارسـان است اشتراکات و افتراقات خاندان های اهل حق (1)

اهل حق | چگونگی تشکيل خاندان های اهـل حـق | اشتراکات خاندان های اهل حق‌

اهل حق

اهل حق فرقه اي مذهبي بـا گـرايش هاي عرفاني است که در تقسيم بندي کلامي ذيـل فرق تشيع و جزء فرق غالي به حساب آورده شده است‌. اين‌ فرقه‌ با نام «يارسـان» نيز خوانده‌ شده‌ است‌. در وجه تسميه آن گفته انـد مـقصود از «يار» خداوند و مقصود از «سان» سلطان اسحاق برزنجه اي از نوادگان امام موسي‌ کاظم‌ (ع).

يارسـان مردمـاني هسـتند آريايي نژاد از شاخه هندواروپايي که حدود هـزار سـال قـبل از ميلاد به سرزمين‌ فعلي‌ کـردستان‌ آمـده انـد. بنا به اعتقاد بعضي از دانشـمندان، ايـن قـوم‌ از سـواحل شـمالي درياي بالتيک به منطقه زاگرس کوچ کردند و در اين ناحيه سـاکن شـدند.

زبان‌ مردم‌ اهـل حـق کـردي است، چنان که دفاتر کلام يارسـان کـه مـتـون‌ اصـلي‌ اهل حق است نيز به همين زبان نگاشته شده است. اين زبان داراي چنـدين شاخه از‌ جمله‌ کرمانجي‌ شمالي، کرمـانجي جنـوبي، کـرمانشـاني، لـري، اورامــي و زازايي اسـت.

پايه‌ ريزي‌ اولين‌ اصول آيين يارسان را به بهلول مـاهي در قـرن دوم هـجـري نسـبت داده اند. سلطان‌ اسحاق‌ برزنجه‌ اي را نيـز مجـدد ايـن آيـين در حـدود قـرن هفـتم ه.ق دانسته اند که با‌ وضع‌ قواعد و قوانيني، شـکلي نـو بـه اين آيين داده است. بنا بر قولي سلطان‌ اسحاق‌ از‌ نوادگان ميرسيد علي همداني اسـت، چـنان کـه در قـرن دوم هجري اولين اصول اين تفکر‌ را‌ بهلول ماهي پايه ريزي کرد و پس از گذشت چنـد دوره تاريخي (شامل دوره هاي‌ تاريخي‌ باباجليل‌ ، باباسرهنگ ، شـاه خوشـين، بـابانـاوس و شـاه ويسقلي) در حدود قرن هفتم هجري به دست سلطان اسحاق تجديد و تقويت‌ شـد‌.

مهم ترين‌ آداب‌ و مناسک‌ اهل حق عبارت اند از: آيين سرسپاري، تشکيل جـم، بـه پا داشـتن روزه (کـه بـر دو‌ نـوع‌ مرنو‌ و قولطاس است )، اداي نذر و نياز. همچنين، در آيين يارسان چهار رکـن اخلاقـي‌ مـهم‌ ذکـر شده که عبارت است از: «راستي» (به معناي درست کاري و صداقت )، «پـاکي» (به مـعناي طـهارت‌ جـسم‌ و روح)، «نيسـتي» (بـه معنـاي گذشـتن از انانيـت درونـي) و«ردا» (به معناي جوانمردي‌ و فتوت‌).

منطقه «پِرديوَر» به عنوان محل ظهور‌ سلطان‌ اسحاق از تقدس خاصي در نــزد اهــل حـق برخوردار است، چنانکه مقبره خود‌ سلطان‌ در اين منطقـه و در نزديکـي‌ روسـتاي‌ نوسود، در‌ پاوه‌ کرمانشاه‌، قرار گرفته اسـت .

«پرديور» واژهـاي اورامي‌ است‌ و از دو جزء «پِرد» به معنـاي پـل و «وَر» بـه معنـاي طرف و سو‌ تشکيل‌ شده اسـت کـه مـي تـوان واژه «پرديـور‌» را بـه معنـاي آن‌ سـوي‌ پـل تعريف کرد، چنانکه در‌ آن‌ زمان سلطان اسحاق و يارانش بر روي رودخانه سـيروان پلي احـداث مـي کنند و شهر پرديور‌ در‌ آن سوي پل قرار مـي گيـرد‌. همچنـين‌، ايـن‌ واژه بـه گونه‌ اي‌ ديگر نيز تعبير مـي شود‌. بـر‌ اين اساس کـه «وَر» در زبـان پهلـوي و اورامـي بـه معناي خورشيد نيز هست. لذا‌ پرديور‌ به معنـاي پـل خورشـيد و پـل روشـنايي‌ اسـت.‌

از‌ واژه «پرديور» بـه عنوان‌ نام آن عصر و زمـاني کـه سـلطان در آن مي زيسته نيز استفاده مي شود. از آنجا کـه‌ مـحل‌ ظهور مجدد اهل حـق، سـلطان اسـحاق‌ بـرزنجه‌ اي‌، مـنطقه‌ پرديور‌ واقـع در کرمانشاه‌ است‌، پايگـاه اصـلي آنهـا در ايـران اسـتان کـرمانشاه اسـت. جمعيت هايي ديگر از اهـل حـق از خانـدان هـاي‌ مختلـف‌ در‌ لرسـتان، همدان، تهران، ورامين ، مازندران وآذربـايجان نـيز‌ وجود‌ دارند‌. بــا تـوجه به هـمجواري مـنطقه پرديور بـا کشور عراق کنوني، در اين کشور نيز شـاهد حـضور خاندان هايي از اهل حق در شهرهايي همچون سليمانيه و کرکوک هستيم .

چگونگی تشکيل خاندان های اهـل حـق

هفت خاندان اصلي اهل حق در قـرن هفتم به دستور سـلطان اسـحاق تشکيل شدند و هر يک به نـام مـؤسسان خود نام گرفتند کـه عبـارت انـد از: ۱. خانـدان‌ عـالي قلنـدري‌؛2. خانـدان شـاه ابراهيمـي؛ ۳. خانـدان بابايادگـاري؛ ۴. خانـدان خـاموشـي؛ ۵. خـانـدان حاجي باويسي؛ ۶. خاندان ميري؛ ۷. خاندان مـصطفايي در عصر پرديور و هـنگامي کــه خانـدان هـا در حـال تشـکيل بــود ســلطان اسـحاق مسئوليت‌ «پير‌» بودن را نپذيرفت. سيد مسعود افضلي در اين باره مي گويد:

پس از آنکه کليه غلامان و درويشان و ياران پـاک در حـضـور ســلطان تکميـل شدند‌، سلطان‌ سحاک بنياد جـوز شـکستن گذاشت‌. هـمگي‌ در پرديور از بـزرگ و کـوچک پيربنيامين را شرط حقيقت و سـيد محمد را پيـر تخـت ناميدنـد ...

سلطان يارسان طبق امر ظاهر مسئوليت هاي پير و دليلي‌ را‌ قبول نکرده و جمعا به‌ شـرط‌ و اقـرار و تخت محول نموده و با توجه بـه کـلام ديوان گـوره پير بـنيامين پير شـرط و سيد محمد گـوره سـوار پير تخت خواهد بود.

شايان ذکر است که‌ برخي‌ صاحب نظران اهل حق معتقدند تـعداد خـانـدان هـايي کــه ابتدا تشکيل شد پنج تا است. اين صـاحب نـظران بـر آنـند کـه بـا توجه به اينکه عالي قلندر و بابايادگار فرزندي نداشته اند، در‌ ابتدا‌ از اين‌ دو، خانداني منشعب نشده است.

بررسي‌ کلام هاي پرديوري نشان مـي دهد که از هفت خاندان زمان سلطان، پـنج‌ خاندان‌ يعنـي‌ شـاه ابراهيمـي (منسـوب بـه شـاه ابـراهيم، فرزنـد سـيد محمـد گوره سوار)، بلوفـايي، حـاجي باوعيسـي، ميـري و مصـطفايي از هفتوانـه و دو خاندان ديگر ‌‌يعني‌ عالي قلندري و يادگاري از هفتن هستند که ايـن دو نـيـز در واقـع يک ذات‌ محسوب‌ مي شوند.‌

بعدها و در قرن يازدهم چهار خاندان ديگر نيـز تشـکيل شـدند کـه‌ عبـارت انـد از:

۱. خاندان باباحيدري؛ ۲. خاندان آتش بگي؛ ۳. خاندان شاه هياسي؛ 4. خاندان ذوالنوري.

چهار خاندان‌ پسـين هـم خاندان هاي‌ مقبـول‌ يـاري هسـتند کـه بـه هـيچ وجـه نمي توان به وجودشان اشکال تراشي کرد و هر کس که چنين کند از يـاري دور است.

تعريف خـاندان

خـاندان عبارت است از شماري از‌ مريدان کـه پير مـشخص و دليل خود را دارند و يـک مجموعه تلقي مي شوند. به عبـارت ديگـر، خانـدان يعنـي گروهـي متشـکل از سـيدها (پيرها)، دليل ها و مريداني که وابسته به همديگرند. بررسي کلام ها‌ نشان‌ مـي دهـد نـکتـه بارز در تعريف خاندان، «پير» اسـت و نـام خانـدان نيـز از نـام پيـر گرفتـه شـده اسـت .

بنابراين، صرفا وجود سيدهايي که پيري نياز دارند، تشکيل دهنـده خانـدان نيسـت و در‌ تعريف‌ خاندان ضرورتا شماري از ياران غيرپير و غيردليل هم حضور دارند. يعنـي نـام خانـدان از نــام سـرسلسـله و شخصـيت بـزرگ و والاي خانـداني گرفتـه شـده اسـت.

اشتراکات خاندان های اهل حق‌

١. ظهور‌ سلطان اسحاق

اصل اعتقاد به ظهور سلطان اسحاق در تمامي خاندان ها يکسان است. او به عنوان مجدد آيين يارسان نزد تـمامي خـاندان هاي اهل حـق محترم و محل توجه بوده و بارگـاهش‌ در‌ منطقه‌ پرديور (روستاي نوسود در پاوه‌ کرمانشاه‌) از‌ زيارتگاه هـاي بسـيار مهـم يارسـان است. شهر پرديور بـه گونه اي که در زمان سلطان اسحاق بوده اسـت بـاقي نمانـده، امـا مـنطقه‌ آن نـزد‌ اهل حق محترم است؛ چراکه اقامتگاه سلطان اسحاق‌ بوده‌ اسـت.

از سوي ديگر، دوره اي که سلطان اسـحاق ‌ ‌در اين مـنطقه سکنا گزيده نيز بـه دوره‌ پرديور‌ مشهور‌ شده است.

٢. آيين سرسپاری

آيين سرسپاري براي ورود به جـامعه‌ يارسـان در نـظر گرفته شده و در دو موضـع انجـام مي شود: يکي هنگامي که نوزادي از اهل حق به‌ دنيا‌ مي آيد‌ (کــه بـه ايـن فـرد چکيـده مي گويند) و ديگري هنگامي که فردي از‌ غير‌ اهل حق قصد ورود بـه ايـن آيـين را دارد (که به اين فرد چـسبيده مـي گويند.

مراسم‌ سرسپردگي‌ چنين‌ است که براي کسي که سـر مـي سـپارد يـک خـروس بـا دعا دادن کارد‌ سر‌ مي برند‌ و آن را فقط با چاشني نمک مي پزند، بدون اينکه کسـي از آن بچشد. ضمنا‌ مقداري‌ برنج‌ که در حد امـکان از نيم من کمتر نباشد پلو مي کننـد و آن را در‌ جم‌، يعني در حضور خليفه (سيد) و خادم (کاکي) و هرچند نفـر ديگـر کـه حاضـر باشند‌، دعا‌ مي دهند‌ و پس از تقسيم مساوي بين حاضران و خـانواده و خوانـدن دعـاي سفره نياز با يک عـدد‌ جـوز‌ حاضر مي کننـد. هنگـام نيـاز جـوز، کـاکي خـدمت جـم را عهده دار مي شود. سيد، که‌ وکيل‌ پير‌ است ، جوز را خرد مي کند و خادم، آن را همراه بـا نياز در جم تقسيم مي کند‌. سيد‌ دعاي جوز را مي خواند. سپس خـادم در حـالي که يـک دست زمين‌ گذارده‌ با‌ دست راست خود با حاضران در جم دست بوسي مي کنـد. کسـي که سر مي سپارد در‌ صورتي‌ که‌ بالغ باشد با دست چپ قبا (کت ) دليـل را گرفتـه و بــا دسـت‌ راست‌ با جم نشين دست بوسي مي کند و اگر کودک باشد بـراي او وکيـل تعيـين مي شود.

سيد محمد حسيني از سرسپاري به عنوان ششمين شرط ياري ياد مي کند‌ و دربـاره‌ سرسپاري فرد چـسبيده مـي گويد:

اين عـمل چون‌ براي‌ نـوزادان‌ يارسـاني در طـفوليـت انـجـام مــي پـذيرد وظيفـه سنگيني‌ است‌ که عهده دار آن والدين و يا ولي اين طفل مـي باشـد. پـس افـراد چکيده يارساني‌، يعني‌ افرادي که نسل اندر نسل‌ طايفه‌ بوده انـد، مطمئنـا‌ عمـل‌ سـرســپاري‌ را در طـفوليــت تـوســط والــدين انجــام‌ داده انــد‌.

از جمله اموري که در مـراسم سـرسپاري انجام‌ مي پذيرد‌ شکستن جوز است. دعـايي که به‌ هنگام شکستن جوز خوانده‌ مي شود‌ به اين شرح است:

ارادت‌ پيروي‌ کل صـفات، بـنده از قـول حقيقت، الحمدلله، سـردادن بـه رضـاي خدا، از قول‌ اشهد‌ ان لا اله الا الله‌، امـت‌ از‌ حضرت محمد رسول اللـه‌، ملـت‌ از براهيم خليل الله‌، مذهب‌ امام جعفر اوليا، داخل شديم به سلسله پنج تن آل عبـا، سـردادن ياران، پيروي‌ دين و ارکـان، قايمي دين ارکـان و ميـزان، دل‌ نلخشـد‌ از خدا‌، اگر‌ سرم‌ چون گوي در ميدان‌ بـگردد دلم از عـهد و پيمان ياري برنگـردد، شاه تو باشي، تا تو باشي، جمـع جـم‌ آدم‌ صـفي اللـه و قطـار يداللـه ، پيـروي دين محمد‌ مصطفي.‌ ‌

٣. انعقاد جم

پيشينه تشکيل جم مـقارن بـا تـشکيل خانقاه بوده است. ابتدا‌ در‌ دوره‌ بهلول ماهي در قرن سوم و سپس در‌ دوره‌ باباسرهنگ‌ و باباجليل‌ در‌ قـرن‌ چـهارم هـجري رواج داشته اسـت .

به علت جو حاکم و موقعيت زمان و مکان در آن ادوار، تشکيل جم، سري و محرمانـه بـوده اسـت، اما در دوره شاه خوشين در قرن‌ پنجم به علت آزادي نسبي که حکام وقت به صوفيه و يارسـان روا داشـتند، تــا حـدودي آزادانـه اجـرا مـي شـده اسـت. بعـد از دوره شاه خوشين و در دوره باباناووس در اوايل قـرن ششـم‌ هجـري‌ اختنـاق و ضـديت بــا عـلويان و ياران حق و حقيقت دوبـاره اوج گرفـت و يـاران مراسـم خـود را پنهـاني و محرمانه انجام مي دادند.

در قـرن هـفتم و هـشتم ، سلطان اسحاق به ساختن سه‌ جم‌ خانه امر مي کند: يکي براي مردان بالغ، ديگري بـراي مـردان بي شارب و کودکان، و سـومين بـراي زنـان و نـوزادان. کلام سلطان اسحاق چنين اسـت :

يري‌ جـم‌ خـانان بوني ميدان دايري جم‌ خانان‌

اوليش پي جم ميرديگانان دوهم پري ژن زاروي زمانان

سميش پري بي سکه و سانان ميردان نه جـم نـيشود وجـيا ...

ترجمه: سه جم خانه، بايستي‌ پيش‌ قدم شويد و سه جم‌ خانه‌ بـسازيد، اولين بـراي جم مردان بالغ و کامل و سرسپردە مهر و ميزان، دومين بـراي زنـان و نـوزادان کم سن و سال، سومين بـراي آنـان که هنوز شارب و ريش درنياورده انـد، مـردان بالغ بايد جدا در‌ جم‌ خانه بنشينند.

بـه عقيده برخي از صاحب نظران، لغت «جم » بـرگرفته از لغـت «جـمع » است که نـاظر به يکي از مقامات مـطرح در عـرفان است. مقام «جمع » را‌ ايـن‌ گونـه تعريـف‌ کـرده انـد:

«جمع در اصطلاح اين طايفه مقابل فرق اسـت و «فـرق» احتجاب است از حق به خـلـق، يعـني‌ همه خـلق بـيند و حـق را من کل الوجوه غيـر دانـد و جـمـع‌ مـشـاهده‌ حـق‌ اسـت بي خلق و اين مرتبه فناي سالک است چه تا زماني که هـسـتي ســالک بـر جـاي باشـد، شهود ‌‌حق‌ بـي خلق نيست ».

حضور در جـم خـانه رعايت آداب مختلف را‌ مي طلبد‌، از‌ جمله: طـهارت، نـيت و اراده، پوشاندن سر با کـلاه، بسـتن کمـر، مراقبـه ، ذکر، محبت. به عـقيده بـرخي از صاحب نظران اهل حق، کـلاه گذاشتن و کـمربستن از آيين مـهرپرستي‌، کف زدن، سماع و ذکـر‌ از‌ آيين درويشــي و اصـطلاحاتي که در جم بـه کـار مي رود از مـذهب تشـيع اخـذ شـده اسـت (مصـاحبه بـا سـيد کـرم اللـه شاه ابراهيمي).

در ادامـه تـوضيحاتي درباره آيين جم‌ خانه مي آوريم :

الف . طهارت: طـهارت در اينـجا هم طـهارت ظـاهري را شـامل ميشود کـه بـه مـعنـاي تنظيف و آراستگي است و هم طهارت باطني را در بر مي گيرد که عبارت است از تزکيه‌ نفس‌ و ترک اخـلاق مـذموم.

ب. اراده: از ديدگاه اهل حق ، اراده ابتداي حرکت سـالک بــه ســمت حـضـرت حــق است ، چنانکه از آن بـه عـنوان يکي از مقامات سلوک به سمت حضرت حق‌ در‌ عرفـان اسلامي ياد شده است .

ج. پوشاندن سر با کلاه: پوشـاندن سـر در اديان مـختلف همچون مزديسنا، يهوديت و مسيحيت وجود داشته اسـت. در آيين يارسـان گـذاشتن کـلاه بـر سـر از‌ زمان‌ بهلـول رواج پيدا مي کند. در ايران، صوفيه کلاه خود را به قسمت هايي به نام «ترک» تقسيم مي کردند که هر ترکي نشان از ترک کردن صفتي مذموم بوده است. اين‌ کلاه‌ در‌ بين صـوفيه به تاج فقر‌ مشهور‌ بوده‌ است.

هدف از پوشاندن سر با کلاه، دورکردن افکار پليد و ناپاکي هاي دروني اسـت. لـذا احتمال آنکه صوفيه هم از‌ روش‌ بهلول‌ استفاده کرده باشند وجود دارد.

د. کـمربستن‌: بـعضي‌ از مشايخ صـوفيه و يارسـان کمربسـتن را بـا عنـوان زنار بسـتن در نوشته هاي خود آورده اند. در آيين يارسان کمربستن نشانه‌ عقد‌ خدمت‌ است و از زمان سلطان اسحاق براي حضور در جم مرسوم‌ بوده است. باباحيدر در بـند کـلامي مي گويد:

نوشانم پيالۀ ساقي کوثر پا تکبير جم بستمان کمر‌

ترجمه‌ : از‌ دست ساقي کوثر مي الست نوشيدم، به خاطر بزرگداشت و انجـام اعمال‌ جم‌ کمر بـستم.

ه. مـراقبه و ذکر: مراقبه در شريعت حضـور قـلـب و در آيـين يارســان «لاره مـل » يـا

«گردن لار‌» است‌. در‌ آيين يارسان به مراقبه سفارش بسيار شده است. شيخ امير در بنـد‌ کلامي‌ مي گويد:‌

پاسه وانه نيم چه يانه خويش بيداري مان هن خـيال و تـشويش

ترجمه : از درون خويش‌ پاسباني‌ مـي کنم‌، در بـيداري خيالات و تشويش بـه مـا روي مي آورد.

و. ذکر: ذکر در مراسم‌ هاي‌ جم خانه بر چهار نوع است که عبارت اند از: ذکر تقليدي، ذکر تحقيقي‌، ذکر‌ جلي‌ و ذکر خفي. شيخ امير دربـاره ذکـر مي گويد:

خروس واناوه خروس ذکر ذات‌ سبحان‌ واناه

مرغان و آواز زمزمۀ خوشخو وانان ذکرات حي لا يمو

آفريدگان جن و انس‌ يکسر‌ سر‌ بران و ذکر سجود اکبر

ترجمه : خروس نداي صبحگاهي سر مـي دهد و ذکـر ذات سبحان را مــي گويـد‌، تمام‌ مرغان با آواز و زمزمه ملکوتي، ذکر ذات حي لايمـوت را مـي خواننـد و تسبيح‌ گو‌ هستند‌، آفريدگان جملگي از جن و انس، بــا ذکـر و نيـايش سـر بـر سجده خالق بزرگ فرود مي آورند‌.

ز. مـحبت: از ديگـر آداب جـم خانه ايجاد محبت و عشق اسـت کـه دل‌ از‌ اغيـار بـاز داشته شده و متوجه عشق الاهي مي گردد .

شايان ذکر اسـت ‌ ‌کـه براي انعقـاد عقـد ازدواج‌ نيـز‌ جـم منعقـد مـي گـردد.

٤. دونادون

اعتقاد به دونـادون بـر اين اساس‌ است که يک روح انساني در ادوار‌ مختلف‌ در‌ اشخاص مختلف تجلي و ظهور پيدا مي کند و جامه‌ هاي‌ متعدد به خـود مي گيرد و اين روند ادامه پيدا مي کند تا اينکه در نهايت‌ در‌ دون هزار و يکم، روح بقاي جاودان‌ مي يابد‌. هر روح‌ به‌ امر‌ حق بـه جـسم يک انسان تعلق‌ مي گيرد‌ و بعد از آن در صورت شايسـتگي (يعنـي در صورتي که اين فرد‌ اعمال‌ شايسته اي انجام داده باشد) به‌ جسـم انسـان ديگـري منتقـل‌ مي شود‌ و اين انتقال ٩ تا هزار مرتبه‌ ادامه‌ پيدا مي کند (مصاحبه با سيد کـرماللـه شــاه ابراهيمـي)

از‌ جمله‌ کلام هاي نقل شده درباره دونادون‌ مي توان‌ به‌ کلام شيخ امير‌ اشاره‌ کرد کـه از خداوند‌ درخواست‌ مي کند از دونادون خلاصي يابد و دوباره متولد نشود:

يا حق دست رد نني و چالم‌ هزار‌ کـردم ي دوارم مـن نيم طاقت لالاي‌ گواره‌

ترجمه : ياحق‌ دست‌ رد‌ بر سينه من نزن‌، هزار بار من جامـه نـو کـردم، ديگـر طاقت به دنيا آمدن و گهواره را نـدارم (مصـاحبه‌ تلفنـي‌ بـا سـيد رحمـت اللـه شاه ابراهيمي)

از‌ بابايادگار نيز اين‌ گونه‌ نقل شده است:

لباس باقي پوشانم ژنو

ترجمه : مجددا لباس بقا پوشيدم.

همچنين‌ قاموس‌ (از‌ چهلتن ) مي گويد :

نه پرديور داپيمان دالباس

ترجمه‌ : در‌ پرديور‌ ما‌ را‌ به‌ جـامه بـشري ملبس کرد .

واژه «دونادون» از سه قسمت تشکيل يافته است که عبارت اسـت از دو واژه «دون» به همراه الفي مابين آنها. الف‌ در اينجا نقش پيوند دادن دو کلمه را ايفا مي کند. «دون» در زبان فارسي به معناي پايين، فـرود، پسـت، سـفله و همچنين غير و جزء اسـت. در کــلام اهـل حـق، دون به معناي‌ جامـه‌ اسـت؛ چرا کـه از زبـان فارسـي مـأخوذ نشـده و داراي ريشه اي ترکي است. بر اين اساس، مقصود از دون، قالب و جامه اي اسـت کـه روح در خلال زنـدگي جـسماني دارد.‌

در کلام اهل حق، چندين اصطلاح به کار رفـته کـه همگي معنا و مفهوم «دونادون» را دارند. اين اصطلاحات عبارت اند از: مظهر، جامه‌، قالب‌، لبـاس، صـورت، بـرگ، مايـه، يورت‌، پلاس‌، ورق، جسم، قوا، بـارگه و هـلت. انديشه دونادون مي توانـد بـه نوعي ناظر به بحث تناسخ بـاشد. صاحب نظران اهل حق درباره وجه افتراق‌ دونـادون‌ و تناسخ دو تفاوت را‌ برشمرده اند:

۱. در تناسخ هيچ اعتقادي به معاد وجود نـدارد، امـا در دونـادون وجود معاد حتمـي است.

۲. برخي از قائلان به تناسخ ماننـد هـنـدوها خــوردن گوشـت حيوانـات را ممنـوع مي دانند‌، اما‌ اهل حـق در عـين اينکـه آزار حيوانـات را ممنـوع مـي شـمرند، کشـتن و قرباني کردن حيوانات بـراي نـذر و خـوردن گوشت آنها را جايز مي دانند.

٥. روزه

روزه در اهل حق در اصل‌ سه‌ شبانه روز‌ معادل ۷۲ سـاعت بـوده اســت. بعـدها بـه دليـل اينکه زندگاني ها ايلياتي بوده و مردم اهل حق مدام در‌ حال کوچ بوده اند بـنيامين بـه نــزد سلطان اسحاق مي رود و مي گويد اين‌ روزه‌ براي‌ مردم دشوار است. لذا در اينجـا روزه به دو قسمت تـقسيم مـي شود و مقرر مي شود کـه قسـمتي از ‌‌مـردم‌ روزه اول و قسـمت ديگر روزه دوم را به جاي آورند (مصاحبه با سـيد‌ سـيف‌ عـلي‌ عالي قلندري )

در اينجا به توضيح اين دو قسمت خواهيم پرداخت‌ :

الف . روزه مرنو

درباره زمان بـه جـاي آوردن روزه مرنو بايد توجه داشت‌ که در تقويم ايليـاتي‌ زمسـتان‌، بنا بر قولي، از اول و بنا بـر قـول ديگـر، از پانزدهم آبان شروع مي شود و دو ماه جلوتر از تقويم شمسي است. چهلم زمستان اين تقويم عبارت است از دوازدهـم آن مـاه‌ قمري که با آن چله مصادف شده است. اين تاريخ که زمان به جـا آوردن روزه مـرنو اســت اغلـب در تاريخ دوازدهم آبان ماه هر سال واقع مي شود که به همراه سيزدهم‌ و چهـاردهم‌ آبـان بـه مـدت سـه روز، روزه به جاي آورده مي شود. (مصاحبه با سيد رحمت الله شاهابراهيمي). تـمام مناطق غرب کشور تا عراق روزه مرنو را‌ به‌ جاي مي آوردند (مصاحبه با سيد سيف علي عاليقلندری).

اين روزه به مناسبت پناه بردن ياران سلطان اسحاق به غار مرنو بـه هنگـام حـملـه ســپاه چيچک‌ است.‌ لذا سلطان اسحاق را باني روزه مـرنو دانـسته انـد.

ب. روزه قولطاس

در روزه قولطاس، پانزدهم آن ماه قـمري کـه چله در آن‌ واقع‌ شده‌ اسـت مـد نظـر قـرار مي گيرد‌ (مصاحبه‌ با‌ سيد سـيف عـلي عـالي قلنـدري). در حــال حـاضر، در صحنه و بـرخي مـناطق ديگـر، هم روزه مرنـو و هـم‌ قولطـاس‌ بـه‌ جــا آورده مـي شود. سيد ابراهيم را باني‌ روزه‌ قولطاس دانسته اند که در واقع اين روزه را بـه نـام جـمعي از ياران خـود «يـاران قولطـاس» نـامگـذاري کـرده‌ اسـت‌. يـاران قولطـاس عبارت اند از: شاهقلي، شـاهنظر، شـاکه، سلمان ، قنبر و يار دلاور.‌

دعـاي روزه

روزه در اهـل حق به همراه غسل مخصوص به خود به‌ جاي‌ آورده‌ مـي شـود و هماننـد مـناسک ديگـر اهل حق داراي دعاي خاص بـه خـود‌ اسـت‌ که به زبـان کـردي است. ترجمه قسمتي از اين دعـا بـه اين شرح است : «اين پاکي‌ و طهارت‌ را‌ براي نيت کردن جهت بـه جاي آوردن روزە ياري انجام ميدهم تا‌ پاک‌ و مـطهر‌ شوم و شرط و اقرار پرديـوري را به جاي آورم».

٦. شارب‌

شـارب‌ در نـزد اهـل حق از جايگاه مهمي بـرخـوردار اسـت و محتـرم شـمردن آن بـر تمـامي جامعه‌ يارسان‌ لازم و ضروري است. کلام هاي متعـددي از بزرگـان يارسـان در ايـن زمينـه وجود دارد‌، از‌ جـمله‌ اينـکه در کلامي از شيخ امير از شارب با عـنـوان «زر يـاري» يـاد شــده‌ اسـت‌ کـه بـه منزله شرط و اقـرار اسـت .

سيد محمد حسيني با اشاره به نقش مهم شـارب در اهـل حــق، صـرف داشـتن آن‌ را‌ براي شخصي که عـضو جـامعه يارسـان اسـت کـافي نـدانسته و مشخصه هاي بـاطني‌ را‌ نيـز‌ لازم مي داند:

سبيل يکي از نشانه هاي ظاهري يارسان است و تنها داشتن آن براي فـردي‌ کـه‌ ادعاي‌ ياري داشته باشد کافي نيست بلکه درون و باطن هم بايد تـحت فـرامين‌ سلطان‌ و کلام باشد. چون سلطان در ديوان گوره مرتب ياران را به بـاطن داري و پاکيزگي دروني سفارش‌ نموده‌ است.

٧. اعتقاد به مظهريت امام علی (ع)

در اعتقاد اهل‌ حق‌، امام علي (ع) تجلي اي از نور الاهي بـوده‌ و هـيچ‌ وجه‌ الوهيتي بـراي حضرتش در نظر گرفته نشده‌ است‌. اين مطلبي است کـه در تمـامي مطالعـات ميـداني نگارنده، بزرگان اهل حق بدان‌ اذعان‌ کرده اند.

٨. شيطان

در آيين يارسان‌ و جهان بيني‌ خاندان هاي اهل‌ حق‌ پرستش‌ فـقط ويژه خـداوند يکتا است و هيچ‌ موجودي‌ جز او شايسته پرستش و ستايش نيست. طبق اين تفکر، شيطان يکي از‌ مخلوقات‌ خدا است که صرفا وظيفه محوله‌ خود را انجام مـي دهد‌ (مـکاتبه‌ با سـيد کـرماللـه شاه ابراهيمي).

در کلام اهل حق از قول سلطان اسحاق اين گونـه آمده‌ است:‌

شيطان رهنماي بنه بريمن خلات‌ آخر‌ راگۀ‌ شرعيمن

ترجمه : شيطان‌ راهنما‌ و هادي بنده عاصي و رانـده شده‌ اسـت‌، خلعت و پـاداش در آخر به شـريعت داران تـعلق مي گيرد.

٩. جايگاه مقدس نان

نان‌ در‌ فرهنگ ايرانيان ارزش والايي دارد. اين‌ ارزش‌ در ميان‌ جامعه‌ اهل‌ حق دوچندان است. ارزش‌ و تقدس نان در آيين ياري طوري است کـه پخـتن آن را نـوعي کـردار تلقي کرده اند‌. در‌ اين آيين ارزش نان به حـدي‌ اسـت‌ که‌ کامل‌ تـرين‌ زن يارسـاني، يعنـي‌ خاتون‌ رمزبار، پختن آن را يکي از افتخارات خود مي داند.

انواع‌ نان‌ نزد‌ اهل حق عبارت اند از: تيـري، گـرده، سـاجي‌، تپتپـي‌، فتيـره‌، بـژي‌، برساق‌، پپکه‌ ، پيچکينه و کـوليره. استفاده اصــلي نـان تيـري در مراسـم مذهبي و براي پيچيدن نويچه است. نويچه از گوشت و برنج تشکيل شده است. بـراي تهيه نـان تيري‌ از خمير مايه استفاده نمي شود تا آب و چربي گوشت و برنج درون خود را بـه لايه هـاي بـيروني سرايت ندهد و مواد داخل آن براي مدتي تازه و مرطـوب بماننـد.

منبع: اشتراکات و افتراقات خاندان های اهل حق - آرش گودرزی - هفت آسمان - شماره 70 - 1395

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید