امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 270442
۲۵۳۳
۱
۰
نسخه چاپی
اساطیر ایران (Myths of Iran)

اساطیر ایران؛ تصویری از عالم

دین یا اساطیر هیچ ملتی را نمی توان جدا از بافت تاریخی آن دریافت. بدین منظور اطلاعاتی درباره تحولات فرهنگی و نفوذ های گوناگونی که دست اندر کار بوده اند، لازم است. بنابراین، باید نخست به تاریخ ایران بپردازیم.

اساطیر ایران؛ تصویری از عالم

اساطیر ایران

اساطیر ایران - در گذشته بسیار دور اقوامی که اکنون در اروپا و ایران و هند زندگی می کنند، همه به یک گروه از قبایل تعلق داشتند که اکنون آن ها را هندواروپائیان می نامند. اینان که شاید در اروپای مرکزی می زیستند، به تدریج شاخه شاخه شدند و ملت های خاصی را تشکیل دادند.

آریائیان که بخشی از این مجموعه اقوام بودند، راهی جنوب شرقی شدند و در هزاره دوم و اول پیش از میلاد بر هند و ایران یورش بردند. نباید تصور کنیم که اینان سپاه واحد نظام یافته بزرگی بودند، بلکه باید گفت گروه های قبیله ای کوچکی بودند که هرکدام مستقلا در جایی مستقل شدند و سرانجام پس از گذشت قرن ها شمار آنان چنان افزایش یافت که بر آن سرزمین ها مسلط گشتند.

اقوامی که در هند و ایران استقرار یافتند، به هندوایرانیان معروفند. دین آنان در مجموعه ای از سرودهای باستانی هندی به نام ریگ ودا و سرودهای باستانی ایرانی به نام یشت ها حفظ شده است. این دین بازتابی است از روش زندگی آنان که چادرنشین و جنگجو بودند، از زیبایی طبیعت لذت می بردند و در عین حال از دشمنی و بدخواهی آشکار آن در هراس بودند؛ در این سرودها از زیبایی سپیده دم و از وحشت خشکسالی بحث بسیار در میان است.

خدایان آنان یا صورت های شخصیت یافته ای از آرمان هایی مانند «راستی» اند یا پدیده های طبیعی همچون طوفان یا قهرمانان ماجرا جو مانند ایندرَه و کِرِساسپَه (گرشاسب) که غول های تهدید کننده بشر را نابود می کنند.

اگرچه هم هندیان و هم ایرانیان در ورای این میراث (مشترک) در باورهای خویش تغییراتی داده و آن ها را تحول بخشیده اند، با این همه به خوبی مشهود است که تا چه اندازه این میراث هنوز بر اسطوره ها و مناسک آنان نفوذ دارد. از آن جا که استقرار هندوایرانیان امری تدریجی بوده و آثار برجای مانده باستان شناسی طبعا بسیار اندک است، تعیین تاریخ فتح سرزمین ها با دقتی نسبی دشوار است. به هر حال چنین می نماید که آنان در حدود 800 پیش از میلاد بر این نواحی تسلط یلفته بودند.

زردشت پیامبر بزرگ ایران بود. بر حسب سنت، زمان او را حدود 551-628 ق.م. می دانند، اگرچه ممکن است وی قرن ها پیش از این زیسته باشد. اعتقاد عموم (دانشمندان) این است که موطن او در دشت های آسیای میانه بوده است.

تعلیمات زردشت از طریق سرودهایش که گاثه ها (گاهان) نام دارد، پس از گذشت قرن ها به دست ما رسیده است. زردشت خود روحانی بوده و گاهان او به سبک و وزنی سنتی سروده شده است که شباهت به وداها، سرودهای هندیان باستان دارد. اما افکار او به نسبت قابل ملاحظه ای با آن ها تفاوت دارد.

بدیهی است که او از اساطیر سنتی آگاه بوده است، اما آن چه توجه خواننده گاهان را به خود معطوف می دارد، روش انتزاعی است که او در تعبیر آن ها به کار می برد. مثلا از هفت موجود، «نامیرایان نیکوکار»، سخن می گوید که پسران و دختران خدا یعنی اهوره مزدا هستند، اما خصوصیت آن ها از نام هایشان معلوم می شود: «روح مقدس»، «اندیشه نیک»،«راستی»،«شهریاری»، «اخلاص»، «کمال» و «نامیرایی».

اینان همه جلوه هایی از خدا هستند که انسان می تواند در صورتی که راه «راستی» را پیش بگیرد، در داشتن آن ها با خدا شریک باشد، زیرا راه «راستی» انسان را به «اندیشه نیک» و «اخلاص» رهنمون می شود و از آن طریق مردمان به «کمال» و «نامیرایی» و «شهریاری» دست می یابند. فقط «روح مقدس» یا «روح آفریننده» به خدا تعلق دارد.

زردشت از منجیانی سخن به میان می آورد، اما به نظر می رسد که آنان را موجوداتی نه چندان اساطیری تصور می کرده، بلکه آنان را کسانی می دانسته است که از راه عدالت و راستی بر هوای نفس چیره می شوند، و دین بهی را گسترش می دهند و از این راه شهریاری خدا را بر زمین استقرار می بخشند.

زردشت در گاهان اهوره مزدا را دوست خطاب می کند، زیرا بر آن است که خدا از او حمایت دوستانه می کند.

اهوره مزدا کسی است که زردشت را از همان آغاز برای تبلیغ دین خویش برگزیده است. وی به خصوص از خوبی خدا آگاه بود و هر نوع بدی مادی و اخلاقی را به شیطان یا انگره مینیو (=اهریمن)، یعنی «روح مخرب» یا «اندیشه ی بد» نسبت می داد.

تعلیمات زردشت نخست مخالفت زیادی را برانگیخت، اما زمانی که وی موفق شد یکی از فرمانروایان محلی را به نام ویشتاسپَه (=گشتاسب) به دین خود در آورد، گسترش دین زردشتی آغاز گشت. نمی دانیم که این دین چه زمانی دین دربار شاهان (هخامنشی) شد.

امپراطوری بزرگ ایران هخامنشی را کورش کبیر بنیان نهاد که در آغاز فرمانروای قلمرو کوچکی به نام انشان در جنوب غربی ایران بود. وی پس از استیلا بر مصر و لیدی در آسیای صغیر و لشکرکشی به سوی هند در شرق، توجه خود را به امپراطوری نیرومند بابل معطوف داشت.

اساطیر ایران؛ تصویری از عالم

تصویر عالم

ایرانیان باستان جهان را گرد و هموار مانند بشقایی تصور می کردند. در نظر آنان آسمان فضای بی پایان نبود، بلکه جوهری سخت همچون صخره ای از الماس بود که جهان را مانند پوسته ای در بر گرفته بود.

زمین در وضع اصلی دست نخورده خود هموار بود، نه دره ای داشت و نه کوهی، و خورشید و ماه و اختران بالای زمین این حرکت در وسط آسمان قرار داشتند. همه چیز آرام و هماهنگ بود. اما این آرامش با ورود «شر» (اهريمن) در عالم درهم شکسته شد که آسمان را شکست و به آن داخل شد، به آب فرو شد و سپس به میان زمین تاخت و آن را به لرزه در آورد و بر اثر آن کوه ها از زمین بیرون آمدند.

کوه اصلی کوه البرز بود که هشتصد سال طول کشید تا از زمین به در آمد. دویست سال طول کشید تا به «ستاره پایه» رسید، و دویست سال تا «ماه پایه» و دویست سال تا « خورشید پایه» و دویست سال دیگر هم طول کشید تا به منتهي اليه آسمان رسید. بدین ترتیب، این کوه میان گیهان کشیده شده است، در حالی که پایه آن به آسمان در جایی که جهان را احاطه کرده، پیوسته است. ریشه های این کوه گیهانی در زیر زمین پر اکنده اند و آن را به هم پیوسته نگاه می دارند، و از این ریشه ها همه ی کوه های دیگر سر بر می آورند.

در وسط زمین کوه « تیره» که قله البرز است، قرار دارد، و از آنجا تا به عرش پل چینوت کشیده شده که روان ها پس از مرگ در سفر خویش به سوی بهشت یا دوزخ باید از آن بگذرند. ستیغ آرزور برلبه کوه البرز، دروازه دوزخ است که در آنجا دیوان باهم به گفتگو مشغول اند.

تنها زمین نبود که بر اثر ورود شر در جهان به لرزه در آمد، خورشید و ماه و اختران نیز از جای خود تکان خوردند، به طوری که تا دوران بازسازی جهان همچون تاج هایی در پیرامون زمین می چرخند، و هر روز از ۱۸۰ روزنی که در کوه البرز در مشرق است، داخل می شوند و از ۱۸۰ روزنی که در مغرب است، خارج می گردند.

قطرات باران را ایزد تيشتريه ساخت. باد آن ها را به يك سو برد تا از آن دریای گیهانی، وروکشه، یا دریای بی انتها را تشکیل دهد که آن سوی قله کوه البرز قرار دارد. این دریا چنان وسیع است که هزار دریاچه را شامل می شود که عبارتند از چشمه های ایزدبانو آناهيتا.

در میان این دریا دو درخت قرار دارد: درخت «در بر دارنده همه تخم ها» که همه درختان از آن منشعب می شوند، و درخت گوکرنه یا هوم سفید که همه مردمان اکسیر جاودانگی را در هنگام باز سازی جهان از آن دریافت می دارند. شر طبعأ كوشید تا این درخت زندگی بخش را نابود کند و چرپاسه ای را آفرید که بدان حمله کند، اما ده «کر» یا ماهی هایی که دائماً در آن دریا به شنا می پردازند، از آن درخت پاسداری می کنند به طوری که همیشه یکی از آن ها چرپاسه را زیر نظر دارد.

آنگاه سه دریای بزرگ و بیست دریای کوچک تشکیل شد. دو رودخانه در زمین جاری شدند، یکی از شمال به سوی باختر و دیگری از شمال به سوی خاور روان گشت، و هر دو سرانجام پس از این که دو انتهای زمین را پیمودند، به دریای گیهانی پیوستند.

هنگامی که نخستین قطرات باران فرود آمد، زمین به هفت بخش تقسیم شد. بخش میانی، خونیرث، نیمی از همه زمین را تشکیل می دهد و شش قسمت دیگر که خونیرث را احاطه کرده اند، همه «کشور» خوانده می شوند. آدمیان قادر نبودند که از ناحیه ای به ناحیه دیگری بروند، مگر سوار بر پشت گاوی آسمانی به نام سریشوك یا هذیوش". گوپت شاه که نیمی از او انسان و نیمی از او گاو است، به دقت از سریشوك مراقبت می کند، زیرا این گاو آخرین حیوانی است که در «بازسازی جهان» که همه آدمیان باید جاودانه گردند، قربانی می شود.

گاو تنها مخلوق استثنایی در این تصویر قدیمی از عالم نیست. حیوانی که حتی از آن هم شگفت تر است، خر سه پاست. نمی دانیم که اصل او از کجاست، و نیز نمی دانیم که منظور از آن کدام حیوان اساطیری است.

یکی از دانشمندان اظهار نظر کرده است که این حیوان در اصل بخشی از يك اسطوره مربوط به آثار علوی بوده است، زیرا آمده است که این حیوان آب های دریای گیهانی را به جنبش در می آورد؛ دانشمندان دیگر بر آنند که وی اصلاً خدای بیگانه ای بوده که با اعتقادات ایرانی تلفیق شده است. اصل آن هر چه باشد، در روایات آمده است که این حیوان مقدس سه پا و شش چشم و نه دهان و دو گوش و يك شاخ دارد. بزرگی او به اندازه کوهی است و هر يك از پاهای او به همان اندازه زمین را می پوشاند که هزار گوسفند. وظیفه او نابود کردن بدترین بیماری ها و بلایاست.

خدایان باستانی

عبادت نه در عبادتگاه بزرگ یا معبد بلکه در فضای باز بر روی کوه ها انجام می گرفت. ایرانیان باستان عادت داشتند که « بر بلندترین قله های کوه ها بالا روند و برای زئوس قربانی کنند، آنان تمام گنبد آسمان را زئوس می نامند و هم چنین برای خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد قربانی می کنند.». محراب های آنان در معابد نیست بلکه در بلندی های کوه هاست، نقش های برجسته بزرگ و کتیبه های شاهان در مراکز بزرگ تمدن نیستند، بلکه بر سینه صخره ها جای دارند.

گرچه خدایان غالباً با تصویر پردازی های اساطیری توصیف شده اند، اما نسبتاً اسطوره های کمی درباره آن ها روایت شده است. این خدایان با اصطلاحات خاص توصیف انسان وصف شده اند مانند خدایان گردونه ران که در گردونه های زیبایی که آن ها را اسبان بیمرگ می کشند، به پیش می تازند. اما چون به این «انسان مانندگی» خدایان دقت کنیم، می بینیم که این خصوصیت از میان می رود. به عنوان مثال آمده است که خدای بزرگ میثره (= مهر) هزار چشم دارد؛ این نکته نماد بارزی است بیانگر این عقیده که هیچ کس نمی تواند خطای خود را از این خدا بپوشاند و از عواقبش بگریزد.

بسیاری از دانشمندان معتقدند که چون جامعه هند و اروپایی به سه طبقه یعنی فرمانروایان، جنگجویان و کشاورزان تقسیم می شد، خدایان نیز به سه دسته تقسیم می شدند. این فرضیه مربوط به ساخت «سه گانه» جامعه بشری و ایزدی همچون کلیدی برای گشودن بسیاری از مشکلات اسطوره شناسی ایران به کار گرفته شده و احتمالاً در این مورد افراط شده است؛ اما می توان به این موضوع کاملاً معتقد بود که سلسله مراتب خدایان بر اساس الگوی بشری ساخته شده است.

خدایان فراوانی در اساطیر ایرانیان باستان بوده اند و تعداد آنان بیش از آن است که بتوان در اینجا در باره همه آنان بحث کرد. فقط می توانیم به شخصیت های اصلی در تفکرات هند و ایرانی و بومی ایرانی نظری بیفکنیم.

وَیو (وای)، باد

باد که در ابر باران زا زندگی می آورد و در طوفان مرگ، یکی از اسرار آمیز ترین خدایان هندو ایرانی است. در یکی از متون هندی درباره او آمده است که وی از نفس غول جهانی که دنیا از بدن او ساخته شده، پیداگشته است. برگردونه تیزروی که آن را صد یا حتی هزار اسب می کشند، سوار است. اوست که «نورهای گلگون» یعنی برق را ایجاد می کند و سپیده دم را هویدا می سازد.

اُآدو (Oado) خدای باد بنا به اعتقاد کوشانیان، احتمالاً از کلمه ایرانی واتَه (Vata) «باد» یعنی عنصری که ویو (وای) بر آن نظارت دارد، مشتق شده است. امپراطوری کوشانی از ناحیه گونگ تا آسیای میانه در طول سه قرن نخستین میلادی گسترش داشته و دین آنان از افکار چینیان و هندیان و ایرانیان و رومیان تأثیر پذیرفته است. از این رو بسیاری از خدایانی که بر روی سکه هایشان دیده می شوند، از دین ایرانیان اقتباس شده اند.

در ایران وی شخصیتی بزرگ و در عین حال معمایی است. برای او هم آفریدگار (اهوره مزدا) قربانی می کند و هم اهریمن (انگره مینیو).

آفریدگار بر تختی زرین در زیر ستون های زرین که آن ها را سایبان های زرین پوشانیده است، برای او قربانی کرد و از او خواست که بتواند آفريدگان شیطان را نابود کند و آفریدگان خوب حفظ شوند. دعاهای آفریدگار مستجاب شد، اما امیال ویرانگرانه اهریمن برآورده نشد. آدمیان نیز به درگاه وای دعا می کنند خصوصاً در مواقع خطر، زیرا او جنگجوی سهمناك و فراخ سینه ای است. در حالی که «جامه نبرد» بر تن دارد و مسلح به نیزه ای تیز و جنگ افزارهای زرین است، در تعقیب دشمنان خود خطر می کند تا اهریمن را نابود سازد و آفرینش اهوره مزدا را پاسداری کند.

درحالی که اهوره مزدا در بالا و در روشنی فرمانروایی می کند و اهریمن در پایین و در ظلمت، وای در فضای میان آن دو یعنی در« خلاء» حکمرانی دارد. در وای مفهوم «بی طرفی» هست، زیرا هم وای خوب و هم وای بد وجود دارد. بعضی از دانشمندان بر آن اند که او در تفکرات بعدی تبدیل به دو شخصیت شده است، ولی در دوران اولیه تصور می کردند که وای شخصیت واحدی است با سیمایی دو گانه: نیکوکار است و در عین حال شوم، نیرویی هراس انگیز است و شخصیتی بی رحم که با مرگ پیوستگی دارد و کسی را یارای گریز از راه او نیست. اگر چنان که شایسته است او را خشنود سازند، آدمیان را از همه یورش ها رهایی می بخشد، زیرا باد از میان هر دو جهان یعنی جهان «روح نيك» و جهان «روح بده» می گذرد. او نیکو کار است و نابود کننده، پیوند می دهد و می گسلاند. نامش این است: «پیش رونده، پس رو نده، آن سو افکننده، فرو افكننده .» او دلیر ترین، نیرومندترین، سخت ترین و ستبر ترین است.

اساطیر ایران؛ تصویری از عالم

تیشتریَه (تیشتَر) و دیو خشکسالی

تیشتر شخصیت دیگری است که با یکی از پدیده های طبیعی یعنی باران ارتباط دارد، اما مفهوم دوگانگی در شخصیت این خدا وجود ندارد. وی نیروی نیکو کاری است که در نبردی گیهانی با اَپشوشَه (اپوش)، دیو خشکسالی که تباه کننده زندگی است، درگیر می شود. تیشتر «ستاره تابان وشکوهمند»، نخستین ستاره و اصل همه آب ها و سرچشمه باران و باروری است.

چهارمین ماه سال (معادل ژوئن – ژوئیه) به تیشتر اختصاص دارد. گفته اند که در دهه نخستین این ماه، بیشتر به صورت مردی پانزده ساله در می آید - پانزده سالگی در تفکر ایرانی سن آرمانی است. در دهه دوم به صورت گاو نری و در دهه سوم به صورت اسبی در می آید. بنا به روایت بُندهشن تیشتر در آغاز آفرینش به این پیکره ها در آمد و باران ایجاد کرد. هر قطره بارانی که وی به وجود آورد به اندازه تشتی شد تا آب به بلندی قامت مردی زمین را فرا گرفت. جانوران موذی به ناچار به سوراخ های زمین فرو رفتند و آنگاه مینوی باد آب ها را به کرانه های زمین برد و بدین گونه در بای گیهانی را ایجاد کرد.

در سرودی که به تیشتر اختصاص دارد، نبرد میان این خدا و دیو خشکسالی بازگو شده است. تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای گیهانی فرورفت. در آنجا با دیو اپوش که به شکل اسب سیاهی بود و با گوش و دم سیاه خود ظاهری ترسناك داشت، روبروشد. رو در رو سه شبانه روز باهم جنگیدند، اما اپوش نیرومندتر از کار به در آمد، و تیشتر با «غم و اندوهم» به سوی اهوره مزدا فریاد بر آورد که ناتوانی او از آن است که مردمان نیایش ها و قربانی های شایسته ای بدو تقدیم نکرده اند. آنگاه اهورا مزدا خود برای تیشتر قربانی کرد تا نیروی ده اسب، ده شتر، ده گاو نر، ده کوه و ده رود در او دمیده شد. بار دیگر تیشتر و اپوش رو در روی هم قرار گرفتند، اما این بار تیشتر که نیروی قربانی بدو قوت بخشیده بود، از کارزار پیروز به در آمد و آب ها توانستند بی مانع به مزارع و چراگاه ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی خاستند، به این سو و آن سو راند، و باران های زندگی بخش برهفت اقلیم زمین فرو ریخت.

در بُندهشن و در سرود مختص به تیشتر عمل زندگی بخش تیشتر از جنبه های گوناگون توصیف شده است. در بندهشن وی ایجاد کننده اولیه باران و دریاها و دریاچه هاست. در تیشتر پشت تکیه بیشتر بر این است که در گردش سالانه طبیعت، تیشتر سرچشمه دائمی آب هاست، کسی است که فرزند عطا می کند، جادوگران را درهم می شکند، سرور همه ستارگان و حامی سرزمین های آریایی است. به اهمیت آن موجود یا ستاره ای که بر زمان ریزش باران نظارت دارد، آنگاه می توان پی برد که آفت بزرگی را به یاد آوریم که ناشی از گرمای تابستان و خشکسالی است و سرزمینی با بیابان های گسترده را تهدید می کند.

اسطوره نبرد تیشتر با اپوش همچنین تا اندازه ای چگونگی نظر ایرانیان را در مورد مناسک برای ما بازگو می کند. آنان بر این باور بودند که قربانی هایی که درست انجام گیرد و به خدایان تقدیم شود، خدایان را نیرومند و قوی می سازد، و نیز نیرومندی خدایان موجب می شود که قربانی ها در پی هم آمدن منظم فصول را تضمين کنند. فقط هنگامی که در قرباني ها تیشتر را به یاری بخوانند، خشکسالی مغلوب می شود و باران می تواند به جهان زندگی بخشد. نتیجه نبرد گیهانی میان نیروهای زندگی و مرگ بستگی به این دارد که آدمی معتقدانه وظائف خود رادر اجرای مناسک به جای آورد.

آناهیتا (ناهید)، آب های نیرومند بی آلایش

طبیعی است که در بسیاری از دین ها سر چشمه زندگی و باروری را به صورت موجودی مادینه تصور کنند. در ایران ایزدبانو اَردوی سُورا آناهیتا یعنی آب های نیرومند بی آلایش، سرچشمه همه آب های روی زمین است. او منبع همه باروری هاست؛ نطفه همه نران را پاك می گرداند، رحم همه مادگان را تطهیر می کند و شیر را در پستان مادران پاك می سازد. در حالی که در جایگاه آسمانی خود قرار دارد، سرچشمه دریای گهانی است. او نیرومند و درخشان، بلند بالا و زیبا، پاك و آزاده توصیف شده است. در خور آزادگی خویش تاج زرین هشت پر صد ستاره ای بر سر دارد، جامه ای زرین بر تن و گردن بندی زرین بر گردن زیبای خود دارد.

این توصیف های روشن حکایت از آن دارد که از زمان های قدیم تندیس های این ایزدبانو در مراسم پرستش او وجود داشته است. بی گمان از زمان اردشیر خوش حافظه به بعد این تندیس ها بخشی از آیین پرستش او را تشکیل می داده است، زیرا یکی از تاریخ نویسان قدیم یونان (برسوس) روایت می کند که این شاه مجسمه هایی از او را در شهرهای دوردست بابل و دمشق و همدان و سارد و شوش برپا کرده بود. ناهید ایزدبانوی محبوب مردم در بسیاری از سرزمین ها شد. در ارمنستان «فره و زندگی ارمنستان، زندگی بخش، مادر همه خِرَدها، خیرخواه همه نژاد بشر، دختر اَرَمَزدای (اهوره مزدا) بزرگ و نیرومند» توصیف شده است.

ناهید در اناطولی دارای معابد بسیاری بود، به طوری که استرابون مورخ رومی می گوید در آنجا از دختران خاندان های اشرافی درخواست می شد که پیش از ازدواج در معبد ناهید به «روسپی گری مقدس» بپردازند. مشکل بتوان اظهار نظر کرد که آیا این کار در ایران نیز اجرا می شده یا نه. همه متن های دینی روسپی گری را با تندترین کلمات، زشت شمرده اند، اما بعضی بر آن اند که این تقبيح ها خود دلالت بر این دارد که چنین کاری معمول بوده است.

به هر حال، کاملاً نادرست است اگر بر این عقیده باشیم که پیرامون این بانوی آب ها آیینی آمیخته با هرزگی وجود داشته است، زیرا از كاهنه هایی سخن رفته است که در خدمت او بوده اند و تعهد پاکدامنی داشته اند. در ایران ناهید از احترامی عمیق برخوردار بوده، سرچشمه زندگی به شمار آمده و سپاسگزاری عمیق و صمیمانه ای را به خود اختصاص داده است و هنوز نیز چنین است.

وِرِثرَغنَه (بهرام)، پیروزی

در حالی که وای و تیشتر را با پدیده های طبیعی مربوط می دانند و از آناهیتا (ناهید) با کلماتی صمیمانه و مهرآمیز یاد می شود، بهرام وجودی است انتزاعی یا تجسمی است از یک اندیشه و تعبیری است از نیروی پیشتاز و غیر قابل مقاومت پیروزی.

در سرودی که بدو اختصاص دارد آمده است که بهرام ده تجسم یا صورت دارد که هر کدام از آنها مبین نیروی پویای این خداست. نخستین تجسم او باد تند است؛ تجسم دوم او هیئت گاو نر زردگوش و زرین شاخ است؛ سومی هیئت اسب سفیدی است با ساز و برگ زرین؛ چهارمی هیئت شتر بارکش تیزدندانی است که پای بر زمین می کوبد و پیش می رود؛ پنجمی هیئت گراز تیزدندانی است که به یک حمله می کشد؛ هم خشمگین است و هم زورمند؛ ششمی هیئت جوانی است به سن آرمانی پانزده سالگی؛ هفتمی هیئت پرنده تیزپروازی است که شاید کلاغ باشد؛ هشتمی هیئت قوچ وحشی است؛ نهمی بز نر جنگی است؛ و بالاخره دهمی مردی است که شمشیری زرین تیغه در دست دارد.

شباهت این شکل های بهرام و تیشتر که هر دو به صورت مرد و گاو نر و اسب در می آیند، آشکار است. در تصور ایرانیان، چگونه خدایان می توانند به صورت های گوناگون در آیند؟ چنانکه بعدا" به تفصیل خواهیم دید (نک به ص۸۷) زردشتیان بر این باورند که هر چیزی در جهان روحانی («مینوگ»: مینو) استعداد آن را دارد که صورتی مادی (یا «گیتیگ»: «گیتی») داشته باشد و معتقدند که جهان به همین ترتیب به وجود آمد. جهان روحانی صورت مادی به خود گرفت. اما در حالی که موجودات زمینی «صورت مادیی به خود می گیرند که مناسب طبیعت آنهاست»، موجودات آسمانی یا ایزدی نیز می توانند به اشکال گوناگون به «صورت مادی در آیند» - و از این روست که تیشتر به سه شکل و بهرام به ده شکل در می آید.

بهرام ایرانی، برخلاف همتای هندی خود ایندره یا همتای ارمنی اش وهگن، اسطوره ای ندارد که در آن سخن از غلبه او بر غول یا اژدهایی در میان باشد. در عوض، او بر «شرارت آدمیان و دیوان » غالب می آید و نادرستان و بدکاران را به عقوبت گرفتار می کند. از نظر نیرو، نیرومند ترین، از نظر پیروزی پیروزمندترین و از نظر فره، فرهمندترین است. اگر به شیوه ای درست برای او قربانی کنند، در زندگی و در نبرد پیروزی می بخشد. اگر به شیوه ای درست او را نیایش کنند، نه سپاه دشمن وارد کشورهای آریایی می شود و نه بلا. بنابراین، بهرام نماینده نیروی غیر قابل مقاومت است. وی اساسا" خدایی جنگجوست.

دو تجسم از تجسم های او به ویژه محبوبیت همگانی دارد، یکی تجسم او به شکل پرنده ای بزرگ و دیگری به صورت گراز. ایرانیان قدیم به پرکلاغ با احساس ترسی آمیخته با خرافات می نگریستند و می پنداشتند که بر این پرنده انسان را حفظ می کند و برای او نیکبختی و فره به همراه می آورد. احتمالا”" کلاغی که در تصاویر مهری بناهای تاریخی رومی همراه مهر (میترا) ست، در اصل نمادی از خدای پیروزی برای همراهی با یاری این خداست.

البته آمده است که بهرام در یکی از اشکال خود که گراز باشد، مهر را همراهی می کند. این شکل به ویژه نمادی مناسب برای نیروی پیشتاز پیروزی است. در پشت دهم که سرود باستانی مختص مهر است، این تصویر آمده است که بهرام پیشاپیش مهر (میثره) در پرواز است:

«به صورت گراز نر وحشی پیشتاز با پنجه های تیز و دندان های پیشین تیز، گرازی که به یک حمله می کشد...، او پاهای پسین و پیشین آهنین، پی های آهنین، دم آهنین و فک آهنین دارد.»

همه دشمنانش را به سرانجامی خونین دچار می کند:

«در دم همه چیز را پاره پاره می کند و استخوان، مو، مغز و خون پیمان شکنان را بر روی زمین در هم می آمیزد.»

جای شگفتی نیست که بهرام به خصوص در میان سربازان محبوب بوده باشد، و احتمالا” سربازان بوده اند که آیین نیایش او را به سرزمین های دوردست برده اند. او در پس چهره هراکلس (هرکول) در کوماگنه، وهگن در ارمنستان، ورلگن در میان سکاها، وشغن در سغد، و ارتغن در خوارزم قرار دارد. بهرام در سکه های هندوسکایی و شاید- به همان گونه که دیدیم - در بناهای تاریخی مهری (میترایی) متجلی است.

رَپیثوین ، سرور گرمای نیمروز

رَپیثوین سرور گرمای نیمروز و سرور ماه های تابستان و قرینه لازم و سودبخشی برای بیشتر است.

خورشید پیش از ورود شر، هنگامی که بی حرکت در بالای جهان ایستاده بود، در پایگاه رپیثوین قرار داشت. بنابراین رپیثوین سرور جهان آرمانی است. به عقیده زردشتیان اهوره مزدا در زمانی از روز که متعلق به رپیثوین است، قربانی کرد و از آن آفرینش به وجود آمد. در پایان جهان نیز، در زمان متعلق به رپیثوین است که رستاخیز به انجام می رسد. بنابراین، او فقط سرور زمان اولیه نیست، بلکه سرور زمان« بازسازی جهان» نیز هست. او همه ساله فعال است: هر وقت که دیو زمستان به جهان هجوم می آورد، رپیثوین در زیرزمین پناه می گیرد و آب های زیر زمینی را گرم نگاه می دارد تا گیاهان و درختان نمیرند. بازگشت سالانه او در بهار بازتابی از پیروزی نهایی خیر است که وی بر آن سرپرستی خواهد داشت. هنگامی که سرانجام شر مغلوب شود و فرمانروایی خدا بر زمین آشکار گردد،

«... ( آن زمان) شبيه سال است که در بهاران درختان به شکوفه می آیند...، همانند برخاستن مردگان، برگ های تازه از شاخه های گیاهان و درختان خشک بیرون می آیند و بهاران موسم شکوفه دادن است.»

جشن رپیثوین بخشی از جشن نوروز است، هم روز نو در سال واقعی است و هم روز نو در زمان آرمانی آینده. آمدن رپیثوین به زمین، زمان شادی و امید به رستاخیز است، نمادی است از پیروزی نهایی و همیشگی آفرینش نیک.

منبع: شناخت اساطیر ایران-جان هینلز- ترجمه:ژاله آموزگار، احمد فضلی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید