امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 270480
۴۰۰۵
۱
۰
نسخه چاپی
توتالیتاریسم (Totalitarianism)

توتالیتاریسم | ویژگی‌های توتالیتاریسم

واژه ی توتالیتاریسم و یا توتالیتاریانیسم ریشه ی لاتینی دارد و از واژه totalitario مأخوذ شده است. لفظ total به معنی کل و کامل و فراگیر است. در فارسی به این مفهوم با معادلهایی مثل فراگیرندگی، کلیه تازی، سلطه گری، حکومت تک حزبی و از این قبیل اشاره می شود.

توتالیتاریسم را بشناسید

واژه ی توتالیتاریسم و یا توتالیتاریانیسم ریشه ی لاتینی دارد و از واژه totalitario مأخوذ شده است. لفظ total به معنی کل و کامل و فراگیر است. در فارسی به این مفهوم با معادلهایی مثل فراگیرندگی، کلیه تازی، سلطه گری، حکومت تک حزبی و از این قبیل اشاره می شود.

در بیان چیستیِ این آموزه ی سیاسی و مولفه های آن تفاوتها و تشت هایی وجود دارد. بنا به تعریف فرهنگ علوم اجتماعی اثر گولد و کولب توتالیتاریسم عبارت است از «گسترش سیطره ی دایم حکومت بر تمامی شؤون حیات اجتماعی»؛ و توتالیتر نیز عبارت است از «ایدئولوژی یا جنبشی که طرفدار این نوع گسترش در سیطره باشد». به عبارتی توتالیتر وصف رژیمهایی تمامت خواه است و خود را برای دست یازی و دخالت در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی انسانها، مجاز و محق می دانند.

می توان فاشیسم ایتالیا و نازیسم آلمان را گونه های بارزی برای توتالیتاریسم دانست.

گونه های مختلف توتالیتاریسم بواقع در مقابل پلورالیسم سیاسی، و نظام های لیبرال دموکرات و پارلمانی قرار می گیرند و واکنشی در برابر ناتوانی های دموکراسی پارلمانی هستند.

تعبیرهای توتالیتر، تمامیت خواه و مستبد ممکن است به عنوان یک اتهام سیاسی به قصد تضعیف و فروکاهی اقتدار و استحکام بایسته ی یک نظام نیز از طرف مخالفان به کار رود.

توتالیتاریسم را بشناسید

زمینه ی تاریخی، اجتماعی و فکری توتالیتاریسم

نظام های توتالیتر اغلب در جوامعی پدید آمده است که دچار فرایند فروپاشی و گسیختگی (انومی) و فقدان انسجام و همبستگی سنتی شده اند. از نظر روان شناختی، جامعه در اوضاعی این چنین برای تأمین احساس امنیتِ از دست رفته، مستعد و پذیرای قدرتِ هر چه فراگیرتر می شود.

پژوهشگران ریشه های فکری و اصول ایدئولوژی توتالیتر را – صرف نظر از اختلافات ساختاری که در مصداقهای آن هست – از آثار متفکران متعددی قابل استخراج دانسته اند. افلاطون، کالون، بدن، هابز، روسو و هگل از کسانی هستند که هواداری از اصولی به آنها نسبت داده شده که آن اصول بعدها توتالیتاریسم خوانده شد. کارل پوپر ریشه های تاریخی جوامع بسته و اندیشه های توتالیتر را علاوه بر افلاطون به هگل و مارکس نیز می رساند.

برخی از محققان در استواری این نسبتها به تردید نگریسته اند. بنا بر عقیده ی آنها همانندیهای عمیقی میان فاشیسم و نازیسم و آرای امثال افلاطون، بدن، روسو و هگل نمی توان یافت. ارنست کاسیرر در کتاب «افسانه ی دولت» نشان می دهد که در اندیشه ی هگل، دولت، موصوف به وصف فراگیرندگی و اطلاق نیست و در قید نیروهای مقیدکننده است. روسو نیز با وجود آن که یکی از مدافعان «اراده ی عمومی» و یکی از چهره های ممتاز دموکراسی است، اما طرفداران اندیشه های فراگیر، از نظریات سیاسی او قرائتهای توتالیتاریستی عمل آورده اند.

نیچه را نیز به خاطر طرح مفهوم «اراه ی معطوف به قدرت» و تحسین قهرمان گرایی و اخلاق اشرافی و فروید را به دلیل طرح غرایز به عنوان منشأ رفتارهای انسانی و اعتقاد به عدم برجستگی نقش عقل در رفتار، جزو متفکرانی محسوب می کنند که آرای فاشیستی و توتالیتاریستی به سخنان آنان متکی است.

اصطلاح توتالیتاریسم نخستین بار توسط بنیتو موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا در سال 1925 وارد حیاتِ واژگان سیاسی معاصر شد. بعدها اصطلاح دولت توتالیتر را روشنفکران ناراضی مارکسیست در دو دهه ی 1930 و 1940 در تفسیر سیاست نازیگری حزبها، اتحادیه های کارگری و... در آلمان نازی به کار می بردند. فاصله سالهای 1922 تا 1945 که فاشیسم به رهبری موسولینی در ایتالیا چیره بود و از 1933 تا 1945 یعنی زمان حاکمیت هیتلر و نازیسم در آلمان مقاطع تاریخی محسوب می شود که اندیشه ی توتالیتر برجسته ترین تحقق خارجی خود را داشته است.

این اصطلاح را بر کمونیسم استالینی (استالینیسم) به خاطر وجود برخی از عناصر فراگیرندگیِ در آن، اطلاق کرده اند؛ البته به خاطر هواداری کمونیسم از دموکراسی، به دشواری می توان بین اندیشه های کمونیستی و توتالیتریسم نسبت وثیق و دقیقی را ترسیم کرد. گذشته از بُعد تئوریکی و فکری نظامهای فراگیر، بنا به تحلیل بسیاری از جمله امیل دورکیم و اریک فروم نظام های توتالیتر از جمله فاشیسم در جوامعی بروز کرده است که در دوران گذار به جامعه مدرن بوده اند؛ این گونه نظامها در واقع واکنشی در برابر روند نوسازی و صنعتی شدن بود؛ و در جوامعی مورد پذیرش واقع شد که در اثر روند، تعلقات و انسجامهای سنتی در آنها تحقیر و تخریب شده بود. در واقع حالت گسست و بی انسجامی و توده ای شدن، و احساس ناامنی و فشارهای روحی ناشی از دوران مدرن، زمینه های حاصلخیزی برای بروز قدرتِ انسجام دهنده و امنیت آور شده است.

به عبارتی دیگر و نزدیک به تعبیر مایکل اوکشات، آزادی گرایی و فردگرایی افراطی، گاه موجب تفریط و پیدایی اخلاق ضدفردی می شود و سرانجام جامعه «امنیت» را بر «آزادیِ» فردی ترجیح می دهد؛ و برای تامین احساس امنیت به دامن قدرت و رژیمهای توتالیتر پناه می برد.

جنگ جهانی دوم به سیطره ی نمونه های عمده ی رژیمهای توتالیتر در آلمان، ایتالیا، رومانی و نیز به نظام حکومتی ژاپن که وجوهی از یک نظام فراگیر را با خود داشت، پایان داد.

توتالیتاریسم را بشناسید

ویژگی‌های توتالیتاریسم

در میان پژوهشگران در تبیین پاره ای از عناصر این آموزه سیاسی و نیز بافتهای مفهومی این عناصر، اجماع و همداستانیِ دقیقی وجود ندارد. در عین حال موارد زیر را معمولاً به عنوان ویژگیها و عناصر توتالیتاریسم ذکر می کنند:

1-وجود دولت تمامت خواه و فراگیر که تمامی جنبه های فعالیت اقتصادی – اجتماعی را تحت کنترل خود دارد. تلاش دولتهای فراگیر بر این است که دخالتهایشان به هیچ حد قانونی تحدید نشود. طبع فراگیرندگی و تمامت طلبی این حکومتها حتی موجب سلطه بر فعالیتهای آموزشی، ادبی و هنری و... نیز می شود. نظام توتالیتر رسانه ها و مجاری خبری و فرهنگی و تبلیغاتی را نیز در خدمت کامل خود می خواهد؛

2- وجود نظام تک حزبی، و مسدود بودن کانالهایی که جامعه از آن طریق بتواند نسبت به شئونات دولت نظارت و پرسشگری کند؛

3- وجود رهبر کاریزما که حزب تحت رهبری اوست. (کسانی مانند هانا آرنت – در کتاب سرچشمه های توتالیتاریسم – برای این مورد اهمیت چندانی قائل نیستند)؛

4- تلاش برای تنسیق و تثبیت یک ایدئولوژی انحصاریِ حزبی، که ترسیم کننده ی جامعه ی آرمانی است. ایدئولوژی نازیسم، عبارت بود از برتری نژادی و ناسیونالیسم . و ایدئولوژی فاشیسم؛ احیای تمدن و افتخارات گذشته کشور و نیز ناسیونالیسم بود؛

5- نظام تروریستی و کنترل پلیسی، برای سرکوبی هرگونه مخالف خوانی و نارضایتی؛

6- تلاش برای بسیج توده ها و همه نیروهای جامعه برای اهداف حزبی. (به عقیده ی آنتونی کوئینتن این ویژگی عمدتاً در فاشیسم دیده می شود)؛

7- خصلتِ خردگریزی (این ویژگی تنها مربوط به فاشیسم و نازیسم است).

همچنان که در اکثر یا همه ی مولفه ها به چشم می خورد، ویژگی عمده ی نظامهای توتالیتر «استبداد» است. به طور کلی می توان هر نظام توتالیتر را نظامی استبدادی و دیکتاتوری دانست. البته عکس این گزاره از صدق همیشگی برخوردار نیست. به عبارتی استبداد و دیکتاتوری و توتالیتر هر کدام به ترتیب از دیگری مفهومی عامتر دارد؛ استبداد، دارای مفهومی بسیار کلی و فراخ است؛ و عبارت از یک ساخت سیاسی است که دامنه ی قدرتِ خودسرانه ی نسبتاً وسیعی دارد.

دیکتاتوری، همان استبداد و قدرت مطلق است، با این قید که به زور به دست آمده است؛ و حال آن که قدرت در همه ی استبدادها با زور و تحکم شروع نمی شود و ممکن است منشأ دیگری – مانند موروثی بودن – داشته باشد. اما توتالیتر در واقع دیکتاتوریِ فراگیر و همه جانبه و در همه عرصه هاست؛ به این معنی که در رژیمهای توتالیتر جامعیتِ سلطه و گستره ی قدرت، مورد تاکید و اهتمام است( و حال آن که در تمامی دیکتاتوریها لزوماً تمامی عرصه های حیات اجتماعی تحت سلطه نیستند).

اساساً استبداد توتالیتر و فراگیرنده (مثل فاشیسم و نازیسم) در قرون اخیر به سبب ظهور سطحی عالی از دانشها و ابزار و فناوریِ تبلیغات و تسلیحات امکان پذیر شد؛ اما در دوران گذشته به خاطر نبود این علت و این ابزار، استبدادها و دیکتاتوریها، امکان فراگیرندگی را نمی یافتند. البته از دهه های اخیر شیوع و گستردگی فناوری اطلاعات و رسانه ها در مرتبه ای بسیار عمومی و گذر کردن این ابزار از سطحی که در ابتدای قرن بیستم داشته است، احتمالاً نتیجه ای عکس داده است، و از امکان فراگیرندگی و توتالیتاریسمِ مصطلح را فرو کاسته است.

منبع: فرهنگ واژه ها - عبدالرسول بیات

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید