فرهنگ اصیل
مفهوم «اصالت» در ریشه های لاتین و یونانی خود کاملاً نشان میدهد که با چه معنایی روبهرو هستیم؛ پدیده مورد نظر، پدیدهای «آفريده» یا «ابداع شده» است، یعنی خود سرآغاز و منشأ است و نه ریشه گرفته و برون آمده از پدیدهای دیگر. از همینجا نیز با واژه «ابداع» و «بديع» سروکار داریم و در معنایی دیگر «بدعتگذاری» میتواند آنگاه که با یک نظام اعتقادی مطلق سروکار داریم، بسیار منفی تلقی شود و بر عکس وقتی با یک نظام اندیشه نسبی و باز روبهرو هستیم، نوعی شکوفایی و توسعه به حساب بیاید.
در مباحث فرهنگی، در قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم، جدلی سخت میان «نسبیگرایان فرهنگی» یعنی گروهی از فرهنگشناسان که معتقد به خاص بودن فرهنگ هر جامعهای برای خود آن جامعه بودند و گاه به آنها «خاصگرا» نیز میگفتند و «جهان شمولگرایان» که برعکس به وجود «مشترکات» زیادی میان جوامع گوناگون بشری اعتقاد داشتند، مشاهده میشد و این مباحث تا امروز ادامه دارد.
از همان زمان نیز نخستین استدلالی که خاصگرایان مطرح میکردند، مفهوم «اصالت» و «یگانگی» در پدیده فرهنگی بود که طبعاً به مفهوم «ابداع» به مثابه شیوه و فرآیند اصلی زایش فرهنگی مربوط میشد؛ در حالی که جهان شمولگرایان برعکس، از «درهمآمیختگی فرهنگی» و در یک اصل «تقليد» بهمثابه فرآیند اصلی «زایش فرهنگی» سخن میگفتند.
مطالعات دو قرن اخیر تا حد زیادی استدلالهای گروه دوم را تأیید کرده است؛ به عبارت دیگر این باور که ما در جامعه ی پیشینه طولانی تمدنی، روزگاری دارای نوعی از فرهنگ بودهایم که با هیچ فرهنگ دیگری در هم نیامیخته و همه فرآیندهای زایشی خود را بر اساس سازوکارهای درونزا و با استفاده از منابع درونی یا آنچه خودمنبعیابی فرهنگی مینامیم، به دست میآورده است، امروز تقریباً به صورت کامل زیر سوال رفته است.
بیشتر انسانشناسان کنونی معتقدند که فرایند زایش فرهنگی براساس نیازهای «درهمآمیختگی» و «کیمیاوار» انجام گرفتهاند که سازوکارهای دقیق و ظریف آنها از هر جامعه با جامعه دیگر و حتی در دورههای مختلف یک جامعه با یکدیگر متفاوتند؛ بنابراین دفاع از اصالت فرهنگی و عدم نیاز به فرهنگهای دیگر و اصولاً یکپارچگی سخت فرهنگی، امری صرفاً اسطورهای است که منشأ خود را بهویژه در اسطوره مدرنیته سیاسی یا «دولت ملی» مییابد.
در حقیقت دولت ملی، ساختار اسطورهای مدرنی است که با استفاده از یک رومانتیسم فرهنگی- ادبی شکل گرفت و میلیونها اسطوره را در قالبی سیاسی و با بهرهبرداری از ابزارهای این قالب یعنی ابزارهای الزامآوری که قابلیتهای هژمونیک سلطه، مجازات، دستکاری، تحریف و غیره را دارند، به کار برد تا به نوعی یکپارچگی مفروض دست یابد. این یکپارچگی باید امکان میداد که از خلال آن بتوان یک نظام زبانشناختی و شناختی بهظاهر بسیار «منسجم» را تعریف کرد. در حالی که چنین نظامی جز در ساختارهای هژمونیک و ایدئولوژیک وجود خارجی نداشت و ندارد و تمایل به تبدیل آن به ساختارهای کنش، میتواند برای یک جامعه فاجعهبار باشد. با این وصف باید این نکته بدیهی را نیز پذیرفت که اصل «جامعه بودگی» یا «جامعه پذیری» را نمی توان بدون اینگونه ساختارهای ایدئولوژیک و اسطورهای تصور کرد؛ بنابراین تناقضی به وجود می آید که ناشی از نیاز به جامعه بودن مبتنی بر «اصالت فرهنگی» از یک سو و نیاز به شناخت عمیق فرهنگ مبتنی بر پیچیدگی فازی فرهنگی بر پایه درهم آمیختگی از سوی دیگر است. به باور ما این تناقض تنها از طریق به رسمیت پذیرفتن و تحلیل جدایی میان دو گونه گفتمان سیاسی و علمی امکانپذیر است که البته باید با رویکردی روش شناسانه در حوزه علم شناخت فرهنگ ها همراه باشد.
در نهایت باید پذیرفت که گفتمان سیاسی با دفاع از انسجام و یگانگی فرهنگی در قالب هایی چون زبان و آداب و رسوم، بیشتر در پی ایجاد یک رومانتیسم ملی است که امری ضروری برای پایه گذاری مفهوم «ملت» به شمار میرود. پرسشی که شاید مطرح شود، این است که آیا باید از چنین رویکردی «ساخت زدایی» کرد و بر گفتمان جهان شمول گرا در حوزه سیاسی نیز تأکید کرد؟ پاسخ ما به این پرسش روشن است، در شرایط کنونیِ دولتهای ملی، چنین امری نه ممکن است و نه مطلوب؛ زیرا آمادگی چنین فرآیندی از پیچیدگی گفتمانی در سطح کالبدهای اجتماعی وجود ندارد و بیشتر می تواند به تخریب و اشکال متفاوت «جماعت گرایی» بینجامد تا به درک بهتر فرهنگ. با وجود این، ما معتقدیم که نخبگان فکری و کسانی که رابطه ای حرفه ای با فرهنگ را درک کرده و آن را در زبان و اندیشه خود راه دهند تا قادر به شناخت بهتر پدیده های جهانی و استفاده بهتر از موقعیت های موجود جهانی در سطح محلی شوند.
به باور ما ریشه بسیاری از این تنش ها در نبود شناخت عمیق از پدیده پیچیده فرهنگ به گونه ای است که فرهنگ شناسان، انسان شناسان، جامعه شناسان و دیگر متخصصان علوم اجتماعی و انسانی از آن دارند؛ از این رو می توان از این ادعا دفاع کرد که طرح این پرسش در افکار عمومی (و نه لزوماً دانشگاهی و تخصصی) و به صورتی هر چه گسترده تر می تواند راهی برای ایجاد نوعی ارتباط باشد با همه کسانی که دغدغه فرهنگی دارند و نیاز به فراتر رفتن از گفتمان های کلیشه ای و سطحی در این زمینه را احساس می کنند. برای این کار و به همین دلایل نیاز به استفاده از زبانی قابل دسترس، ولی نه تقلیل یافته در سطح ساده اندیشی و کلیشه سازی، وجود دارد که بتواند مفاهیم فرهنگی و هر آنچه به مثابه گره ها و ساخت های پیچیده، درک ناپذیر و یا به سختی درک پذیر در حوزه فرهنگ به حساب می آید را قابل دسترس کند.
بیشتر بخوانید:
ناصر فکوهی - انسجام فرهنگی چیست؟
ناصر فکوهی - کارکرد فرهنگی دروغ چیست؟
ناصر فکوهی - آیا بدن یک پدیده فرهنگی است؟
ناصر فکوهی - تازه به دورانرسیدگی فرهنگی چیست؟
ناصر فکوهی - چه رابطه ای میان فرهنگ و جنون وجود دارد؟
منبع : کتاب صد و یک پرسش از فرهنگ - ناصر فکوهی
پایگاه خبری حقوق نیوز - دین و اندیشه
دیدگاه