امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 271053
۴۳۴۹
۱
۰
نسخه چاپی

ناصر فکوهی - انسجام فرهنگی چیست؟

انسجام فرهنگی را می توان به صورتی موقت بدین گونه تعریف کرد: مجموعه ای از مشترکات فرهنگی مادی و غیر مادی در یک جامعه مشخص در زمان و مکانی مشخص که امکان تداوم یافتن کارکردی و شناختی آن جامعه را به وجود بیاورد

پایگاه خبری حقوق نیوز

انسجام فرهنگی

نظم و تکثر

تعریف فرهنگ، همواره یکی از مشکلات اساسی در حوزه انسان شناسی به شمار می آمده است.

در اواخر قرن نوزدهم ادوارد برنت تایلر، تعریفی از فرهنگ ارائه داد که همه باورها و رفتارها و به عبارتی همه اشکال مادی و غیر مادی یک پهنه سرزمینی را در آن جای می داد.

در اواسط قرن بیستم، دو انسان شناس آمریکایی کلاید کلاکهاون و آلفرد کروبر کتابی منتشر کردند که در آن تلاش کرده بودند همه تعریف های فرهنگ را تا آن روزگار جمع آوری کنند. نمونه ای از این کتاب را نیز آقای داریوش آشوری در زبان فارسی منتشر کرد که با عنوان تعريف ها و مفاهیم فرهنگ از جمله معدود آثاری است که تعریف های ارائه شده را گردآوری و طبقه بندی کرده است.

موضوع تعریف فرهنگ از آن رو ما را مستقیماً به مفهوم انسجام فرهنگی می رساند که مشکل اساسی تعریف تایلر تاحدی با افزودن مفهوم کارکرد انسجام دهنده فرهنگ به آن، جبران شد و این موضوع خود با مفهوم انسجام اجتماعی رابطه داشت. در حقیقت، اجماعی نسبی در حوزه علوم اجتماعی وجود دارد که جوامع انسانی در هر حجم و محتوایی که باشند از کوچک ترین آنها تا بزرگ ترین شان، برای آنکه بتوانند به بقای خود ادامه دهند، نیاز بدان دارند که اجزای شان با روابطی مادی و معنوی ساختارمند یا غیر ساختارمند با یکدیگر پیوند بخورند.

در این رویکرد چه ما گروه کوچکی از دوستان را در نظر بگیریم و چه یک کشور یا دولت ملی را، به هر رو نیاز بدان وجود دارد که اجزای تشکیل دهنده آنها، از طریق ساز و کاری با یکدیگر باقی بمانند و بتوانند به انسجام میان آنها امکان دهند؛ انسجامی که خود عاملی برای تداوم یافتن فیزیکی آن جامعه یا موجودیت و بقای شناختی یا ذهنی آن باشد. این انسجام در بخش مهمی از خود (که اگر تعریف تایلر را مد نظر داشته باشیم، باید بگوییم در کل خود) یک انسجام فرهنگی است. بدین ترتیب انسجام فرهنگی را می توان به صورتی موقت بدین گونه تعریف کرد: مجموعه ای از مشترکات فرهنگی مادی و غیر مادی در یک جامعه مشخص در زمان و مکانی مشخص که امکان تداوم یافتن کارکردی و شناختی آن جامعه را به وجود بیاورد.

با ارائه این تعریف، باید اکنون این پرسش را مطرح کرد که از کدام اجزا برای انسجام فرهنگی یک جامعه می توان سخن گفت؟

بدون شک این اجزا نمی توانند چیزهایی به جز همان ویژگی های مادی و غیرمادی فرهنگی باشند؛ ویژگی هایی مانند نظام خویشاوندی و اجزایش (نام گذاری ها، دایره های همسر گزینی، روابط فرزندی و نیاکانی)؛ نظام اقتصادی (روابط و مناسک و آیین های مبادله)؛ نظام دینی و اعتقادی در قالب های معنایی و شناختی آن)؛ نظام سیاسی و غیره. بحث مهم در آن است که کدام یک از این نظام ها و یا اجزا، اهمیت بیشتری نسبت به سایر آنها دارند و به عبارت دیگر انسجام فرهنگی را عمدتاً می توان بر چه عنصر یا عناصری بنا کرد.

واقعیت آن است که رویکردهای مختلف نظری در حوزه های انسان شناسی و جامعه شناسی در این مورد اجماع ندارند. رویکردهایی که حوزه قدرت و هژمونی را در جوامع انسانی، حوزه ای اساسی و مرکزی می دانند و ما در اینجا از این رویکرد آغاز می کنیم، در این رابطه بحثی مشخص دارند و آن این است که عامل اصلی و اساسی انسجام، عامل «نظم» است که در قالبی هژمونیک ایجاد نوعی همگنی کوتاه مدت یا درازمدت در جامعه می کند و این همگنی بنا بر تعريف، لزوماً تقلیل دهنده است. به عنوان نمونه نمی توان یک دولت ملی را تصور کرد، بدون آنکه ما به تقلیل گرایی فرهنگی در مرزهای سیاسی آن، در زبان ملی آن و حتّی در حافظه تاریخی آن اذعان کنیم؛ یعنی بپذیریم که تشکیل آن از طریق «قربانی» شدن گروهی از ویژگی های فرهنگی، برای ایجاد انسجام و یکدستی انجام گرفته است.

در این معنا، مفهوم «تكثر» را باید با احتیاط زیادی به کار برد؛ زیرا دقیقاً در مقابل «نظم» می ایستد. «نظم»، سازوکاری تقلیل دهنده است، یعنی سازمان اجتماعی را بر اساس نقاط مشترکی بنا می کند که گاه ممکن است کمترین اشتراک واقعی را در میان همه اجزا داشته باشند، ولی به نوعی یک «اجماع مقطعی» به حساب بیایند که بر اساس آن، «نظم» (ولو سرکوبگرانه) ممکن شود. این در حالی است که «تكثر»، واقعیت موجودیت های فرهنگی است که درون اجزای خود نه به صورت همزمان و نه به صورت در زمان (یعنی در طول یک خط زمانی- تاریخی) یکدست و همگن نیستند. در این نگاه، ما به تعداد افراد و حتّی به تعداد موقعیت ها و قالب های زمانی - مکانی این افراد، وضعیت های فرهنگی و اجزای فرهنگی داریم و این بدیهی است که بر اساس چنین وضعیت پراکنده ای امکان ایجاد نظم وجود ندارد؛ از این رو انسجام، ساز و کاری تقلیل دهنده است، ولی آیا می توان بدیلی برای این تقلیل دهندگی ویژه در حوزه فرهنگ مطرح کرد؟

این پرسش شاید بزرگ ترین و اساسی ترین پرسشی باشد که در حال حاضر یعنی در مقطع کنونی در جهان معاصر با آن روبه رو باشیم؛ به این دلیل ساده که مجموعه پیامدهای انقلاب اطلاعاتی و تحولات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و غیره بعد از جنگ جهانی دوم، موقعیتی را به وجود آورده است که «تكثر فرهنگی» به اصل تبدیل شده است و انسجام و همگنی فرهنگی «استثنا».

موقعیت کشورهای توسعه یافته کنونی این را به خوبی نشان می دهد؛ زیرا تعداد بی شماری فرهنگ را در خود جای داده اند و تلاش شان دائماً بر آن است که این اختلافات و ناهمگنی ها را مدیریت کنند. وضعیت کشورهای توسعه یافته در برخی از کشورهای درحال توسعه نیز، هم به صورت تاریخی (برای نمونه در ایران) و هم در موقعیت های معاصر (برای نمونه در در بالكان و اروپای شرقی) تکرار شده است. به هر تقدیر، در همه این موارد در چشم اندازی قابل تصور، نمی توان پنداشت که عنصر «نظم» و بنابراین تقلیل دهندگی فرهنگی را بتوان در سازمان یافتگی جوامع کنونی، کنار نهاد. در این حال، پرسش اساسی که مطرح می شود آن است که چگونه انسجام ضروری برای بقای جوامع را با واقعیت تکثر درون آنها همساز کرد.

بحث در این مورد به نظر ما بسیار فراتر از یک «مدیریت فرهنگی تفاوت» می رود که در کشورهای توسعه یافته مطرح شده است و نیاز به تفکر درباره ریشه ها و دلایل به وجود آمدن تکثر و به ویژه تكثرهای ناشی از مهاجرت است که در جهان امروز موقعیت های بسیار سخت و گاه تحمل ناپذیری را به وجود می آورند.

برخی از جامعه شناسان و انسان شناسان فرهنگی معتقدند در جهانی که با انقلاب اطلاعاتی به وجود آمده است، ما صرفاً به دلیل برخورداری از امکانات بی پایان فناورانه تصور می کنیم که می توان تا افق های بسیار دور دستی در تفاوت فرهنگی پیش رفت، بدون آنکه انسجام فرهنگی دچار مشکل شود؛ برعکس این گروه معتقدند که پس از گذشت از موج نخست و هیجان انگیزی که این فناوری های جدید به وجود آوردند، ما در حال وارد شدن به موج دومی هستیم که باید بیشتر آنها را از دید آسیب شناسی بررسی کنیم. اینکه فراتر رفتن از حدی در تفاوت یابی و غیر همگن شدن فرهنگی، می تواند سلول ها و بافت های اجتماعی را به شدت شکننده کند و راه را برای انواع و اقسام آنومی ها باز کند. این موقعیتی است که از هم اکنون باید به آن اندیشید و در فکر یافتن راه حل هایی عملی برای آن بود.

بیشتر بخوانید:

ناصر فکوهی - چه رابطه ای میان فرهنگ و جنون وجود دارد؟

ناصر فکوهی - تازه به دوران‌رسیدگی فرهنگی چیست؟

ناصر فکوهی - کارکرد فرهنگی دروغ چیست؟

آیا مفهوم «فرهنگ» اصیل از لحاظ علمی پذیرفتنی است؟

 

منبع : کتاب صد و یک پرسش از فرهنگ - ناصر فکوهی

پایگاه خبری حقوق نیوز - دین و اندیشه

 

 

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید