امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 271231
۲۷۸۳
۱
۰
نسخه چاپی
آگوستین قدیس (Saint Augustine)

آگوستین قدیس | اعتقادات آگوستین قدیس

اگر همه گناهکاران در روی زمین به مکافات خود می رسیدند، دیگر نیازی به روز داوری باقی نمی ماند. اگر مسیحیان پرهیزگار باشند ممکن است مصائبی که بر آنان گذشته باعث تزکیه آنان شود، زیرا که مردم مقدس با از دست دادن مال و منال دنیوی هیچ چیزی را که دارای ارزش حقیقی باشد از دست نمی دهند. اگر اجساد آنان را دفن نکنند تا طعمه جانوران شوند باکی نیست زیرا که جانواران شکمخواره در رستاخیز جسمانی تاثیری ندارند

آگوستین قدیس | اعتقادات آگوستین قدیس

آگوستین قدیس شدیدا معتقد به دین مسیحیت و از رهبران کلیسا بود اما وی فلسفه خود را عمدتاً با تعبیرهای افلاطون بیان می کرد.    

زندگی و آثار آگوستین قدیس

اگوستین قدیس به سال ۳۵۴ میلادی در شهر تاگاست واقع در آفریقای شمالی به دنیا آمد. هنگام تولد وی امپراتوری روم قدیم هنوز بر سرتاسر جهان متمدن حکم فرما بود ولی دفاع از این امپراتوری در مقابل فشاری که از طرف قبایل وحشی شمال بر مرزهایش وارد می شد روزبه روز دشوارتر می گردد. اما سرنوشت قسمت های باختری این امپراتوری این بود که در آتیه ای نه چندان دور در مقابل حملات وحشیان مغلوب و پلاسیده شوند. خود شهر روم را آلاریک و قبایل گات در سال ۴۱۰ با خاک یکسان کردند.

مذهب مسیح در عرض آن سده هایی که از ظهورش می گذشت با سرعتی هر چه تمام تر در درون مرزهای امپراتوری روم پخش شد. آخرین مجازات مسیحیان در زمان حکومت دیوکلسین صورت گرفت و در زمان سلطنت قسطنطنين، مسیحیت مذهب رسمی امپراتوری روم قدیم شده بود. آگوستین در جوانی بت پرست بود و تحصیلاتش در کارتاژ، آتیه درخشانی برایش نوید می داد.

وی در کتاب مشهورش بنام «اعترافات» سرگذشت زندگانی خود را به تحریر کشیده و از پیشامدها و تجربیاتی که سرآن جام باعث گرویدنش به دین مسیح گردیده پرده برداشته است. در سال ۳۹۱ یعنی چهار سال پس از پذیرفتن دین مسیح به رتبه کشیشی نایل گشت و چهار سال بعد از این تاریخ در سال ۳۹۵ اسقف شهر هیپو در تونس شد. در سال ۴۱۳ میلادی نگارش کتاب بزرگ خود به نام «شهر خدا» را آغاز کرده و در سال ۴۲۶ آن را به پایان برد. سه سال پس از آن در سال ۴۲۹ یورش هراس انگیز اقوام وحشی آلاریک بر روم آغاز شد و به زودی آفریقای شمالی نیز عرصه تاخت و تاز وحشیان گشت و شهر هیپو به محاصره ایشان در آمد. در خلال همین محاصره بود که اگوستین درگذشت.

اگوستین قدیس آثار بسیار مفصلی خصوصآ در زمینه الهیات دارد. مقداری از نوشته های او در باره مسائل مورد نزاع عصر او بود و بدین جهت فقط در همان عصر مورد توجه قرار گرفت و سپس فراموش شد. ولی مقدار دیگری از آثار او، آن ها که به آرای فرقه «پلاگیوسی» مربوط است، نفوذ خود را تا قرون جدید حفظ کرد.

از میان آثار او آن ها را که به لحاظ تاریخی دارای اهمیت اند عبارتند از:

۱- فلسفه محض اگوستین قدیس، خصوصأ نظریه او در باره زمان.

۲- فلسفه تاریخی او چنان که در شهر خدا پرورانده شده است.

٣- نظریه او درباره رستگاری چنان که بر ضد پلاگیوسیان بیان داشته است.

شهر خدای آگوستین

 کتاب شهر خدا  در سراسر قرون وسطی خصوصا در مبارزه میان کلیسا و سران حکومت ها تاثیر فراوان داشت.

شهر خدا با ذکر ملاحظاتی از غارت روم آغاز می شود، و غرض از طرح این ملاحظات این است که گفته شود در دوره های پیش از مسیحیت حوادثی از این نوع هم رخ داده است.

اگوستین می گوید که در میان همین کافرانی که اینک گناه غارت روم را به گردن مسیحیت می اندازند، بسیارند کسانی که در هنگام غارت به کلیسا پناه آوردند، زیرا که گوتها چون خود مسیحی بودند حرمت کلیسا را نگاه می داشتند حال آن که در غارت «تروا» معبد «یونو» جان پناهندگان را حفاظت نمی کرد و خدایان هم شهر روم را از ویرانی حفظ نکردند. رومیان از ویران ساختن معابد شهرهایی که به تصرف در می آوردند خودداری نداشتند و غارت روم از این لحاظ از غالب شهرها کمتر بود و این از برکت مسیحیت است.

مسیحیانی که دچار این غارت شدند حق شکایت ندارد، به چند دلیل ممکن است که عده ای از گوتهای شریر از اموال این مسیحیان توانگر شده باشند، ولی در دنیای دیگر جزای عمل خود را خواهند دید. اگر همه گناهکاران در روی زمین به مکافات خود می رسیدند، دیگر نیازی به روز داوری باقی نمی ماند. اگر مسیحیان پرهیزگار باشند ممکن است مصائبی که بر آنان گذشته باعث تزکیه آنان شود، زیرا که مردم مقدس با از دست دادن مال و منال دنیوی هیچ چیزی را که دارای ارزش حقیقی باشد از دست نمی دهند. اگر اجساد آنان را دفن نکنند تا طعمه جانوران شوند باکی نیست زیرا که جانواران شکمخواره در رستاخیز جسمانی تاثیری ندارند.

سپس مسئله دختران باکره مؤمنه ای که در هنگام غارت مورد تجاوز قرار گرفتند مطرح می شود. ظاهراً گروهی بر این عقیده بودند که این جوان ها بی آن که خود گناهی داشته باشند شرف بکارت خود را از دست داده اند. اگوستین قدیس با منطق بسیار خوبی این عقیده را رد می کند. «هیهات شهوت دیگران نمی تواند تو را آلوده سازد.عصمت از فضایل روح است و با تجاوز جسمانی زایل نمی شود بلکه با نیت گناه، ولو آن که به عمل نیاید، از دست می رود.»

اگوستین می گوید که خداوند تجاوزات جسمانی را بدین جهت روا داشته است که قربانیان این تجاوزات از عصمت و نفس خویش بیش از اندازه مغرور بوده اند. خودکشی اشخاص از این که مبادا مورد تجاوز قرار گیرند، خطاست.

موضوع کتاب شهر خدا از یک سو با انحطاط امپراتوری روم و واژگون شدن آن در برابر یورش اقوام وحشی و از سوی دیگر با مسأله چگونگی و حدود قدرت کلیسا ارتباط دارد. پیش تر گفتیم که یکی از انگیزه های رومیان در پذیرش مسیحیت به عنوان دین رسمی خود، این امید بود که ایمان به مسیح ناتوانی ایشان را چاره کند. ولی رسمی شدن مسیحیت نه تنها از گرفتاری های امپراتوری روم چیزی نکاست، بلکه با پیش کشاندن مسائل مربوط به رابطه دین و دولت بر دردسرهای آن افزود و در عین حال اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم روزبه روز تباه تر می شد تا آن که سرآن جام حمله وحشیان در سال ۴۱۰ میلادی طومار زندگی امپراتوری را در هم پیچید.

در سراسر این عصر کسانی در میان رومیان بودند که گناه ناتوانی و تباه روزی امپراتوری را به گردن مسیحیان می انداختند و می گفتند که دین با فراخواندن مردم به خداپرستی و پرهیز از پیکار، خوی میهن پرستی و رزمجویی را در رومیان از بین برده است و این سخن چندان دور از حقیقت نبود چنانچه «ادوارد گیبون» نویسنده انگلیسی تاریخ انحطاط و سقوط امپراتوری روم، نوشته است که امپراتوری روم را در دو گروه برانداختند؛ یکی وحشیان و دیگر اسقفان.

چون سقوط امپراتوری در فاصله کوتاهی در حدود بیست و هفت سال پس از رسمی شدن مسیحیت روی داد، مخالفان مسیحیت میان ظهور مسیح و انحطاط امپراتوری به نوعی رابطه علت و معلولی قائل شدند. حتی مسیحیان به حیرت افتادند که چگونه برکات دین مسیح، چنان مصیبتی را از رومیان دور نکرده است. کم کم این شک به دل ها راه یافت که آیا نزدیکی مسیحیت با دولت به صلاح مسیحیت بوده یا نه و آیا بهتر آن نیست که مسیحیان یکسره از دولت ها بگسلند و خود را از آلودگی به قدرت های سیاسی و دنیوی برکنار دارند؟

آگوستین برای این که مسیحیان را از چنگ چنین تردیدهایی خلاص کند نخست می کوشد تا ثابت کند که انحطاط امپراتوری روم ربطی به دین مسیح ندارد.

او می گوید که آنچه یک جامعه را پایدار نگاه می دارد عدل است و برقراری عدل در میان مردمی که در اندیشه خودپرستی و سودجویی باشند ممکن نیست. امپراتوری روم نیز به همین گونه با عدل بیگانه شد و گرایش آن به مسیحیت، ظاهری بود و حال آن که اگر ایمان راستین داشت نیرومند و پایدار می ماند.

بعلاوه مسیحیت، با دلاوری و پیکارجویی، به شرط آن که بر ضد ستم باشد، مخالف نیست و حتی آن را واجب می داند. اگوستین را به سبب اعلان این فکر از بنیادگذران اصل «جنگ دادگرانه» در حقوق بین الملل می دانند. او همچنین به پادشاهان اندرز می دهد که برای ایمنی و آرامش سرزمین های خود از بکاربردن زور بر ضد ملحدان سرکش پروا نکنند.

ولی آنچه از مطالب کتاب شهر خدا اهمیت بیشتر دارد بحث مربوط به دوگانگی ماهیت زندگی آدمی است. در اینجا می توان تاثیر آموزش های «مانی» را در عقاید اگوستین آشکارا دید.

او می گوید که پیکار سیاسی در کائنات نه میان دین و دولت بلکه میان «جامعه آسمانی» و «جامعه زمینی» است. جامعه آسمانی نماینده خداپرستی و جامعه زمینی نماینده خودپرستی است. جامعه آسمانی از پاکان و برگزیدگان خدا فراهم می آید و ابدی است و حال آن که جامعه زمینی، خاص گناهکاران است و گذرا. این دوگانگی در نهاد آدمی زادگان نیز هست و در آن، دو نیروی نیکی و بدی پیوسته با یکدیگر در کشاکشند.

افلاطون گفته بود که در نهاد هر کس سه نیروی عقل و شهوت و غضب نهفته است و عدل حاصل تناسب میان این سه نیرو است. اگوستین این نظر را به شکل دینی درآورد و به جای سه نیرو از دو نیروی نیکی و بدی نام می برد و می گوید که عدل، حاصل تنظیم رابطه خلق و خداست و وقتی این رابطه درست باشد عدل میان افراد به خودی خود برپا خواهد شد. کلیسا نماینده جامعه آسمانی در این جهان است و کار آن آماده کردن آدمی زادگان برای پذیرفته شدن به جامعه آسمانی است. از سوی دیگر دولت یا کشور نماینده جامعه زمینی است که گناهکاران را در بر می گیرد.

با آن که آگوستین بدین گونه برتری و فرمان روایی کلیسا را بر دولت اعلام کرد، لیکن چون در سخنان او گاه ابهاماتی هست نمی توان گفت که رأی او مشکل رابطه دین و دولت را از میان برداشته است. مثلآ او گاه از کلیسا به عنوان سازمان موجود و واقعی سخن می گوید و گاه آن را جامعه ناپیدا یعنی متعلق به جهان دیگر می نامد.

به سبب همین ابهامات پس از آگوستین مدافعان و مخالفان قدرت کلیسا هر کدام سخنان او را به دلخواه خود تفسیر کردند.

مدافعان قدرت کلیسا گفتند که دولت چون در نظر آگوستین نماینده جامعه زمینی یعنی نماینده گناهکاری و تباهی است باید تابع کلیسا باشد و مخالفان قدرت کلیسا مدعی شدند که چون جامعه آسمانی در جهان واقعی وجود ندارد آگوستین دولت را در این جهان صاحب اختیار مؤمنان دانسته است. جامعه ای که آگوستین آن را شهر خدا می نامد هدفش در دنیا تحقق بخشیدن به دو مطلوب بزرگ انسانی یعنی «صلح» و «عدالت» است.

آگوستین قدیس | اعتقادات آگوستین قدیس

عدالت در دیدگاه آگوستین قدیس

عدالت عبارت است از مطابقه با نظم، و هر جامعه ای برای خود نظم و نظامی دارد از این قرار خانواده یعنی کوچک ترین و نخستین جامعه ای که یک فرد انسانی به آن تعلق می گیرد از نظمی برخوردار است که اصول و مقررات آن را به اعضایش تحمیل می کند و اگر اعضای خانواده از آن مقررات سربپیچند شیرازه نظم خانوادگی به کلی گسسته می شود. حال آن فرد انسانی که وظایف ناشی از این مقررات را می پذیرد و اجرا می کند به طور نسبی عادل است یعنی می شود گفت که از جنبه رعایت نظم خانوادگی عادل است. در عین حال خود خانواده در درون جامعه ای بزرگتر یعنی دولت قرار گرفته است و بنابراین نظم خانوادگی به نظم دولت بستگی دارد و از آن تبعیت می کند.

البته وضعی در عالم خیال انگاشتنی است که در آن خانواده ای که اعضای آن نسبت به هم وفادار هستند و از مقررات خانوادگی اطاعت می کنند مجتمعآ بر ضد نظام دولت بشورند لكن باید گفت که خود خانواده در این حالت غیر عادل می شود چون که اعضای آن مرتکب ناعدالتی نسبت به نظام بزرگتر جامعه گردیده اند.

به عبارت دیگر، گو این که شیوه رفتار اعضای آن از جنبه روابط داخلی خانواده صحیح و عادلانه است ولی چون نسبت به نظام کلی جامعه، یعنی آن نظامی که دولت برقرار کرده، غير عادلانه رفتار کرده اند، پس در مفهوم مطلق کلمه «عدالت» چنین خانواده ای را نمی توان عادل نامید.

اما دولت بنفسه وسیع ترین جامعه ها، نیست و نظام دولتی هم نظامی نیست که بشود آن را آفاق گیر نامید. وسیع ترین جامعه ها جامعه ای است مرکب از تمام موجودات بشری تحت سلطنت خدا و آن نظامی هم که بر آفاق و اکناف مسلط باشد عبارت از نظم و قانونی است که مشیت الهی برای همه بندگان مقرر کرده است.

دولت ممکن است این نظام ربانی را نقض کند ولی با همین عمل، خویشتن را به دولتی غیر عادل تبدیل می سازد و در این صورت اطاعت شهروندان از آن دولت، گرچه نسبت به نظامی که دولت در جامعه برقرار کرده عادلانه است ولی به مفهوم حقیقت عملی غیر عادلانه و اشتباه خواهد بود.

عدالت حقیقی هر دولت بسته به انطباق اعمال آن دولت است با یک نظام جهان گیر و جهان گستر و خیلی محتمل است که چنین دولتی نیروی خود را برای تعدی به نظام ربانی با نقض مقررات آن به کاربرد و در چنین وضعی، از عنوان دستگاهی که اوامر خدا را نقض کرده چیزی کسر نخواهد شد، یعنی کماکان نام دولت را حفظ خواهد کرد و از نیرو و قدرتش هم چیزی کاسته نخواهد شد به این معنی که شهروندانش کماکان از همان نظامی که وی برقرار کرده است اطاعت خواهند کرد و نسبت به آن وفادار خواهند ماند. ولی در این حالت، دیگر نمی شود آن دولت را عادل نامید و اطاعتی که شهروندان کشور از اوامر چنین دولتی می کنند اطاعتی صحیح و عادلانه نخواهد بود.

از این قرار، عدالت مطلق در درجه اول به نظام ربانی که آفاق گیر است تعلق دارد و در درجه دوم ممکن است به نظامی تنگ تر و محدودتر تعلق گیرد. ماحصل کلام این که، هر آن جا که یک نظام دولتی و سیاسی با آن نظام ربانی که شامل آفاق و اکناف است تطبيق کرد، اطاعت کردن از اوامر چنین دولتی عین اطاعت کردن از اوامر الهی خواهد بود.

آگوستین قدیس و صلح

کلمه صلح مفهومی در دوران معاصر پیدا کرده است که تقریبآ نوعی مفهوم منفی است. در حال حاضر این کلمه فقط مفهوم مخالف «جنگ» را می رساند وگرنه رابطه مثبتی از آن استنباط نمی شود. به عبارت دیگر وقتی می گوییم «صلح» منظورمان «نبودن رابطه خصمانه» میان افراد و دولت هاست. اما همین کلمه صلح مفهومی مثبت در قاموس فلسفی آگوستین دارد که شامل شرکاء و افرادی می شود که در توافقی سهیم هستند. در نظر وی وجود صلح بی وجود شریک همان اندازه دشوار و غیر طبیعی است که وجود جنگ بی وجود دشمن. .

صلح هدفی است که تمام مردمان و آفریدگان جهان به حکم قانون طبیعی خلقت برای رسیدن به آن کوشش می نمایند.

هدف جنگ چیزی جز استقرار یک صلح باشکوه نیست. مفهوم «فتح» از بین بردن مقاومت حریف است و به مجرد این که این منظور حاصل شد صلح جایگزین جنگ می گردد. صلح مقصد نهایی جنگ، هدف کلیه فنون نظامی، و حدی است که تمام دعاوی عادلانه بشر در آن هم سطح و هم طراز می گردد.

جمله مردمان می کوشند که به وسیله جنگ، صلح را بوجود آورند ولی هیچ کس نمی کوشد که از رهگذر صلح، جنگ ایجاد کند. زیرا کسانی که صلح و آرامش جامعه را به هم می زنند این کار را بدان دلیل نمی کنند که از صلح نفرت دارند بلکه فقط از این لحاظ که می خواهند قدرت خود را با دگرگون کردن وضع موجود به چشم جهانیان بکشند. این گونه مردمان، موقعی که جنگ را شروع می کنند، منظورشان این نیست که صلح را از عرصه اجتماع حذف کنند بلکه فقط می خواهند به جای آرامشی که آن را از بین می برند، آرامشی نوین که مطبوع طبعشان باشد برقرار سازند.

صلح و آرامشی که میان انسان فانی و خالق فناناپذیر او وجود دارد در اطاعتی منظم از قوانین ازلی آفریدگار خلاصه می شود به شرطی که این اطاعت از روی ایمان و عقیده و خلوص نیت باشد.

صلح و آرامش در یک خانواده عبارت از تسلیم و انقیاد اعضای آن به اوامر رئیس خانواده است. صلح و آرامش در یک شهر زمینی عبارت از فرمان روایی صحیح از جانب فرمان روا و فرمان پذیری صادقانه از جانب شهروندان است. اما آن صلح و آرامش ابدی که فقط در بهشت برین حاصل می شود عبارت از تمسک بندگان برگزیده خدا به درگاه خالق بی چون است که در سایه این تمسک، و با استفاده از عنایات الهی، به تمام امیدها و آروزهای تحقق نایافته خود جامه عمل می پوشانند. صلح عمومی صلحی است که شامل حال همگان باشد و عبارت از نظمی است که آن را صحیح اجرا کرده باشند زیرا که خود نظم، در مرحله آخر، چیزی نیست جز مستقر کردن اعضاء نامتجانس به طرزی صحیح و مطبوع در کنار هم، و گذاشتن هر یک از آن ها در نقطه ای که برایش مناسب است.

صلح جهانی از دیدگاه آگوستین قدیس

 آگوستین نخستین فیلسوفی است که اندیشه صلح جهانی را مطرح کرد و بحث و گفتگو در باره آن را پیش کشید. و این موضوعی است که از زمان وی به بعد دائمآ ذهن متفکران جوامع غربی را به خود مشغول ساخته و در شیوه رفتار مردمان این جوامع بی تاثیر نبوده است. مفهوم این حرف البته این نیست که آگوستین جنگ را تجلیل کرده یا این که آن را به چشم غایتی مطلوب نگریسته باشد.

 اگوستین به یک نظام جهانی که همه جهانیان تابع و مطیع آن هستند - زیرا همه شان مطيع آفریدگاری یکتا هستند- قائل است و اندیشه صلح جهانی وی بستگی به همین نظام جهان گیر دارد. از این قرار، صلح در نظر آگوستین مفهومش این است که دامنه آن آرامشی که استقرارش به نظر افلاطون فقط در داخل مرزهای یک دولت - شهری میسر بود چنان پهن و گسترده شود که سرتاسر جهان را فرا گیرد. از آن جا که خداوند انسان را مأمور کرده است که همسایه اش را مثل خویشتن دوست بدارد، پس به ناچار عین این محبت را نسبت به زن ها و بچه ها و دیگر اعضای خانواده و همچنین نسبت به تمام آفریدگان دیگر خدا نیز باید داشته باشد. به این ترتیب چنین بنده ای در جوار صلح و آرامش و در عین سازگاری با تمام جهانیان به سر خواهد برد.

آگوستین بردگی و توجیه آن

فهم اندیشه آگوستین درباره بندگی دشوار است و خود اندیشه روی هم رفته رضایت بخش نیست.

اساس اندیشه ارسطو در این باره که می گوید بعضی اشخاص فطرتآ برای بندگی آفریده شده اند مورد تکذیب و انکار آگوستین است و در نتیجه کسانی که با ارسطو هم عقیده هستند و از آئین بندگی بر اساس دلایل بنیانی وی دفاع می کنند به ناچار باید روی این استدلال پیش بروند که با وصف برخی حالات و موارد استثنائی، آن هایی که در موقعیت اربابی (خدایگانی) قرار دارند روی هم رفته از بندگان خود صالح ترند.

اما در نظر آگوستین، از آن جا که لطف و کرم الهی شامل حال تمام آفریدگان می شود و فرقه های نژادی یا طبقاتی کوچک ترین تاثیر در این باره ندارد، پس آن مخلوقی که پایگاه کنونیش بندگی است از اصل برای بندگی آفریده نشده است و همین امکان برای وی نیز هست که مانند خدایگانش جزء برگزیدگان باشد.

ولی با تمام اوصاف، آگوستین رسم بندگی را محکوم نمی کند بلکه آن را به چشم سرنوشتی می نگرد که به امر الهی برای شستن گناه بندگان تعیین گردیده است.

به عقیده آگوستین اگر آدم و بعد از او بنی آدم مرتکب معصیت نشده بودند خداوند هرگز چنین وضعی را پیش نمی آورد. اما گناه آدم ابوالبشر و سقوطش از بهشت باعث شد که اعقاب وی از آن مساواتی که خدا در بدو آفرینش برای تمام مخلوقات خود در نظر گرفته بود محروم گردند. محکوم شدن یک انسان به بندگی انسان دیگر گرچه به ظاهر ظالمانه است ولی سرانجام به نفع آن بنده است زیرا ذلت و سرشکستگی این وضع او را خاضع و به خالقش نزدیک تر می سازد.

قبول اندیشه آگوستین بر اساس استدلال لاهوتی فقط در صورتی امکان داشت که او می توانست به نحوی معتقد کننده نشان دهد که بندگان و بردگان روی هم رفته از اربابانشان معصیت کارترند. به حقیقت او هرگز این ادعا را پیش نمی کشد که وضع اختصاصی یک مملوک (بنده) به منزله کیفری است که خداوند در مقابل گناهان انفرادی نصیبش کرده است. به عکس، عصاره استدلال او این است که رسم و آئین بندگی به نحوی که در دنیا متداول است نوعی کیفر دسته جمعی است که نصیب نژاد بشر گردیده است و گرفتاری آنان به این کیفر نتیجه همان گناهی است که جدشان آدم ابوالبشر در بهشت مرتکب گردید و به درخت ممنوع دست بازید.

حال اگر تمام مخلوقات بشری که در این دنیا هستند به طور مشترک دچار همین سرنوشت شده و به وضع بندگی تنزل کرده بودند، آن وقت می شد تقدیر دسته جمعی آن ها را بر اساس اندیشه لاهوتی آگوستین تحلیل کرد. ولی این اندیشه برای تحلیل و بیان وضعی که در آن برخی از اولاد آدم محکوم به بندگی و برخی دیگر سالار و حاکم همان بندگان شده اند به هیچ وجه کافی نیست. اما در عین حال اشتباهی بزرگ خواهد بود که ما اهمیت اندیشه آگوستین را فقط به این دلیل نادیده انگاریم که وی نتایج کاربرد عملی نظریه اش را دنبال نکرده است.

اندیشه وی تمام آن معتقدات و بنیان های نظری را که برای توجیه بندگی در دنیای باستان به کار می رفت مانند سیلی از پیش برداشت و منهدم کرد و اگر خود آگوستین نتوانست نتیجه کافی از این موضوع بگیرد به هر حال عده ای از جانشینانش به این نتیجه قطعی رسیدند که آئین و بنیاد بندگی به هیچ وجه قابل توجیه و دفاع نیست.

رابطه کلیسا و دولت از نظر آگوستین قدیس

آشوبی که با هجوم اقوام وحشی سراسر اروپا را فرا گرفت همه سازمان ها و تشکیلات دولتی را از میان برد و دیگر تا چند قرن قدرتی منظم و متشکل به نام دولت وجود نداشت که چگونگی رابطه آن با کلیسا مشکلی ایجاد کند و از این رو سررشته کارها کم و پیش به دست کلیسا افتاد. خاصه که در زمان پاپ لئون اول، پایتخت امپراتور روم به قسطنطنیه انتقال یافت و این سبب شد که پاپ در شهر روم فرمان روای مطلق شود و اعلام کند که چون «پطرس قدیس» نخستین فرستاده عیسی در میان مردم بوده است و پاپ ها یکی پس از دیگری جانشین و وارث مقام آسمانی او هستند کلیسای پطرس، یعنی کلیسای روم نیز باید بر کلیساهای جهان سروری کند و بعلاوه در این دوره روم ثروتی را که از تاراج ملت ها گرد آورده بود کم کم از دست داد، سازمان نظامی واداریش بر هم ریخت اما کلیسا از برکت حمایت زورمندان محلی و نذر و صدقات مؤمنان به تدریج بر ثروت و حوزه نفوذ خود افزود.

چندی برنیامد که پاپ ها در پی گسترش قلمرو ارضی خود هم برآمدند و مدعی شدند که امپراتور کنستانتین نه تنها برای پاپ دوم حق قضاوت روحانی را در سراسر کلیسای مسیح به رسمیت شناخته، بلکه او را صاحب خاک روم و ایتالیا و نواحی غرب آن دانسته است.

با شهریاری شارلمان سردار قوم فرانک در قرن نهم میلادی این وضع دگرگون شد زیرا شارلمان دولت نیرومندی برپا کرد و منطقه وسیعی از اروپا را که شامل کشورهای فرانسه و شمال شرقی اسپانیا و بلژیک و هلند و بخش بزرگی از آلمان و اتریش و مجارستان و شمال ایتالیا بود به زیر سلطه آن درآورد. ولی او برای آن که قدرت خود را در نظر مردم مشروع جلوه دهد برای برگزاری آئین تاجگذاری خویش به شهر روم آمد ترتیبی داد تا روز تولد مسیح در سال ۸۰۰ میلادی لئون سوم پاپ دوم تاج امپراتوری را بر سر او نهد. از آن زمان امپراتوری روم به نام امپراتوری مقدس، زندگی دوباره آغاز کرد.

این واقعه از یک سو بر نفوذ معنوی پاپ افزود و از سوی دیگر در نظر هواخواهان شارلمان چنین تعبیر شد که امپراتور فقط رهبر سیاسی جامعه مسیحیان نیست، بلکه پیشوای دینی آنان نیز هست. و به هر حال نتیجه آن به سود کلیسا تمام شد چون در عمل به همگان نشان داد که دولت نمی تواند از کلیسا بی نیاز باشد و وابسته تأیید و ضمانت آن است. به همین دلیل در زمان شارلمان دولت و کلیسا با هم تفاهم و همکاری داشتند، ولی با مرگ شارلمان، همین که امپراتوری روم دوباره تجزیه شد و نظام فئودالیسم در سراسر قلمرو آن پدید آمد رابطه دولت و کلیسا باز رو به تیرگی گذاشت.

آگوستین می گوید که کلیسا از دولت جداست و دولت فقط در صورتی می تواند جزو شهر خدا باشد که در تمام امور دینی از کلیسا تبعیت کند. این موضوع از همان هنگام تاکنون نظر کلیسا را تشکیل داده است و در سراسر قرون وسطی و در مدت رشد تدریجی قدرت پاپ و اختلاف میان پاپ و امپراتور، کلیسای غربی همیشه برای توجیه نظری سیاست خود به اقوال اگوستین قدیس استناد می کرد.

حکومت یهود در دوره افسانه ای (داوران) و در دوره تاریخی پس از بازگشت از اسارت بابل حکومت دینی بود. بنا به نظر کلیسا، دولت مسیحی نیز بایستی از این لحاظ از حکومت یهود پیروی کند. ضعف امپراتوران و غالب پادشاهان غربی از قرون وسطی، کلیسا را تا حد زیادی قادر ساخت بدین که آرمان شهر خدا را جامعه عمل بپوشاند. در شرق که امپراتور قدرت داشت، چنین جریانی هرگز پیش نیامد. در آن جا کلیسا بسیار بیش از غرب تابع دولت شد.

منبع: تاریخ اندیشه های سیاسی در غرب - دکتر ابوالقاسم طاهری

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید