امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 271259
۳۱۸۹
۱
۰
نسخه چاپی
افلاطون Aristocles (plato)

افلاطون و پیدایش طبقه پاسداران

افلاطون براساس این فرض پیش می رود که چون انسان خوب حتماً دارای این چهار فضیلت (خرد - شجاعت - رعایت اعتدال و عدالت) است پس دولت کامل هم باید دارای همین چهار فضیلت باشد

افلاطون و پیدایش طبقه پاسداران

افلاطون و پیدایش طبقه پاسداران

به عقیده افلاطون جنگ و روحیه جنگ جویی که شهرها در نتیجه اعتیاد به تجملات دچار آن می گردند، به وجود آمدن طبقه دیگری را ایجاب می کند که با متجاوزان و ستیزه جویانی که قصد ربودن ثروت و امنیت جامعه را دارند مقابله کند.

این جامعه به سه طبقه تقسیم می شود: ۱- فرمان روایان ۲- یاوران یا جنگاوران (که مجموعة طبقه پاسداران را تشکیل می دهند) ۳- توده مردم (پیشه وران). یا ساده تر بگوئيم جامعه او در اصل، از دو طبقه پاسداران و توده مردم (پیشه وران) فراهم می آید ولی پاسداران خود شامل دو طبقه فرمان روایان و جنگاوران می شوند.

این که افلاطون پاسداران را سپاهیان متخصص در فنون جنگی می داند، بازتابی از اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان خود اوست.

تا قرن چهارم قبل از میلاد طبقه خاصی به نام سپاهی در یونان وجود نداشت بلکه هرگاه ضرورتی پیش می آمد خود شهروندان سليح نبرد می پوشیدند و به کارزار می رفتند. ولی در قرن چهارم ق.م طبقه ای از سپاهیان حرفه ای پدید آمد و افلاطون بر آن بود که این طبقه باید گذشته از وظایف سپاهی، کار کشورداری را نیز بر عهده گیرد و چون مسئولیتی چنین خطير بر دوش دارد باید هم به حکم فطرت و هم به يمن تربیت، توانایی ایفای وظایف خود را داشته باشد.

فن پاسداری و سرپرستی امور جامعه، نظیر هر کدام از فنون دیگر، باید به عهده افرادی واگذار گردد که شرایط اختصاصی آن را چه از حيث مواهب فطری و چه از لحاظ تربیت اکتسابی دارا هستند. این مواهب فطری عین همان خصیصه ها و استعدادهای سرشتی هستند که طبیعت به یک سگ پاسبان عطا کرده و او را از سگ های دیگر ممتاز و مشخص ساخته است.

مردی که بناست منصب پاسداری جامعه را به عهده گیرد، باید از حیث قوای فطری، خواص بدنی، قدرت، سرعت و غریزه تیزبینی از اقران و همگنان برتر و نیز دارای روحیه ای بشاش و مقتدر باشد که بتواند هنگام برخورد با مشکلات، لبخندزنان آن ها را بشکند و در مواجهه با دشمنان، بی باکی و تصمیم از خود نشان دهد و این خواص را با مهربانی و ملایمت نسبت به کسانی که وظیفه دفاع و حراستشان را به عهده دارد توام سازد.

استعدادهایی که پاسداران به طور فطری لازم دارند به گفته افلاطون، نیرومندی، چابکی، تیزهوشی، سختکوشی، تندخویی در برابر دشمنان، خوش رفتاری . و وفاداری در برابر مخدومان است و آنچه باید از راه تربیت به ایشان آموخت موسیقی وآموزش بدنی (ژیمناستیک و تربیت بدنی) است.

تربيت پاسداران در نگاه افلاطون

١- موسیقی

تربیتی که برای این پاسداران لازم است تا آن ها را برای شغل حساسشان آماده سازد در بخشی طولانی از رساله جمهور که بلافاصله آغاز می گردد مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

تربیت باستانی از دو چیز تشکیل شده است: ژیمناستیک و ورزش (برای تربیت جسمانی) و موسیقی (برای تربیت و تهذیب روح).

موسیقی در زبان یونانی شامل شعر، رقص و آواز می شود. مراد یونانیان از موسیقی، شعر و آواز و رقص، هر سه بود و مخصوصاً اشعار «هومر» و شاعران دیگر در آموزش موسیقی به این معنی سهم بزرگی داشت.

 افلاطون در عین وفاداری به سنت یونانی، بسیاری از این اشعار را بد آموز می دانست و خواستار پیراستن «موسیقی» از پلیدی ها و گمراهی ها بود و چنان که یاد شده برای این مقصود نظارت رسمی یا به اصطلاح امروزی «سانسور» دولتی را در نشر اشعار توصیه می کند.

می دانیم که افلاطون به تعلیم و تربیت جوانان اهمیت خاصی می دهد. به نظر وی بزرگترین جنایت اداره کنندگان جوامع، بزرگترین جنایت اداره کنندگان آتن، این است که یا اصلاً به این مهم توجه ندارند و یا به اندازه کافی به آن توجه نشان نمی دهند و در نتیجه، کار تعلیم و تربیت جوانان را به دست افراد فاقد صلاحیت و این و آن سپرده اند.

برای آن که مدینه، مدینه واقعی باشد باید آموزش و پرورش یکسانی نیز به همه افراد آن داده شود. برای آن که عدل و فضیلت در جامعه حکمروا باشد، باید اصول و مبانی و مفهوم عدالت و فضیلت را به همه افراد، از همان دوران کودکی آموخت. هیچ چیز پرخطرتر از این نیست که بنا به روش معمول، کودکان را سرخود رها کنیم.

افلاطون به تعلیم و تربیت به سبک آتنی سخت انتقاد می کند؛ زیرا چنان که می دانیم در آتن نه تنها به افراد تقوا نمی آموزند بلکه به آنان یاد می دهند که چگونه دروغ بگویند، دورویی و تقلب کنند و بی عطوفت باشند.

به گوش کودکان از همان کودکی، داستان های مسخره خدایان را فرا می خوانند و هنگامی که بزرگتر شدند آنان را وادار می کنند تا آثار شاعرانی چون «هزی بود» و هومر را بخوانند و حتی آن ها را به خاطر بسپارند و با این داستان ها و اشعار در ذهن آنان فکر و مفهوم نادرستی پدید می آورند.

قهرمان و شاعران نیز در گفته ها و اشعار خود سخنان کم بها و فرومایه فراوان دارند. بنابراین باید آثار آنان را نیز زیر نظر دستگاه «سانسور» دولتی صاف کرده تا کودکان در برابر خود جز نمونه های بزرگی روح، شجاعت، شرافت و تقوا نداشته باشند. همچنین قسمت هایی که به تضعیف شجاعت شاگرد کمک می کند و یا این که شاگرد را به افراط و تفریط وادار می کند، باید از برنامه آموزش رسمی پاسداران حذف گردد.

شیوه های موسیقی که در تربیت یونانی پذیرفته می شود باید چنان باشند که در ضمیر و احساسات پاسدار، خصلتی برجسته از نوع متانت، هوشیاری، حواس جمعی و سادگی تولید کنند. از این رو نباید رضایت دهیم که پاسداران آتی کشور در میان انبوهی از اشکال و آثار و ابنیه معیوب بزرگ شوند و در وضع جانورانی قرار گیرند که غافل از همه جا در مرغزاری وسیع مشغول چریدن و نشخوار کردن هستند و از مشتی گل ها و علف های سمی بی آن که خاصیت مضر و کشنده آن ها خبر داشته باشند، تغذیه کنند.

2- ژیمناستیک و تربیت بدنی

لغت ژیمناستیک به مفهومی که افلاطون در نظر دارد تربیت بدنی انسان را چه از لحاظ ورزش و چه از لحاظ تغذیه در بر می گیرد.

منظور اصلی و نهایی ژیمناستیک تولید سلامتی در بدن است، همچنان که غرض از تعلیم موسیقی تولید اعتدال و هماهنگی در روح بود. دادن یک آموزش صحیح و هماهنگ در موسیقی به شهروندان یک کشور جود قاضیان و دادگاه ها را در آن کشور زاید می کند، اجرای یک برنامه صحیح ورزشی نیز پزشکان و داروگران را که وظیفه شان اعاده بهبودی به تنهای ناسالم است بیکار و وجودشان را در اجتماع غير لازم می سازد.

آموزش ورزشی نیز نه فقط تمرین های بدنی بلکه برنامه مرتب غذایی را هم شامل می شود و مطلوب آن است که در نظام آموزشی پاسداران میان موسیقی و ورزش تعادل برقرار شود.

ورزش آدمی را دلیر و بردبار می سازد و موسیقی خوی او را لطافت می بخشد؛ ولی ورزش بیش از اندازه چه بسا آدمی را سنگدل گرداند و موسیقی بیش از اندازه او را شرمگین و نرمخوى.

به نظر افلاطون موسیقی و ژیمناستیک برای تکوین نوعی سرشت و مضاعف در پاسداران آتی جامعه لازم است و می تواند آن ها را به مردانی نیرومند که قوت بدن و نیروی اراده دارند و در همان حال موجوداتی ملایم و عطوف و با احساسات هستند تبدیل کند.

افلاطون و پیدایش طبقه پاسداران

نگرش افلاطون در انتخاب پاسداران

«از آن جا که رهبران و پاسداران آتی ما باید بهترین افراد میان طبقه پاسداران باشند حقیقت جز این نیست که این پاسداران نیز در فن محفاظت و سرپرستی دولت باید از اقران و همگنان ممتاز باشند. پس به ناچار باید گزینشی در کار باشد و در میان این پاسداران به سوی آن هایی توجه داشته باشیم که برای آن جام کارهایی که به سود کشورشان هست از همه مشتاق تر و برای تقبل اعمالی که متضمن زیان مملکت است از همه بی میل ترند.

باید همه این افراد را مورد مراقبت و نظارت نهایی قرار داد و دید که آیا قادر به حفظ تصمیم و اراده خود هستند یا نه و آیا تحت تأثیر زور و جاه و عشوه و زرق و برق، وظایف اصلی خود را نسبت به دولت فراموش می کنند یا نه؟»

وظیفه ما این است که تحقیق کنیم و ببینیم که چه کسانی بهتر از همه می توانند پاسدار معتقدات شخصی خود در باره خیر و صلاح دولت باشند.

باید بکوشیم و کسانی را بیابیم که به حفظ چیزهایی که حقیقتاً فکر می کنند متضمن خير و صلاح دولت است از صمیم قلب معتقد باشند و ایمانی را که در این زمینه پیدا کرده اند سرمشق و راهنمای زندگی خود قرار دهند.

برای کشف این موضوع چاره ای نیست جز این که در خفا مراقب اعمال حرکات این گونه شهروندان باشیم و همه آن ها را از همان عنفوان جوانی به آن جام کارهایی که احتمال فراموش کردن، فریفته شدن یا گول خوردن در آن ها خیلی زیاد است وادار سازیم. سپس آن هایی را که از محک آزمایش سربلند بیرون آمدند و نشان دادند که هرگز گول نمی خورند به عنوان پاسداران آتی کشور برگزینیم.

باید نیروی استقامت و توانایی روحی پاسداران را با به کار بردن وسایل اغوا و افسونگری بیازمائیم و از نحوه رفتار و عکس العملشان آگاه گردیم. همچنین باید جوانان خود را قبلاً با مظاهر رنج و وحشت و سپس با محیط عیش و لذت آشنا سازیم و به کمک این وسایل که حتی دقیق تر از کوره های زرگدازی هستند، عیار فطری آن ها را کشف کنیم و ببینیم که آیا برای مقاومت در مقابل تمام آن فریب ها و افسونگری ها که دوران زمامداری به مبارک بادشان خواهد آمد مجهزند یا نه و آیا در قبال آن آموزش اصیل موسیقی که دریافت کرده اند نگهبان خوبی از نفس خود هستند یا نه.

هر آن کسی که از کوره این سه آزمایش در سه دوره مختلف زندگی - در دوران کودکی، در عنفوان جوانی و در مرحله بلوغ - پیروز و منزه بیرون آمد باید بعنوان فرمان روا و پاسدار کشور برگزیده شود و کسانی که در این امتحان شکست خورده اند باید بی هیچ قید و ملاحظه ای کنار گذاشته شوند. حکم رانان و حافظان منافع کشور نیز باید از همین طریق و به همین شیوه برگزیده شوند.

 زندگی اشتراکی پاسداران

اگر بنا باشد پاسداران ما بدان سان که مطلوب دل ماست تربیت شوند هیچ یک از آنان نباید شخصاً چیزی را مالک باشند مگر آن که از ضروریات زندگی یا این که برای گذراندن عمر ضروری باشد.

آنان نباید خانه، دکان یا عمارتی شخصی داشته باشند که درهای آن به روی دیگران بسته باشد. آنان باید احتياجات اساسی سالیانه خود را از اهل شهر به عنوان مقرری ثابت و معین دریافت کنند که این احتياجات نباید از حدودی که مورد نیاز جنگاوران است تجاوز نماید. همه این پاسداران باید مثل سربازان در یک اردو در ناهارخانه های عمومی با هم غذا بخورند و همچنین مثل سربازان و جنگاوران در چادرها و خوابگاه های مشترک با هم زندگی خواهند کرد.

«در میان شهروندان کشور فقط پاسداران هستند که نباید دست به طلا و نقره بزنند و یا در خانه هایی که محتوی این گونه فلزات هستند بسر برند. نباید لباس خود را بدان زینت دهند و یا در ظروفی که از طلا و نقره ساخته شده است غذا بخورند و یا آب و نوشابه بنوشند. این روش موجب سلامت و نجاتشان خواهد بود و پس از آن که خود نجات یافتند کشور را نیز نجات خواهند داد.»

«پاسداران به محض این که در صدد تحصیل ملک، خانه، زمین و دارایی خصوصی برآمدند به جای این که قیم مصالح جامعه باشند تبدیل به خانه داران، زمین داران، دلالان و پولداران خواهند شد و همچنین به جای آن که حامی و مدافع مردم باشند دشمن آنان خواهند شد و به مشتی جابر و زورگو که دشمن شهروندان هستند تبدیل خواهند شد.

زندگی آنان با کینه، چشم و هم چشمی و رقابت توام خواهد شد. در راه یکدیگر دام خواهند گسترد، به شروندان دیگر به چشم نفرت خواهند نگریست و علیه شهروندان دیگر توطئه خواهند کرد و در نتیجه مورد سوء قصد و توطئه آن ها قرار خواهند گرفت و به این ترتیب در تمام مدت عمر به حال وحشت از دشمنان داخلی که به مراتب سهمناک تر از دشمنان خارجی هستند به سر خواهند برد و لحظه انهدام آن ها دم به دم نزدیکتر خواهد شد.

پاسداران ما باید دارای زن های مشترک باشند و فرزندانی که این زن ها بوجود می آورند همگی باید به چشم اولاد مشترک پاسداران نگریسته شوند. هیچ یک از والدین نباید قادر به شناختن بچه خود و هیچ یک از بچه ها نباید قادر به شناختن والدین خویش باشند.

روش اشتراکی همانطوری که در اموال جریان دارد درباره زنان نیز مجری خواهد بود. پاسداران از خودخواهی شخصی و خانوادگی برکنار خواهند ماند. آنان پایبند تحصیل ثروت اندوزی که از گرفتاری های اشخاص متأهل است نخواهند بود. ایشان خود را وقف زن نخواهند کرد بلکه وقف اجتماع خواهند نمود، حتی کودکان آنان متعلق به ایشان نخواهند بود. تمام اطفال پاسداران از همان بدو تولد از مادران گرفته خواهد شد و به اشتراک و دسته جمعی تربیت خواهند یافت.

«معنی اشتراکی بودن زنان، جفت گیری کورکورانه نیست و یا این که اعمال جنسی لجام گسیخته که عملی ناپاک است باید آزاد باشد، بلکه باید کلیه روابط جنسی تحت مراقبت دقیق درآید تا آن که جنس و نژاد و خوی و خصلت کودکانی که محصول این وصلت ها هستند در منتهای پاکی و کمال باشد و کودکان زیبا و خوب بوجود بیایند.»

«هر کدام از پاسداران که با افراد دیگر جامعه برخورد کند آن ها را به چشم خواهر، برادر، مادر، پسر، دختر و بچه و بالاخره به چشم والدین کسانی که از این قبیل پیوندها با وی دارند خواهد نگریست و طبقه پاسداران را نیز که به هر حال از میان همین عده بیرون آمده اند جزء منسوبان و خویشان خود خواهد شمرد. در چنین شهری لحن توافق و همرنگی بر لحن اختلاف و دو رنگی تفوق خواهد داشت و پیوستگی جای گسستگی را خواهد گرفت و همه این شهروندان نفعی مشترک در امری مشترک که آن را «امر مشترک ما» یا «مال مشترک ما» می نامند خواهند داشت و همه آن ها رنج مشترک یا شادی مشترک احساس خواهند کرد. پس اشتراک زن ها و کودکان در میان طبقه پاسداران نیز به نوبه خود منبع خیر و فلاح برای دولت خواهد بود.»

«معنی نظام اشتراکی در زندگی خانوادگی آن است که زنان و کودکان به همگان متعلق باشند تا هیچ پاسداری درباره زن یا کودکی نگوید که «آن زن یا کودک از آن من است»، بلکه همان پاسداران بتوانند درباره همه زنان و کودکان بگویند که «آنان از آن ما هستند و غرض این است که احساس اشتراک نفع که اساس یگانگی افرد خانواده ای واحد است به همه اعضای جامعه سرایت کند و علاوه بر آن بر وفق دانش خوب نژادی، نسل شهروندان بهبود یابد.»

البته این نظام در درجه اول برای پاسداران مقرر می شود و افراد عامی از آن معافند. ولی افلاطون معتقد است که تنها سرچشمه ستیز و نفاق در جامعه، ستیز و نفاق در درون طبقه حاکم است و اگر فرمان روایان از نفاق برکنار باشند بقیه مردم کشور نیز با یکدیگر ستیزه نخواهند کرد.

«همه آن مقررات قبلی درباره ممنوع بودن ملک و دارایی برای پاسداران و هم مقررات کنونی درباره اشتراک زن و فرزند، جملگی متمایل به این هستند که عده ای پاسدار حقیقی برای کشور تربیت کنند. این گونه پاسداران نظام و قوانین کشوری را که بر آن حکومت می کنند با اختلاف و کشمکش بر سر موضوعاتی از این قبیل که فرض «این چیز مال من است و آن چیز مال من نیست» آشفته و متلاشی نخواهند کرد و هیچ کدام از آن ها مشغول نقل وانتقال و این سو به آنسو کشیدن اموالی که تحصیل کرده اند نخواهند بود و خانه یا ستگاهی مجزا که در آن ها زن ها و کودکانی علی حده زندگی کنند نخواهند داشت. برای این عده رنج ها و لذت های اختصاصی مفهوم نخواهند داشت و همه شان تا آن جا که ممکن است از شادی همدیگر شاد و از غم همدیگر ناشاد خواهند شد.»

از آن جا که این تئوری غالباً به عنوان «تئوری کمونیستی افلاطون» تلقی گردیده است خوب است بطور اختصار بررسی کنیم و ببینیم تا کجا استحقاق دریافت این نام را دارد.

نظريه افلاطون در مورد زن ها و کودکان مسلمآ یک روش کمونیستی (به مفهوم مالکیت اشتراکی) است.

خود افلاطون صريحاً بیان می کند که هدف این سیستم تولید وحدت و یگانگی میان پاسداران است؛ زیرا با ایجاد مصالح و احساسات و پیوندهای مشترک میان آن ها می توان به هدف رسید. غرض حقیقی افلاطون بی گمان این بوده است که یک چنین حس یگانگی میان اعضای طبقه حاکم ایجاد شود. زیرا هیچ دلیل یا اشاره ای در تأیید این نکته که افلاطون می خواست سیستم خانواده های مشترک را به سایر طبقات جامعه نیز سرایت دهد در دست نیست.

در عین حال افلاطون بر این عقیده است که تنها منبع اختلاف و تضاد در جامعه که ممکن است به جنگ و ستیز منجر گردد همانا وجود دورنگی و دودستگی میان خود طبقه حاکم است. اگر اینان از نفاق و تشتت مبرا باشند هیچ گونه ترس یا دغدغه ای از این حیث که باقی اتباع شهر ممکن است علیه آن ها بشورند یا این که میان خود نزاع کنند وجود نخواهد داشت.

همچنین نظام اشتراکی مالکیت فقط بخشی اندک از اموال پاسداران را در بر می گیرد و آن وسائل روزانه ایشان است؛ زیرا پاسداران جز این وسایل چیزی دیگر ندارند و بقیه اموالشان خواه منقول به طبقه سوم انتقال می یابد و به تملک خصوصی افراد آن طبقه در می آید.

پس خطاست که نظام اشتراکی افلاطون را با کمونیسم یکسان بدانیم زیرا افلاطون به هیچ رو به مالکیت مشترک وسایل تولید معتقد نیست و درست آن است که بگوئیم که او پاسداران را نه به مالکیت مشترک بلکه به چشم پوشی از مالکیت فرا می خواند.

چنان چه پاسداران بدینسان یکدل و یک زبان از مالکیت خصوصی دست بکشند پیوندشان با یکدیگر و با توده مردم استوارتر خواهد شد و هیچ گونه نفع شخصی نخواهند داشت و اختیارات خود را در راه رفاه همگان به کار خواهند برد.

نحوه مالکیت طبقه سوم بدان سان که افلاطون در نظر دارد مالکیت انفرادی است نه اشتراکی و از این جهت مسأله مالکیت اشتراکی، وسایل تولید (که اصل اساسی کمونیسم در دنیای جدید است) ابداً وارد اندیشه افلاطون نمی گردد.

منبع: تاریخ اندیشه های سیاسی در غرب - دکتر ابوالقاسم طاهری

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید