رمان سور بز یا جشن بز نر اثر ماریو بارگاس یوسا یکی از مهمترین رمان های این نویسنده است که مورد ستایش جهانی قرار گرفت.
ماریو بارگاس یوسا و رمان سور بز
رمان سور بز اثر ماریو بارگاس یوسا، یکی از مهمترین رماننویسان و مقالهنویسان معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. یوسا که نویسنده کتابهای بزرگی مانند: سور بز – جنگ آخرالزمان – سالهای سگی – گفتگو در کاتدرال و… است، در سال ۲۰۱۰ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. موسسه نوبل در وصف آثار او چنین نوشته است:
برای نمایش ساختار قدرت و تصویرهای بُرّنده از مقاومتها، شورشها و شکستهای فردی.
سور بز یکی از بهترینهای رمانهای یوسا است که خود او درباره آن میگوید: «فکر نوشتن این رمان از سال ۱۹۷۵ در سرم بود و شش سال قبل نوشتنش را شروع کردم. اما زمانی دراز در این فکر بودم و هرچه را که درباره تروخیو، درباره سی و یک سال حکومت او بر جمهوری دومینیکن پیدا میکردم میخواندم. به دومینیکن رفتم و بایگانیها را بررسی کردم. بخصوص روزنامهها و مجلههای آن دوران را – اینها منابع بسیار خوبی بودند. به راستی باورنکردنی بود که مردم دومینیکن در آن ایام چه نوع روزنامههایی میخواندند. همچنین با خیلی از افراد گفتگو کردم.»
ماریو بارگاس یوسا، در همین مصاحبه میگوید که برای نوشتن کتاب سور بز با یکی از خطرناکترین جانیان و شکنجهگران آن زمان هم صحبت کرده است و از هر اطلاعاتی برای نوشتن بهتر کتاب استفاده کرده است. و خواننده وقتی کتاب را مطالعه میکند، به معنای واقعی کلمه خود را در برابر یک کتاب مهم و عالی میبیند.
موضوع رمان سور بز
سور بز داستان زندگی تروخیو یکی از بدنامترین و فاسدترین دیکتاتورهای آمریکای لاتین است. کسی که برای ۳۱ سال بر کشور دومینیکن حکومت کرد و هر نوع مخالفتی را سرکوب و از بین میبرد. یکی از شخصیتهای کتاب او را «از دستیاران باکفایت شیطان» میداند و شخصیتی دیگر او را شیطان میخواند و میگوید:
تمام بلایایى که کشورش در طول تاریخ به واسطه اشغال شدنش توسط هائیتی، تهاجم اسپانیا و آمریکا، جنگهاى داخلی، نزاع بین فرقهها و رهبران شان، تحمل کرده و تمام فجایع طبیعی، مثل زمین لرزه و توفانهاى ویرانگر که از آسمان و دریا و مرکز زمین بر مردم دومینیکن نازل شد، یک طرف و بلایى که تروخییو با استبداد خودش بر سر این کشور آورد، یک طرف.
درباره رمان سور بز
در داستان «سوربز»، زندگی رهبری دیکتاتور به تصویر کشیده شده. رهبری که در زمان خودش یکی از بدنامترین و فاسدترین دیکتاتورها بوده است. ۳۱ سال بر کشوری حاکم بوده و هر نوع مخالفتی را سرکوب میکرده است. اما «سوربز» تنها تصویرگر زندگی رهبری دیکتاتور نیست. کتاب بخشهای مختلفی دارد و در هر بخش ماریو بارگاس یوسا نویسنده این کتاب، ما را وارد دنیای جدیدی میکند. یکبار زندگی دیکتاتور، بار دیگر زندگی مخالفین دیکتاتور و دستیارانش، قسمتی دیگر دختر سناتور کابرال و این روند تا پایان کتاب همینطور ادامه دارد و باعث میشود که حتی وقتی کتاب را بستهاید هم به روند داستان فکر کنید.
تروخیو همان دیکتاتور فاسد و بدنام است که بارها در کتاب از سوی شخصیتهای مختلف توصیف میشود اما دو توصیف عجیب به دل مینشیند؛ یکی آنجایی که یکی از شخصیتهای کتاب او را «از دستیاران باکفایت شیطان» معرفی میکند و شخصیتی دیگر در وصف او میگوید: «تمام بلایایى که کشورش در طول تاریخ بهواسطه اشغال شدنش توسط هائیتی، تهاجم اسپانیا و آمریکا، جنگهاى داخلی، نزاع بین فرقهها و رهبرانشان تحمل کرده و تمام فجایع طبیعی، مثل زمینلرزه و توفانهاى ویرانگر که از آسمان و دریا و مرکز زمین بر مردم دومینیکن نازل شد، یکطرف و بلایى که تروخیو با استبداد خودش بر سر این کشور آورد، یکطرف.»
در هر فصل شما با برخی از جنایتهای تروخیو آشنا میشوید و با جنبههای مختلف زندگی این دیکتاتور و خانوادهاش روزهایتان را میگذرانید. در کتاب از چنبره زدن او و خانوادهاش به روی منابع طبیعی و اقتصاد کشور به شکلی که اکثر مزارع دامپروری و کشاورزی، کارخانهها، واردات و صادرات و… انحصار یا درصد زیادی از سهامشان متعلق به تروخیو و خانوادهاش و در مواردی هم به وزرا و فرماندهان عالیرتبه ارتش است میخوانید. با رانتها و زدوبندهای اقتصادی که نتیجهاش در اختیار گذاشتن انحصار واردات کالا به اطرافیان دیکتاتور و فرزندانش آشنا میشوید. در کتاب از تجاوزها و بیبندوباریهای خودش و پسرش و بلاهایی که سر مردم میآوردهاند تا سازمان اطلاعات و قتلهای زنجیرهای و کشتار مخالفان در خارج از کشور میخوانید. البته در جریان نوشتن نامههایی دروغین از جانب خوانندگان ستون حرف مردم به روزنامه «ال کاربیه» که معروف به روزنامهای که صدای حاکمیت بوده آشنا میشوید.
نکته عجیب دیگر درباره این رمان سوربز، این است که نویسنده بارها و در بخشهای مختلف درباره عشق ورزیدن مردم به رهبرشان نوشته است. مردمی که وقتی تروخیو را در کوچه و خیابان هنگام پیادهروی میبینند، برای او دست تکان میدهند و زندهباد تروخیو میگویند. آدمهایی که جلوی در خانه خود پلاکاردهایی با مضامین درود بر تروخیو نصب کردهاند.
مردمانی که زیر بار ظلم و ستم هستند اما حاضرند ضربه شلاق را تحمل کنند چون فکر میکنند اگر تروخیو نباشد دیگر جادههایشان آسفالت نمیشود و کاروکاسبی آنها میخوابد و وضع از اینی که هست بدتر میشود. مردم دومینیکن به طرز عجیبی شیفته و وابسته آن کسی شدهاند که گروگانشان گرفته است؛ «…بالاخره توانستی سر دربیاوری که چطور میلیونها آدم، له شده زیر بار تبلیغات و نبود اطلاعات، خو کرده به توّحش به زور تلقین و انزوا، محروم از اراده آزاد و حتّی کنجکاوی، به سبب ترس و عادت به بردگی و چاپلوسی، قادر بودند «تروخیو» را پرستش کنند. نه اینکه فقط از او بترسند. بلکه دوستش داشته باشند، همانطور که بچهها بالاخره دلبسته پدر و مادر مقتدر میشوند. به خودشان میباورانند که شلاق و کتک به صلاحشان است، محض خیرخواهی است.»
یکی از بخشهای عجیب ترسناک سوربز صحنهای است که به طرز واقعی با جزئیات تمام توسط یوسا به تصویر کشیده شده و آنهم مربوط به «اورانیا» دختر چهل و نه ساله مجرد «سناتور کابرال» میشود که در چهاردهسالگی توسط پدرش به رهبر دومینیکن هدیه میشود و مورد تجاوز قرار میگیرد. بخش دیگری هم که توسط یوسا به خوبی توصیف شده و این هم نشاندهنده تحقیقهای مفصل او و نشستن پای صحبت آدمهای آن زمان است، مربوط به شکنجه شدن مخالفین تروخیو است. صحنههایی به شدت واقعی که با جزئیات توصیف شده است.
برای مثال در جایی نوشته شده است: «برای آنکه نگذارند بخوابد پلکهایش را با نوارچسب به ابروهاش چسبانده بودند. وقتی بهرغم باز بودن چشمهاش بهحال نیمهبیهوشی میافتاد با چماق بیسبال بهجانش میافتادند. بارها موادی غیرخوارکی را توی دهانش تپاندند، گاه متوجه میشد که آنچه بهخوردش میدهند مدفوع است و بالا میآورد. اما بعد از مدتی چنان سریع به موجودی غیرانسان بدل شد که هرچه را بهدهانش میکردند فرو میداد. در مراحل اول که شکنجه با برق بود، رامفیس ازش بازجویی میکرد. یکسر پرسشی مشابه را تکرار میکرد تا ببیند بهتناقضگویی میافتد یا نه.»
خوب است بدانید که عنوان کتاب از یک ترانه دومینیکنی گرفته شده که در آن روز سیام ماه مه، روز مُردن تروخیو است. بخشی از این ترانه در ابتدای رمان سوربز آمده است:
روز سور بُز، سیِ ماه مه
روز شادی و عیش مردمه
میریزن بیرون همه از خونه
کوچه و بازار پر هیاهو، پر همهمه
نفوذ تروخیو در ذهن مردم در حدی است که آنها وقتشناسی و وقتشناس بودن را از جمله فضیلتهایی میدانند که تروخیو با خود آورده است! در بین مردمی که اینچنین مسموم شدهاند، ارزش کار گروهی آگاه که قصد دارند سر مار را قطع کنند، دو چندان است.
این رمان براساس واقعیت نوشته شده است. بنابراین اگر جایی در کتاب با موضوعی روبهرو شدید که در مورد آن اطلاعاتی نداشتید، به راحتی میتوانید با جستجو در اینترنت به موضوع پی ببرید. هرچند خود کتاب شما را کنجکاو میکند که بیشتر و بیشتر درباره زمان حکومت تروخیو اطلاعات کسب کنید.
ماریو بارگاس یوسا در مصاحبهای که در کتاب چرا ادبیات آمده است درباره شعر و داستان خوب میگوید: «معتقدم اگر شعر خوب یا رمان خوبی بخوانی چیزی از آن در وجود تو میماند، در وجدان تو، در شخصیت تو میماند و از راههای مختلف به تو کمک میکند.» حال من هم قصد دارم به شما بگویم که با خواندن رمان سور بز بدون تردید چیزی از آن در وجود شما میماند.
دیدگاه