کتاب چرا ملت ها شکست می خورند، اثر دارون عاجم اوغلو و جیمز رابینسون از آن کتابهایی است که ستایش و تحسین دانشمندان حوزهی اقتصاد را برانگیخته است.
چرا ملتها شکست میخورند؟
کتاب چرا ملتها شکست میخورند با عنوان اصلی «why nations fall: the origins of power, properity and poverty» سال 2012 منتشر شده است. این کتاب ریشههای فقر و قدرت در ملتها را بررسی کرده و به اقتصاد از دریچهی سیاست نگاه کرده است. کشورهای در حال توسعه مطلب مهم دیگری است که این کتاب روی آن تمرکز کرده است.
چرا ملتها شکست میخورند: ریشههای قدرت، شکوفایی و فقر نوشته اقتصاددانان آمریکایی، دارون عجماوغلو استاد دانشگاه امآیتی و جیمز رابینسون استاد دانشگاه هاروارد، که در مارس 2012 چاپ شده است.
این کتاب سعی میکند پایهایترین سؤال اقتصاد و سیاست جهانی را جواب بدهد که چرا بعضی کشورها، مانند نروژ، در حال شکوفایی هستند ولی بعضی کشورها، مانند مالی، در حال سقوط؟ این کتاب برای خواننده غیر متخصص نوشتهشدهاست و یکی از پروفروش ترین کتاب های قرن می باشد.
دارون عجم اوغلو و رابینسون قاطعانه نشان می دهند که این نهادهای اقتصادی و سیاسی ساخته دست بشرند که شالوده موفقیت اقتصادی (یا فقدان آن) را می سازند. عجم اوغلو و رابینسون بر مبنای پانزده سال مطالعه بر روی منابع اصلی به شواهد تاریخی فوق العاده ای از امپراطوری رم ، دولت - شهرهای مایا و نیز دوران قرون وسطی ، اتحادیه جماهیر شوروی و آفریقا نظم می بخشند تا نظریه اقتصاد سیاسی تازه ای بنا کند که ارتباطی وسیع با پرسش های سترگ امروزین دارد.
این نویسندگان بهخوبی شرح میدهند که مشارکت قشری خاص در امور تجاری و سیاسی، باعث منفعتطلبی گروهی محدود میشود و درنتیجه، بهضرر منافع اکثریت جامعه خواهد بود.
نویسندگان کتاب به شما میگویند هرچند بحران در یک جامعه، ناگهانی و طی مدت کوتاهی بهوقوع میپیوندند، اما نتیجهی یک یا مجموعهای از اقدامات اشتباه در طولانیمدت است که آشکار میشود. البته در این برهه تنها یک عامل برای برونرفت از وضعیت مؤثر است و آن چیزی نیست جز آگاهی و دانش مردم نسبت به حقوق خود.
با مطالعهی این کتاب متوجه میشویم انحصارگرایی و در رأس قرارگرفتن نخبگان یا افراد بدون دانش و تجربهی کافی در امور مختلف سیاسی و اقتصادی، زمینهی به قهقرا کشاندن یک جامعه را مهیا میکند؛ پایههای چنین جامعهای چنان سست خواهد شد که با کوچکترین ضربه، دستخوش اتفاقات جبرانناپذیری چون جنگ داخلی، رکود و افت شدید اقتصادی میشود.
بنابراین حرکت از انحصارگرایی به کثرتگرایی توصیهی اکید نویسندگان است که البته مدتزمانی طولانی برای بنیان نهادن و تغییر به این رویه نیاز است. در این راه سیاستمداران برای رسیدن به توسعه باید بین حفظ کارایی یا حفظ حکومت گروهی خاص، یکی را انتخاب کنند و نحوهی ارتباط دولت و ملت هم سرنوشت توسعه را مشخص خواهد کرد.
نویسندگان کتاب عواملی مثل جغرافیا، آبوهوا، منابع طبیع و فرهنگ را به عنوان عواملی که ملتها را به فقیر و غنی تقسیم کنند، رد میکنند. در عوض آنها موسسات سیاسی و اقتصادی که برآمده از خود ملتها هستند را عامل پیشرفت اقتصادی میداند.
این کتاب حکومتها را به دو دسته تقسیم میکند: مشارکتی (به انگلیسی: Inclusive) و انحصاری (به انگلیسی: Exclusive).
در حکومتهای مشارکتی موسسات اقتصادی و سیاسی بهجای اینکه مشارکت در امور اقتصادی را محدود به عدهای معدود از خواص و سازمانهای دولتی نمایند، باعث تشویق و ترغیب اکثریت مردم برای مشارکت در امور اقتصادی میشوند. این امر مستلزم وجود قانون و ضوابط قوی در رابطه با حق مالکیت خصوصی، حاکمیت بیطرفانه قانون، خدمات همگانی با امکان تبادل و قراردادهای عادلانه، امکان ورود شرکتهای جدید به بازار و دولتی که خواهان ودارای قابلیت اجرای این شرایط و پیش نیازها باشد است.
در نقطه مقابل موسسات مشارکتی، موسسات اقتصادی انحصاری با بهکار گرفتن امکانات و منابع اکثریت در خدمت منافع گروهی محدود و انگشتشمار قرار دارند. آنها نه مدافع حق مالکیت میباشند و نه باعث ایجاد انگیزه برای فعالیتهای اقتصادی میشوند. در این حکومتها شروع یک کسب و کار جدید غیرممکن است، چراکه بازار بهصورت انحصاری در دست دولت یا نور چشمیها خواهد بود.
با اینکه نشریات واشینگتنپست، گاردین، و نیویورکتایمز برای این کتاب نقد مثبت نوشتهاند، عدهای انتقادات زیر را وارد دانستهاند:
- کتاب از شواهد دقیق و آماری برای اثبات فرضیه خود استفاده نمیکند.
- نگاهی یک بعدی به مسئله تفاوت فقر و غنا در کشورها از طریق تقلیل دلایل شکاف کشورها به سلطه نهادهای هم افزا، فراگیر یا مشارکتی در کشورهای غنی و سلطه نهادهای استثماری، بهره کش یا انحصاری در کشورهای فقیر.
فصل های کتاب چرا ملت ها شکست می خورند؟
کتاب یادشده با 15 فصل از جمله: نظریه هایی که جواب نمی دهند، تولید فقر و غنا، تفاوت های کوچک و برهه های سرنوشت ساز : وزن تاریخ، من آینده را دیده ام و نتیجه بخش است: رشد تحت سلطه نهادهای استثماری ، در سرزمین ما نه: موانع توسعه ، توسعه معکوس ، پراکندگی رفاه ، چرخه تکاملی ، چرخه شوم ، در هم شکستن قالب و فهم فقر و غنا همراه است.
در یادداشت پشت جلد کتاب آمده است: ««چرا ملت ها شکست می خورند؟» با نگارشی درخشان و دلپذیر به پرسشی پاسخ می دهد که قرن ها متخصصان را درمانده کرده است. چرا برخی کشورها ثروتمند و برخی دیگر فقیرند و به واسطه ثروت و فقر ، سلامتی و بیماری ، غذا و قحطی از یکدیگر مجزا می شوند؟»
آیا این امر ناشی از فرهنگ ، آب و هوا یا جغرافیاست؟ شاید جهل و غفلت از سیاست های صحیح علت ناکامی هاست؟ مطلقا خیر. هیچ یک از این عوامل قطعی یا محتوم نیستند. از این که بگذریم ، چگونه توضیح دهیم که چرا بوتسوانا تبدیل به یکی از کشورهایی شده است که سریعترین رشدها را در جهان دارند، در حالی که سایر کشورهای آفریقایی همچون زیبمابوه ، کنگو و سیرالئون در ورطه فقر و خشونت گرفتار آمده اند؟
«چرا ملت ها شکست می خورند؟» نحوه نگاه و درک شما را نسبت به جهان دگرگون می کند.»
گزیده ای از کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟
اقتصاد مدار ۳۸ درجه
در تابستان ۱۹۴۵، زمانی که جنگ جهانی دوم رو به پایان بود استعمار ژاپن در شبه جزیره کره از هم فروپاشید. یک ماه از تسلیم بدون قید و شرط ژاپن در ۱۵ آگوست همان سال نگذشته بود که کره در مدار ۳۸ درجه به دو حیطهی نفوذ تقسیم شد. جنوب، توسط ایالات متحده اداره میشد و شمال، توسط روسیه. در ژوئن ۱۹۵۰، زمانی که کره جنوبی به اشغال ارتش کره جنوبی به اشغال ارتش کره شمالی در آمد صلح پر تنش و جنگ سرد میان دو ابرقدرت جای خود را به جنگ خونین کره داد. در ابتدا کره شمالی تهاجمات گستردهای را سازماندهی کرد و «سئول» پایتخت جنوب را گرفت، اما تا پاییز به کلی عقب رانده شد. از آن پس بود که «هوانگ پیونگ وو» و برادرش از هم جدا شدند. هوانگ پیونگ وون خوش اقبال بود که پنهان شد و از افتادن به دست ارتش کره شمالی گریخت. او در جنوب اقامت گزید و به عنوان یک داروساز مشغول به کار شد. برادر وی پزشکی بود که در سئول، مجروحان ارتش کره جنوبی را درمان میکرد. با عقب نشینی کره شمالی او را به شمال بردند. این دو که در سال ۱۹۵۰ از هم جدا شده بودند پس از یک جدایی طولانی ۵۰ ساله در سال ۲۰۰۰ برای اولین بار یکدیگر را در سئول ملاقات کردند؛ یعنی پس از آن که سرانجام دو دولت توافق کردند برنامهی محدودی را برای پیوند مجدد خانوادهها به اجرا درآورند.
برادر «هوانگ پین وون» به عنوان پزشک در نیروی هوایی به کار گرفته شد، که در یک دیکتاتوری نظامی شغل خوبی به حسای میآمد. اما در کره شمالی حتی آنهایی که از امتیازات ویژه برخوردار بودند وضعشان تعریفی نداشت.
دیدگاه