امروز: چهارشنبه, ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۴ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۴ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 278886
۷۸۷
۱
۰
نسخه چاپی

11 ایده ای که الهام بخش متفکران برجسته جهان شد

11 ایده ای که الهام بخش متفکران برجسته جهان شد

ما از متفکران برجسته سراسر جهان درباره ایده فلسفی که بیشترین تأثیر را بر آنها داشته است، سؤال کرده ایم و پاسخ های آنها را در کنار ایده های بزرگ ارائه شده توسط نیاکان اخیر آنها - فیلسوفان مشهور قرن بیستم، قرار داده ایم. مفاهیم پشت لبه برش ایده ها را کشف کنید و تکامل آنها را در طول تاریخ دنبال کنید.

1- جودیت باتلر درباره هگل

جودیت باتلر فیلسوف اجتماعی و سیاسی آمریکایی و یکی از مدیران کنسرسیوم بین‌المللی برای برنامه‌های نظریه انتقادی است که اولین کتابش «موضوعات آرزو» تأملات هگلی را در فرانسه قرن بیستم بررسی کرد. باتلر سهم عمده ای در فلسفه سیاسی، اخلاق و نظریه ادبی داشته است و نظریه او در مورد عملکرد جنسیتی بسیار تأثیرگذار است.

احتمالاً عجیب است که فکر کنیم هگل چیزی برای گفتن در مورد زندگی ما دارد، اما چه می‌شد اگر اساسی‌ترین تعهدات ما در قبال یکدیگر و این سیاره توسط این فیلسوف اولیه دهه 1800 روشن شود؟ در پدیدارشناسی روح، هگل به ما نشان می‌دهد که ما موجوداتی منفرد و جدا از یکدیگر نیستیم، اگرچه او می‌داند که ما گاهی خود را چنین می‌بینیم. او ادعا می کند که فقط به عنوان یک موجود اجتماعی می توانم شروع به تأمل در مورد خودم کنم. تنها با مواجهه با دیگران، شانس شناخت خود را داریم، و هنگامی که خود را شناختیم، در شبکه ای از فرآیندهای زنده، نحوه پیوند خود را با دیگران درک می کنیم.

بنابراین اگر فکر می‌کردیم می‌توانیم با چرخش به درون خود را بشناسیم، در اشتباه بودیم. زندگی من هرگز تنها مال من نیست، زیرا متعلق به فرآیندهای زنده ای است که از من فراتر می روند و از من پشتیبانی می کنند. من نمی توانم زندگی دیگری را بدون حمله به مجموعه فرآیندهای زنده ای که من بخشی از آن هستم نابود کنم. الزام اخلاقی که ظاهر می شود، زنده نگه داشتن خود و دیگری است. هگل خشم فردی را درک می کند که می خواهد هیچ کس مانند او یا برابر او نباشد. با این حال او ما را به این درک رهنمون می‌کند که من نمی‌توانم این دیگری را بدون از بین بردن خودم دور کنم.

برای من، خواندن هگل وضعیت ما را به عنوان موجودات زنده، وابستگی متقابل بدنی ما، و احساس تعهد اخلاقی متقابل را روشن کرد که همچنین تعهدی برای حفظ جهانی است که زندگی ما را ممکن و قابل زندگی می کند.

2- سایمون بلکبرن در هیوم

سایمون بلکبرن فیلسوف دانشگاهی انگلیسی است که بیشتر به عنوان طرفدار شبه رئالیسم در فرااخلاق شناخته می شود. او سهم عمده ای در زمینه های فرااخلاق و فلسفه زبان داشته است.

دیوید هیوم بزرگترین فیلسوف بریتانیایی معتقد بود که اعتقاد به خدا هم نامطمئن و هم بی فایده است. نامطمئن زیرا استدلال معمولی از تجربه نمی تواند ما را به طور قابل اعتماد به مناطق مه آلود الهیات راهنمایی کند. بی فایده است، زیرا حتی اگر فکر می‌کردیم می‌توانیم در چنین زمینه‌ای باور معقولی داشته باشیم، نمی‌توانیم به درستی چیزی از آن استنباط کنیم. اگر می‌خواستیم بدانیم خدا برای دنیا چه برنامه‌ای دارد، باید به جهان آن‌طور که داریم نگاه می‌کردیم. اگر این خیلی خوب نیست، پس باید خودمان را به خدایی بسپاریم که دنیاهای نه چندان زیبا می سازد

اگر کنار آمدن با آن، یا تلاش برای بهتر کردن آن را به عهده ما گذاشته است، پس باید با آن کنار بیاییم، یا سعی کنیم آن را بهتر کنیم. اگر بخواهیم بدانیم چه چیزی به عنوان «بهبود آن» به حساب می‌آید، می‌توانیم در مورد بدی‌هایی که نیاز به درمان دارند به توافق برسیم: برای شروع، قحطی، ناامنی، جنگ و بیماری.

طبیعت انسان که آمیزه ای از خوب و بد است، مذاهب می توانند برای هر طرف پوشال هایی عرضه کنند تا به آن چنگ بزند. آنها می توانند تمایل ما را به خیریه و صلح افزایش دهند یا تمایل ما را به کینه و جنگ زیاد کنند. آنها همیشه متحدان خطرناکی هستند.

3- دیر مک‌کلوسکی درباره لیبرالیسم آدام اسمیت

دیر مک‌کلوسکی، استاد برجسته اقتصاد، تاریخ، زبان انگلیسی و ارتباطات در دانشگاه ایلینوی شیکاگو است. مک‌کلاسکی سهم عمده‌ای در محیط‌سنجی، اخلاق فضیلت‌گرایانه و اقتصاد فمینیستی داشته است.

زمان برای لیبرالیسم جدید و قدیمی فرا رسیده است، طرح لیبرال همانطور که آدام اسمیت پیر در سال 1776 در مورد برابری [اجتماعی] آزادی [اقتصادی] و عدالت [قانونی] همراه با یک دولت متواضع و محدود که کمک واقعی به فقرا می کند، نوشت.

لیبرالیسم در قرن هجدهم شکل گرفت و پس از سال 1776 به آرامی با تردیدها و چرخش های کاذب فراوان اجرا شد. بسیاری از ویژگی های خوب دنیای مدرن را در مقایسه با رژیم های قبلی و بعدی توضیح می دهد - موفقیت اقتصادی جهان مدرن، هنرها و علوم پر زرق و برق آن، تحمل آن، و به ویژه رهایی گسترده مردم از سلسله مراتب خشونت آمیز- 

مترقی‌ها و محافظه‌کاران و پوپولیست‌ها پاسخ می‌دهند که لیبرالیسم و لفاظی‌های آن همچنین شرارت‌های ادعایی متعددی را توضیح می‌دهند، مانند تقلیل همه چیز به پول و بازار، یا از دست دادن جامعه و خدا یا فاجعه مهاجرت غیر سفیدپوستان و غیر مسیحیان. اما آنها اشتباه می کنند.

از فیلیپین تا فدراسیون روسیه، لیبرالیسم اخیراً توسط پوپولیست های وحشیانه و ترسناک مورد حمله قرار گرفته است.

یک نگرانی با این حال، برای بیش از یک قرن، ارتباط لیبرالیسم با جامعه خوب در چالشی طولانی تر و پایدارتر توسط مترقیان و محافظه کاران ملایم یا نه چندان ملایم انکار شده است. زمان صحبت کردن است

4- ماسیمو پیگلیوچی در مورد اپیکتتوس

ماسیمو پیگلیوچی استاد ایرانی فلسفه در کالج شهر نیویورک. کتاب‌های او عبارتند از: چگونه رواقی باشیم: استفاده از فلسفه باستان برای زندگی مدرن، کتابی برای رواقیون جدید: چگونه در دنیای خارج از کنترل شما رشد کنیم، و کتاب آینده چگونه زندگی خوبی داشته باشیم.

"برخی چیزها در توان ما هستند، در حالی که برخی دیگر نیستند. در توان ما نظر، انگیزه، میل، بیزاری، و در یک کلام، هر کاری که از خودمان انجام می دهیم است. بدن، دارایی، شهرت، مقام و در یک کلام، هر کاری که از خودمان نیست، در اختیار ما نیست."

این سخنان فیلسوف قرن اول رواقی، اپیکتتوس، زندگی من را تغییر داد، زمانی که چند سال پیش برای اولین بار آنها را خواندم. بسیار کمتر از آن چیزی که فکر می کنیم تحت کنترل ما است و اتلاف وقت و انرژی - احساسی و غیره - تحت طلسم آن توهم رایج است.

ما واقعاً فقط در قبال نظرات در نظر گرفته شده، ارزش های تایید شده و تصمیمات خود برای عمل مسئول هستیم. برای هر چیز دیگری، تنها کاری که می‌توانیم انجام دهیم این است که یک نگرش متواضعانه را نسبت به این حقیقت آشکار ایجاد کنیم که گاهی اوقات چیزهایی در زندگی بر اساس ما پیش می‌روند و در زمان‌های دیگر نه.

بنابراین اهداف خود را به دور از نتایج درونی کنید، بدین ترتیب نسبت به نیت خود عصبانی نخواهید شد، دیگران یا خود را سرزنش نخواهید کرد و زندگی شما به آرامی پیش خواهد رفت.

5- میگلی در مورد نظریه گایا

مری میگلی فیلسوف بریتانیایی بود که به خاطر کارهایش در زمینه علم، اخلاق و حقوق حیوانات شهرت داشت. او به طور گسترده در مورد آنچه فیلسوفان می توانند از طبیعت بیاموزند نوشت و توسط گاردین به عنوان "مهمترین آفت ادعای علمی انگلستان" توصیف شد.

ایده گایا - زندگی روی زمین به عنوان یک سیستم طبیعی خودپایدار - یک خیال بیهوده و نیمه عرفانی نیست. این یک ایده مفید است، درمانی برای تحریف هایی که جهان بینی کنونی ما را خراب می کند. بارزترین کاربرد آن البته در ارائه راه حل های عملی برای مشکلات زیست محیطی است. اما، به طور گسترده‌تر، به گره‌های عمیق‌تری نیز حمله می‌کند که مانع تفکر ما می‌شود.

ما از این فکر سردرگم شده ایم که ممکن است نسبت به چیزی که به وضوح غیرانسانی است وظیفه ای داشته باشیم اما ما همچنین در مورد اینکه چگونه باید به خود نگاه کنیم متحیر هستیم.

روش‌های فکری کنونی هنوز تمایل دارند ما را در تصویر باریک، اتمیستی و قرن هفدهمی از زندگی اجتماعی که فردگرایی خام و خشک امروزی را پایه‌گذاری می‌کند، به دام بیندازند. من فکر می‌کنم که نگاه واقعی‌تر به زمین می‌تواند دید واقع‌بینانه‌تری از خودمان به عنوان ساکنان آن به ما بدهد. در واقع ما در حال حاضر در این مسیر حرکت می کنیم. اما ما باید این کار را بسیار واضح تر انجام دهیم.

مسئله فقط روانی نیست. بر کل شیوه زندگی تأثیر می گذارد. ایده های ما در مورد مکان خود در جهان، در تمام افکار ما، همراه با تصاویری که آنها را بیان می کند، فرا می گیرد و دائماً تعیین می کند که چه سؤالاتی می پرسیم و چه پاسخ هایی ممکن است به نظر برسد.

6- ریموند تالیس در مورد ماهیت بشریت

ریموند تالیس فیلسوف، شاعر، رمان‌نویس و منتقد فرهنگی است که پیش از این به‌عنوان عصب‌شناس بالینی فعالیت داشته است. زندگی هوشمند او را به عنوان "یکی از بزرگترین چند ریاضیات زنده جهان" توصیف کرد و امروز آخرین کتاب او با عنوان "دیدن خودمان: بازپس گیری انسانیت از خدا و علم" منتشر شده است.

بسیاری از متفکران سنت غربی انسانگرا هستند. اومانیسم آنها غالباً تحت سلطه مخالفت با دین است - رد کیهان شناسی و متافیزیک آن، قدرت سخت و نرمی که اعمال می کند و تأثیر فرهنگی گسترده تر آن در زندگی جمعی ما.

یک اشتباه رایج این است که فرض کنیم یک روایت ماوراء طبیعی از نوع بشر باید با یک روایت طبیعی جایگزین شود: انسان ها قطعاتی از طبیعت هستند که اساساً به عنوان موجودات تکامل یافته درک می شوند.

اگر به زندگی فردی و جمعی خود نگاه کنیم، آشکار می شود که اگرچه از برخی جهات جزئی از طبیعت هستیم، اما از لحاظ اساسی از آن جدا هستیم. یکی از دراماتیک‌ترین تظاهرات وجودی ما بیش از شامپانزه‌های باهوش این است که ما تصوری از طبیعت و قوانین آن داریم که به نفع خود از آن استفاده می‌کنیم.

تکامل نه می تواند دلیل ظهور خودها از چیزهای غیر ذاتی باشد و نه نقش خودآگاهی و اول شخص بودن را توضیح دهد. اذعان به این ناتوانی در درک جایگاه سوژه انسانی در کیهان، در واقع نیازمند بازاندیشی درباره طبیعت فراطبیعی ما است. اینکه این کار به سختی آغاز شده است، هم دلهره آور و هم هیجان انگیز است.

7- جولیا کریستوا در مورد سیاست مدرن

جولیا کریستوا فیلسوف و نشانه شناس بلغاری-فرانسوی، برجسته در اندیشه های ساختارگرا و پساساختارگرا است. کریستوا نویسنده بیش از 30 کتاب، از جمله متن متعارف Semeiotikè است.

نقطه عطف امروز، جنون انسان است. سیاست بخشی از آن است، به ویژه در طغیان های مرگبار آن.

سیاست مانند هانا آرنت میدانی نیست که آزادی انسان در آن آشکار شود. دنیای مدرن، جهان جنگ جهانی، جهان سوم، دنیای زیرزمینی مرگ که بر ما اثر می گذارد، شکوه متمدنانه دولت شهری یونان را ندارد.

رویارویی با آن رویدادهای سیاسی، هر چند ظالمانه و هیولاآمیز - تهاجم نازی ها، انفجار اتمی - تنها با رنج انسانی که ایجاد می کنند سنجیده می شوند. تا حدی، با توجه به رنج اخلاقی، هیچ نقطه مشترکی بین یک عاشق در فرانسه و یک زن ژاپنی سوخته توسط اتم وجود ندارد.

از دیدگاه یک اخلاق و زیبایی شناسی که به رنج توجه دارد، حوزه خصوصی مسخره شده حیثیتی به دست می آورد که ارزش مالکیت عمومی را کاهش می دهد و در عین حال مسئولیت تحمیلی را برای ایجاد بیماری مرگ به تاریخ اختصاص می دهد. در نتیجه، زندگی عمومی از واقعیت جدا می شود، در حالی که از سوی دیگر، زندگی خصوصی تا آنجا مورد تاکید قرار می گیرد که کل واقعیت را پر می کند و هر دغدغه دیگری را باطل می کند.

8- برناردو کاستروپ در مورد شوپنهاور

برناردو کاستروپ دانشمند و فیلسوف کامپیوتر هلندی است که حوزه اصلی تحقیق او مسئله ذهن-ماده است. به عنوان یک دانشمند کامپیوتر، کاستروپ در هوش مصنوعی و محاسبات قابل تنظیم مجدد تخصص دارد.

بینش اساسی آرتور شوپنهاور - که اولین بار در سال 1818 منتشر شد - به ما این امکان را می دهد که از مرزهای معرفت شناسی بسیار تأثیرگذار امانوئل کانت عبور کنیم، معرفت شناسی که هنوز هم ما را تحت تأثیر قرار می دهد. کانت - به درستی - دریافت که تمام ادراک به ما درباره جهان می گوید که جهان چگونه خود را به ما نشان می دهد. اما از طریق ادراک نمی توان جهان را آن گونه که در خود هست شناخت. بینش کلیدی شوپنهاور این بود که وقتی صحبت از خودمان به میان می‌آید، در کنار ادراک، تجربه بی‌واسطه‌ای از خود بودن را نیز داریم.

حتی در داخل یک اتاق محرومیت حسی، ما هنوز احساسات و تمایلات درون زا را تجربه می کنیم. موضوع مغز ما صرفا این است که چگونه این تجربه درونی خود را به دیگران نشان می دهد و از آنجایی که مغز ما از همان عناصری ساخته شده است که بقیه جهان را تشکیل می دهند، شوپنهاور به این نتیجه رسید که جهان بی جان نیز فقط بازنمایی زندگی تجربی درونی است.

دومی را اراده نامید. بنابراین، جهان به خودی خود اراده است، حالات تجربی فراشخصی با ماهیت ارادی، و مهم این است که اراده در ادراک چگونه ظاهر می شود.

همانطور که شوپنهاور می گوید، "ما باید یاد بگیریم که طبیعت را از خودمان درک کنیم، نه خود را از طبیعت." با توجه به این بینش عمیق، ما چیزهای زیادی برای به دست آوردن داریم.

9- هانا آرنت در مورد ابتذال شر

هانا آرنت فیلسوف و نظریه پرداز سیاسی آلمانی-آمریکایی بود که به طور گسترده به عنوان یکی از مهم ترین فیلسوفان سیاسی قرن بیستم شناخته می شود. آرنت بیشتر به دلیل کارش در مورد ماهیت قدرت و شر شناخته شده است.

آدولف آیشمن با وقار فراوان به پای چوبه دار رفت. یک بطری شراب قرمز خواسته بود و نیمی از آن را نوشیده بود. او از کمک وزیر پروتستان، کشیش ویلیام هال که به او پیشنهاد خواندن کتاب مقدس را داد، امتناع کرد: او فقط دو ساعت دیگر برای زندگی داشت و بنابراین «زمانی برای تلف کردن نداشت». او از سلولش تا اتاق اعدام را آرام و برافراشته در حالی که دستانش را از پشت بسته بود طی کرد. هنگامی که نگهبانان مچ پا و زانوهای او را بستند، از آنها خواست که بندها را باز کنند تا او بتواند صاف بایستد.

وقتی کلاه مشکی به او پیشنهاد شد گفت: من به آن نیازی ندارم. او کاملاً بر خودش مسلط بود، نه بیشتر: او کاملاً خودش بود.

هیچ چیز نمی‌توانست قانع‌کننده‌تر از حماقت وحشتناک او در آخرین کلمات او نشان دهد: «او با تاکید بر اینکه یک گوتگلابیگر است شروع کرد تا به شیوه رایج نازی ها بیان کند که مسیحی نیست و به زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارد. سپس ادامه داد: بعد از مدت کوتاهی آقایان همه ما دوباره ملاقات خواهیم کرد. سرنوشت همه مردها چنین است. زنده باد آلمان زنده باد آرژانتین زنده باد اتریش. من آنها را فراموش نمی کنم.

در مواجهه با مرگ، کلیشه ای را که در مراسم تدفین به کار می رفت، پیدا کرده بود. زیر چوبه دار حافظه اش آخرین حیله ای را برای او بازی کرد که خوشحال شد و فراموش کرد که این مراسم تشییع جنازه خودش است. گویی در آن دقایق آخر داشت درسی را که این دوره طولانی شرارت انسانی به ما آموخته بود خلاصه می کرد - درس ابتذال هولناک و ناپسند کلام و اندیشه شر.

10- دان زهاوی در مورد تجربه

دان زهاوی فیلسوف دانمارکی است که در حال حاضر در دانشگاه کپنهاگ و دانشگاه آکسفورد مشغول به کار است. حوزه های اصلی پژوهش زهاوی بین الاذهانی، شناخت اجتماعی و خودآگاهی است.

آیا علم معاصر می تواند از تاریخ فلسفه درس بگیرد؟ طبق یک الگوی تأثیرگذار در علوم اعصاب، دنیای تجربه یک توهم تولید شده توسط مغز است. آنچه ما درک می کنیم خود جهان نیست، بلکه صرفاً مدل خود مغز از جهان است. گزارش مورد بحث احیای نظریه ای است که در قرن نوزدهم در میان برخی از فیلسوفان و نوروفیزیولوژیست های نئوکانتی رایج بود. همچنین این نظریه ای بود که در آغاز قرن بیستم مورد انتقاد شدید فلسفی قرار گرفت، اما انتقادی است که مدافعان معاصر آن هنوز به آن پاسخ نداده اند.

چگونه این نظریه می تواند از بدبینی رادیکال جلوگیری کند؟ اگر کل دنیای ادراک یک توهم است، این باید شامل همسر، فرزندان و همه همکارانم نیز شود. اگر همه آنها مصنوعاتی هستند که توسط مغز من ایجاد شده است، پس من در مقالات علمی خود به چه کسی می پردازم؟ اگر تمام اشیاء تجربه مصنوعات تولید شده توسط مغز باشند، البته باید به مغزی که مثلاً در جراحی مغز باز درک می‌کنیم نیز مربوط شود. اما اگر مغزی که قرار است تمام توهمات را ایجاد کند، خودش یک توهم باشد، به نظر می رسد که کل نظریه از هم می پاشد.

11- آین رند در مورد عینیت گرایی

آین رند نویسنده و فیلسوف روسی-آمریکایی و از مدافعان تأثیرگذار عقل به عنوان تنها ابزار کسب دانش بود. او به‌خاطر رمان‌های پرفروش‌اش، «سر چشمه» و «اطلس شانه انداخته»، و به‌خاطر توسعه‌ی سیستمی فلسفی که آن را عینیت‌گرایی نامید، شهرت دارد.

پیشرفت دیوانه وار امروز در زمینه فناوری کیفیتی دارد که یادآور روزهای قبل از سقوط اقتصادی 1929 است: سوار بر شتاب گذشته، بر بقایای ناشناخته یک معرفت شناسی ارسطویی، این یک گسترش هولناک است، بدون توجه به این واقعیت که حساب نظری آن مدت هاست که بیش از حد برداشت شده است.

در زمینه نظریه علمی که قادر به ادغام یا تفسیر داده های خود نیستند، دانشمندان در حال احیای مجدد یک عرفان بدوی هستند.

در علوم انسانی با این حال سقوط گذشته است، افسردگی وارد شده است، و فروپاشی علم کاملاً کامل است. این فلسفه است که معیارهای معرفتی را برای هدایت دانش بشری به طور عام و علوم خاص به طور خاص تعریف و تعیین می کند.

بشر یک موجود، یک ارگانیسم یا یک بوته مرجان نیست. موجودی که در تولید و تجارت دخالت دارد انسان است. هر علمی از علوم انسانی باید با مطالعه انسان – نه از مجموع سست معروف به «جامعه» – آغاز شود.

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید