در یک سازمان، معمولاً تعداد مدیران میانی از مدیران عالی بیشتر و از مدیران پایه(سرپرستان)، کمتر است. مدیران میانی مسئول پیادهسازی سیاستها و برنامههای تصویب شده به وسیلۀ مدیران عالی و همچنین، مسئول نظارت، هماهنگی و کنترل فعالیتهای مدیران سطوح پایه هستند.
نقش مدیران میانی در سازمان
یکی از اساتید دانشگاه مدرسه مدیریت وارتون دانشگاه پنسیلوانیا، به نام ایتان مولیک، پیامی برای شرکتها دارد: به مدیران میانی خود اهمیت بیشتری بدهید؛ تاثیری که آنها میتوانند در عملکرد شرکت داشته باشند، از هر فرد دیگری بیشتر است.
مدیران میانی یک رده پایینتر از مدیران عالی هستند و در دومین سطح از سطوح مدیریت در سازمانها قرار دارند. این مدیران همانند چسبی هستند که در میانهی سازمان قرار گرفته و بخشهای مختلف آن را کنار هم نگه داشتهاند. درواقع، سرپرستی کارکنان عملیاتی بر عهدهی مدیران میانی است. برای مثال مدیر منابع انسانی، یکی از مدیران سطح متوسط در سازمان به حساب میآید. زمانیکه سازمانی اقدام به انتشار آگهی استخدام کارشناس منابع انسانی مینماید، یعنی شخصی را میخواهد که وظایف مربوط به جذب، گزینش، مصاحبه و استخدام کارکنان جدید را بر عهده دارد. همچنین این کارشناسان بر روابط کارکنان، ارزیابی عملکرد و حقوق و مزایا و امور رفاهی آنان نظارت دارند. اما مدیران منابع انسانی، بهعنوان رابط بین این کارکنان و مدیریت ارشد سازمان هستند. آنان کارشناسان بخش منابع انسانی را رهبری کرده و در برنامهریزیهای راهبردی به مدیران عالی مشاوره میدهند.
«مدیران میانی» قدرت فزایندهای دارند که در صورت بستر مناسب میتوانند میانجی خوبی بین مدیر عالی و کارکنان باشند. مدیران میانی از یکسو با اطلاع از دیدگاههای مدیر مالی، میتوانند کارکنان را هممسیر سازند، و از دیگر سو متکی بر قابلیتهای فراوان کارکنان میتوانند ایدهها و دیدگاههای کارکنان را بهسرعت برای مدیران عالی ترجمه کنند؛ بهگونهای که فعالیتها در فضایی شادمان و بهرهور حفظ و تداوم یابد. تنها شرط لازم آن است که مدیر عالی برای نقش مدیران میانی، جایگاهی حقیقی و نه فرمایشی قائل باشند. از دیگر سو، مدیران میانی نیز باید افزون بر دانشهای روز و تجربههای مثبت و ارزنده، زمینههای ادراکی مدیران و کارکنان را شناسایی و پردازش دقیق کنند.
در دنیای امروز کسبوکار نقش و اهمیت کارکرد مدیران میانی آنطور که باید و شاید جدی گرفته نمیشود. شأن و منزلت و رتبه آنها در بسیاری از سازمانها تنزل پیدا کرده است و بدتر از آن در برخی دیگر از سازمانها، مدیران میانی فاقد قدرت اجرایی کافی هستند و در برخی موارد، غیرضروری در نظر گرفته میشوند. چنین رویکرد و طرز تفکری نسبت به این مدیران غیرمنصفانه و اشتباه است.
مدیـــران میانـــی نقـــش کلیدی در موفقیت یک سازمان دارند، اگرچه نقش آنها نسبت به گذشته تفاوتهای قابل ملاحظهای پیدا کرده است. در سازمانهایی که بهطور سنتی به صورت سلسله مراتبی اداره میشوند، مدیران میانی بهعنوان ابزاری برای کنترل گردش اطلاعات و اطمینان از اینکه کارگران و کارمندان مشغول کار هستند در نظر گرفته میشوند.
نقشها بهروشنی مشخص شده بود و دستورات از بالا به پایین منتقل میشد و کسانی که در میانه این سلسله مراتب قرار داشتند (مدیران میانی) ورود و خروجی اطلاعات را مدیریت میکردند. با وجود این، امروزه در عصری زندگی میکنیم که اطلاعات بسیار آزادانهتر از گذشته در جریان است و مرزهای سلسلهمراتب کمرنگتر شده است.
مدیران میانی امروز نسبت به همتایان خود در دوران «کنترل و دستور»، نقشهای متفاوتی بر عهده دارند و به همین دلیل به مهارتهای جدیدی نیاز دارند.
براساس مطالعهای که در نشریه هاروارد بیزینس ریویو منتشر شده است، ۶۷ درصد از شرکتها به این نتیجه رسیدهاند که باید در برنامههای آموزش مدیران میانی خود تجدیدنظر کنند.
قابلیت های مدیران میانی
سه مورد از مهمترین قابلیتهایی را که مدیران میانی باید در شرایط کنونی در خود پرورش دهند مرور میکنیم.
1- تاثیرگذاری
بسیاری از مردم تصور میکنند که اهمیت مدیران میانی رو به افول است؛ زیرا آنها کمتر بهطور مستقیم در فرآیند تصمیمسازی و تصمیمگیری دخالت دارند. این تصور البته خلاف واقعیت نیست، اما نباید فراموش کنیم که وظیفه اصلی مدیران میانی پر کردن خلأ میان مدیران ارشد سازمان و کارکنانی است که مسوول انجام فعالیتهای روزمره هستند. از همین رو، این مدیران میتوانند از طریق تسهیل کردن فرآیندهای سازمان تاثیر بسزایی بر عملکرد آن داشته باشند.
چالش جدید مدیران میانی امروز این است که از طریق نفوذ تاثیرگذاری و نه دستور و بخشنامه، مدیریت کنند. عباراتی «چون من گفتم» برای تعامل با کارمندان امروز بیتاثیر و بیفایده است.
صدور دستورات سازمانی با تکیه بر سلسله مراتب اداری برای هدایت نیروی کار امروز تاثیر چندانی ندارد و به جای آن کسب اعتبار میان کارکنان و تأثیرگذاری بر آنها، باید سرلوحه کار مدیران میانی قرار گیرد. جلب اعتماد کارکنان و به دست آوردن اعتبار میان آنها مستلزم شنیدن دغدغههای آنها و فراهم کردن شرایطی برای آنان است تا بتوانند بهتر تصمیمگیری کنند. ایجاد چنین شرایطی برای کارکنان اهمیت بسیار زیادی دارد.
اقدام دیگری که مدیران میانی باید در دستور کار خود قرار دهند، ایجاد هماهنگی با سایر مدیران همرده خود است تا اطمینان حاصل کنند که فعالیتهای آنها جهتگیری هماهنگ و صحیحی دارد. این امر به خصوص در سازمانهای بسیار بزرگ - که شعب متعددی دارند - یا سرعت رشد بالایی دارند اهمیت دارند.
2- الهامبخشی
همه ما میدانیم که اشتیاق و نوآوری نقش کلیدی در موفقیت سازمان دارد. بدون تردید، نمیتوان هیچکس را مجبور کرد که نسبت به کار خود اشتیاق داشته باشد یا اینکه در آن نوآوری به خرج دهد. بنابراین، نقش مدیر میانی بیشتر از کنترل افراد برای انجام کارهای محول شده به آنها، ایجاد انگیزه و شوق در نیروی انسانی بهمنظور ایجاد بهترین عملکرد در آنها است. بهترین مدیران کسانی هستند که بین هوشی منطقی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) خود پیوند برقرار کنند.
آنها به جای «چیستها»، بر «چراها» و «چگونهها» تمرکز میکنند. آنها کلاننگر و دوراندیش هستند و توانایی ایجاد حس مشترک مسوولیت و مالکیت را دارا هستند. این گروه از مدیران صرفا به دنبال دستور دادن نیستند. مدیران میانی باید بیشتر از آن از دستاوردهای خود احساس غرور کنند، باید به موفقیتهای نیروهای خود افتخار کنند. مدیریت میانی به معنای قرار دادن بهترین افراد در مناسبترین جایگاهها است. آنها باید به اعماق احساسات و انگیزههای نیروهای خود نفوذ کنند و تواناییهای بالقوه آنها را شکوفا کنند.
3- انتقال تجارب و دیدگاههای نیروها
در یک سازمان باز، شایستهسالاری حاکم است، به این معنا که از ایدههای خوب از هر جا که باشد استقبال میشود. وظیفه مدیران میانی این است که از طریق ایجاد کانالهای ارتباطی، زمینه گردش و انتقال ایدههای خوب کارکنان را در سازمان فراهم کنند. مدیران میانی باید کاری کنند که صدای همه کارکنان در سازمان شنیده شود. آنها باید پیوسته از نیروهای خود بخواهند که نظرات و دیدگاههای خود را در مورد فرآیندهای سازمان به مدیران بالاتر انتقال دهند. به عبارت دیگر، مدیران میانی نباید اجازه بدهند که تنها صدای موافق شنیده شود.
در بسیاری از سازمانها، روشنترین نشانه مخالفت این است که اعتراضی شنیده نمیشود. در نتیجه، دغدغهها و ناراحتیهای کارکنان به گوش مدیران ارشد سازمان نمیرسد. مدیران میانی باید فضایی امن برای بیان اعتراضات و مشکلات از سوی نیروهای خود ایجاد کنند. نقشهای جدید مدیران میانی نیازمند ایجاد مهارتها و قابلیتهای جدیدی در آنها است. سازمانها باید این مهارتها را در مدیران خود تقویت کنند. در ابتدا باید نقش جدید مدیران میانی را پذیرفت. بعد از آن باید مهارتهای مورد نیاز را در آنها ایجاد کرد و جو فرهنگی به وجود آورد که رفتارهای صحیح ارج نهاده شوند.
مهارت های مدیر میانی
۱)برقراری ارتباط ارزشمند
۲) گوش دادن فعال و نشان دادن حس همدردی
۳) رهبری، انگیزه بخشی و منتورینگ
۴) در دسترس بودن و اتخاذ یک رویکرد باز برای شنیدن راهکارها، پیشنهادات، نظرات و پرسشها
۵) حل مساله و تصمیمگیری
۶) تشخیص زمان مناسب برای تفویض اختیار
۷) مدیریت تغییر و قابلیت سازگاری با تمامی شرایط
۸) شناخت قوانین اداری و مالی و پیروی از آنها
۹) ایفا کردن نقش مدیر پروژه و نوشتن بیزینس پلن یا پلن پروژه
۱۰) همانند درختی، آفتاب سوزان تلاطمها را تحمل کند و سایه خنکای آرامش را روی تیم بگستراند
۱۱) سازماندهی، اولویتبندی، هدفگذاری و تعیین شاخصهای کلیدی عملکرد
۱۲) نگارش انواع متون، پرزنتیشن و کار کردن با دادههای کمی
وظایف مدیران میانی در سازمان
مدیران سطح متوسط حکم قلب تپنده را در یک سازمان دارند. زیرا این دسته از مدیران با عملکرد شایستهی خود میتوانند شادابی و نشاط را برای سازمانها به ارمغان بیاورند. گفتیم که این مدیران سایر بخشهای مختلف و سایر سطوح مدیریت در سازمانها را به هم ارتباط میدهند. پس انجام هماهنگیهای لازم در سازمان، از مهمترین وظایف این مدیران است. در ادامه برخی دیگر از وظایف مدیران میانی را بیان خواهیم کرد:
- ارائهی پیشنهادات سازنده به مدیران ارشد
- انگیزه دادن به پرسنل جهت افزایش تولید و بازدهی
- رسیدگی به اهداف کوتاهمدت برای حصول نتایج مطلوب
- پیروی از قوانین، استراتژیها و سیاستهای تعیین شده توسط مدیران عالی
- تدوین تمام گزارشهای تجزیه و تحلیلی به صورت جزء به جزء از شرکت و پرسنل
- پردازش اطلاعات، انجام برنامهریزیهای عملیاتی و نظارت مداوم بر فعالیتهای کارکنان در سازمان
- برقراری ارتباط موثر بین فعالیتهای عملیاتی مدیران رده پایین و فعالیتهای راهبردی مدیران ارشد
اقدامات لازم برای استخدام مدیر میانی
شاید شما یک کسبوکار کوچک هستید که در مرحله رشد قرار گرفتهاید؛ شاید هم کسبوکاری با اندازه متوسط یا بزرگ هستید که تصمیم دارید بازنگریهایی در وضعیت فعلی تیمتان انجام دهید. تفاوتی ندارد در کدام یک از دستهبندیهای بالا قرار میگیرید، در هر حالت، باید در انتخاب فردی که به سمت مدیر میانی منصوب میکنید، چند نکته را رعایت کنید.
اگر جزو کسبوکارهایی هستید که برای اولین بار میخواهد مدیر میانی استخدام کند، پیشنهاد میکنیم از گامهای زیر پیروی کنید:
۱) ساختار تعیین کنید
پیش از آنکه سراغ انتخاب فرد مناسب برای پر کردن جایگاه مدیر میانی بگردید، به ساختاری که میخواهید برای کسبوکار تعیین کنید، فکر کنید. در این صورت، میتوانید فرد مناسبی را پیدا کنید که از عهده مسئولیت ایجاد و حفظ زیرساختهای لازم بربیاید.
۲) وظایف فردی را به شکل شفاف و دقیق تعیین کنید
مسئولیتهایی که میخواهید به هر یک از افراد، از جمله مدیران میانی بسپارید را به شکل دقیق و کامل مشخص کنید. از تعیین نقشها و کانالهای ارتباطی بین مدیر ارشد و مدیر میانی غافل نشوید.
نکتهای که مهم است، این است که بهتر است به جای محول کردن فهرستی از وظایف و مسئولیتها به مدیر میانی، از او انتظار داشته باشید نتیجهمحور عمل کند.
۳) در مورد دلایل موفقیت کسبوکارتان تامل کنید و فرهنگ شرکت را سرمشق خودتان قرار دهید
دلیل موفقیت اغلب کسبوکارها و مخصوصا کسبوکارهایی کوچکی که در مرحله رشد قرار گرفتهاند، فرهنگ حاکم بر محیط کار آنهاست. در صورتیکه شما نیز جزو این کسبوکارها هستید، بهتر است در انتخاب نیروهای جدید بیشتر دقت کنید و افرادی را استخدام کنید که با فرهنگ شرکت همسو باشند. این مورد در استخدام مدیران میانی بیشتر صدق میکند. پیشنهاد میکنیم کسانی را به عنوان مدیر میانی به کار بگیرید که با فرهنگ و ارزشهای اساسی کسبوکار همخوانی داشته باشند.
به عنوان نمونه، فردی که پیشتر مدیریت بخش نیروی انسانی در یک پالایشگاه را به عهده داشته، به احتمال زیاد برای شرکتی که در حوزه فناوریهای مالی فعالیت میکند، چندان مناسب نیست و بهتر است مثلا در یک کارخانه قطعات خودرو مشغول به کار شود.
در یک کلام، مدیران میانی منتخب شما باید باورهای شما را ارزشمند بدانند، شرکت را به سمت جلو به پیش برانند و در پیادهسازی ایدهها و استراتژیهای رشد شرکت همکاری سازنده داشته باشند.
لینک کوتاه https://b2n.ir/550993
دیدگاه