امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 272010
۱۱۶۱
۱
۰
نسخه چاپی
ریچارد کارلسون

100 کلید موفقیت در کار (30)

یکی از جالب ترین نکاتی که در روابط افراد مشاهده کرده ام، تمایل بسیاری از مردم به مطرح کردن چیزی است که آنان را آشفته می سازد، و چشم پوشی کامل از نصیحتی است که در پاسخ می شنوند. دلیل آنکه این امر را تا این اندازه جالب دانستم، این است که در طی سالها گوش کردن به مکالمات، بارها و بارها تحت تأثیر تعداد زیادی از نصایح خلاقی که شنیده ام قرار گرفته ام. اغلب به نظر می رسد که نصیحت مشکل را در دم و به آسانی و بسرعت حل می کند. در حقیقت بارها پیش آمده که فرد مشورتها و نصيحتها را که بکلی نادیده گرفته است؛ که من آن را به عنوان عاملی برای بهبود زندگی ام به کار گرفته ام!

 100 کلید موفقیت در کار (30)

پایگاه خبری حقوق نیوز

نکات مهم برای موفقیت در کار

هنگامی که خواستار نصیحت هستید، به آن توجه کنید

یکی از جالب ترین نکاتی که در روابط افراد مشاهده کرده ام، تمایل بسیاری از مردم به مطرح کردن چیزی است که آنان را آشفته می سازد، و چشم پوشی کامل از نصیحتی است که در پاسخ می شنوند. دلیل آنکه این امر را تا این اندازه جالب دانستم، این است که در طی سالها گوش کردن به مکالمات، بارها و بارها تحت تأثیر تعداد زیادی از نصایح خلاقی که شنیده ام قرار گرفته ام. اغلب به نظر می رسد که نصیحت مشکل را در دم و به آسانی و بسرعت حل می کند. در حقیقت بارها پیش آمده که فرد مشورتها و نصيحتها را که بکلی نادیده گرفته است؛ که من آن را به عنوان عاملی برای بهبود زندگی ام به کار گرفته ام!

مسلماً بدفعات پیش می آید که ما نگرانی خود را با کسی در میان می گذاریم، صرفاً به این دلیل که می خواهیم خود را خالی کنیم یا برای آنکه فقط می خواهیم کسی به حرف ما گوش دهد. اما دفعاتی نیز وجود دارد که ما رو راست، در مورد اینکه چه کنیم گیج می شویم و به دنبال نصیحتی هستیم، مثلاً هنگامی که می گوییم: دلم می خواست بدانم چه باید کنم"، یا "نظری داری؟" با وجود این وقتی دوست، همسر، همکار یا شخصی دیگر پیشنهادی می دهد، پاسخ آنی ما این است که با آن مخالفت کنیم، یا به طریقی آن را نادیده بگیریم.

من دقیقاً نمی دانم چرا تعداد زیادی از ما تمایل به نادیده گرفتن نصایحی که می شنویم، داریم. احتمالاً شرمنده ایم که نیاز به کمک داریم یا چیزهایی می شنویم که نمی خواهیم بشنویم. شاید زیادی مغروریم که بپذیریم یک دوست یا عضوی از خانواده، چیزی را می داند که ما نمی دانیم. گاهی نصیحتی که می شنویم نیاز به به کارگیری تلاش یا تغییری در سبک زندگی مان دارد. احتمالاً بسیاری از عوامل دیگر نیز وجود دارند.

من اولین نفر هستم که می پذیرم خیلی چیزها را اشتباه انجام می دهم، ولی یکی از صفاتی که از آن مغرورم - و مطمئنم که تا حد بسیار زیادی در زندگی شخصی و حرفه ای به من کمک کرده است - توانایی من در گوش سپردن واقعی به نصایح، و در بسیاری موارد، حفظ آن است. من کاملاً می خواهم بپذیرم که هر پاسخی که برای مؤثرتر و آرام تر کردن زندگی ام (تا حد امکان) نیاز داره در اختیارم نیست. ولی معمولاً کسی دیگر می تواند برای کمک به من پیشنهادی دهد. نه تنها از نصیحتی که می شنوم بهره می برم، بلکه شخص پیشنهاد دهنده هیجان زده می شود که واقعاً می خواهم بشنوم و حتی نصیحت او را بپذيرم. مردم گفته اند که من خیلی حرف می زنم، و حق با آنان است. به من گفته شد که لازم است شنونده ای بهتر شوم، و من همین کار را کردم. مردم پیشنهاد کرده اند که به راه خاصی بروم یا برنامه ی غذایی خاص را امتحان کنم، و من همین کار را کردم. مردم و این کارها واقعاً به من کمک کردند. بارها و بارها از مردم خواسته ام که هر نقطه ضعفی در برخورد با رفتارم می بینند با من در میان بگذارند. تا زمانی که پذیرا باشم و رفتاری غیرتدافعی داشته باشم، تقریباً همیشه می توانم چیزی بیاموزم. و گاه، یک پیشنهاد ساده می تواند دنیایی تفاوت ایجاد کند.

ترفند کار این است که از صمیم قلب بپذیرید که سایر مردم می توانند چیزهایی را درباره ی ما (یا اوضاع ما) متوجه شوند که ما برای متوجه شدن آن خیلی به خود نزدیک هستیم یا خیلی درگیر خود هستیم. بنابراین چنانچه احتمالاً نخواهید همه ی نصایحی را که در مسیرتان قرار می گیرند بپذیرید، شاید بخواهید در برابر تعدادی از آنها قدری پذیراتر باشید حدس می زنم در صورت انجام آن، زندگی تان خیلی آسان تر خواهد شد.

از ترددهای روزانه ی خود بهره ببرید

داشتیم با مدیر شرکتی نسبتاً بزرگ درباره ی "ترددهای مشقت بار روزانه" ی او صحبت می کردیم که هر مسیرش تقریباً یکساعت و نیم طول می کشید. گفتم: " وای، خیلی بد است، ولی دست کم می توانی بعضی کتاب های خوب را بخوانی." پاسخ او مرا تکان داد. با لحنی کاملاً جدی گفت: راجع به چی حرف می زنی؟ من وقت مطالعه ندارم." اول خیال کردم شوخی می کند. ولی بمحض آنکه فهمیدم این طور نیست، گفتم: منظورت این است که وقتی در ماشین هستی به نوارهای صوتی کتاب ها گوش نمی کنی؟" سرش را به علامت نفى تکان داد. "پس در آن سه ساعت روز چه میکنی؟" پاسخش قدری نامطمئن بود؛ به نظر نمی رسید که واقعاً بداند آن اوقات تردد چگونه سپری می شوند. استنباط من این بود که آن سه ساعت روز را صرف عصبانیت از راه بندان و احساس تأسف نسبت به خود می کرد. مطمئنم وقت ناچیزی را صرف شنیدن اخبار یا شاید تعدادی تماس های تلفنی از طریق تلفن همراهش می کرد، و در عوض بخش اعظم وقتش می نشست و آرزو می کرد که کاش اوضاع متفاوت بود. به یاد داشته باشید که این فرد دارای تحصیلات عالی و کسب و کاری بسیار موفق است. در حیرت بودم که او درباره ی هر یک از کارمندانش که سه ساعت روز خود را تلف می کردند، بدون آنکه حتی بدانند چه می کردند، چه تصور می کرد.

با فرض پنجاه هفته ی کاری در سال، ۷۵۰ ساعت در سال به سوی محل کار و از آنجا به منزل رانندگی می کند. این برای هر کس حجم زمانی سرسام آوری است که اتلاف شود، بخصوص هنگامی که راه چاره ای چنین عالی داشته باشد.

هم اکنون تعداد زیادی از کتب عالی بصورت نوارهای صوتی در دسترس هستند. اگر زمان تردد شما طولانی است، می توانید هنگام رانندگی به سوی محل کار یا از آنجا به منزل، به کتابی کامل گوش دهید. در صورتی که تصمیم بگیرید به ماجرا این گونه بنگرید، خواهید دید که زمان رانندگی شما در مسیرهای طولانی بینهایت پرارزش است. من عاشق کتاب های صوتی هستم. با دو فرزند خردسال، با جدول برنامه ای پرتکاپو، سفرهای فراوان، و یک عالمه علائق خارجی دیگر، تقریباً هیچ وقتی برای مطالعه ی آنچه می خواهم، ندارم. ولی نوارهای صوتی این مشکل را حل کرده اند. ترددهای روزانه من چندان طولانی نیستند، ولی از زمانی که مجبورم رانندگی کنم و همچنین از راه بندانهای فشرده ای که در آن گیر می کنم، بهره می برم. بعلت زندگی در محدوده ی خلیج سانفرانسیسکو، تعداد زیادی از آنها را دارم. طی آن اوقات، من به همه نوع کتب عالی از قبیل رمان ها، کتب خودیاری و سایر انواع گوش می دهم.

اگر شما یکی از میلیون ها نفری هستید که باید مسیری طولانی را برای رسیدن به محل کار طی کنند یا مرتب در راه بندان گیر می کنید، شاد باشید! حالا راهی را برای بهره بردن از مسیرهای تردد طولانی می شناسید. (و اگر سوار اتوبوس یا قطار می شوید، می توانید یا به نوارهای صوتی کتاب ها گوش دهید یا خود کتاب ها را بخوانید). شاید حتی بخواهید با یکی از دوستانتان "كلوپ کتاب صوتی" راه بیندازید. چهار، پنج نفر از شما می توانید تعدادی نوار بخرید و به نوبت به آنها گوش دهید. ساعاتی شنیدن لذت بخش در مقابل پرداخت مبلغی ناچیز خواهید داشت. آن را امتحان کنید. وقتی از محل کار به خانه می رسید، به جای شکایت از تردد طولانی، خواهید توانست آخرین کتابی را که شنیده اید به بحث بگذارید.

از جدال هایی که به پیروزی منجر نمی شوند دست بردارید

یکی از عوامل اصلی دخیل در تنش خودساخته، گرایشی است که اکثر ما در تداوم جدال هایی داریم که واقعاً امکانی برای پیروزی آن وجود ندارد. ما بحث ها و تضادهای غیرضروری را به هر دلیلی از سر می گیریم، به محق بودن خود اصرار می ورزیم، یا هنگامی که تقریباً امکانی برای موفقیت مان وجود ندارد سعی می کنیم کسی را وادار به تغییر کنیم. اتفاقاً به دیوارهای سنگی بر می خوریم، ولی به جای برگشتن و انتخاب مسیری با حداقل مقاومت، به کشمکش ادامه می دهیم.

تصور کنید در حال رانندگی به سوی محل کارتان هستید که راننده ای دعوایی با فاصله ای بسیار کم و خطرناک شروع به رانندگی پشت سر شما می کند. شما رنجیده و آشفته می شوید. توجه خود را به آینه متمرکز می کنید، اگر به قدر کافی عصبانی شوید، شاید برای تلافی حتی از سرعت خود کم یا ترمزی ملایم کنید. با خود فکر می کنید که دنیا چقدر بد شده و غضب جاده چه حقیقت تلخی از زندگی است.

حتی اگر ارزیابی شما از این راننده درست باشد، این بوضوح جدالی است که نمی تواند منجر به پیروزی باشد. با شرکت در جدال، بهترین چیزی که می تواند روی دهد این است که کار شما به درماندگی خواهد انجامید. و در بدترین حالت شاید در ایجاد تصادفی سهیم شوید. این کار ارزشش را ندارد زیرا در هر دو صورت بازنده اید. با درک این امر که این جدالی است که ارزش دعوا ندارد، می توانید در عین متانت خط خود را تغییر دهید و به راننده اجازه دهید که جلو بزند و جای دیگری تصادف کند. نقطه، ختم ماجرا. از آن دست بردارید و به روز خود ادامه دهید. ایک حسابدار متکبر و خود برترپندار مذكر با دو نفر از همکاران مؤنث سرزنده اش بحث می کرد. آنان نتیجه گیری او را درباره ی یک موضوع مالیاتی پیچیده زیر سؤال برده بودند و او علاقه ای به شنیدن نداشت. آن دو مدارکی را که از دیدگاهشان قاطع به نظر می رسید آماده کردند، که شامل مدارک و سوابق مستند بود. آن حسابدار علی رغم کمبود گواه برای حمایت از دیدگاهش، آن دو را دست به سر کرد و بعضی از ادعاهای آنان را باور نکرد. او رسماً تصمیم گیرنده بود و تا جایی که به او مربوط می شد، موضوع خاتمه یافته بود.

در این مورد، حقیقت موضوع این بود که رسماً حیثیت او بود که در معرض خطر قرار داشت، نه حیثیت دیگران. آنان سعی می کردند لطفی در حق او کنند و او را از خجالت یک اشتباه و دردسر تصحیح آن نجات دهند. به علاوه، خطای او عمدی یا مهم نبود. حقیقت این بود. آنان هر کاری می توانستند، انجام داده بودند. واضح بود که این جدالی بود که قرار نبود به پیروزی منجر شود، آنان نمی توانستند برای تغییر فکرش کاری کنند. می توانستند هفته ی بعد را صرف شکایت از هم و احساس درماندگی کنند، یا می توانستند از آن دست بردارند و بر همبستگی و کار عالی خود متمرکز بمانند.

خوشبختانه، آن دو زن یاد گرفته بودند که موضوعات نسبتاً کوچک را بزرگ نکنند. شاید بگویید که آنان آموخته بودند که از کاه کوه نسازند، که این مشخصاً نمونه ای از این مورد بود. به یاد داشته باشید که اگر مخاطرات بیشتر بود، یا در صورتی که موضوع در برگیرنده ی صداقت یا مبلغ در خور اعتنایی پول می شد، شاید آنان تصمیم می گرفتند که تلاش های خود را به سطحی تازه برسانند. ولی این مورد ارزش جر و بحث نداشت. تصمیم آنان ارتباطی به بی توجهی شان نداشت، هر دو زن واقعاً آینده نگر بودند. فقط لازم بود آنقدر درایت داشته باشند که بدانند چگونه بدقت جدال های خود را انتخاب کنند.

مسلماً اگر چیزی منطقی یا واقعاً مهم در معرض خطر باشد، شاید مجبور باشید دیدگاه خود را اثبات کنید و آن، ارزش دردسر را داشته باشد. ولی بیشتر اوقات، این موضوع نیست که سرچشمه ی درماندگی های روزمره می باشد. در حقیقت، اکثر ما بخوبی از عهده ی "مشکلات بزرگ " برمی آییم. تنشی که شما احساس می کنید، اغلب ناشی از جدال های بدون امکان پیروزی است که نتیجه به هر حال عملا مطرح نیست.

شاید از شکایت کردن از یکی از همکاران مستأصل شده اید. شاید ساعات بیشمار و حجم بالایی از انرژی را در تلاش برای در میان گذاشتن اینکه چرا او نباید تا این حد ناراحت باشد، صرف نمایید. ولی با وجود سعی شما، او همچنان به شکایت کردن ادامه می دهد. با وجود هر بینش ارزشمندی که با او در میان می گذارید، او با شکایتی دیگر باز می گردد " آره، ولی ... " و هیچ وقت، هیچ وقت نصیحت شما را نمی پذیرد. اگر از این نوع شاخص تقابل فردی درمانده شده اید، به این دلیل است که جدالی می کنید که نمی تواند به پیروزی منجر شود. احتمالاً او بقیه ی عمرش به شکایت کردن ادامه می دهد. درگیری، توجه، نظریات و بصیرت های شما هیچ اثری ندارند. آیا معنی اش این است که باید دیگر کاری به کار او نداشته باشید؟ البته که نه. فقط معنی اش این است که فکر این را از سرتان بیرون کنید که بتوانید شکایت او را قطع نمایید. پرونده بسته شد. می توانید آرزوی خوب بودن او را داشته باشید و در مقام دوست در دسترسش باشید. ولی اگر خواهان تنش کمتر در زندگی تان باشید، باید از جدال دست بردارید.

اما این جدال های احمقانه (و بسیاری دیگر) را گاهی به دلیل یکدندگی یا به دلیل نیاز به اثبات خودمان و گاهی به دلیل عادت صرف، و گاهی فقط به دلیل آن ادامه می دهیم که محاسبه نکرده ایم که دقیقاً امیدواریم به چه چیز برسیم یا احتمالاً تلاش های ما به کجا می انجامد. با وجود این، دلیل هر چه باشد، اگر هدفتان متوقف کردن از کاه کوه ساختن باشد، این گرایش اشتباهی جدی است. وینس لومباردی مربی بزرگ فوتبال گفته است: "وقتی کاری اشتباه انجام می دهید، انجام پرشورتر آن به شما کمکی نمی کند. نمی توانستم آن را بهتر از این بگویم.

مطمئنم یکی از دلایل اصلی اینکه فردی شاد هستم این است که معمولاً قادرم بین جدالی که ارزش جنگیدن را دارد و جدالی که بهتر است به حال خود رها شود تمییز قائل شوم. همیشه احساس کرده ام که حس شخصی خوب بودنم خیلی مهمتر از نیازی است که شاید به اثبات خودم یا شرکت در بحثى نامربوط داشته باشم. بدین طریق می توانم عشق و انرژی ام را برای چیزهایی حقیقت مهم حفظ کنم. امیدوارم این روش را به خاطر داشته باشید، زیرا می دانم می تواند به شما کمک کند که در محل کار از کاه کوه نسازید.

تنش و استیصال را به چشم عوامل مخل موفقیت خود ببینید

نمی توانم بگویم تا به حال چقدر از من سؤال شده است: "آیا تصور نمی کنید برای موفق بودن لازم است دارای تنش و عجول باشید؟ " هنوز هم می خواهم کسی را بیابم که مرا متقاعد سازد که پاسخ این سؤال "بله" است.

بسیاری از مردم می پندارند که تنش و موفقیت دقیقاً به همان گونه که چسب به کاغذ می چسبد به هم مرتبط هستند. فرض بر این است که " برای دستیابی به رؤیاها، باید بهایی سنگین پرداخت، و تنش بیش از حد بخش اجتناب ناپذیر و اساسی این روند است". مردم خیال می کنند تنش آنان منبع انگیزش شان است. در نتیجه، مردم نه تنها در پی تأیید تنش در زندگی کاری شان هستند، بلکه حتی سزاوارتر است بگوییم زمینه را برای این پندار فراهم می کنند که تنش حسی ارزشمند است، و چیزی است که واقعاً لازم است داشته باشند تا برانگیخته باقی بمانند و شور و اشتیاقشان را حفظ کنند. از اینرو، آنان به این رو می آورند که به گونه ای بسیار پرتنش بنگرند و رفتار کنند. بی حوصله و شنوندگانی کم دقت می شوند. زمان کافی بین قرار ملاقات هایشان قرار نمی دهند، و از اینرو نیاز به تقلا کردن و احساس هول شدن را دامن می زنند می کنند. عصبی و مضطرب می شوند. دید و عقل خود را از دست می دهند. صبح، با عجله از در خارج می شوند و از اینکه چقدر بعد از بازگشت به خانه مشغول هستند، شکایت می کنند. خلاصه اینکه - در بخش اعظم زمان - از کاه کوه می سازند.

مشکل این است، اگر می پندارید تنش عامل مثبت و ضروری است - آگاهانه یا نا آگاهانه مقدار بسیار زیادی از آن را خلق می کنید. ولی اگر تنش را به چشم عاملی اخلالگر که واقعاً مانع اهداف و رؤیاهایتان است ببینید، می توانید شروع کنید و خود را از بخش اعظم آن نجات دهید.

در حقیقت، تنش اخلالگر است. مانع تفکر واضح و منطقی است. آشکار شدن خرد، بصیرت ها و خلاقیت را دشوار می کند. تنش تحلیل برنده نیز هست، و شما را از انرژی فیزیکی و عاطفی ارزشمند و گرانبها محروم می کند و عاقبت، منبع عظیم مشکلات ارتباطی است. هرچه عصبی تر باشید، زودتر خشمگین می شوید. توانایی متمرکز ماندن را از دست می دهید و مهارت های شنیداری شما تحت تأثیر قرار می گیرند و حس همدردی و شوخ طبعی خود را از دست می دهید.

اقرار می کنم که مقداری تنش اجتناب ناپذیر است. و بی شک موفق شدن در هر کاری که انجام می دهید می تواند دشوار و پرمسؤولیت باشد. هر چند، تنش را امری ارزشمند در نظر گرفتن، اوضاع را بدتر می کند، نه بهتر. با نگرشی این گونه، آسان است که متوجه شوید تنش چیزی نیست که بخواهید تفکری مثبت درباره ی آن داشته باشید. با دور کردن شما از منبع اولیه ی انگیزش، تنش راهی برای مغلوب کردن روح و انرژی شما دارد. و برخلاف این عقیده ی کلی که تنش به حفظ شور و اشتیاق تان کمک می کند، این امر در واقع شور و اشتیاق را به رقبای شما می دهد.

پیشنهاد من این است: هنگامی که از کاه کوه ساختن در محل کار را آغاز می کنید و هنگامی که احساس عصبی شدن می کنید، به آرامی به خود یادآوری کنید که با وجود اینکه کار می تواند دشوار باشد، احساسات پر تنشی که دارید به شما کمک نمی کنند و بدون شک ارزش حفظ شدن ندارند. با انجام این کار، شاید متوجه شوید که برخی تنش هایی که همیشه می پنداشتید ضروری هستند، شروع به محو شدن می کنند. اگر چنین شود، موفقیتی را که از تلقى تنش به عنوان عامل اخلالگر (نه یار و پشتیبان) ناشی می شود در آغوش خواهید کشید.

 

بیشتر بخوانید:

100 کلید موفقیت در کار (قسمت های دیگر)

منبع: 100 کلید موفقیت در کار - ریچارد کارلسون

پایگاه خبری حقوق نیوز -کسب و کار

 

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید