امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 273113
۳۴۵۹
۱
۰
نسخه چاپی
Feminism

فمنیسم | گرایش لیبرالی فمنیسم | گرایش مـارکسیستی فمنیسم | گـرایش پسـانوگرا فمنیسم

فمنیست‌ کسی‌ است که معتقد باشد زنان بـه دلیـل جـنسیت، گرفتار تبعیض هستند. زنان نیازهای مشخصی دارند که‌ نادیده‌ و ارضا نشده باقی مانده‌اند و لازمه ارضـای ایـن نیازها، تغییر اساسی در نظام‌ اجتماعی‌، اقتصادی و سیاسی است

فمنیسم

فمنیسم

ضرورت فمنیسم

هنگامی ‌که‌ در ‌اوايل ‌قرن ‌شانزدهم ‌کپرنیك ‌برای ‌اولین‌بار ‌ايستاييی زمین‌ را‌ به‌ پرسش‌ کشید‌ و ‌به ‌چرخش ‌زمین ‌در‌ مداری‌ دور ‌خورشید ‌اشاره‌ کرد، ‌براهین ‌او‌نسبت ‌به ‌معرفت ‌علمي ‌آن‌ دوران ‌اعتباری ‌نداشت و ‌به ‌همین ‌دلیل ‌با‌ برخورد ‌شديد ‌از ‌سوی ‌مجامع ‌علمي ‌رو به رو ‌شد. پذيرش ‌ديدگاه ‌کپرنیك‌ که ‌محتوا ‌و ‌کلیت‌ معرفت ‌علمی ‌را ‌دگرگون ‌ميکرد،‌ حدود ‌يك ‌سده‌ و‌نیم ‌به ‌طول ‌انجامید.

معرفت شناسی ‌فمینیستی ‌در ‌دوران ‌اولیه ‌ظهور‌ خود ‌وضعیتی ‌همانند‌ ديدگاه ‌کپرنیکی ‌داشت‌ و ‌با مجادلات ‌بسیاری ‌همراه شد، ‌که ‌امروزه‌ پس ‌از‌ گذشت ‌حدود ‌يك ‌سده ‌از‌ اولین ‌بارقه های ‌آن ‌در ‌علم‌ و ‌نزديك ‌به ‌نیم‌ سده ‌از ‌حضور‌ آن ‌در ‌رشته ها ‌و ‌مجامع‌ علمی،‌ فروکش ‌نکرده ‌است ‌و ‌همچنان ‌ادامه ‌دارد.
‌امروزه‌ در ‌بسیاری ‌از‌ عرصه های ‌دانشگاهيی شاهد ‌ديدگاه های ‌منفی ‌و ‌مخالف ‌نسبت ‌به ‌اين ‌جريان ‌هستیم.

‌در ‌دانشکده های ‌علوم‌ اجتماعی ‌در ‌بسیاری ‌از ‌دانشگاه های ‌ايران ‌نیز ‌فمینیسم ‌با ‌چالش ‌اعتباری ‌مواجه ‌است ‌و‌ عموماً‌ به ‌عنوان ‌يك ‌رويکرد ‌نظری ‌تدريس‌ نمی شود ‌و ‌مقاومت هايی ‌برای ‌استفاده ‌از ‌آن‌ به‌ عنوان‌ چارچوب ‌نظری ‌در ‌مقاله ها ‌و ‌رساله های‌ دانشگاهی ‌وجود ‌دارد. ‌

اين‌در ‌حالی ‌است ‌که‌ رويکرد ‌نظری‌_ علمی ‌فمینیستي ‌تبیین کننده بسیاری ‌از ‌مسائل‌ اجتماعی ‌است ‌که ‌زنان‌ در‌ جامعه امروز‌ با‌ آن ‌مواجه اند؛‌ زيرا ‌اگرچه ‌امروزه‌ در ‌برخی ‌نقاط ‌جهان، ‌زنان‌ به ‌لحاظ ‌شغلی،‌ اقتصادی ‌و‌ علمی ‌در ‌حال ‌نزديك‌ شدن ‌به ‌وضعیت ‌برابر ‌با‌ مردان و‌ به ‌دست ‌آوردن ‌حقوق‌ انسانی ‌خود ‌هستند ‌و ‌در ‌اکثر ‌نقاط ‌جهان، ‌آموزش ‌و‌ يادگیری، ‌فارغ ‌از ‌جنسیت، ‌حق ‌تمام‌ شهروندان ‌محسوب ‌می شود.

اما ‌دو ‌سوم ‌جمعیت ‌بيسواد ‌جهان ‌را ‌زنان‌ تشکیل ‌داده اند.

ارتقای‌ علمی ‌زنان‌ در ‌هیچ‌ کجای‌ جهان‌ تاريخچه طولانی ‌ندارد. ‌اگرچه ‌برخی ‌دانشگاه ها ‌در ‌آمريکا‌ در ‌اواسط ‌قرن ‌بیستم ‌درهای ‌خود ‌را ‌به‌ روی ‌زنان ‌مشتاق ‌تحصیل ‌(در ‌برخي ‌رشته های ‌معدود) ‌گشودند ‌ولی ‌دانشگاه هايی ‌مانند‌ پرينستون،‌ نیويورك ‌و‌ هاروارد ‌تا ‌دهه ی‌1960 از ‌پذيرش ‌زنان ‌در ‌مقطع ‌دکتری ‌خودداری‌ کردند و ‌به ‌زعم ‌دوبوار ‌بیشتر ‌دانشيی که ‌تاکنون‌ تولید ‌شده ‌است ‌توسط مردان ‌بوده ‌است.

زنان‌ ايرانی ‌هنوز ‌برای ‌قرار‌گرفتن ‌در ‌جايگاه های‌ تحصیلی ‌بالا ‌با ‌مشکلات ‌ساختاری ‌و ‌فرهنگی ‌مواجه ‌هستند.

تعریف فمنیسم

«فمنیسم (Feminism) » در‌ اصل‌ واژه‌ای فرانسوی (Feminisme) است که از ریشه لاتینی femina به معنای زن (woman) اخذ شده. حالت‌ وصفی‌ این‌ واژه در زبان انگلیسی و در زبـان فـرانسه Femininاسـت که از کلمه‌ لاتینی‌ femininusبه معنای «زنانه» گرفته شده است. در زبان فـارسی، «طـرف‌داری از حقوق زن»، «جنبش‌ آزادی‌ زنان‌»، «زن باوری»، «زن آزادخواهی» و مانند آن معادل‌هایی هستند که برای واژه «فمنیسم» ارائه شده‌اند‌.

از‌ ديدگاه ‌نظريه فمینیستيی محدوديت های ‌ساختاری ‌سبب ‌حذف‌ زنان ‌از ‌فرايند‌ تولید‌ دانش‌شده‌ است. ‌در ‌طول ‌تاريخ، ‌تولید ‌دانش،‌ موضوع‌ دانش‌ و ‌شناخت‌ دانشمند ‌حوزه هايی مردانه ‌انگاشته‌ شده اند.

در‌ اصطلاح، اندیشمندان تـعریف و مـعنای واحـدی از فمنیسم ارائه نداده‌اند. برخی از آن‌ها معتقدند‌: به‌ دلیل‌ آن‌که فمنیسم جنبش واحدی نـیست، امـکان تـعریف واحد از این مکتب وجود ندارد. آنان‌ معتقدند‌: اگرچه تمام فمنیست‌ها در این‌باره که زنان فـرودستند و بـرای آزادی آنـان باید راه‌کارهایی‌ اتخاذ‌ کرد‌، هم‌عقیده‌اند، اما درباره علل ستم‌دیدگی زنان و راه‌وکارهای رسیدن به آزادی، بـین آنـان اختلاف‌نظرهای اساسی وجود‌ دارد‌.

برخی دیگر بیان می‌دارند: واژه «فمنیسم» از نوآوری‌های قرن بیستم در دهه‌ 1960‌ بـوده‌ کـه بـا دو اعتقاد اساسی در ارتباط است: اول آن‌که زنان به دلیل جنسیتشان دچار‌ محرومیت‌ هستند‌، و دوم این‌که ایـن مـحرومیت باید از میان برود.

در دیدگاه دیگر، فمنیست‌ کسی‌ است که معتقد باشد زنان بـه دلیـل جـنسیت، گرفتار تبعیض هستند. زنان نیازهای مشخصی دارند که‌ نادیده‌ و ارضا نشده باقی مانده‌اند و لازمه ارضـای ایـن نیازها، تغییر اساسی در نظام‌ اجتماعی‌، اقتصادی و سیاسی است.

با مراجعه به فـرهنگ‌های‌ مـعتبر‌ انـگلیسی‌، می‌توان دو مفهوم اساسی و مهم از فمنیسم‌ برداشت‌ کرد:
1- فمنیسم آموزه‌ای است که از حقوق مساوی برابر زنـان بـا مـردان در‌ امور‌ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دفاع می‌کند‌.
2- فمنیسم‌ جنبش سازمان‌ یافته‌ای‌ است‌ کـه بـرای به دست آوردن حقوق‌ اجتماعی‌، اقتصادی و سیاسی زنان شکل گرفته است.

بر ایـن اسـاس، شـاید بتوان‌ تعریفی‌ جـامع‌ از فمنیسم ارائه داد‌: «فـمنیسم آموزه یا جنبشی است که در تلاش برای اثبات یا به دست آوردن حقوق اجتماعی، سـیاسی و اقـتصادی برابر یا برتر با‌ مردان اسـت.» ویـژگی این تـعریف آن اسـت کـه به گونه‌ای می‌تواند هـمه گرایش‌های فمنیستی را پوشش دهد.

تاریخچه فمنیسم

تاریخچه فمنیسم

فـمنیسم یـا‌ اندیشه‌ فمنیستی از چه زمانی آغاز شـده است؟ انـدرو ویـنسنت مـعتقد اسـت: چهار دیدگاه مـهم در بـاب خاستگاه اندیشه فمنیستی وجود دارند:

1. تاریخ فمنیسم به سپیده‌دم آگاهی بشر برمی‌گردد. سوزان‌ گریفین‌ در کتاب زنـان و طـبیعت و آنـدره میشل در کتاب فمنیسم به نوعی، به ایـن دیـدگاه گـرایش دارنـد. آنـان سـعی می‌کنند فمنیسم را از زمان‌ ماقبل‌ تاریخ مورد مطالعه قرار دهند‌.
2. تاریخ‌ فمنیسم به آغاز قرن پانزدهم میلادی برمی‌گردد. این نوع نگاه متأثر از کتاب شهر بانوان (1405)، نوشته کریستینا دوپیـزان است.
3. تاریخ فمنیسم به قرن‌ هفدهم‌ تعلّق دارد. آفرابن (1680‌ـ 1640‌) تأثیر بسزایی در شکل‌گیری این نوع نگاه داشته است.
4. تاریخ فمنیسم به اواخر قرن هجدهم پس از انقلاب فرانسه برمی‌گردد. مشهورترین دیدگاه همین دیدگاه چـهارم اسـت؛ دیدگاهی که وینسنت معتقد‌ است‌ احتمالاً جزو صحیح‌ترین نظرها باشد.

خانم مری ولستون کرافت با نوشتن کتاب حقانیت حقوق زن (1792) شاخص‌ترین فردی است که توانسته است در این دوران فمنیسم را مطرح نـماید.

پس از‌ انقلاب فرانسه‌، فمنیسم دارای سه موج مهم بوده است؛ امواجی که با اعتدال و حالت میانه آغاز و پس از رسیدن‌ به اوج افراط، امروزه با رویکرد تعدیلی بـه اهـداف خویش ادامه‌ می‌دهند‌.

موج‌ اول فمنیسم

مـوج اول در سـال 1830 شروع شد. مری ولستون کرافت با نوشتن کتاب حقانیت حقوق زن‌ (‌‌1792‌) تأثیر اصلی را بر این موج گذاشت. پس از وی، جان استوارت میل‌ با‌ همکاری‌ همسر اولش، هـری تـیلور، کتاب انقیاد زنان (1869) را نـوشت کـه تأثیر مهم بعدی را‌ بر این موج گذاشت. نگارش این کتاب در حالی صورت گرفت که زنان‌ در دوره ویکتوریا، در‌ اوج‌ سرکوب به سر می‌بردند.

می‌توان گفت: اساسا اندیشه حقوق لیبرال سنتی، مینه اصـلی بـروز این موج به شمار می‌رود؛ دیدگاهی که برخاسته از اندیشه جان لاک بود.

گسترش حقوق‌ مدنی و سیاسی، به ویژه اعطای ق رأی به زنان، خواسته و هدف اصلی این موج بود. البته در کنار هدف اصـلی، اهـداف فرعی نـیز وجود داشتند. از جمله این اهداف می‌توان به دست‌یابی‌ زنان‌ به کار، آموزش، بهبود موقعیت زنان متأهّل در قـوانین، حق برابر با مردان برای طلاق و متارکه قانونی و مسائل پیرامون ویـژگی‌های جـنسی اشـاره کرد.

دهه 1920 زنان به هدف اصلی‌ خود‌ ـ یعنی حق رأی ـ دست یافتند. با دست‌یابی به این هدف، دوران وقـفه ‌ ‌فـعالیت فمنیست‌ها آغاز شد و بجز فعالیت برای صلح‌خواهی، فعالیت دیگری نداشتند.

البته رسیدن بـه حـق رأی، تنها‌ دلیل توقف فعالیت فمنیست‌ها نبود، بلکه اساس شرایط حاکم بر آن دوران ایجاب می‌نمود که فـمنیست‌ها فعالیت جدّی نداشته باشند. پیدایش جنبش‌های اقتدارگرا، از جمله «فاشیسم» و «نازیسم» و مهم‌تر از‌ آن‌، وقـوع‌ دو جنگ خانمانسوز جهانی اول‌ و دوم، مـهم‌ترین‌ عواملی بودند که فمینست‌ها را در آن دوران مهار کردند و آنان را از فعالیت جدّی بازداشتند.

موج دوم فمنیسم

موج دوم فمنیسم‌ از‌ دهه‌ 1960 آغاز می‌شود. سیمون دوبووار به وشتن کتاب جنس‌ دوم‌ (1949) و بتی فریدن با نگارش کتاب زن فریب خورده، (1963) تأثیر اصـلی را در برانگیختن این موج داشتند.

از‌ دیگر‌ متفکران‌ مهم در این موج، می‌توان به کیت میلت، نویسنده سیاست‌ جنسی (1970) و جرماین گرییر، نویسنده خواجه زن (1970) اشاره کرد.

موج اول تا حدّی توانست وضعیت زنان را‌ در‌ رابطه‌ با بـرخی از مـسائل بهبود بخشد. گسترش آموزش و پرورش، شایستگی زنان‌ برای‌ ورود به مشاغل متعدد، قانونی شدن سقط جنین، پرداخت دست‌مزد برابر به زنان، برخورداری از حقوق‌ مدنی‌ برابر‌ و گسترش امکانات تجدید موالید از جمله نتایج مـهم تـلاش‌ها در موج اول‌ بودند. موفقیت در این زمینه‌ها موجب شد برخی از فمنیست‌ها به دنبال برداشتن گام‌های بعدی‌ باشند‌.

هدف‌ اصلی فمنیست‌ها در موج دوم «نجات زن» بود. آنان معتقد بودند: دست‌یابی به حقوق‌ سیاسی‌ و قـانونی بـرابر با مردان مسأله زنان را کاملاً حل نکرده است. بنابراین، صرف‌ رهایی‌ زنان‌ از نابرابری‌ها کافی نبوده است، بلکه باید زنان را از دست مردان نجات داد‌.

اما‌ نجات زنان هم تنها از راه اصلاحات تـدریجی امـکان‌پذیر نـیست، بلکه به یک‌ فرایند‌ ریـشه‌ای‌ و انـقلابی نـیاز است؛ چرا که اساسا از نظر فمنیست‌ نظریه‌های موجود عمیقا جنسگرا و غیر‌ قابل‌ اصلاح هستند.

نقد دانش مردانه، نقد ساختارهای اعتقادی ریـشه‌دار مـانند «مـردسالاری» و «قرارداد‌ اجتماعی‌»، ردّ‌ کلیت ازدواج، تأکید بر تجرّد و حرفه اقـتصادی از جـمله دیدگاه‌های مهم فمنیست‌ها در این موج‌ به‌ شمار‌ می‌روند.

فمنیست‌ها در این دوران، آن‌قدر به سمت افراط رفتند که‌ حتی‌ بر ظـاهری مـردانه در پوشـش و آرایش نیز تأکید داشتند. موهای کوتاه، کفش بدون پاشنه، کـت و شلوار‌ زمخت‌ و چهره بدون آرایش، قیافه ظاهری یک فمنیست زن در دهه 1970 بود‌.

موج‌ سوم فمنیسم

موج سوم فمنیسم از اوایل دهـه‌ 1990‌ آغـاز‌ مـی‌شود. فمنیسم، که در دهه‌های 1960 و 1970‌ در‌ اوج خود به سر می‌برد، در اواخر قرن بیستم بـا مـشکلات زیادی مواجه‌ شد‌ و در نتیجه، در سرازیری انحطاط‌ افتاد‌. شکاف‌ها‌ و دسته‌بندی‌های‌ آشکاری‌ در درون جنبش زنان به وجود‌ آمدند‌.

دولت‌های تـاچر و ریـگان در دهه 1980، آشکارا با این نهضت ستیز کرده‌، خواستار‌ اعاده از دست رفته «ارزشـهای خـانوادگی‌» شـدند. فمنیست‌ها، که به‌ بسیاری‌ از اهداف اصلی‌شان دست یافته‌ بودند‌، آن‌قدر به سمت افراط پیـش رفـتند کـه حتی نهضت مردان در حال شکل‌گیری‌ بود‌. این مسائل باعث شدند فمنیسم‌

در‌ اوایل‌ دهه 1990 یـک‌ فـرایند‌ اعتدال را تجربه کند‌. جناح‌ مبارز و انقلابی آن کنار گذاشته شد و به ستایش و اهمیت بـه دنـیا آوردن فـرزند و نقش‌ مادری‌ پرداخته‌اند.

اندیشه‌های برخی از پسانوگراها‌ همچون‌ میشل فوکو‌ و ژاک‌ دریدا‌ در برانگیختن این مـوج‌، تـأثیر بسزایی داشتند. علاوه بر این، خانم جین بتکه الشتین با نوشتن کتاب مـرد عـمومی‌، زن‌ خصوصی (1981)، تلاش کرد دیدگاه‌های افراطی‌ در‌ موج‌ دوم‌ را‌ تعدیل کند. بر‌ خلاف‌ موج دوم، فمنیست‌ها در این مـوج، بـر ظاهر زنانه و رفتار ظریف تأکید می‌ورزیدند. آنان معتقد به‌ احیای‌ مادری‌ بـودند و از خـانواده فـرزند محور و همچنین زندگی‌ خصوصی‌ دفاع‌ می‌کردند‌.

گرایش‌های‌ فمنیستی‌

گرایش‌های‌ فمنیستی‌

فمنیسم یک گرایش و مکتب واحد نیست. فـمنیست‌ها بـه ایـن سؤال که اساسا چرا وضع زنان چنین است و راه حلّ آن چگونه است، پاسـخ واحـدی نداده‌اند. از نظر‌ اخلاقی، فمنیست‌ها دارای یک نظر و سبک واحد نبوده‌اند؛ صور فمنیسم هم با اعتلا و ارتقای عـفّت و پاکـ‌دامنی و هم با ایجاد روابط جنسی آزاد پیوند داشته است.

از نظر سیاسی نیز‌ چـهره‌ فـمنیسم در برگیرنده درجات و سلسله مراتب گوناگونی بوده اسـت؛ از لیـبرال سـخت شروع و به چپ افراطی ختم می‌شود.(21) بـنابراین، فـمنیسم همانند بیش‌تر اعتقادات تداخل‌ها و ناهماهنگی‌هایی در ارزش‌های بنیادین‌ خویش‌ داشته(22) که این مسائل بـاعث ظـهور گرایش‌ها و مکاتب متعدد در درون فمنیست‌ها گـردیده‌اند.

مـتفکران و اندیشمندان مـطالعات زنـان تـا به امروز، پنج نگرش‌ و گرایش‌ مـهم از فـمنیسم را مورد‌ ارزیابی‌ و تحلیل قرار داده‌اند. لیبرالی، مارکسیستی، سوسیالیستی، افراطی و پسانوگرایی نگرش‌ها و گـرایش‌هایی هـستند که در بسیاری از آثاری که درباره فـمنیسم نوشته شده‌اند، مورد بـررسی قـرار‌ گرفته‌اند‌.

گرایش لیبرالی فمنیسم

«برابری» و «رفـع‌ تـبعیض‌ جنسی» مهم‌ترین محور مطالعات فمنیسم لیبرال بوده است. لیبرال‌ها، به مقتضای فردگرایی مـعتقدند کـه تمایزی میان زن و مرد وجود نـداشته و جـنسیت زنـان هیچ‌گونه ارتباطی بـا بـرخورداری یا عدم برخورداری از‌ حـقوق‌ مـدنی ندارد. زنان از قابلیت قدرت تعقل کامل برخوردار بوده و از این‌رو، استحقاق برخورداری از تمام حقوق انـسانی را دارا هـستند.

مری ولستونکرافت، جان استوارت میل و هـری تـیلور از‌ جمله‌ مـهم‌ترین مـتفکران‌ ایـن گرایش محسوب می‌شوند. ولسـتونکرافت در نخستین متن مهم فمنیسم، حقانیت حقوق زنان، می‌نویسد: «زنان حق بهره‌مندی‌ از همان حقوق و امتیازات مـردان را دارنـد. اگر زنان به تحصیلات‌ دست‌ یـابند‌ و بـه نـوبه خـود، مـخلوقاتی صاحب عقل بـه شـمار آیند، موضوع "تفاوت جنسیتی" اهمیت خود را در حیات ‌‌سیاسی‌ و اجتماعی از دست خواهد داد.»

ان استوارت میل معتقد است: «جـامعه بـاید‌ بـر‌ طبق‌ اصل "عقل" سازمان‌دهی شود. جنسیت زنـانه نـاشی از تـولد، بـایستی یـک امـر نامربوط به شمار‌ آید و لذا، زنان باید حق بهره‌مندی از حقوق و آزادی‌هایی را داشته باشند که‌ مردان از آن بهره‌مند‌ می‌باشند‌، به ویژه حق رأی برای زنان.»

بر این اساس، تفاوت میان دو جنس زن و مـرد ذاتی نبوده، بلکه نتیجه اجتماعی شدن و زندگی جمعی است.

به نظر این دسته از فمنیست‌ها‌، تقریبا از لحظه تولد، با پسرها و دخترها به شیوه متفاوتی رفتار می‌شود، به گونه‌ای که زنان از پرورش تـمامی اسـتعدادشان به عنوان انسان باز داشته می‌شوند. این در حالی است که‌ مردان‌ و زنان از لحاظ استعداد با هم برابر بوده، زنان همانند مردان انسان‌هایی کامل محسوب می‌شوند.

تفاوت‌های میان مردان و زنـان نـاشی از روش‌ها، انتظارات و قوانین تبعیض‌آمیز اجتماعی است که بر اساس‌ آن‌، پسران و دختران تربیت می‌شوند.

رفع تبعیض جنسی مرحله‌ای بالاتر از رفع تفاوت جنسی اسـت. بـه نظر فمنیست‌های لیبرال، برای بـهبود مـسائل زنان، تنها برابری رسمی کافی نیست، بلکه باید‌ قوانینی‌ برای ممنوع کردن تبعیض‌علیه‌زنان وضع شوند که‌براساس آن‌ها، حقوقی‌برای‌زنان در محل‌کار ـ از قبیل مرخصی‌ودستمزددوران‌زایمان ـ وضع شوند.

بـه نـظر این دسته از فمنیست‌ها اصـلاحات تـنها راه رسیدن به آن‌ حقوق‌ هستند‌. گرچه هدف اولیه و اصلی فمنیست‌های‌ لیبرال‌ اعطای‌ حقوق کامل شهروندی دموکراتیک به زنان است، اما این هدف با تعقل، متقاعدسازی دولت و جامعه و اصلاحات قانون اساسی تـحقق مـی‌یابد.

از‌ این‌ طریق است که حقوق قانونی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌ زنان‌ به طور کامل تأمین شده، آنان در همه زمینه‌ها در جایگاهی مساوی با مردان قرار خواهند گرفت. با انجام‌ برخی‌ اصلاحات‌، نـهاد خـانواده تداوم یـافته و مردان در آن نقش مساوی و در‌ برابر ایفای وظایف خانگی بر عهده خواهند داشت، علاوه بر آن، زندگی زنان به هـیچ وجه با موانع‌ مصنوعی‌، همچون‌ پرورش کودکان، مختل نخواهد شد.

گرایش مـارکسیستی فمنیسم

مـحور عـمده مطالعات‌ فمنیسم‌ مارکسیستی در زمینه «برابری» و «حذف سرمایه‌داری» است. به نظر این دسته از فمنیست‌ها، سرمایه‌داری مشکل عمده‌ نـابرابری‌ ‌ ‌مـیان‌ زنان و مردان است. سرمایه‌داری اساسا باعث دو ستم بر زنان شده است‌:

اول‌ آن‌که‌ زنـان را از کـارمزدی بـاز داشته و سپس نقش آنان را در حوزه خانگی تعیین‌ کرده‌ است‌. به عبارت دیگر، کار بی‌مزد زنـان در مراقبت از نیروی کار و پرورش نسل بعدی‌ کارگران‌، به سرمایه‌داری سود می‌رساند و برای بقای آن ضـرورت دارد.

اگرچه مارکس به‌ عـنوان‌ نـظریه‌پرداز‌ و پدر مارکسیسم در ارتباط با زنان همچون یهود، بحثی ارائه نداده است، اما همکار‌ دیرینش‌، انگلس، با نوشتن کتاب منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت (1884)، مباحث مهمی در‌ زمینه‌ زنان‌ و فمنیسم مطرح نمود.

انگلس با حمله بـر نهاد خانواده و ازدواج، معتقد بود: «خانواده هسته‌ای» به‌ دلیل‌ ضرورت‌های نظام سرمایه‌داری تشکیل شده است، مردان به دلیل آن‌که می‌خواستند دارایی‌ خود‌ را‌ به وارثان مشروعشان بسپارند، با ازدواج، زنان را محدود کردند تا بـفهمند وارثـان حقیقی‌شان‌ چه‌ کسانی‌ هستند. وی همچنین معتقد بود: رهایی زنان زمانی رخ خواهد داد که‌ زنان‌ بتوانند به طور گسترده در امر تولید شرکت کرده، وظایف خانگی خود را به حداقل برسانند‌. به‌ عبارت دیـگر، اسـتقلال اقتصادی زنان یکی از عوامل مهم برای رهایی زنان‌ به‌ شمار می‌رود.

میشل بارت با نوشتن‌ کتاب‌ ستم‌ امروز بر زنان (1980) یکی از کامل‌ترین‌ توضیحات‌ فمنیسم مارکسیستی را ارائه داده است.

وی معتقد است: اسـتثمار زنـان تنها ناشی‌ از‌ تفاوت‌های زیستی میان مردان و زنان‌ و یا‌ ضرورت‌های نظام‌ سرمایه‌داری‌ نبوده‌، بلکه ناشی از عقاید مسلّط نیز‌ بوده‌ است. به نظر وی، بر اساس این عقاید زنان فروتر از مردان‌ بـوده‌ و وظـیفه زنـان همسری، مادری و یا مانند‌ ایـن‌ها هـستند.

بـر‌ این‌ اساس، ایشان به الغای روابط‌ تک‌همسری‌ معتقد بوده، آن را برای سلامتی انسان به نظر بارت، رمز ستم‌دیدگی زنان‌، نظام‌ «خانواده یـا خـانوار» اسـت.

بر‌ اساس‌ اعتقاد‌ حاکم بر نظام‌ خانواده‌، خـانواده هـسته‌ای به‌طور طبیعی‌ شکل‌ گرفته است. این نوع نظام، جهان‌شمول بوده و تقسیم کار در آن نیز براساس طبیعیت‌ صورت‌ پذیرفته است؛ تـقسیم کـاری کـه مرد‌ را‌ تأمین‌کننده امکانات‌ اقتصادی‌ و زن‌ را تیماردار و تأمین‌کننده کار‌ بی‌مزد خـانگی می‌داند.

خانم الکساندرا کولنتای به عنوان اولین زن سفیر در جهان، یکی‌ دیگر‌ از مارکسیست‌های فمنیست است. وی معتقد‌ است‌: مشکل‌ عـمده‌ نـابرابری‌، بـقا و ادامه مالکیت‌ خصوصی‌ است. وی حسادت و احساس مالکیت جنسی را به عنوان آخـرین نـشانه‌های ذهنیت مالکیت خصوصی دانسته است‌ که‌ باید‌ از سوی دولت ممنوع گردد. بهتر‌ می‌داند‌. همچنین‌ اعتقاد‌ دارد‌: رابطه‌ جـنسی را نـباید جـدّی گرفت؛ چرا که رابطه جنسی همانند تشنگی است که تنها باید ارضـا شـود.

بـنابراین، در گرایش مارکسیستی، پیدایش مالکیت خصوصی، روابط و مناسبات‌ اجتماعی غلط، نهاد خانواده، نظام پدرسالاری و بـاز داشـتن زنـان از تولید عمومی از جمله عوامل مهم نابرابری میان زنان و مردان در جامعه محسوب می‌شوند. بر ایـن اسـاس، فمنیست‌های مدافع این‌ نوع‌ گرایش‌خواهان طلاق آسان، الغای روابط تک‌همسری، استقلال اقتصادی زنـان، جـدّی نـگرفتن روابط جنسی و از همه مهم‌تر، حذف مالکیت خصوصی هستند.

از نظر سیاسی، این دسته از فمنیست‌ها راهـ‌حل را‌ در‌ انـقلاب کمونیستی (پرولتاریا) می‌بینند. اینان معتقدند: همان‌گونه که نجات کارگران و طبقه «پرولتاریا» از سرمایه‌داری بـا انـقلاب کـمونیستی تحقق خواهد پذیرفت، رفع نابرابری میان‌ زنان‌ و مردان نیز با انقلاب کمونیستی‌ امکان‌پذیر‌ خواهد شـد؛ چـرا که اساسا تنها با حذف سرمایه‌داری است که تمام مشکلات از جمله مـشکل زنـان نـیز حل خواهند شد.

فمنیسم؛ از اسطوره تا واقعیت از افراط تا تفریط

گرایش رادیکالی فمنیسم

«نجات‌ زنان‌» و «حذف مردسالاری» محور اصلی‌ مطالعات‌ و مطالبات این دسـته از فـمنیست‌ها هـستند. این گرایش در مطالعات فمنیستی آن‌قدر حایز اهمیت است که حتی برخی از مـحققان مـعتقدند: جنبش اصلی فمنیسم در واقع همین گرایش رادیکالی است‌.
بر اساس این نگرش، به دلیل آن‌که هـیچ حـوزه‌ای از جامعه از تبیین مردانه برکنار نیست، نابرابری‌های جنسیتی ناشی از نظام مستقل مردسالاری اسـت.

هـرچند سیمون دوبووار، ایوانیگز و جرماین گرییر‌ از‌ جمله مـتفکران‌ اولیـه ایـن گرایش به شمار می‌آیند، اما در اثر فـعالیت سـیاسی افرادی همچون کیت میلت با نوشتن‌ کتاب سیاست جنسیتی (1970) و شولامیت فایرستون با نـوشتن کـتاب دیالکتیک جنسیت‌ (1972‌) گرایش‌ رادیکالی بـه یـک نظریه نـظام‌مند دربـاره ظـلم جنسیتی مبدّل گردید.

فایرستون در کتاب دیـالکتیک جـنسیت (1974‌) ‌‌معتقد‌ است: فرودستی زنان نه تنها در مینه‌های آشکاری مانند قانون و اشتغال تـحقق دارد‌، بـلکه‌ در‌ روابط شخصی نیز وجود دارد. زنان نـه تنها از مردان متمایزند، بـلکه زیـردست آنانند. اساسا‌ مرد دشمن اصـلی زن اسـت. بنابراین وظیفه نظری، فهمیدن نظام جنس و جنسیت و وظیفه‌ سیاسی پایان دادن به‌ آن‌ اسـت.

بـه نظر فایرستون، تفاوت میان مـردان و زنـان مـبنایی زیستی دارد. زنان بـه دلیـل ویژگی‌های تناسلی‌شان و به ایـن دلیـل که ناگزیرند از نوزاد ناتوان انسان مراقبت کنند، از لحاظ جسمی ضعیف‌تر‌ از مردان هستند. این امـر روابـط اجتماعی را ایجاب کرده است که بـر اسـاس آن، زنان بـرای تـأمین امـنیت جسمانی خویش ناچارند بـه وابستگی به مردان تن دهند. اما چون پیشرفت‌های‌ فناورانه‌، بارداری را به نحو دیگری نیز مـیسر سـاخته است، بنابراین، مبنای زیستی عملاً خـاصیت خـویش را از دسـت داده و فـرو دسـتی زنان و در مقابل، سـلطه مـردان دیگر ضرورتی ندارد.

این‌ پیشرفت‌ها‌ زنان را از اجبار به بچه‌دار شدن رها کرده، در نتیجه مردان و زنان مـی‌توانند در کـار بـچه آوردن و بچه‌داری سهیم شوند.

البته فمنیست‌های افراطی جـدید ایـن نـظر را‌ رد‌ کـرده، مـعتقدند: فـرودستی زنان مبنای زیستی ندارد، بلکه ناشی از زیست‌شناسی مردانه است. مردان به طور طبیعی خشن هستند و از خشونتشان برای تسلّط یافتن بر زنان استفاده می‌کنند. مری‌ دیلی‌ در‌ کتاب پزشـکی زنان (1978)، چند‌ نمونه‌ از‌ شیوه‌هایی که مردان به وسیله آن‌ها زنان را آسیب رسانده‌اند و برای تسلط داشتن بر آنان خشونت را به کار برده‌اند، ذکر‌ می‌کند‌: خودسوزی‌ زن هندو ـ رسمی که طبق آن، زن هندو‌ خـود‌ را در آتـش جنازه در حال سوختن شوهرش قربانی می‌کند ـ بستن پای زنان چینی، ختنه زنان افریقایی، شکار ساحره‌های‌ اروپایی‌ و پزشکی‌ زنان امریکایی از این قبیل هستند.

هر صورت، فمنیست‌های‌ افراطی معتقدند: امروزه فمنیسم بـه دنـبال تساوی حقوق زنان و مردان نیست، بلکه به دنبال یک نظریه مهم است‌ که‌ منشأ‌ اصلی کلیه پلیدی‌ها را در برتری طلبی جنس مرد خلاصه مـی‌کند‌. اسـاسا‌ برتری طلبی مردان از «گناهان اولیـه» مـحسوب می‌شود.

این دسته از فمنیست‌ها نظریه بزرگ خود را‌ «چشم‌انداز‌ جنسیت‌» خوانده‌اند. در قاموس این‌ها «جنسیت» حرف رمز است.

همچنان‌که بهره‌کشی طبقاتی‌، نژادپرستی‌ و نظایر‌ آن از اشکال بی عـدالتی در جـامعه محسوب می‌شوند، «ظلم جـنسیتی» بـنیادی‌ترین و اساسی‌ترین شکل‌ بی‌عدالتی‌ در‌ جامعه است.

به نظر این دسته از فمنیست‌ها، اساسا اگر جامعه به عنوان‌ «جامعه‌ مردسالار» درک شود، روشنگر نقش محوری ظلم جنسیتی خواهد بود.

مردان در‌ همه‌ حوزه‌های‌ زندگی بـه طـور نظام‌مند زنان را زیر سلطه خود در آورده‌اند و از این سلطه‌ بهره‌مند‌ می‌شوند. بنابراین، رابطه میان دو جنس زن و مرد رابطه‌ای سیاسی است.

مردان فرهنگ‌، دانش‌ و توان‌ ذهنی زنان را تماما انکار می‌کنند، به گونه‌ای کـه حـتی علم مـردانه برای مشروعیت بخشیدن‌ به‌ اعتقاداتی به کار برده می‌شود که زنان را فروتر از مردان و نقش‌ آنان‌ را‌ نقش کـارگران خانگی تعریف می‌کند.

این دسته از فمنیست‌ها «انقلاب سیاسی» را تنها راه‌حل‌ نـجات‌ زنـان‌ مـی‌دانند. تا زمانی که ذهن زنان از تصور مردسالارانه زدوده نشود و ارزش‌های‌ سنّتی‌ مردانه از طریق فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فـرهنگی ‌ ‌تـضعیف نگردند و شیوه تولید دانش مردانه دگرگون نشود‌، مشکل‌ زنان حل نخواهد شد. زنـان

بـاید بـراساس زنانگی واقعی، هویّت جدیدی برای‌ خودشان‌ به وجود آورند؛ چرا که با ارزش‌ترین‌ خصوصیات‌، مـربوط‌ به خصوصیات خاص زنان است. زنان باید‌ جدا‌ از مردان زندگی کنند؛ چون حـتی در نزدیک‌ترین روابط، زنان زیـر سـلطه مردان‌ قرار‌ می‌گیرند.

برخی از‌ آن‌ها‌ آن‌قدر افراط‌ ورزیدند‌ که‌ معتقد به کشتار جمعی مردان هستند‌.

به هر حال، به نظر این دسته از فمنیست‌ها استقلال کامل از‌ مردسالاری‌، دگرگونی نظام خانواده، بی اهـمیتی تک‌همسری‌، تحدید موالید رایگان، سقط‌ جنین‌ آزاد، و جانب‌داری از همجنس‌گرایی زنانه‌ برخی‌ از خواسته‌هایی هستند که باید در تلاش سیاسی به آن‌ها دست یافت.

گرایش‌ سوسیالیستی فمنیسم

حذف نظام «سرمایه‌داری» و «مردسالاری‌» محور‌ مطالعه‌ فمنیست‌ها در این‌ نـگرش‌ هـستند. فمنیست‌های سوسیال معتقدند‌: برای‌ فهم مشکلات زنان و رهایی از آن‌ها باید هر دو نظام سرمایه‌داری و مردسالاری را به‌ طور‌ همزمان مورد مطالعه‌وارزیابی قرارداد، که از‌ این‌نظر‌ این‌یک‌نگرشی «دوگانه‌گرا‌» است‌.

مردسالاری‌ در جوامع سرمایه‌داری دارای‌ شـکل خـاصی است. اگرچه مردسالاری فرایندی فراتاریخی است و مردان در تمام جوامع بر زنان اعمال‌ قدرت‌ می‌کردند، اما زمانی که جوامع به‌ سمت‌ سرمایه‌داری‌ پیش‌ رفتند‌، مردسالاری در چنین‌ جوامعی‌ دارای شکل خاصی شـده اسـت.

سیلویا والبی (1988)، یکی از متفکران برجسته این نگرش، معتقد است‌: تمایز‌ میان‌ حوزه عمومی و خصوصی هم به نفع سرمایه‌داران‌ است‌ و هم‌ مردان‌.

سرمایه‌داری‌ موجب گردید مردان به پیشرفت‌هایی نایل شـوند؛ بـرخی از آنـان به عرصه‌های سیاسی از جمله مـجلس دسـت یـافتند، در حالی که هیچ زنی به این عرصه‌ها راه‌ پیدا نکرد. مردان در حوزه عمومی توانستند به مبانی قدرت جدید بسیاری دست یـابند کـه زنـان را به آن‌ها راهی نبود. این مسائل موجب شـد کـه آنان به طور گسترده‌ بر‌ اعتقادات خانگی مسلط شوند.

بنابراین، فرودستی زنان در جامعه سرمایه‌داری تنها حاصل منطق سرمایه‌داری یـا مـردسالاری نـیست، بلکه نتیجه تغییری در منابع قدرت مردانه در پی گسترش سرمایه‌داری است‌. هـنگامی‌ که اقتصاد خانگی محدود گردید و تولید سرمایه‌داری جایگزین آن شد، مردان در موقعیت کسب مبانی قدرت جدید قرار گرفتند.

بـنابراین، از زمـان‌ پیـدایش‌ سرمایه‌داری، شکل مردسالاری نیز تغییر‌ پیدا‌ کرده است؛ مردسالاری خصوصی بـه مـردسالاری عمومی تبدیل شده است. در مردسالاری خصوصی، تنها زنان را در خانه نگاه می‌داشتند، در حالی که در‌ مردسالاری‌ عمومی مـردان در تـمام‌ حـوزه‌ها‌ بر زنان مسلط هستند.

این گرایش، رهایی زنان با «انقلاب اجتماعی» صـورت خـواهد پذیـرفت؛ چرا که اساسا جنس، طبقه، نژاد، سن و ملیت همگی ستم‌دیدگی زنان را پدید آورده‌اند و فـقدان‌ آزادی‌ زنـان، حاصل اوضاعی است که در آن، زنان در حوزه‌های عمومی و خصوصی به سلطه مردان در می‌آیند.

بنابراین، رهـایی زنـان تنها زمانی فراخواهد رسید که تقسیم جنسی کار در تمام‌ حوزه‌ها‌ از بین‌ برود. بـه بـیان دیـگر، روابط اجتماعی که مردم را به صورت کارگران و سرمایه‌داران و نیز زنان و مردان در‌ می‌آورند، باید از طـریق انـقلاب اجتماعی برچیده شوند. روابطی که‌ ریشه‌ در‌ خود ساختار اجتماعی و اقتصادی دارد و از این‌رو، هیچ چـیز کـم‌تر از ایـجاد تحوّل عمیق یا «انقلاب اجتماعی‌» ‌‌قادر‌ نیست یک چشم‌انداز نجات حقیقی را به زنان عرضه کـند.

بـر این‌ اساس‌، سوسیالیست‌های‌ متأخّر توسعه تحدید موالید رایگان، سقط جنین، مراقبت‌های درمـانی و بـهداشتی بـرای زنان، مراکز مراقبت از‌ کودکان، رسمی شدن کار در خانه از سوی دولت و سهیم شدن مردان در‌ پرورش کودکان را خواستار‌ شـدند‌.

گـرایش پسـانوگرا فمنیسم

این گرایش نیز «حذف مردسالاری» را محور عمده مطالعات خویش قرار داده است. پسـانوگراها بـه دلیل آن‌که با ارائه هرگونه تفسیر واحد و جهان‌شمول از جهان مخالفت می‌کنند، در‌ باب مسائل زنان نیز معتقدند: هـمه نـگرش‌های فمنیستی چون در جهت ارائه تفسیری واحد و جهان‌شمول از زنان برآمدند، دچار مشکل هستند.

بـه نـظر این دسته از فمنیست‌ها، اساسا ارائه تفسیری واحد‌ و کـلی‌ در بـاب واقـعیت، حقیقت، معرفت اخلاق و سیاست، در واقع تداوم فـرهنگ مـردسالارانه است، در حالی که در مقابل این‌گونه تفسیرها، چندگانگی و کثرت امری مطلوب و ضروری به نـظر مـی‌رسد.

میشل فوکو‌ و ژاک‌ دریدا، دو پسـانوگرای بـرجسته، تلاش کـردند تـفسیرهایی از فـمنیسم ارائه دهند. در حالی که دریدا در مباحث انـدیشه‌ای بـه «ساخت‌شکنی» توجه داشت، فوکو تلاش نمود تا بحث از «قدرت‌ و همبستگی‌اش‌ با دانـش» را گـسترش دهد.

به نظر دریدا، با تـوجه به دو قطبی بودن کـاربردهای زبـان، مانند زمین و آسمان، ماده و روح، زن و مـرد، بـاید این‌ها را از برداشت‌های ما‌ بعدالطبیعه‌ای‌ رها‌ ساخته، بنیادهای ساخته شده آن‌ را‌ مورد‌ سؤال قـرار داد، و بـه تعبیری دیگر، آن‌ها باید «سـاخت‌شکنی» شـوند. مـردسالاری علت است، امـا ایـن «زبان» است که مـردسالاری را‌ بـر‌ تمام‌ قلمرو فرهنگ و ادبیات حاکم کرده.

فوکو به‌ کل‌ مسأله جنسیت از جمله جایگاه و نـقش زنـان و ارتباط آن‌ها با تولید و توزیع قـدرت، کـه عمدتا مـردسالارانه یـا پدرسـالارانه هستند‌، نگریست‌.

به نـظر این دسته از فمنیست‌ها، خصلتی به نام «مؤنث‌» و «مذکر» وجود ندارد. اساسا روابطی که بر زنـان تـحمیل می‌شوند و برخوردهایی که میان دختر و پسـر تـفاوت ایـجاد مـی‌کنند‌، نـاشی‌ از‌ ساخت‌هایی اجتماعی هـستند کـه موجب بردگی زن در طول تاریخ شده‌ و باید‌ ساخت‌شکنی شوند. اما در عین حال، آن‌ها تأکید می‌کنند که ایـن مـسأله هـیچ ارتباطی با ازدواج‌ و نقش‌ مادری‌ ندارد.

بـر ایـن اسـاس، بـا تـوجه بـه نگرش فمنیست‌های پسانوگرا، شاهد تحوّل‌ در‌ گرایش‌ فمنیستی هستیم. در دهه 1990 علاقه فکری در نهضت فمنیستی از موضوعات سیاسی و اقتصادی‌ به‌ سمت‌ موضوعات فرهنگی، روان‌شناختی و زبان‌شناختی سوق پیدا کرده است. نـظریه‌پردازی درباره این موضوع در نوشته‌های‌ فمنیستی‌ فرانسوی یا ساختارگرایی و نظریه «فروپاشی» شکوفا شده است.

مباحث ویژه فمنیسم

مباحث ویژه فمنیسم

فمنیست‌ها‌ از‌ دهه‌ 1960 به بعد، مباحث متعددی را مورد بحث قرار دادند. در این میان، به‌ نـظر‌ مـی‌رسد برخی از آن مباحث جلوه بیش‌تری نسبت به دیگر مباحث داشته است‌. بحث‌ از‌ جنسیت، مردسالاری، حوزه عمومی و خصوصی، خانواده و دین از جمله مباحثی هستند که تقریبا همه گرایش‌های‌ فمنیستی‌، به ویژه گـرایش افـراطی، در باب آن مطالبی را بیان داشتند.

1. جنسیت‌

جنسیت‌ قوی‌ترین‌ و مهم‌ترین تقسیم‌بندی اجتماعی است. از نظر فمنیست‌ها، جنسیت همانند طبقه اجتماعی، نژاد و یا دین، یک‌ طبقه‌بندی‌ مـهم‌ اجـتماعی است. همچنان‌که سوسیالیست‌ها در آموزه‌شان «سـیاست طـبقاتی» را به کار می‌برند‌، فمنیست‌ها‌ نظریه «سیاست جنسی» را ارائه می‌دهند. به نظر فمنیست‌ها «جنسیت‌گرایی» به عنوان شکلی از ظلم‌ محسوب‌ می‌گردد که مشابه «نژادپرستی» است.

فمنیست‌ها مـعتقدند: اسـاسا باید بین Sex و Gender(جنس و جـنسیت) فـرق گذاشت.

«سکس» یا «جنس‌» فقط‌ مربوط‌ به جنبه‌های زیستی است در صورتی که‌ «جندر‌» یا «جنسیت» چارچوب نقش زنان را از نظر اجتماعی مشخص می‌سازد. در چارچوب‌ اجتماعی‌ است که هر چیزی مربوط‌ بـه‌ زن یـا‌ مرد‌ منهای‌ اعضای جنسی آنان با تغییر و تعدیل‌ محیط‌ اجتماعی و فرهنگی، می‌تواند در زنان تغییرات و تحولات بسیاری ایجاد کند.

برخی‌ از‌ فمنیست‌ها معتقدند: پنج جنسیت متفاوت وجود‌ دارند: مردان، زنان، زنان‌ هـمجنس‌باز‌، مـردان همجنس‌باز و انـسان‌هایی که هم‌ با‌ مرد و هم با زن می‌توانند آمیزش جنسی داشته باشند؛ یعنی Bisexualها!

بنابراین‌، آنچه‌ از قدیم طـبیعی شناخته می‌شد‌ ـ مثلاً‌ ازدواج‌ زن و مرد ـ چون‌ دارای‌ زیربنا و تاریخ اجتماعی اسـت‌، دیـگر‌ «طـبیعی» محسوب نمی‌شود.

فمنیست‌ها علاوه بر پنج جنسیت، سه نوع سکس یا جنس‌ را به‌ رسمیت می‌شناسند: مردان، زنـان ‌ ‌و آنـانی که‌ حال‌ زن یا‌ مرد‌ را‌ ترجیح می‌دهند.

بنابراین‌، به نظر فمنیست‌ها به دلیل آنـ‌که تـفاوت‌های جـنسی زیستی هستند، نمی‌توان آن‌ها را از بین‌ برد‌، در حالی که تقسیم‌بندی‌های جنسیتی، که‌ مسأله‌ای‌ فرهنگی‌ و سیاسی‌ اسـت‌، جلوه‌ای از قدرت‌ مردان‌ است که باید آن را از بین برد.

2. مردسالاری

فمنیست‌ها تحلیل‌های متفاوتی از نـظام مردسالاری‌ ارائه‌ داده‌اند‌:

1. مـردسالاری ریـشه در خانواده و فرایند تربیت‌ جنسیتی‌ دارد‌.
2. مردسالاری‌ ریشه‌ در‌ تعلیم‌وتربیت و امکانات شغلی مردان دارد.
3. مردسالاری ریشه در نظام اقتصادی (کاپیتالیسم) دارد.
4. مردسالاری ریشه در ابراز خشونت و ترس از تجاوز مردان دارد.

اما با همه تحلیل‌های متفاوت‌، آنان معتقدند: فرهنگ مـا با فرهنگ «مردسالاری» عجین شده و در تار و پود آن ریشه دوانده است، حتی در متن کلیه دروس که در مدارس و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود این فرهنگ وجود‌ دارد‌. بنابراین، فمنیست‌ها معتقدند: باید این فرهنگ را از اصل ریشه‌کن کرد تا بـتوان تـغییرات دلخواه را در فرهنگ موجود ایجاد نمود.

آن‌ها در مرحله اثبات و جای‌گزینی علوم فمنیستی‌ می‌گویند‌: «مردان و مردسالاری سه هزار سال فرصت اثبات این معمّاها را داشته‌اند و زنان تازه شروع کرده‌اند.»

برخی از فمنیست‌ها مدعی‌اند: در دوران مـاقبل‌ تـاریخ‌، جامعه اروپا، جامعه‌ای «زن‌سالار»، آرام‌، صلح‌طلب‌ و جامعه‌ای برابر بود؛ یعنی برابری زن و مرد در آن به نهایت درجه رعایت می‌شد. به همین دلیل بود که آنان «خدایان زن» را می‌پرستیدند‌. اما‌ این جامعه صلح‌دوست و آرامـ‌ را‌ مـردسالاران اسب‌سواری که از شرق آمدند، فتح کردند و در نتیجه، عقاید و افکارشان را بر آن جامعه تحمیل نمودند.

3. حوزه عمومی و خصوصی

تقسیم حوزه عمومی و خصوصی یکی از عوامل مهم‌ نابرابری‌ جنسیتی در جامعه است.

خانم جـین بـتکه الشـتین در کتاب مرد عمومی، زن خصوصی ایـن مـسأله را بـه طور مفصّل مورد بحث قرار داده است. به نظر وی، معمولاً قلمرو‌ عمومی‌ زندگی، که‌ در برگیرنده سیاست، کار، هنر و ادبیات است، در انحصار مـردان بـوده، در حـالی که زنان محدود به‌ یک زندگی اساسا خـصوصی شـده‌اند که متمرکز بر خانواده و مسؤولیت‌های خانگی‌ است‌.

اگر‌ سیاست فقط در درون قلمرو عمومی صورت می‌گیرد، پس نقش زنان و مسأله نابرابری جـنسیتی، مـسائلی کـم‌اهمیت (به ‌‌لحاظ‌ سیاسی) یا اساسا فاقد اهمیت هستند. زنان نـیز، که محدود به ایفای نقش‌ خصوصی‌ خانم‌ خانه‌دار و مادر شده‌اند، در واقع از سیاست محرومند.

بنابراین، فمنیست‌ها کوشیدند تا تـقسیم‌بندی «مـرد عـمومی‌» و «زن خصوصی» را درهم شکنند.

4. دین و خانواده: فمنیست‌ها نگاهی بدبینانه به دین‌ و خـانواده دارنـد. به نظر‌ آن‌ها‌، دین ساخته و پرداخته مردان بوده است تا از طریق آن بتوانند زنان را تحت سلطه خـویش قـرار دهـند. خانواده نیز موجب تحقیر و تبعیض زنان است.
خانم مارتا ناسبام معتقد اسـت‌: بـی‌رحمانه‌ترین تـبعیض‌ها نسبت به دختران از محیط خانواده شروع می‌شود.

همچنین سیمون دوبووار می‌گوید: به هیچ زنـی نـباید اجـازه داد تا در خانه بماند و به امر پرورش کودکانش بپردازد. جامعه باید‌ بکلی‌ تغییر کند و به زنـان اجـازه ندهد که فقط وظیفه پرورش فرزندان را بر عهده گیرند.

منابع

فمنیسم و چالش های تاریخی در جریان های فکری انسان شناختی - لادن رهبری و دیگران - پژوهش های انسان شناسی ایران - شماره 1 - بهار و تابستان 1394

فمنیسم - محسن رضوانی - معرفت - شماره 67 - 1382

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید