جوجو مویز یک روزنامهنگار و نویسندهی انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ رمانهای پراحساسی را قلم زده است. او تنها کسی است که تابهحال توانسته دو بار موفق به کسب جایزهی انجمن رماننویسان رمانتیک شود و آثارش جزو پرفروشترینهای نیویورکتایمز است.
جوجو مویز
پائولین سارا جوجو مویز در ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن، انگلستان متولد شد. او حدود 12 سال به عنوان روزنامه نگار و خبرنگار فعالیت می کرد اما از سال 2002 با انتشار اولین رمان خود پا به دنیای داستان نویسان گذاشت و تا امروز تقریبا هر سال یک رمان جدید منتشر کرده است.
مویز پیش از آنکه به دانشگاه برود، به خرده کارهای بسیاری مشغول بوده است .
او ابتدا شغل تایپیست بودن را برگزید و کارش این بود که برای افراد نابینا به خط بریل تایپ کند و از این راه تامین معاش می کرد .
بعد از این کار به یک شرکت تبلیغاتی رفت و طراخ و نویسنده ی بروشور های تبلیغاتی شد .
پس از آن به صورت پاره وقت اپراتور یک شرکت حمل و نقل شد و همه ی این ها در حالی بود که وی حتی هنوز به دانشگاه هم نرفته بود ،
اما قصد داشت که همیشه روی پای خودش بایستد و مخارج زندگی اش را تامین کند.
جوجو مویز تحصیل کرده رویال هالووی دانشگاه لندن و کالج نیو بدفورد دانشگاه لندن بوده و از سال 1992 روزنامهنگاری میکند. در آن زمان وی برنده بورسیه مالی از سوی روزنامه ایندیپندنت شد و توانست دوره کارشناسی ارشد را نیز در دانشگاه لندن بگذراند. علاوه بر تحصیلات در زمینه کاری هم باید اشاره کنیم وی نزدیک به 10 سال برای یکی از روزنامههای هنگ کنگی مینوشت.
در طول دوران کاری نیز علاوه بر نویسندگی، وی در سال 1998 سردبیری خبر روزنامه ایندیپندنت بود و همینطور مسئولیت بخش هنر و رسانه را در همین روزنامه بر عهده داشت.
جوجو مویز با اینکه بیش از 10 عنوان رمان دارد اما دو رمان عاشقانهی «من پیش از تو» و «من پس از تو» باعث شهرت او بیش از قبل شد. این رمانها به سرعت در صدر پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفتند و باعث شد طرفداران مویز و دوستداران داستانهای عاشقانهی امروزی دیگر بدون توجه به عنوان کتاب، تنها با اتکا به نام نویسنده خود را به کتابفروش ها برسانند و کتابهای او را بخرند.
رمان من پیش از تو در بیش از 28 کشور دنیا ترجمه شده است و بر اساس آن فیلمی با بازی «امیلیا کلارک» و «سم کلفلین» در سال2016 ساخته شد. این فیلم فروش بسیار خوبی داشت و با استقبال تماشاگران روبه رو شد.
جوجو مویز رمان هایی عاشقانه مینویسد و جزو معدود نویسندگانی است که دو بار برندهی جایزه بهترین رماننویس رمانتیک سال شده است. او اولین بار در سال 2004 برای کتاب« میوهی خارجی» و در سال 2011 برای کتاب «آخرین نامهی معشوق» این جایزه را توانست از آن خود کند. افتخارات مویز تنها به این جوایز محدود نیست او قبل تر هم برای کتاب «من پیش از تو» نامزد دریافت جایزهی کتاب گلکسی انگلستان شده بود.
مویز در دههی چهارم زندگی اش مدتی را دچار افسردگی شد و در کلاس های گروهی روان درمانی شرکت می کرد. همین دوره هم برای او الهام بخش نوشتن کتاب پس از تو شد. او در مصاحبه ای گفته بود که اگر نویسنده نمیشد دلش میخواست یک روان درمانگر باشد. چون به مباحث روانشناسی علاقه دارد و کنجکاو است بداند در ذهن انسان ها چه می گذرد.
مویز اکنون به همراه همسرش«چارلز آرتور» که روزنامهنگار است و سه فرزندشان در مزرعهای در نزدیکی شهر لندن زندگی میکنند تا از هیاهوی زندگی شهری در امان باشند.
سبک نوشتاری جوجو مویز
مویز رمانتیک نویس است و به سبک نوشتاری عاشقانه اش معروف است. تقریبا همه ی داستان های او درباره ی افرادی است که درگیر احساسات عاطفی و عاشقانه ی خود هستند. البته او خودش را از پس این داستان ها نویسنده ای واقع گرا معرفی می کند و معتقد است انچه که مینویسد در دل هر جامعه ای اتفاق می افتد. مویز در مصاحبهای گفته که در زندگی شخصی اش خیلی فرد احساساتی نیست. از نظر او عشق چیزی است که انسان را به تحریک وا می دارد تا خارقالعادهترین کارها را انجام دهد. احساسی که میتواند انسان را به بالاترین یا پایینترین درجه برساند. به گفتهی مویز نوشتن دربارهی فراز و فرودهای عشق همیشه برای خواننده خواندنی و دوست داشتنی است.
آثار جوجو مویز
«من پیش از تو»، « پس از تو»، «دختری که رهایش کردی»، «سرپناه بارانی»، «میوهی خارجی»، «اسب رقصان»، «یک به علاوه یک» و «موسیقی شب»، «کشتی نوعروسان»، «اسب رقاص»، «هنوز هم من»، «ماه عسل در پاریس»، «آخرین نامهی معشوق»، «ماه عسل در پاریس»، «خلیج نقرهای»، و «رها در باد» از آثار ترجمه شده از جوجو مویز در ایران هستند که فروش خوبی داشتهاند.
خلاصه رمان من پیش از تو
شخصیت اصلی در رمان من پیش از تو جوجو مویز دختری به نام لوییزا کلارک با ظاهری ساده و معمولی است. لوییزا که همه عمرش را در روستایی گذرانده دختری است که به تازگی کارش را از دست داده و به دلیل مسائلی هدف مشخصی در زندگی ندارد. در این میان او کار جدیدی پیدا میکند و قرار است خدمتکار پسر ثروتمندی باشد که در یک حادثه رانندگی سلامتیاش را از دست میدهد و باید همه عمرش را که البته طولانی هم نیست روی ویلچر بگذراند. ویل پیش از این فردی بلندپرواز و امیدوار بود، اما حالا سرزندگی از وی رخت بر بسته و به فردی دمدمی مزاج تبدیل شده است که همیشه با کنایه حرف میزند.
این مسئله ارتباط لوییزا را با وی دچار مشکل میکند؛ اما لوییزا دست از تلاش بر نمیدارد و در نهایت موفق میشود. اما این همه ماجرا نیست و میتوان درسهای بزرگتری از ویل و همینطور لوییزا در کتاب گرفت. درواقع لوییزا در کتاب به خوبی نشان میدهد که هر چقدر هم که اوضاع زندگی ناپایدار و سخت باشد، اما همچنان ارزش زیستن را دارد.
دیدگاه