امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 274293
۳۲۰۰
۵
۰
نسخه چاپی
Isaac Newton

نیوتون و انقلابی در علم فیزیک: قانون‌های نیوتونی و تغییر نگرش به دنیای طبیعت

اگرچه داستان سیب و نیوتون آن چنان تکرار شده که گویی در واقعی بودن آن شکی در کار نیست اما عده ای نیز این داستان را غیرواقعی و افسانه پردازی می دانند و معتقدند کشفیات نیوتون حاصل سالها رنج و مطالعه بوده است و نباید آن را به افتادن سیب فرو کاست

نیوتون و انقلابی در علم فیزیک: قانون‌های نیوتونی و تغییر نگرش به دنیای طبیعت

اسحاق نیوتون؛ تولد، خانواده و تحصیلات ابتدایی

اسحاق نیوتون روز کریسمس ۱۶۴۲ یعنی سال مرگ گالیله در مزرعه ای در انگلستان به دنیا آمد. پدرش که حتی خواندن و نوشتن هم بلد نبود، پیش از تولد او از دنیا رفته بود.

خانواده اش از طبقه متوسط بودند و در مجاورت دریا در قریه «وولستورپ» زندگی می کردند. نيوتن قبل از موعد متولد شد و چنان ضعيف بود که مادرش اميدی به زنده ماندن او نداشت. پدرش اسحق نام داشت و در ٣٠ سالگی، قبل از تولد فرزندش درگذشت. وی مردی ضعيف، با رفتار غيرعادی، زودرنج و عصبی مزاج بود. مادرش هانا آیسکاف زنی مقتصد، خانه داری صاحب کفایت و صنعتگری با لياقت بود.

آیزاک دوره کودکی شاد و خوبی نداشت. زيرا سه ساله بود که مادرش با بارناباس الميت کشيش مرفه آه دو برابر وی سن داشت، ازدواج کرد. جدایی از مادر تاثير نابهنجاری بر شخصيت او گذاشت و نوع رفتارهای بعدی وی نسبت به زنان را نيز شکل داد. نيوتن هيچگاه ازدواج نکرد، اما یکبار (شاید هم دو بار) نامزد کرد.

به نظر می آيد که تمرکز او تنها روی کارش بوده است. نه سالی که نيوتن در وولستورپ جدا از مادر زندگی کرد، برای وی سال های دردناکی بود. داستان هایی بر سر زبان است که نيوتن جوان از قبه کليسا بالا می رفت تا نورث ویتام، ده مجاور را که مادرش در آن زندگی می کرد، از دور ببيند. آموزش ابتدایی رسمی نيوتن در دو مدرسه کوچک دهکده های اسکلينگتن و راچفورد صورت گرفت که هر دو برای رفت و آمد روزانه به خانه او نزدیک بودند.

در آن زمان دنیا هنوز در سایه عقاید خرافی، جادوگری، کیمیاگری و باورهای قرون وسطایی به سر می برد. ساده ترین مسائل علمی که امروز از نظر ما بدیهی تلقی می شوند، در آن دوران هنوز ناشناخته بودند. برای مثال زمانی که از گرانش سخن به میان می آمد بیشتر منظورشان رفتار و طرز راه رفتن دیگران بود نه نیرویی که اجسام را به زمین می کشد. در واقع دنیا آنقدر غرق در بی سوادی بود که هیچکس حتی تصور تولد نابغه ای که با سلاح ریاضی و تجربه اوضاع را دگرگون کند، به خود راه نمی داد. با این حال حس کنجکاوی نیوتون از همان آغاز دید متفاوتی به دنیای اطراف به او داده بود تا جایی که حتی به نحوه حرکت خورشید هم علاقه داشت. اسحاق جوان با استفاده از یک ریسمان نحوه حرکت خورشید در آسمان را اندازه می گرفت و اشکال هندسی مختلفی از جمله ساعت آفتابی سه بعدی را طراحی کرده بود.

نیوتون در مدرسه کینگز گرانتهام با اصول زبان های لاتین، یونانی، عبری و الهیات آشنا شد. کلاس های ریاضی به اسحاق نحوه محاسبه اشکال، فضاها و نقشه برداری را آموزش دادند. او صرفا برای حفظ دروس به مدرسه نمی رفت و به زودی با دانشی که به دست آورده بود شروع به ساخت فانوس و آسیاب های آبی و بادی کرد.

با رسیدن به سن بلوغ نیوتون دچار بحران های هویتی و وجودی شد و مطمئن نبود از زندگی چه می خواهد. اسحاق نیوتن از دانش آموختگان دانشگاه کمبریج است در حالی که خانواده و نزدیکانش فکر می کردند اسحاق هم مثل آنها در کشاورزی و چرای گوسفندان غرق می شود، خود او می دانست که دست تقدیر سرنوشت دیگری را برایش رقم زده است.

نیوتون در دانشگاه کمبریج

به لطف پشتیبانی مدیر مدرسه گرانتهام و عمویش که روحانی محترمی بود، اسحاق به دانشگاه کمبریج راه پیدا کرد. او در ژوئن ۱۶۶۱ در کالج «ترینیتی» پذیرفته شد که بهترین مرکز بین ۱۶ دانشکده مختلف کمبریج بود.

از این زمان او فقط به دفترچه ۱۴۰ صفحه ای، چند شمع، مرکب و یک قلم نیاز داشت چرا که ذهن کنجکاو و هوشمندش بقیه کارها را می کرد.

اساس برنامه درسی اسحاق را آثار فیلسوف شهیر یونانی ارسطو و به ویژه نظریات او در مورد مواد، فرم، زمان و حرکت شکل می داد. با این وجود از ایده های مدرن تر افرادی مثل گالیله هم غافل نبود. برای اینکه بهتر درک کنید که نیوتون در چه فضایی درس می خواند باید به ایده حرکت اشاره کنیم.

شاید امروزه عجیب به نظر برسد اما در قرن هفدهم حرکت هم به عنوان فرایند و هم جا به جایی در نظر گرفته می شد. بر این اساس نه تنها جسم در حال جابجایی بلکه حتی میوه در حال گندیدن و سنگ در حال تبدیل شدن به مجسمه را هم باید متحرک در نظر گرفت.

نخستین کسی که در برابر این نظریه قد علم کرد گالیله بود که دقیقا در سال تولد نیوتون از دنیا رفت. البته او عقاید علمی درست زیادی داشت ولی از ترس کشته شدن توسط نهاد کلیسا ناچار به سکوت بود. تا آن زمان هندسه، مشاهده و اندازه گیری در آزمایشات قوانین طبیعت جایی نداشتند اما در دوره نیوتون مطالعه علمی بر پایه تحقیقات تجربی با مقبولیت بیشتری همراه بود.

نیوتون این شانس را داشت که در دوران تحصیلش ابزارهای علمی و ساعت های دقیقتر گسترش پیدا کردند، شاید این مساله ساده به نظر برسد اما با در اختیار داشتن یک ساعت دقیق آزمایش های علمی مبتنی بر زمان با سهولت و اعتبار بیشتری انجام می شد. علاقه اسحاق به انزوا و صبر بی پایان باعث می شد از ساعت ها کار در آزمایشگاه خسته نشود.

در سال ۱۶۶۴ شیوع طاعون در انگلیس به قدری بالا گرفت که کمبریج ناچار به تعطیل کردن کالج هایش شد. اغلب دانشجویان از این مساله برای خلاص شدن از دست مطالعات سنگین بهره بردند اما نیوتون یک دانشجوی معمولی نبود.

او به خانه بازگشته و مطالعاتش را با اشتیاق بیشتری از سر گرفت. مطالعات او در این زمان بر نورشناسی و رنگ متمرکز بود و حتی دست به مشاهده مستقیم خورشید از طریق آینه زد که با خطر زیادی برای چشم همراه بود.

او همچنین نظریات انقلابیش در زمینه مکانیک را با تشریح حرکت و استفاده از فرمول های ریاضی ارائه کرد. وی در ۱۲ صفحه سناریوهای مختلفی نظیر نقاط در حال حرکت به سمت مرکز دایره و نقاطی که به صورت موازی در حرکت بودند را شرح داد. وی در این دوران معتقد بود که همه چیز در حال حرکت یا به عبارت دیگر جاری است.

پس از فروکش کردن طاعون نیوتون مورد توجه انجمن سلطنتی قرار گرفته و به کرسی استادی کمبریج رسید. او پیش از رسیدن به این منصب، گام محکمی را برای ارائه تمام و کمال نظریه مربوط به علم حرکت برداشته بود که شامل مطالعاتی در مورد ماهیت گرانش و تاثیر آن بر اشیاء متحرک بود.

هرچند اغلب افراد به داستان ساختگی نشستن نیوتون زیر درخت سیب و مشاهده افتادن آن یا حتی سقوط سیب بر سر نیوتون باور دارند اما باید بگوییم که ماجرای واقعی اینقدر هیجان انگیز نیست. در واقع کشفیات او ناشی از ساعت ها بررسی سقوط اجسام، حرکت آنها در سطح شیب دار و ثبت و ضبط مشاهدات بوده است.

در اکتبر ۱۶۶۷ اسحاق بارو، استاد ریاضی نیوتون که به سمت استاد ریاضیات Lucasian منصوب شده بود از او خواست که در آماده کردن متن سخنرانی به وی کمک کند.

نیوتون هرگز فکرش را نمی کرد که تنها دو سال بعد خودش به این سمت منصوب شود اما این اتفاق رخ داد. نزدیک سه قرن بعد این کرسی همچنان در کمبریج پا برجاست و چندین سال قبل به استیون هاوکینگ فقید سپرده شده بود. به لطف دستیابی به این کرسی برجسته نیوتون حالا آزمایشگاه مخصوص خودش را داشت و ساعتها پشت درهای آن به آزمایش، مشاهده و تحقیق می پرداخت.

نیوتون و ساخت اولین تلسکوپ بازتابی جهان

نیوتون پیش از وارد شدن به دهه سوم زندگی نمونه اولیه نخستین تلسکوپ بازتابی جهان را ساخت. نمونه های قبلی از نوع انکساری بودند که تصویری کوچک، مبهم و تحریف شده را تولید می کردند. تلسکوپ نیوتون با دریافت سطح بالاتری از نور، رصد آسان سیاره هایی مثل ونوس و مشتری را میسر می کرد.

مدت زیادی طول نکشید که انجمن سلطنتی به عنوان برجسته ترین نهاد علمی بریتانیا از او دعوت کرد نتیجه تحقیقاتش در مورد نور و رنگ منتشر کند.

این دانشمند بزرگ در مقاله اش فرایند هدایت نور خورشید از طریق منشورها و ایزوله سازی هر رنگ را تشریح کرد. نتایج آزمایش نیوتون را به این باور رساند که نور از ذرات تشکیل شده است. پیش از این تصور می شد که خود منشورها رنگ های مختلف را تولید می کنند اما او معتقد بود که تنها کار منشورها جداسازی رنگها از همدیگر است. این مقاله انتقادهایی را میان برخی از اعضای انجمن سلطنتی برانگیخت، تا جایی که «رابرت هوک» تا پایان عمر به یکی از منتقدان پر و پا قرص اسحاق نیوتون بدل شد.

نیوتون و انقلابی در علم فیزیک: قانون‌های نیوتونی و تغییر نگرش به دنیای طبیعت

منتقدین و حامیان نیوتون

اگرچه نیوتن مقاله ای اثرگذار در رابطه با نور و رنگ ارائه کرد، اما، طولی نکشید که از انتشارش پشیمان شد. او دوست نداشت که آثارش از سوی دیگران، خصوصا دانشمندان قدیمی که باور داشتند به خاطر جایگاهشان می توانند هر سخنی را در نقد جوانان بر زبان بیاورند، مورد انتقاد قرار بگیرد.

سردمدار این منتفدان رابرت هوک بود. او یافته های نیوتن در رابطه با رنگ و نور را بی ارزش جلوه داد و حتی تا جایی پیش رفت که آنها را «فرضیاتی محض» خواند.

چند ماهی طول کشید تا خشم نیوتن از هوک فروکش کند و این بار او بود که به رقیب علمی اش تاخت و از شواهد ریاضی محکمی که در مقاله اش آورده بود به سختی دفاع کرد. اما حتی این حرف ها هم نتوانست حس حقارتی که در نیوتن ایجاد شده بود را برطرف کند. او تصمیم گرفت تا دو سال گوشه نشینی اختیار کند و بعد از اتمام این دوران با مقاله ای تازه مجددا در مجامع علمی ظاهر شد.

مقاله تازه نیوتن قرار بود به جای آنکه بلافاصله منتشر شود، در دسامبر سال ۱۶۷۵ در جامعه سلطنتی انگلستان خوانده شود. موضوع مقاله مجددا به خواص نور مربوط می شد اما او همزمان از نظرات خود در رابطه با حرکت گفته بود و برخی نظریه های قبلی اش در رابطه با الکتریسیته ساکن را تشریح کرده بود.

یکبار دیگر هوک در مقام مخالفت با ایده های اسحاق نیوتن برآمد و منصوب شدن هوک به سمت ریاست جامعه سلطنتی انگلستان در سال ۱۶۷۷ میلادی هم کمکی به برطرف شدن اختلافات میان آنها نکرد. با این حال اما برخی باور دارند که عناد هوک با اسحاق نیوتن سودمند واقع شده. مخالفت های او نیوتن را وادار کرد که در برخی زمینه ها پای را فراتر از حد معمول بگذارد.

مهمتر از همه اینکه فشارهای دائمی هوک بر نیوتن برای ارائه شواهد ریاضی باعث شد که نیوتن جدی تر کار کند و سرسختانه روی اصول فرضایت خود پافشاری نماید. تلاش ها و مجاهدت های علمی او روی موضوع مدار زمین را می توان مثال خوبی در این باره دانست که در نهایت به انتشار مقاله سال ۱۶۸۴ او با موضوع «در باب حرکت اجرام در مدار» منتهی شد.

نیوتن ضمن مواجهه با انتقادات هوک، یک حامی وفادار هم داشت؛ مردی به نام ادموند هلی که از اخترشناسان و ریاضیدانان شهیر انگلستان بود و حالا یک ستاره دنباله دار به نامش است.

هلی از اسحاق نیوتن برای انتشار نخستین کتابش در سال ۱۶۸۶ حمایت مالی می کرد. این اثر که «فلسفه اصول ریاضی» نام دارد بی تردید مهمترین کتاب چاپ شده تاریخ در حوزه ریاضیات محسوب می گردد. کتاب مذکور در برگیرنده سه قانون بنیادین نیوتن است و هنوز هم به کودکان سراسر دنیا درس داده می شود.

طبق قانون اول نیوتن، اجرام در حرکت تا زمانی که با مقاوتی روبرو نشوند به حرکت خود ادامه می دهند و براساس قانون دوم، نیرو باعث ایجاد حرکت می شود. قانون سوم هم می گوید برای هر عملی یک عکس عمل برابر وجود دارد.

خلاصه کلام آنکه نیوتن هم با جامعه سلطنتی انگلستان روبرو بود و هم ضرابخانه سلطنتی.

مدت زمان زیادی از انتشار کتاب اولش نمی گذشت که شروع به آماده سازی نسخه به روز شده آن کرد. او دوست داشت که دسترسی به اثرش را ساده تر کند تا همه دنیا با نظریات مبتنی بر ریاضیات او آشنا شوند.

رابرت هوک رقیب سرسخت او در سال ۱۷۰۳ میلادی درگذشت و طولی نکشید که اسحاق نیوتن ریاست جامعه سلطنتی انگلستان را بر عهده گرفت. این دستاورد تا حدودی به تلاش های نیوتن مربوط می شد چرا که او جامعه سلطنتی را مجاب کرد از تمرکز بر مسائل اسرارآمیز بکاهد و در مقابل توجهش را به اثبات قوانین طبیعی با کمک ریاضیات معطوف کند.

با وجود این دستاوردها نیوتن همچنان فکر می کرد که هنوز کارهای بیشتری را برای انجام دادن در پیش دارد. هر چند، در موقعیتی نبود که یک مقاله جنجالی دیگر را منتشر کند.

نیوتن در برهه ای ریاست ضرابخانه سلطنتی انگلستان را بر عهده داشت و پروژه طراحی پول غیرقابل جعل را دنبال می کرد او تازه یک فرمول ریاضی را برای جاذبه ارائه کرده بود و نشان داده بود که جاذبه نیرویی فراگیر است اما هنوز نتوانسته بود علت و سرچشمه این نیرو را تشخیص دهد.

همین فقدان اطلاعات به دستاویزی برای مخالفان او بدل گردید و طولی نکشید که این سوال در ذهن بسیاری شکل گرفت که آیا از نظر نیوتن نیروی جاذبه منشاء ماورائی دارد؟ با این حال اما او به خاطر ریاست بر جامعه سلطنتی کمتر از این مخالفان واهمه داشت.

او به واسطه مسئولیت تازه اش اختیارات بیشتری به دست آورده بود و دیگر از افراد معترض نمی ترسید. در آن زمان همچنین بریتانیا دیگر زیر یوغ کلیسای کاتولیک قرار نداشت. آنها آثار و نظریه های نیوتون را هم مرز با کفر قلمداد می کردند. با این حال اما سرتاسر اروپا به پاس پیشرفت هایی که در صنعت چاپ رخ داده بود، از نظریه های او با خبر بودند و به واسطه قدرت نشریات چاپی جدید، هم مخاطبانی در سرتاسر دنیا برای نیوتن شکل گرفته بود.

حدودا در همین دوران بود که نیوتن موفقیت دیگری را کسب کرد. نیوتن به سمت ریاست ضرابخانه سلطنتی منصوب شد و اگر بخواهیم روشن تر بگوییم او مسئولیت پول انگلستان را بر عهده گرفت. البته این موفقیت آنطور که ممکن است به نظر برسد عجیب نیست.

در آن دوران مرتبا بر اهمیت ریاضیات در تمامی مسائل دنیا از جمله کشتی رانی، آمارگیری از جمعیت و اقتصاد اضافه می شد؛ به بیان دیگر در اختیار داشتن یک پول بدون نقص و کارا اهمیت بسیار زیادی در محاسبات سیاسی آن دوران داشت.

اسحاق نیوتن پیشتر چند سالی را به عنوان یکی از مدیران عالی رتبه در ضرابخانه انگلستان فعالیت کرده بود اما در سال ۱۷۰۰ میلادی رسما به عنوان مدیر ارشد این نهاد منصوب شد و ضمن پذیرش مسئولیت های این پست، برنامه ریزی هایی را برای تهیه پول جدیدی انجام داد که جعل کردنش دشوار باشد.

شغل پیشنهادی به نیوتن از کلاس اجتماعی خوبی برخوردار بود و درآمد زیادی را هم عاید او می کرد. جالب آنکه تصدی این پست توسط نیوتن شهرت جهانی خوبی را هم برای او به وجود آورده بود. تردیدی در هوش و نبوغ او باقی نمانده بود و مردم سرانجام تصمیم گرفتند که به حرفهایش گوش دهند و نظراتش را جدی بگیرند.

نیوتن در سالهای آخر عمرش از سوی محقق دیگری به نام گاتفرید لایبنیتس به چالش کشیده شد اما اختلاف نظر آنها راه به جایی نبرد و هیچکدامشان زنده نبودند تا در اثبات فرضیاتشان سخنرانی کنند.

گاتفرید لایبنیتس یک ریاضیدان آلمانی بود و همزمان با نیوتن ادعا می کرد که ابداع کننده علم حسابان بوده و هر دوی آنها یکدیگر را به کپی کردن کار دیگری متهم می کردند. همانطور که در بالا اشاره کردیم این مناقشه راه به جایی نبرد و عمر نیوتن و رقیبش کفاف آن را نداد تا حرف خود را به کرسی بنشانند.

در واقع مشخص کردن اینکه هرکدامشان دقیقا چه سبکی را از دیگری اقتباس کرده و چه کاری را به صورت مستقل انجام داده کاری بس دشوار بود. با این حال اما آنچه مشکل را بغرنج تر می کرد آن بود که نیوتن ادعاهایش را بر اساس مقالاتی مطرح می کرد که روی کاغذ آورده اما منتشرشان نکرده بود. در واقع کارهای اولیه او در زمینه حسابان در طول سال هایی انجام شده بود که طاعون در کمبریج شیوع پیدا کرده بود و او از بیم مبتلا شدن به شهر دیگری مهاجرت کرده بود.

مرگ نیوتن

نیوتن در حالی که به سنگ کلیه مبتلا بود و ثروت زیادی داشت درگذشت.

جان والیس یکی از ریاضیدانان همکار نیوتن در کمبریج او را ترغیب کرد که برخی از مقالات مبتکرانه خود را که از دهه ۱۶۶۰ میلادی سرگرم تهیه و تدارکشان بوده منتشر کند. بخشی از این مقالات در کتاب دوم او با عنوان رساله ای درباره بازتاب، تفکیک، انفجار و رنگ نور منتشر شد و بخش های دیگری از آن نقش مرجع را در بیانیه های علمی جامعه سلطنتی ایفا می کرد و به آنها استناد می شد. نیوتن هم از تمام قدرت سازمانی خود برای رد ادعاهای لایبنیتس و تبرئه خود از اتهام سرقت علمی استفاده می کرد. با وجود این تلاش ها اما لایبنیتس از سرسختی و مخالفت با او دست بر نمی داشت و همچنان بر مواضع خود استوار بود.

لایبنیتس همچنان از نیوتن انتقاد می کرد و او را به ناتوانی برای یافتن علت جاذبه متهم می نمود. این دانشمند آلمانی تبار همچنین این باور نیوتن که قوانین جاذبه حتی در محیط خلاء هم پابرجا هستند را به استهزاء می گرفت. لایبنیتس تا واپسین لحظه های مرگش روی حرف خود ماند و با نزدیک شدن به زمان مرگش (در سال ۱۷۱۶ )با ارسال نامه ای به یکی از دوستان خود اینطور نوشت: «خدانگهدار خلاء، اتم ها و کل فلسفه نیوتن». با این حال اما این عناد و دشمنی برخلاف اختلافاتی که نیوتن با هوک داشت، نقطه روشنی در طول حیات وی محسوب نمی شد و نقشی در بهبود و پیشبرد علم نداشت.

اسحاق نیوتن در ۳۱ مارس سال ۱۷۲۷ میلادی مثل یک قهرمان این زندگی را بدرود گفت. او عنوان شوالیه را دریافت کرد و حتی در وست مینیستر ابی لندن در کنار بسیاری از سلاطین انگلستان دفن شد. نیوتن در طول زندگی اش مصائب و سختی های زیادی را پشت سر گذاشت و در حالی که به سنگ کلیه مبتلا بود هیچگاه لب به گلایه و فریاد نگشود.

علاوه بر این تصور می شود که نیوتن در تمام طول زندگی اش مجرد مانده و آنچه مسلم است او هیچ وارثی ندارد، هر چند که ثروتش چشمگیر بود.

او جهان را از دوران تاریکش خارج نمود و کاری کرد که در عصر مدرن، جهان بر پایه قوانین درک شود. دوران حرفه ای نیوتن مملو از موفقیت بود و صرفا در برهه هایی با شگفتی همراه می شد.

بر اساس یکی از فرضیات این دانشمند، زمین در ناحیه خط استوا به خاطر جاذبه و حرکاتش متورم می شود و این فرضیه بعد از سفر ۱۰ ساله یک هیئت فرانسوی به استوا، در سال ۱۷۳۳ میلادی اثبات شد.

شخصیت اسحاق نیوتن جدای از عشق و علاقه اش به علوم و ریاضیات جنبه پنهان دیگری هم داشت. در دهه ۱۹۳۰ میلادی و بعد از فروش ملک متعلق به یکی از خویشاوندان دور نیوتن، تعداد زیادی مقاله علمی برجا مانده از او پیدا شد که نشان می داد او در تمام طول عمرش مشغول مطالعه در زمینه کیمیاگری بود.

به بیان دیگر او یک عمر در این رابطه خیال پردازی می کرده و شاید آنطور که در برخی کتاب ها به وی اشاره شده صرفا ارائه کننده استدلال های خشک نبوده است.

با نگاهی اجمالی به تاریخچه فعالیت های نیوتن هم این حقیقت آشکار می شود. هرجا که بی نظمی بوده او در مقام نظم آفرینی برآمده و دفاع او از ریاضیات و استدلال شاید شناخته شده ترین مشخصه این دانشمند بوده اما به واسطه همین روحیه بوده که او تمایل به کشف نادانسته ها هرچند از نوع عجیب و غریبش را داشته.

 داستان سیب نیوتون

داستانی که درباره افتادن سیب و کشف جاذبه توسط نیوتون مطرح است بر این اساس که روزی آیزاک نیوتون زیرِ درختِ سیبی نشسته بود که ناگهان و با اصابتِ یک سیب به سرش، جاذبه را کشف کرد.

ماجرا از این قرار است که آیزاک نیوتن جوان زیر درختی در باغ نشسته بود که یک سیب بر سرش می‌افتد و بعد از این ضربه ناگهانی، جرقه‌ای در ذهن او زده می‌شود و تحلیل‌هایش به تئوری گرانش می‌رسند. شاید فکر کنید به این داستان آب و تاب داده شده باشد. مثلاً همین قسمت افتادن سیب بر روی سر او؛ اما شواهدی در نوشته‌های جان کاندوییت (John Conduitt)، دستیار نیوتن در ضرابخانه‌ی سلطنتی و نوشته‌های ویلیام استوکلی (William Stukeley)، نویسنده‌ای که ادعا می‌کند نیوتن درباره این اتفاق با او صحبت کرده بود، وجود دارد که باعث می‌شود این داستان واقعی باشد.

اگرچه داستان سیب و نیوتون آن چنان تکرار شده که گویی در واقعی بودن آن شکی در کار نیست اما عده ای نیز این داستان را غیرواقعی و افسانه پردازی می دانند و معتقدند کشفیات نیوتون حاصل سالها رنج و مطالعه بوده است و نباید آن را به افتادن سیب فرو کاست.

داستان سُرایی در موردِ دانشمندان و رویدادهایِ تاریخِ علم، پدیده‌ی تازه‌ای نیست و در بسیاری موارد، نقش پلی ارتباطی میان عوام و دانشمندان را ایفا می‌کند (از جمله شایعات و داستان‌هایی که برای گالیله و نیوتون و اینشتین ساخته شده‌اند).

از همین نقطه نظر، بزعم برخی دانشمندان این افسانه پردازی ها مفید هم هستند، چرا که می‌توانند وادیِ علم و دانش را (که در حالت عادی، ممکن است خسته کننده و خشک و جدی جلوه کند)، جذابتر و هیجان انگیز‌تر کنند. اما مشکلِ اساسی‌ که این گونه رویاپردازی‌ها در پی دارند، نادیده گرفتنِ بسیاری از واقعیت‌هایِ علمی‌ست که در نهایت موجب کژفهمی و ساده انگاریِ مخاطب می‌شود.

با بیانِ داستانِ احتمالا تخیلیِ نیوتون و سیب، از منظری، تمامِ تلاش‌هایِ طاقت فرسا و شبانه روزیِ او، به همراه ذهن کنجکاو و مغز متفکرش را نادیده می‌گیریم و خواسته یا ناخواسته، به مخاطب این حس را القا می‌کنیم که اگر او هم در آن لحظه‌ی تاریخی، بجایِ نیوتون زیرِ درخت می‌نشست، می‌توانست پرده از اسرارِ طبیعت بردارد، اما حیف که نیوتون خوش شانس‌تر بوده! البته نیوتون در اواخر عمر، مدعی شد که مشاهده‌ی سقوطِ یک سیب از درخت، برایِ او الهام بخش بوده، اما چگونگی و کیفیتِ این مهم، با آنچه در داستان آمده، از اساس متفاوت است.

  • منبع
  • دیجیاتو
  • گمانه
  • ایوار

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید