قاعده فراش
قاعده فراش یکی از قواعد مشهور فقهی میباشد که از حدیث نبوی معروف «الولد للفراش و للعـاهر الحـجر»گـرفته شده است که به موجب آن چنانچه انتساب طفلی به پدر مورد شک و تردید قرار گیرد بـا شرایطی، نسب آن طفل به پدر اثبات میگردد، این قاعده در حقوق از این جهت که یـکی از ادله اثبات نسبت قانونی طـفل بـه حساب میآید و مطابق آن کودک متولد شده ملحق به شوهر میشود، معروف به اماره فراش است.
مسئله احراز و اثبات نسب از مهم ترین و حساس ترین مسائل در فقه و حقوق اسلامی است و با توجه به اهمیت آن در حفظ نظام خانواده و ثبات نسل ها، اهتمام شارع و قانونگذار همواره بر حفظ آن در سایه تقنین بوده است.
از این رو فقه امامیه و به تبع آن قانون مدنی در مورد اثبات نسی پدری که به دلیل پنهانی بودن منشأ، به مراتب دشوارتر از نسب مادری است، قاعده فراش را اماره ی قانونی برای اثبات نسب در نظر گرفته است و در فرض عدم امکان استناد به آن، به ادله دیگری چون اقرار و شهادت تمسک جسته است و در فرض نبودن دلایل قوی تر به لحاظ کشف واقع، ضعیف ترین ادله، از جمله قرعه را ملاک قرار داده است.
از مهم ترین ابزارها در راستای تعیین نسبِ مورد تایید شارع (اعم از اثبات و نفی)، مکانیزم فراش است که در کتب مختلف فقهی موسوم به اماره فراش می باشد. قانون مدنی کشور نیز بر پایه افق مشابه با فقه امامیه، در ماده های 1158 و 1159 باب اول از کتاب هشتم خود به این موضوع پرداخته است.
سالیان متمادی اماره فراش به عنوان تنها عامل تعیین کننده نسب در پرونده های قضایی بود و تصمیم گیرندگان در تنازعات، با استناد به شرایط محققه، رای خود را در باب نسب و مسائل پیرامونی آن صادر می کردند لکن با پیشرفت علوم تجربی خصوصاً در حوزه ژنتیک و توانایی انسان در بازخوانی و مقایسه کروموزوم ها و ژن های انسانی، رقیب جدیدی برای این مکانیزم پرسابقه ایجاد شد.
معنای فراش
الفـراش از فـرش یعنی گستردن در آیه قرآن کـریم اسـت که:( الّذی جعل لکم الارض فراشا)خدایی که زمین را برای شما گسترده گردانید.
فراش گـاهی در مـعنای «مفروش» به کار میرود یـعنی آنـچه کـه برای نشستن یـا خـوابیدن بر روی آن، روی زمین پهـن مـیشود، همچنین به زن هم فراش گفته میشود، از آن جهت که شوهر حق دارد با او بخوابد و نیز بـه خـود شوهر هم که زوج شرعی و صاحب فـراش(هـمسر)میباشد اطـلاق مـیگردد.مـراد از این واژه در روایت مورد بـحث همین معنای کنایی است و منظور از آن شوهر زن یا مالک کنیز است.
مستند قاعده فراش
مستند قاعده فراش حـدیث مـعروف«الولد للفـراش و للعاهر الحجر»میباشد که محدّثین شیعه و سنّی این حدیث را با همین الفاظ از قول رسول خـدا(ص)در کـتب حـدیثی خود را در موارد مختلف نقل کردهاند.
مفاد قاعده فراش
مضمون جمله اول از حدیث که بیان داشته است: «الولد للفراش» این است که طفل اختصاص به زوج شرعی دارد و دیگران هیچ گونه حقی نسبت به او نـدارند.
کلام شریف پیامبر اکرم(ص)که فرمودند:«الولد للفراش»دلیل و أماره معتبره در مقام اثبات نـسب شـرعی و قـانونی طفل محسوب می شود که هرگاه شک و تـردید وجـود داشته باشد که طفل متولد شده به چه کسی تعلق دارد و اختلاف در نسب قانونی کودک باشد، مطابق اماره فراش حـکم بـه الحـاق طفل به شوهر داده میشود.
شرایط اجرای قاعده فراش
برای اثبات نسب قانونی طفل از قاعده فراش، باید در دو مورد بحث نـمود.یـکی نـسبت به طفلی که رد زمان زوجیت به دنیا آمده باشد و انتساب آن به شـوهر مـورد اختلاف باشد و دیگر نسبت به طفلی که بعد از انحلال نکاح به دنیا آمده باشد.
قانونی مـدنی ایـرانی نیز به پیروی از فقه امامیّه برای اجرای أماره فراش این دو مورد را در نـظر گـرفته و در ماده 1158 و 1159 به آن دو حالت اشاره نموده است. بـنابراین در تـوضیح و تـبیین شرایط اجرای اماره فراش لازم است در دو مـورد بـحث گردد.
ماده 1158 قانون مدنی: طفل متولد در زمان زوجیت ملحق به شوهر است مشروط بر اینکه از تاریخ نزدیکی تا زمان تولد کمتر از شش ماه و بیشتر از ده ماه نگذشته باشد.
ماده 1159 قانون مدنی: هر طفلی که بعد از انحلال نکاح متولد شود ملحق به شوهر است مشروط بر اینکه مادر هنوز شوهر نکرده و از تاریخ انحلال نکاح تا روز ولادت طفل بیش از ده ماه نه گذشته باشد مگر آنکه ثابت شود که از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت کمتر از ۶ ماه و یا بیش از ده ماه گذشته باشد.
اجرای قاعده فراش در مورد طفل متولد در زمان زوجیت
ماده 1158 قانون مدنی در مـورد طـفل متولد در زمان زوجیت مقرر مـیدارد: طـفل متولد در زمـان زوجـیت مـلحق به شوهر است، مشروط بر ایـنکه از تـاریخ نزدیکی تا زمان تولد کمتر از شش ماه و بیشتر از ده ما نگذشته باشد.از ایـن مـاده استفاده میشود در مورد کودکی که در زمـان زوجـیت به دنیا آمده است، هـنگامی امـاره فراش اجرا و به موجب آن طفل به شوهر زن ملحق میشود که شرایط زیر مـحرز گـردد:
1.ثابت بودن نسب مادری.
2.وجـود نـکاح صـحی بین زنت و مـرد.
3.انـقعاد نطفه در زمان زوجیّت.
4.تـولد کـودک پس از شش ماه از تاریخ نزدیکی باشد.
5.بیش از ده ماه از تاریخ نزدیکی تا زمان ولادت نگذشته بـاشد.
شـرایط پنج گانه فوق به ترتیب تـوضیح داده مـیشود:
1.ثابت بـودن نـسب مـادری
رای اثبات نسب مادری طفل، اثبات دو امر ضـروری اسـت:یکی وضع حمل زن در مدتی که سن طفل اقتضاء دارد که در آن مدت متولد شده باشد و دیگر کودکی که دعوی فرزندی او نسبت به زن میشود هـمان کـودکی باشد که زن وضع حمل نـموده اسـت.
اثبات دو امر فوق به وسیله هرگونه دلیلی در دادگاه ممکن خواهد بود، از قبیل شهادت شهوود، آزمایش خون و...نسب مادری را به سهولت میتوان شناخت زیرا از یـک واقـعه آشکار که معمولا عـدهای از آنـ آگاه میشوند یعنی زایمان ناشی میگردد.اثبات زایمان مادر و تولد طفل در روزهای آغازین پس از زایمان آسان است اما هرچه از تاریخ زایمان بیشتر بگذرد، اثبات آن مشکلتر خواهد بود.برای اینکه ولادت طفل و تـاریخ آن و هـمچنین نسب طفل مورد تردید قرار نگیرد به موجب قانون مقرر است که ولادت طفل تا پانزده روز بعد از تولد او به حوزه ثبت احوال اظهار شود تا سند کتبی برای تولد و نسب طـفل تـنظیم گردد.
2- وجـود نکاح صحیح بین زن و مرد
اثبات وجود نکاح صحیح بین زن و مردی که ادعای پدری او نسبت به طفل شده اسـت به وسیله هر دلیلی اگرچه اقرار خود آنها باشد ممکن خـواهد بـود، وضـعیت خارجی زن ومرد از قبیل معاشرت دائم و زندگانی آنها در یک منزل و مسافرتهای متعدد با یکدیگر نیز میتواند از قرائن اثباتکننده زنـاشوئی قـرار گیرد.
جمله اول ماده 1158 ق.م.که مقرر داشته است:طفل متولد در زمان زوجیت ملحق بـه شـوهر اسـت، ناظر به همین شرط است که از عبارت«زمان زوجیت»فهمیده میشود که بایستی بین زن و مـرد رابطه زوجیت برقرار باشد.
3- انقعاد نـطفه در زمان زوجیت
برای اثـبات نـسب مشروع و ناشی از نکاح بایستی علاوه بر وجود عقد نکاح، نزدیکی بین زوجین نیز واقع شده باشد، یا نطفه مرد به نحوی در رحم همسرش قرار گیرد که اثباتکننده انعقاد نطفه طفل در زمـان زوجیت باشد.فقهاء عموما برای تحقق قاعده فراش علاوه بر عقد نکاح بین زن و شوهر، نزدیکی آن دو را نیز شرط میدانند و مقصود از نزدیکی پنهان شدن آلت تناسلی شوهر به مقدار حشفه در قبل یا دبر زن بـاشد چـه انزال صورت گرفته باشد یا نه.
نزدیکی جنسی به اعتبار آنکه سبب انعقاد نطفه گردد مبنای قاعده فراش قرار میگیرد در غیر آن صورت به خودی خود نمیتواند دلیل بر نـسب قـانونی باشد.
زیرا در بعضی موارد مانند نزدیکی در دبر یا تفخیذ و همچنین نزدیکی در قبل با عدم انزال، از اموری که موجب باردار شدن زن باشد نیست، لذا بسیاری از فقهاء تصیح کردهاند که اماره فـراش در صـورتی جاری میگردد که نزدیک از قبل بوده و انزال صورت گرفته باشد 3p}بنابراین در صورتی دخول، میتواند مبنای انتساب طفل به شوهر قرار گیرد که امکان تکوّن طفل از او برود لذا نزدیکی مرد خـصّی یـا أخـته و یا کسی که در منی او مـادّه حـیاتی اسـپرماتوزئید وجود ندارد، نمیتواند اثبات کننده نسب باشد.
در این میان برخی از فقهاء از جمله صاحب جواهر الکلام، صرف دخول را معتبر دذانستهاند گرچه انـزال صـورت نـگرفته باشد، زیرا اظهار داشتهاند امکان دارد نطفه زن(تخمک یـا اوول)بـه دلیل خول، آمادگی زاد ولد پیدا کند یا به نحوی نطفه کودک منعقد گردد که ما از آن اطلاع نداریم بلکه صـرفا خـداوند مـتعال به آن آگاهی دارد.
بعضی از دانشمندان هم برآنند که اثبات نزدیکی در زمـان زوجیت برای تحقق قاعده فراش لازم نیست، بلکه همینکه طفل در زمان زوجیت شش ماه پس از انقعاد نکاح، متولد شده بـاشد ملحق به شوهر است.مبنای نظر مزبور علاوه بر حفظ عفت خـانوادگی، دشـوار بـودن اثبات دخول هم میباشد زیرا، نزدیکی جنسی از اموری است که سعی در مـخفی داشـتن آن مـیشود و عموما دیگران از آن آگاه نمیشوند و قابل اثبات نیست، لذا در اینگونه موارد باید از قرائن و اوضاع و احوال ظـاهری کـمک گـرفت و به همین مقدار اکتفاء کرد.
به نـظر مـیرسد صـحیح این باشد که بگوییم ملاک در تحقق اماره فراش، صرف عقد یا دخول بعد از عقد نـیست بـلکه به دنبال عقد امکان حامله شدن زن از شوهر است که این حالت اکـثرا بـا انـزال منی از طریق نزدیکی حاصل میشود و گاهی هم ممکن است از طریق تلقیح مصنوعی و قرار دادن منی شـوهر در رحـم زن انـجام بگیرد بدون اینکه نزدیکی صورت گرفته باشد و این مبنی با طریقیت و أمـاره بـودن فراش هم بیشتر سازگار است.
4- تولد طفل پس از شش مـاه از تـاریخی نزدیکی باشد.
این شرط در صورتی است که طفل بهطور کامل به دنـیا آمـده باشد و زندگی مستقل در خارج از رحم داشته بـاشد.چـون کـودکی که کمتر از شش ماه بوده باشد قـادر بـه زنده بودن در خارج از رحم نیست، مستند شرعی این سخن دو آیه از قرآن کریم اسـت کـه از جمع آن دو استفاده میشود که اقـلّ مـدت حمل، شـش مـاه اسـت یکی آیه...و حمله و فصاله ثلاثون شـهرا کـه مجموع ایام حمل و شیر دادن را سی ماه دانسته است و دیگر آیه:و الوالدات یرضعن اولادهـنّ حولین کاملین لمـن اراد ایـن یتمّ الرّضاعة میباشد، که مدت شیر دادن کودک توسط مادر را دو سال کامل ذکر نـموده اسـت، که با کسر 24 ماه از 30 مـاه کـمترین مـدت زمان حمل، 6 مـاه مـحسوب میشود.
5- بیش از ده ماه از تـاریخ نـزدیکی تـا ولادت کـودک نـگذشته باشد
این شـرط بـر این اساس است که بهطور طبیعی جنین بیش از ده ماه در رحم مادر باقی نمیماند، در اصل شرط فـوق، بـین فـقها، اختلافی نیست، لیکن در حد اکثر مدت حـمل اخـتلاف وجـود دارد، مـشهور فـقهاء آن را نـه ماه دانستهاند. در این زمینه روایات زیادی هم وارد شده است که حد اکثر مدت حمل را نه ماه ذکر کرده است.
قانون مدنی ایران در این مسأله برخلاف معمول، از قول مشهور فقهاء شیعه پیروی نکرده است بلکه در راه مصلحت خانواده و طفل، حداکثر مدت حمل را ده ماه قرار داده است که راه حلی مـعقول است و با دادههای علمی نیز انطباق بیشتری دارد.
اجرای قاعده فراش در مورد طـفل مـتولد بعد از انحلال نکاح
چنانچه کودک بعد از انحلال نکاح متولد شود و با توجه به حداکثر مدت حمل، امکان الحاق او به شوهر سابق زن وجود داشته باشد، مطابق أماره فراش طـفل بـه شـوهر سابق تعلق میگیرد.در این مـسأله دو فـرض وجـود دارد: فرض اول این است که طفل قبل از ازدواج مجدد زن به دنیا آمده باشد و فرض دوم این است که زن بعد از انحلال نکاح اول، شوهر دیگر اخـتیار کـرده و در دوران زوجـیت دوم، طفل به دنیا آمده باشد.
تولد کودک قـبل از ازدواج مـجدد زن
اگر از تاریخ انحلال نکاح تا تولد طفل بیش از ده ماه نگذشته باشد، براساس قاعده فراش، طفل به شوهر سابق مـنتسب مـیشود.در ایـن فرض نزدیکی جنسی مبدأ احتساب مدت حمل قرار نمیگیرد، بـلکه از آنجا که در دوران زوجیت همیشه امکان نزدیکی وجود دارد، زمان انحلال نکاح مبدأ احتساب قرار میگیرد و دیگر اینکه هنوز زن ازدواج مـجدد نـکرده و فـعلا فراش دیگری وجود ندارد که با فراش قبلی تعارض داشته بـاشد.
مـاده 1159 ق.م.هم در همین فرض مقرر داشته است:هر طفلی که بعد از انحلال نکاح متولد شود، ملحق بـه شـوهر اسـت مشروط بر اینکه مادر هنوز شوهر نکرده و از تاریخ انحلال نکاح تا روز ولادت طـفل بـیش از ده ماه نگذشته باشد.
تولد کـودک بـعد از ازدواج مـجدد زن
چنانچه پس از انحلال نکاح و اقتضای مدت عدّه، زن شوهر دیگر اختیار کند و آنگاه در زمان زوجیت دوم کـودکی از آن زنـ متولد شود که امکان الحاق او به یکی از دو شوهر یا هر دو با توجه بـه حـد اقـل و حداکثر مدت حمل وجود داشته باشد و یا امکان الحاق طفل به هیچ کـدام وجـود نداشته باشد، چهار حالت پیشبینی میشود:
1.حالتی که فقط الحاق طفل به شـوهر اول امـکان دارد مـثلا مردی همسرش را طلاق دهد و بعد از انقضای عده، آن زن شوهر دیگری اختیار کند و بعد از گـذشت پنـج ماه از تاریخ ازدواج کودکی به دنیا آورد.در این فرض طفل به شوهر دوم تعلق نـمیگیرد، زیـرا از زمـان انحلال ازدواج اول تا تولد کودک کمتر از ده ماه گذشته است طفل به شوهر اول ملحق خواهد شـد و نـیز بـا توجه به اینکه کشف میشود ازدواج دوم در ایّام عده صورت گرفته است حکم بـه بـطلان آن داده میشود. 1p}
2.حالتی که فقط الحاق طفل به شوهر دوم ممکن است.به فرض زن بعد از انحلال نکاح و تـمام شـدن مدت عدّه، شوهر دیگر اختیار کند و فاصله بین انحلال اول و نکاح دوم، هفت مـاه بـاشد و نه ماه بعد از ازدواج دوم فرزندی به دنیا آیـد، در ایـنجا بـا توجه به حد اقل و حد اکثر مـدت حـمل، طفل صرفا به شوهر دوم انتساب پیدا میکند.
3.حالتی که الحاق طفل به هـر دو شـوهر ممکن است.مثلا زنی سـه مـاه بعد از طـلاق بـه تـصور اینکه عدهاش تمام شده است، ازدواجـ مـیکند و هفت ماه بعد از آن فرزندی به دنیا میآورد، در اینجا فاصله بین انحلال نـکاح اول و تـولد طفل ده ماه و فاصله بین انعقاد نـکاح دوم و تولد طفل هفت مـاه اسـت.لذا با توجه به حداقـل و حـداکثر مدت حمل، الحاق طفل به هریک از دو شوهر ممکن است.
4.حالتی که الحاق طفل به هیچ کدام از دو شوهر ممکن نیست.مثلا فاصله بین انحلال اول تا ولادت کودک بـیش از حـد اکثر مدت حمل باشد که در این صورت به شوهر اول ملحق نمیشود، از طرفی بین ازدواج دوم زن و ولادت کودک کمتر از حد اقل مدت حمل باشد که به شوهر دوم هم ملحق نمیشود.در نتیجه در فرض مذکور اجرای قاعده فراش نسبت به هر دو شوهر منتفی اسـت.البته حکم به زانیه بودن زن هم داده نمیشود، زیرا امکان دارد از طریق دیـگری بـچهدار شـده باشد که شیوه باردار شدن آن زن کشف نگردد، در این صورت گفته میشود طفل مزبور صرفا مادر دارد ولی پدر ندارد.
دیدگاه