امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 265143
۵۱۲۲
۱
۰
نسخه چاپی

تجربه نسلی به روایت عبدالله مستوفی در عصر قاجار

مستوفی در سه جلد کتاب شرح زندگانی من ضمن بیان تاریخ تحولات سیاسی دوران معاصر به مسایل و موضوعات اجتماعی و فرهنگی آن دوران اشاره کرده است. مستوفی در ترسیم جامعه و فرهنگ زمانه اش به بیان آداب و رسوم، عروسی، مکتب خانه و آموزش، مراسم عید و غیره پرداخته است. کتاب سه جلدی او مملو از اطلاعات در مورد جامعه و فرهنگ ایرانی عصر قاجاری است

تجربه نسلی به روایت عبدالله مستوفی در عصر قاجار

عبدالله مستوفی ( 1329- 1275) در تهران متولد و سیاستمدار دوران قاجاری و پهلوی بود. او در دوران صدراعظمی عین الدوله رئیس نان تهران بود و در اثر بلوای نان به ناچار استعفا داد. در دوران رضا شاه پهلوی استاندار آذربایجان شد و در نهایت از آن کار برکنار و سپس رئیس اداره کل ثبت اسناد و املاک کشور شد. او مؤلف سه جلد کتاب شرح زندگانی من می باشد.

عبدالله مستوفی و روایت نسلی از دوره قاجار

عبدالله مستوفی در سه جلد کتاب شرح زندگانی من ضمن بیان تاریخ تحولات سیاسی دوران معاصر به مسایل و موضوعات اجتماعی و فرهنگی آن دوران اشاره کرده است.

مستوفی در ترسیم جامعه و فرهنگ زمانه اش به بیان آداب و رسوم، عروسی، مکتب خانه و آموزش، مراسم عید و غیره پرداخته است. کتاب سه جلدی او مملو از اطلاعات در مورد جامعه و فرهنگ ایرانی عصر قاجاری است. ما در ادامه چندین مورئ خاص را انتخاب کرده تا توضیحی از وضعیت نسلی به دست دهد.

آداب و رسوم

در آن دوره، از همه چیز بیشتر، صحت عمل و سیر چشمی بچه ها را رعایت می کردند و می گفتند « تخم مرغ دزد، شتر دزد می شود» و « بچه نباید دله بار بیاید و به هر چیز که می بیند دست دراز کند»

در این وقت دادن اسباب بازی به بچه ها مرسوم نبود، تدارک اسباب بازی برای بچه ها به منزله افسانه یا دمستان دادن به شمار می آمد. گذشته از این بچه ها خودشان در خانه، اسباب بازی می توانستند برای خود تدارک کنند به همین واسطه دکانی هم که اسباب بازی بفروشد وجود نداشت. حتی خروس قندی و وق وق صاحب فروش دوره‌گرد هم نبود فقط در جلو خان صحن شاه عبدالعظیم یک اسباب بازی های خیلی ساده ای مانند میمونک چوبی و فرفره قعلی و طبلک‌های دسته دار می فروختند تا مادرها بتوانند بچه های خود را به وعده این اسباب بازی ها گول بزنند و بی آن ها و سر فارغ زیارت بروند.

او اشاره کرده است: در آن دوره آقایی و نوکری این طورها بود ه است که طرفین، حق نعمت و خدمت را رعایت می کردند. اگر آقازاده ای ندار یا نوکرزاده ای بی کفایت می شد، آقازاده پدر را نگاه می داشت و نوکرزاده هم یک لقمه نان آقازاده خود را بر همه چیز دیگران ترجیح می داد.

آموزش

بچه ها از شش سالگی به مکتب می آمدند، تا هفده و هیجده سالگی مشغول بودند. از الفبا شروع کرده بعد از قرآن به فارسی و صرف و نحو عربی و منطق و معانی و بیان می رسیدند و در این سن از مکتب خانه خارج می شدند. هرکدام قریحه ای داشتند، نیز به هر جا که باید برسند رسیده بودند، با همان سواد فارسی و خط و املا و ادبیات جزئی قناعت می کردند و واردزندگانی می گشتند. این مکتب خانه همیشه دایر بود و یک نفر معلم دارد. این معلم ماهی بیست و پنج قران مواجب می گرفت. اکثر هم چون خانواده اش در تهران نبودند، در مکتب خانه منزل داشت و برای او شام و نهار از آشپزخانه می دادند. یک نفر نوکر هم مواظب آوردن شام و نهار برای آخوند و رفت و روب مکتب خانه بود...

طاقچه های بالای سر هر یک متعلق به دو نفر بود که اسباب کار خود را هر یک در گوشه ای از آن می گذاشتیم. ما دو نفر از همه نزدیکتر به آخوند می نشستیم آخوند خودش هم عصرها در نزد مدرسین مدارس آخوندی تلمذ می کرد.

شاگردها البته هم‌قوه نبودند که از همه آن ها یک کلاس ساخت. اگر بعضی بر حسب تصادف هم‌قوه اتفاق می افتادند، با هم همدرس می شدند، بنابرای آخوند روزی دو سه ساعت باید صرف درس دادن به آن ها بکند و عصر هم در پس گرفتن درس یکی دو ساعت وقت خود را به مصرف این کار برساند. کتاب های درس عبارت بودند از جامع المقدمات که حاوی کتب ذیل بود:

امثله و شرح امثله و صرف فارسی. تصریف در صرف عوامل جرجانی، عوامل منظومه که به شعر فارسی بود و انموزج و صمدیه در نحو کبرای فارسی در منطق. از خواندن جامع المقدمات که فارغ می شدند، شرح سیوطی الفیه ابن مالک - شرح نظام - شرح جامی در نحو و صرف و حاشیه ملا عبدالله و شرح شمسیه در منطق و بالاخره مغنی و مطول در معانی بیان و در فارسی ترسل - مخزن الانشاء - گلستان و کتب تاریخی فارسی مثل ناسخ التواریخ، دیوان شعرا مانند کلیات سعدی، غزلیات حافظ، خمسه نظامی، دیوان سنایی غزنوی، مثنوی ملای رومی و غیره و غیره و جنانچه بعضی اظهار میل می کردند خلاصه الحساب شیخ بهایی در حساب و برای فهم تقویم رقمی، قدری از اصول ارقام و اعداد هم علاوه می گشت.

 

تجربه نسلی به روایت عبدالله مستوفی در عصر قاجار

مشق خط نیز در این مکتب خانه یکی از اصول تعلیم و تربیت بشمار می آمد. هرچند یک بار که در مکتب خانه عده ای پیدا می شدند که وقت تعلیم گرفتن آن ها از استاد خط رسیده بود، خطاطی را خبر می کردند که هفته ای دو روز می آمد و مشق خط می داد.

گذشته از این اصول علمی و فنی، معلم مکتب خانه مکلف بود شاگردهای خود را به معارف مذهبی هم آشنا کند و مواظب نماز بچه ها باشد. آخوند در این قسمت وظیفه هر روز خود، مسائل دینی و مذهبی از اصول و فروع دین گرفته تا طهارت و نجاست - وضو و نماز و مقدمات و مقارنات آن ها را از روی مسأله و فتوای مقلد زمان برای بچه ها می گفت و هر روز عصر همین که کارهای درس تمام می شد، همگی را وادار می کرد وضو بگیرند و به طور اجتماع نه جماعت نماز بخوانند. فقط چند نفر از بزرگترها لیاقت پیش صف شدن را داشتند که به نوبت هریک در یک روز جلو می ایستادند. از تکبیر احرام گرفته تا سلام، تمام اذکار را بلند می خواندند و از رکنی به رکن دیگر می گذشتند، باقی بچه ها از عقب آنچه او می گفت با صدای خفی تکرار می کردند.

رسیدن به مقام پیش صف شدن برای بچه ها طرف توجه بود و باید بچه ای که به این مقام می رسد گذشت ها توانایی خواندن اذکار و قرائتهای نماز ظاهرالصلاح هم باشد. اگر بچه ای در خواندن نماز صبح و شب که در مکتب خانه نبود کاهلی می کرد به آخوند اظهار می شد و مومن کوچولو طرف تنبیه واقع می گشت.

از این مکتب خانه ها در منزل اعیان همه جا دایر بود. اگر کسی استطاعت فراهم کردن وسائل آن را نداشت، با اجازه پدر خانواده ای که مکتب خانه داشتند، پسر خود را را با ماهی پنج قران یا منتها یک تومان  با این مکتب می فرستاد. در مدارس آخوندی هم بعضی آخوندها یکی دو تا شاگرد می پذیرفتند و آن ها هم همین مواد را درس می دادند.

در سر گذرها هم مکتب خانه هایی بود که ماهی یکی دو قران، بچه کاسب ها به آنجا می دادند تا قرآن و فارسی یاد بگیرند. در مکتب خانه ما چنان که دیدیم جز اعضای خانواده و حول و حوش، کسی از خارج درس نمی خواند.بچه نوکرها هیچ وقت اجازه نداشتند با آقازاده ها درس بخوانند زیرا حقاً تصور می کردند که این قبیل بچه ها که تربیت درستی ندارند، اخلاق بچه ها را خراب می کنند.

آداب ازدواج

در آن دوره ازدواج دختر عمو و پسر عمو و دختر دائی و پسر عمه و عکس آن و دختر خاله و پسر خاله خیلی معمول بود. می گفتند عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمان بسته شده است.

در مواردی که کسی قوم و خویش متناسب نداشت و می خواست از غریبه زن بگیرد، طائفه ی عروس درصدد تحقیقات از اخلاق داماد بر می آمدند و حتماً پیش خود فکر می کردند که آیا این مرد چه نقصی دارد که قوم و خویش‌هایش تن به ازدواج با او نداده‌اند. طائفه داماد هم در انتخاب دختر غریبه خیلی دقت می کردند که مبادا بنجل خانواده دیگری را در خانه آن ها آب بشود و مَثلِ (دختر خوب از قبیله و اسب عربی از طویله بیرون نمی رود.) طرف توجه همه کس بود.

پدر و مادرهای دختر و پسر که با یکدیگر برادر بودند فکر می کردند اگر فرزندشان خوب است چرا نصیب غیر شود و اگر بد است، بدی میان خودمان باشد بهتر است تا پای غریبه در میان بیاید.

به واسطه روگیری خانم ها پسر هم جز مادر و خواهر و عمه و خاله و برادرزاده و خواهرزاده خود که شاید اکثراً پیر هم بودند زن دیگری را ندیده و هر چه نصیبش می شد راضی بود. وقتی هم که علف به دهن بزی شیرین می آید کار به فضول آقاها چه مربوط می شود.

تجربه نسلی به روایت عبدالله مستوفی در عصر قاجار

روز قبل از عروسی از خانه عروس به اندازه تعیین شده، با دسته موزیک نظامی یا نقاره‌چی یا هر دو از خانه داماد به خانه عروس روانه می شد. فرش و رختخواب در مفرشهای قالیچه ای و لباس دوخته و ندوخته و طاقه های نبریده، در یخدان ها، با یخدان های‌پوش ماهوت گلی و مسینه‌آلات از قبیل دیگ و مجموعه و بادیه و سایر ظروف مسی، در تورهای کاه‌کشی بار قاطر و سایر اثاثیه از قبیل بلور آلات، اسباب چراغ، متکاها و پشتی های زری و ترمه ی مفتول و مرئارید تزیینات در و دیوار مانند پرده و طاقچه‌پوش و سماور و اسباب چای و ظروف چینی و خلاصه یک دستگاه اسباب زندگی تمام عیار، در خوانچه ها‌ئی که کف آن ها پارچه ی سفید انداخته و مقداری نقل در آن پاشیده بودند، می گذاشتند و دسته ی موزیک و نقاره از جلو و خوانچه ها از دنبال و قاطرها از عقب به راه افتاده به خانه ی داماد می آمد.

همراه جهاز، شخص متعینی از نوکرهای خانه ی عروس می آمد و صورت جهاز را به همان ترتیبی که در خوانچه ها چیده شده بود، همراه داشت که تحویل داده، یکی از بستگان داماد رسید می گرفت. از عقب چند نفر خدمتکار با جارو و لوازم تنظیف می آمدند و ناحیه ای که خانه ی داماد متعلق به عروس بود، فرش و لوازم خانگی را پهن کرده حجله ی عروس را می آراستند. زیادی عده ی خوانچه ها و قاطرها و قیمتی بودن اثاثیه، طرف تئجه تماشاچی ها واقع می گردید.

گاهی عده ی خوانچه ها به صد و دویست و عده ی قاطرها به بیست و سی می رسید. اکثریت تماشاچی ها از جنس لطیف بودند که بعد از مراجعت از این تماشا با حافضه ی عجیبی تمام جرئیات جهاز را برای آنها که به این فیض نرسیده و از تماشا محروم مانده بودند، نقل می کردند. در خانه ی داماد گذشته از شربت و شرینی، خلعتی به تحویل دهنده و انعامی به خوانچه کشها و قاطرچی ها داده می شد. به علاوه نقل ها و پارچه سفید کف هر خوانچه مال حامل آن بود.

البته مرتب بودن این جهاز و جور کردن این همه اسباب از روی سلیقه و این که چه دسته از آن ها جلوتر و کدام عقب تر باید راه بیفتد و هر دسته باید به چه ترتیب در خوانچه ها چیده شود که جالب توجه باشد، هنر خاصی لازم داشت. خانم هائی که دخترهای دم بخت داشتند به تماشا می آمدند تا ضمن تماشا تجربه و تمرینی هم برای جهازگیری تحصیل کرده باشند.

خانواده هایی که اهل تظاهر بودند، روز بعد از عروسی هم مجلسی به اسم پاتختی می گرفتند و مطرب هم برای این روز خبر می کردند. بعد از نهار، عروس و داماد را به قدر نیم ساعتی روی صندلی می نشاندند، پدر و مادر داماد و خواهر و برادر و خانم هائی که از خانواده به داماد و پدر محرم بودند، در این مجلس هریک به قدر توانائی رقص هم کرده و پای‌کوبی و دست ‌افشانی می نمودند. در این روز از خانه عروس کاچی و قیقناق برای عروس و داماد می آوردند. فرستادن این دو غذا برای عروس و داماد شاید از مراسم ایلاتی و با ترک ها و قاجاریه به ایران آمده باشد.

تجربه نسلی به روایت عبدالله مستوفی در عصر قاجار

عروس و داماد باید تا سه روز آفتابی نشوند و اگر برای حاجتی ناگزیر باشد از حجله خارج شوند، باید موقعی را انتخاب کنند که کسی در حیاط نباشد. برای عروس و داماد که هیچ همدیگر را ندیده بودند، لازم بود که در این یک هفته یا سه روز از نزدیک به اخلاق همدیگر آشنا شوند. تصدیع آن ها در حجله به هیچ وجه جائز نبود و آن ها هم نباید کسی را ولو از محارم نزدیک خود بطلبند.

معهذا باید داماد صبح بعد از عروسی با مادر زن خود که البته تا این وقت او را ندیده بود، ملاقاتی بکند. این ملاقات برای اظهار رضایت از عروس بود و رسم بود که مادر زن هدیه ای از قبیل ساعت و زنجیر طلا یا انگشتر و از این قبیل چیزها به داماد خود بدهد، تا ضمناً تشکری هم از داماد به عمل آورده باشد.

عروس تا چهل روز نباید به خانه ی پدرش برود. این رسم برای قطع علاقه از خانه ی پدری و انس به خانه شوهر و به الاختصاص انحصار توجه او به داماد لازم بود. بعد از چهل روز مادر عروس رسماً دختر خود را پاگشا می کرد. در این ضیافت مادر شوهر و خواهر شوهرها و بستگان داماد و قوم و خویش های عروس و داماد باید شرکت کنند. بعد از این پاگشا بود که عروس می توانست آزادانه البته با اجازه مادر شوهر، به خانه پدر و سایر اهالی برود و زندگی او بالمره عادی شود.

مراسم عید نوروز

حقوق نیوز- از اوایل اسفند در بازارها، مخصوصاً دکان های پارچه فروشی و کفش و کلاهدوزی ازدحام می شد. هرکس به قدر توانایی خود به فکر لباس عید برای خانواده ی خود بود. خیاط ها منتهی تا نیمه ی اسفند کار تازه قبول می کردند. از بیستم اسفند به بعد پاره ای از دکاندارها که سر و کار مستقیم با عید داشتند، دکان های خود را تزیین می کردند، بقال ها طبقه های معلق از سنجد ساخته و دسته های شمع پیهی که با جوهر سبز و قرمز روی آنها را نقش و نگار انداخته بودند، به سر تا پیشانی دکان خود می آویختند. کپه های فرسوده سال قبل را نو و سرطاس های برنجی پشت انها را براق و از انواع حبوبات مملو می کردند و فاصله ی هر کپه، کاغذ سبز و آبی و زرد و سفید لوله کرده، می گذاشتند روی خیک های روغن که نصف جلد آن را پاره و روغن آن را نمایان کرده بودند، نقش و نگار بیرنگ انداخته، در بعضی گوشه های آن زرورق می چسباندند.

در هفته ی آخر سال دسته هایی در شهر راه می افتاد، یکی از آن ها آتش افروز بود. چهار پنج نفر دست و صورت و گردن خود را سیاه کرده، مقداری خمیر به سر گرفته، روی آن پنبه و کهنه ی آغشته به نفت گذاشته و آتش به آن می زدند و هریک مشعلی به دست داشتند و با ضرب تنبک و تصنیف خوانی عده ی دیگری دوره افتاده، از هر دکان شاهی صد دیناری می گرفتند و ذکر آن ها این بود:

آتش افروز حقیرم سالی یک روز فقیرم

دسته ی دیگری هم به اسم غول بیابانی بود که یک مرد قد بلند درشت قواره ای از پوست گوسفند سیاه، لباس چسبانی از سر تا به پای خود ترتیب داده، عده ای تنبک زن و تصنیف خوان دور او را گرفته، از دکان های شاهی صد دیناری دریافت می کردند.

شخص دیگری هم بود که یک دوری حلبی که وسط آن گودی داشت، نوک چوب نازک بلندی کرده و با حرکت دست که به چوب می داد، دوری را در محور خود در نوک چوب به چرخ می انداخت و گاهی به قدر دو سه ذرع دوری را به هوا انداخته، باز در همان حال چرخ با چوب خود می گرفت.

شب چهارشنبه آخر سال، در خانه ها آتش آفروزی می کردند و زن ها به این کار خیلی علاقه داشته، مقداری بوته در یک سمت حیاط کپه کپه می گذاشتند و آتش می زدند و از روی آن ها می پریدند. این جست و خیز دو سه بار از سر تا ته تکرار می شد و این ذکر را هم در ضمن می گفتند

غم برو، شادی بیا محنت برو، روزی بیا

در دفعه بعد این ذکر را که آتش مخاطب بود، باید می گفتند:

زردی من از تو، سرخی تو از من، سرخی تو از من، زردی من از تو

عصر سه شنبه آخر سالی از خیابان برق به سمت خانه می آمدم، در جلو دکان نانوایی سرپامنار رو به روی قیصریه که امروز مدرسه متوسطه شده است، یکی از پادوهای دکان که از طرف استاد مامور فروش بوته ها بود برای عرض متاع خود فریاد می زد « خونه گفتند بوته یادت نره»

سیزدهم نوروز عید ورزش و تفریح بود. روز یا شب پیش، هرکس به قدر وسع و لزوم تدارکی برای این روز می دید. از صبح این روز خانواده های شهری با سماور های کوچک و بقچه سته هایی که در آن خوراکی روزانه را بسته بودند، خیابان هایی را که به بیرون شهر می رفت پر می کردند. دسته دیگر که سیزده بدر را فقط برای عصر گذاشته بودند، از دو سه ساعت بعد از ظهر به این خیابان ها رو می آوردند.

از شهر که به بیرون می رفتند، هر دسته ای کنار نهر آب و سبزه زاری می نشستند، نهار را در زیر طاق آسمان و اگر چند درختی گیر آورده بودند، در زیر سایه ی کم آن صرف می کردند. آجیل و سیرینی هم چه قبل از نهار و چه بعد از نهار داشتند، بعلاوه عصری کاهو با سرکه یا سکنجبین و یا سرکه شیره حکما باید بخورید. بعضی از خانواده های نسبتاً تواناتر رشته بریده و نخود و لوبیای پخته و اسفناج خردکرده ی شسته در سه کیسه دوغ و کشک در یک کوزه و مقداری پیاز و روغن همراه برده و در یورتی که برای خود گرفته بودند، آش رشته ای هم ضمیمه ی سایر خوراکی ها می کردند.

منبع: جامعه شناسی ایران: جامعه شناسی مناسبات بین نسلی- تقی آزاد ارمکی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید