امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 265139
۳۹۳۵
۱
۰
نسخه چاپی

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت ( race-class-gender analysis )

روشی در تأویل متون که آمیزش پیچیده ی سرکوب های نژادی، طبقاتی، و جنسیتی در روند ایجاد ساختار اجتماعی و سوبژکتیویتیه ی انسانی را مورد توجه قرار میدهد.

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت ( race-class-gender analysis )

تحلیل نژاد - طبقه - جنسیت روشی در تأویل متون که آمیزش پیچیده ی سرکوب های نژادی، طبقاتی و جنسیتی در روند ایجاد ساختار اجتماعی و سوبژکتیویته ی انسانی را مورد توجه قرار می دهد. اصطلاح «متن» در اینجا به طور کلی به کار رفته و متون ادبی، متون فرهنگی عامه پسند (مثلا روایت های تلویزیونی)، گفتمان های سیاسی، رویه های اجتماعی و نفس ساختار اجتماعی را شامل میشود.

تحلیل نژاد - طبقه - جنسیت

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت ریشه های متعددی در سه سنت پژوهشی، یعنی تحقیقات معطوف به مسائل سیاهان، تحقیقات مارکسیستی و تحقیقات فمینیستی دارد. با این حال، هر یک از این سه سنت، مسأله ساز ( چهارچوب فکری و مسائل ملازم ) خود را منحصراً بر حسب یکی از این سه مؤلفه تعریف میکند: پژوهندگان مسائل سیاهان مسأله ی نژاد، مارکسیست ها مسأله ی طبقه و فمینیست ها مسأله ی جنسیت را به عنوان محور اصلی تفاوت ها و تعدیات اجتماعی، و در نتیجه به عنوان مقوله ی اصلی مطرح برای تحقیق و تحلیل، برمیگزینند.

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت پیشینه ی پر باری در اوایل دهه ی هفتاد داشته، که از جمله ی موارد برجسته باید به نقد مارکسیستی- فمینیستی بر نظریه ی مارکسیستی کلاسیک به عنوان به عنوان نظریه یی ناتوان از توضیح و تشریح کار زنان، و در نتیجه تکوین نظریات سوسیالیستی - فمینیستی یی برای تشریح مناسبات جنسیت و طبقه اشاره کرد.

همچنین مقالات لیلیان رابینسون در حوزه ی نقادی ادبی فمینیستی، که در مجموعه یی تحت عنوان جنس،طبقه، و فرهنگ (1978) گرد آوری شده، فمینیست ها را ملزم به مورد توجه قرار دادن مسائل نژاد و طبقه کرد. با این حال، باید گفت که تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت در واقع ابداع زنان رنگین پوست و حاصل واکنش خلاقانه یی به این وضعیت است که تجارب آنان، تاریخ ها، و تولیدات فرهنگی شان ( و از جمله نظریه پردازی های آنان) در سراسر مجامع آکادمیک طرد، نادیده گرفته، بی اهمیت جلوه داده، به حاشیه رانده، و به ابتزال کشیده شده و پژوهش گران مدعی مخالفت اساسی با وضع موجود به هم اندازه ی محافظان سنتی ایت وضع در این روند سهیم بوده اند.

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت از سوی فمینیست های رنگین پوست و به منظور ارائه ی تأویل تازه یی از حیات خود و نظریه پردازی درباره ی دیدگاه خویش مطرح شد.

در اوایل دهه هفتاد، نظریه پردازان فمینیست سیاه پوست مسأله ی سرکوب «مضاعف» یا حتی «سه جانبه» ی زنان سیاه پوست، یعنی به عنوان سیاه پوست زیر ستم نژاد پرستانه و به عنوان زن زیر ستم پدرسالارانه بودن، را مورد توجه قرار دادند.

تلفیق نژاد پرستی و زن ستیزی، به ویژه از طریق تقسیم و دسته بندی نژادی و جنسی کار، موجب شده است که زنان سیاه پوست در طبقات بی نوا جای گیرند.

گفتمان های نژادی مسأله ی نوع جنسی را کم رنگ جلوه میدهند، حال آنکه گفتمان های جنسی مسأله ی نژاد را کم اهمیت جلوه داده، یا مسأله ی زنان رنگین پوست را کم اهمیت شمرده و یا آنان را متفاوت، نابه هنجار، و بنابر این حاشیه ای نشان میدهند.

نظریات معطوف به سرکوب مضاعف و یا سه جانبه، در عین مطرح کردن «زنان رنگین پوست» به عنوان یک موجودیت اجتماعی مجزا مشهود تر ساختن حضور زنان رنگین پوست در همه ی حوزه های حیات اجتماعی، به سرعت ناکارآمد نشان دادند واین از سویی به خاطر فروکاهندگی تحلیلی آن ها و از سویی به خاطر پیآمد های سیاسی نامطلوب شان بود. از یک جهت، این نظریات کلیشه های مخرب را دامن زده، زنان رنگین پوست را قربانیان نهایی، و «پل های سیاه مستحکمی» می انگاشتند که تنها دست آورد درخشان و خیره کننده شان این است که در هر حال به جا خواهند ماند. (چیگوادا،1987)

این نظریات همچنین چندان کمکی به برطرف ساختن تعارضات موجود میان فمینیست های سیاه پوست و دیگر فمینیست های گوناگونی که منطقاً متحد آنان بوده و عملاً بایست می بودند نکردند.

جدا سازی تحلیلی سرکوب های نژادی، طبقاتی، و جنسیتی از یک دیگر دقیقاً منطبق با همان رویه های اجتماعی نژاد پرستی، زن ستیزی، و طبقه باوری یی است که موجب ایجاد حرکت های متضادی تحت سیطره ی سیاست هویت شده، مایل به جداخواهی بوده، و توجه بسنده یی به نیاز های زنان سیاه پوست نکرده اند.

در بحث های مطرح بر سر نوع ستمی که به درستی می شود آن را در وهله ی نخست منظور کرده و بحث بر سر چگونگی تنظیم پایگانی انواع ستم -بحث بر سر اینکه چگونه باید مسائل سیاسی را در دستور کار جنبش ها و حرکت ها قرار داده و منابع موجود را میان آن ها تقسیم کرد- زنان سیاه پوست اغلب موارد مطلوبی برای تحلیل شمرده شده و هر جناحی به سهم خود سعی در جذب آن ها داشته است.

هدف از تدوین نخستین گلچینی که از نوشته های فمینیست های سیاه پوست در آمریکا انتشار یافت، زن سیاه پوست (1970) ویراسته ی تونی کید (بامبارا)، ارائه ی صورت بندی تازه یی از این بحث ها بوده، گویای بیزاری از نژاد پرستی فمینیسم سفید پوستانه و همچنین زن ستیزی ملی گرایی سیاه پوستانه بود.

در طول دهه ی هفتاد، نظریه ی فمینیستی سیاه پوستانه مخاطبان متنوعی، از جمله زنان سفید پوست و مردان سیاه پوست، را به خود جذب کرده اما هرچه بیشتر به عنوان بخشی در میان زنان رنگین پوست، و به عنوان فعالیت فکری و سیاسی از سوی آنان و برای آنان، قوام یافت.

اگر چه تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت در آثار فمینیست های سیاه پوست قرن نوزدهمی یی چون فرانسز هارپر، و آنا جولیا کوپر نیز به طور ضمنی مطرح شده بود ( آثاری که منتقدان فرهنگی قرن بیستمی تا مدت ها از وجود آن ها بی خبر بودند )، نخستین تبیین صریح نظریه ی نژاد-طبقه-جنسیت معاصر مانیفست «Combahee river collective» با عنوان «بیانیه ی فمینیستی سیاه پوستانه» (1977) بود.

فراگیر ترین وجه سیاست ما در حال حاضر این است که فعالانه علیه ستم نژادی، جنسی، ناهمجنس خواهانه، و طبقاتی مبارزه کرده، و وظیفه ی خاص خود را توسعه ی تحلیل و عمل منسجمی بر اساس این واقعیت می دانیم که عمده نظام های ستم و سرکوب در هم تنیده اند.

آمیزه ی این ستم و سرکوب ها است که شرایط زندگی ما را شکل می دهد. ما به عنوان زنان سیاه پوست، فمینیسم های سیاه پوستانه را یک حرکت سیاسی منطقی برای مقابله با ستم های چند جانبه و همزمان می دانیم که بر همه ی زنان رنگین پوست روا داشته می شود.

زبان این بیانیه خود روشن گر است: در این بیانیه، بیش از هر چیز ستم و سرکوب مورد تأئید و تکرار قرار میگیرد. نژاد،طبقه، و جنسیت صرفا مقولاتی برای تحلیل، متغیر هایی برای جرح و تعدیل توسط تحلیل گر، یا «تفاوت ها» یی برای توصیف، که زیر مجموعه ی متغیر های دیگری قرار گرفته، یا به منظور تصمیم بخشی کنار گذاشته شوند،نیستند.

نژاد، طبقه و جنسیت پایگاه های بنیادینی موجد مناسبات اجتماعی ظالمانه و مناسبات ناعادلانه ای به شمار میروند که در چارچوب آن ها، انقیاد یک گروه موجب اولویت گروهی دیگر شده و شرط لازم آن است.

اَشکال ستم و سرکوب نه از هم جدا شدنی اند و نه قابل علاوه شدن به یک دیگر؛ این اَشکال «در هم تنیده»، «چند جانبه و همزمان» اند.

همانگونه که دیل و زین (1990) توضیح میدهند، این اَشکال «به شیوه هایی پیچیده و شگفت آور عمل میکنند، به طوری که هر زن سیاه پوستی اثرات این پایگاه ها و جایگاه خود در میان آن ها را در کل تجربه میکند. او نمیتواند زندگی خود را به مؤلفه های مجزایی تقسیم کرده و بگوید که کدام یک در هر وهله ی مفروضی بیش از همه تأثیر گذار بوده است.»

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت، به جای پی ریزی تجربه ی واحد و یکپارچه یی از «سیاه» بودن یا «زن» بودن، نشانگر تنوع و تکثر موقعیت ها، جایگاه ها و مواضع زنان سیاه پوست در صورت بندی های اجتماعی در شرایط خاص تاریخی است.

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت اساساً و نهایتاً ملتزم به سیاستی دگرگون کننده، ملتزم به مداخله و ایجاد تغییر در روابط اقتصادی، سیاسی، و کاریِ ظالمانه یی که در میان گروه ها اجتماعی وجود دارد است.

تحلیل های معطوف به فرهنگ، به ویژه تحلیل های مطرح در خصوص بازنمایی های فرهنگی، تنها تا آن جایی ارزشمند محسوب میشوند که موجبات عمل را فراهم کرده، مساعدت ملموسی به مبارزات سیاسی علیه نژاد پرستی، زن ستیزی، ناهمجنس گرایی، و سرمایه داری کنند.

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت میتواند مطالعات ظرافت مندانه یی درباره ی تاریخ، فرهنگ، و ایدئولوژی را موجب شود که به ویژه در راستای نمایان سازی عاملیت ستم دیدگان عمل میکنند. آثار هیزل کاربی، که از همکاران مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در بیرمنگام بوده، مثال بارز ره آورد های تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت در اواخر دهه ی هشتاد اند. کاربی در باز سازی زنیت (1987) واسازی ایدئولوژی های جنسی مسلط از سوی زنان آفریقایی-آمریکایی قرن نوزدهمی و اقدام آنان در جهت طرح گفتمان بدیلی که زنیت سیاه پوستانه در آن به صورت آزادی بخشانه یی باز تبیین میشود را مورد بررسی قرار میدهد.

طرح کاربی لزوماً متضمن نقد مرد محوریِ ساخت های تجربه ی سیاهان آمریکایی در سده ی نوزدهم و همچنین نقد نژاد پرستی ذاتی در تعابیر فمینیسم سفید پوستانه ی معاصر از عقد «خواهریِ» بینانژادی بوده، او با توجه به شکست تاریخی زنان سفید پوست در راه ایجاد اتحاد ترقی خواهانه یی با زنان سیاه پوست در برابر نژاد پرستی، هیچ یک از این دو را قابل اتکا نمی داند.

او بحث خود را با دفاع از نوعی مطالعات فرهنگی خاتمه میدهد که متوجه تناقضات و گسست ها بوده و بر خود به عنوان یک رویه ی دلالتی، یک نشانه و عرصه یی برای تولید ایدئولوژی، وقوفی انتقادی دارد.

از دیگر آثار راه گشا در این مسیر پژوهشیِ پویا یکی اثر برایان، دادزی، و اسکیف (1985) است که تاریخ تجربه ی سیاهان در بریتانیا را بازگو میکند، و دیگری اثر اولین گلن (1986) که در واقع تاریخ زندگی سه نسل از زنان ژاپنی-آمریکایی است.

تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت روشی محدود به مطالعه ی مسائل رنگین پوست نیست، هرچند که عرصه ی اصلی فعالیت های آن تا کنون جنبش فمینیستی سیاهان بوده است. تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت در عین حال که در مجامع آکادمیک به طور کل و حتا در مطالعات زنان به حاشیه رانده شده (دیل و زین،1990)، با این حال، پیآمد های مهمی برای همه ی جنبه های مطالعات فرهنگی داشته است.

نه فقط زنان سیاه پوست بلکه هر کسی در یک ساختار اجتماعیِ سازمان یافته توسط تحلیل نژاد-طبقه-جنسیت جای دارد؛ هرکسی توسط این نظام های در هم تنیده ی موجد اولویت ها و نابرابری ها مقوله بندی شده، قدرت یافته و یا از او سلب قدرت میشود؛ و هر و همه ی رویه های اجتماعیِ دلالت مند و حائز اهمیت، خواه مادی و خواه گفتمانی، رابطه یی-خواه همساز و خواه ناهمساز- با این نظام ها دارند.

منبع: فرهنگ اندیشه ی انتقادی از روشنگری تا پسامدرنیته-مایکل پین

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید