امروز: سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۰۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 272061
۳۰۸۵
۱
۰
نسخه چاپی
historical memory

مفهوم حافظه جمعی | حافظه تاریخی در ایران | گفتمان های حافظه در ایران

قصه گویی یکی از سازوکارهای حافظه جمعی نوع بشر و همچنین انسان ایرانی پیشامدرن است. گفتمان سنتی حافظه قصه محور است. حافظه تاریخی مردمی لاجرم بر سازوکارهای قصه گویی شکل گرفته است

مفهوم حافظه جمعی | حافظه تاریخی در ایران | گفتمان های حافظه در ایران

مفهوم حافظه جمعی

«حافظه جمعی "Collective memory"» اولین بار توسط موریس هالبواكس جامعه شناس فرانسوی مطرح شد. به موازات رشد و توجه روزافزون به جامعه شناسی تاریخی، اهمیت نظریه هالبواكس آشکارتر می شود. هالبواكس به ماهیت اجتماعی حافظه اشاره دارد؛ اینکه چطور ساخت های اجتماعی به حافظه افراد یک جامعه شکل می دهد و آنها را به سوی انتخاب و یا کنار گذاشتن بخشی از خاطره هایشان سوق میدهد. حافظه بیشتر از آنکه امری فیزیولوژیک و عصب شناختی باشد، سازه ای اجتماعی است که در کانون عمل ساخت یافته قرار دارد؛ یعنی افراد و ساختارها به کمک حافظه به یکدیگر پیوند می خورند.

برای بررسی حافظه تاریخی و اجتماعی ایران از دیدگاه های مختلفی که موریس هالبواكس و میشل فوکو مطرح کرده اند، استفاده خواهیم کرد. این دو دیدگاه اگرچه با هم قابل جمع نیستند، هرکدام وجوهی از مسئله حافظه را نشان می دهند.

دیدگاه کلاسیک موریس هالبواكس، «ماهیت اجتماعی» حافظه و دیدگاه گفتمانی فوکو، «ماهیت سیاسی» آن را روشن می کنند.

برای اینکه بتوان وضعیت حافظه تاریخی یا اجتماعی هرقوم یا ملتی را شناسایی کرد، باید به سازوکارهای شکل گیری و اجرای فعالیت حافظه در آن جامعه توجه کنیم. فعالیت حافظه هم شامل «به یاد آوردن» و هم «به فراموشی سپردن» است. ما هرگاه بخواهیم درباره جامعه ای مثل جامعه ایران به تحلیلی از حافظه برسیم، باید ببینیم که ساز و کار و فرایند به یاد آوردن و به فراموشی سپردن چگونه است. طبیعتاً این ساز و کار چند رکن دارد: ابزارهای به یاد آوردن و به فراموشی سپردن، ویژگی های اجتماعی و فردی یا قابلیت های مردم آن جامعه در دوران مختلف، قابلیت هایی مثل نظام ارتباطی، سواد افراد، میزان آموزش، میزان توسعه اقتصادی، اجتماعی، رفاه و ..، جایگاه فرد یا سوژه در نظام اجتماعی. تمام این مؤلفه ها نیز متأثر از محیط و فرایندهای کلی یا عمومی تحول جامعه است. در اینجا سعی بر آن است که با رویکردی کل نگر حافظه جمعی در ایران را تحلیل کنیم.

حافظه تاریخی در ایران

با ورود ایران به دوران مدرن از نیمه قرن سیزدهم خورشیدی، به تدریج حافظه تاریخی (Historical memory) یکی از موضوعات مهم گفتمان های فرهنگی و سیاسی ایران شد.

نخستین نسل روشنگران و روشنفکران ایرانی مانند آخوندزاده، طالبوف تبریزی، ملکم خان، و میرزا آقاخان کرمانی تلاش کردند تا با مطرح کردن اهمیت «نمادهای ملی» مانند قهرمانان و اسطوره های ایران پیش از اسلام، شاهنامه ها، آیین های ملی مانند نوروز و ... ذهنیت و حافظه عامه مردم را نسبت به گذشته بازسازی کنند و تصویر شکوهمند و افتخار آفرین تازه ای از گذشته را متناسب با شرایط جدید شکل دهند.

در دوران مشروطیت این سیاست بازسازی حافظه تاریخی، توسط روشنفکران و نویسندگان نواندیش ملی ادامه پیدا کرد. این روشنگران از نوشتار به عنوان رسانه اصلی خود برای تأثیرگذاری بر حافظه مردم و بازسازی آن استفاده می کردند. از آنجایی که اکثریت مردم ایران در این دوره فاقد سواد خواندن و نوشتن بودند، رسانه نوشتار و متون روشنگران مذکور تأثير جدی بر حافظه عامه مردم نگذاشت، اگرچه نخبگان از آنها متأثر شدند.

در دوره قاجار سیاست حافظه (Memory politics) عمدتا در گفتمان روشنفکری ایران تبلور داشت و دولت به نحو جدی و گسترده درگیر آن نشد.

با ظهور خاندان پهلوی و شکل گیری دولت - ملت مدرن، سیاست حافظه تاریخی مبتنی بر «بازسازی حافظه تاریخی ملی» و «فراموش سازی حافظه دینی» در کانون سیاست فرهنگی دولت و حکومت قرار گرفت.

تجلیل از گذشته باستانی و قبل از اسلام، تحدید حافظه اسلامی و تأیید و تقویت حافظه مدرن یا غربی، ارکان سیاست حافظه دوران پهلوی بود. ایدئولوژی ملی گرای روشنفکرانه، سیاست «بازسازی حافظه ملی» در مقابل فراموش سازی حافظه دینی» از گفتمان مدنی روشنفکری به گفتمان حکومتی انتقال یافت.

رژیم پهلوی برای تحکیم نظام سیاسی خود، در صدد احیای حافظه تاریخی پیش از اسلام ایرانیان برآمد.

در این گفتمان سیاسی، حافظه شهروندان باید از حافظه دینی پاک می شد و به جای آن حافظه ملی با تکیه بر زبان و ادبیات فارسی، اسطوره های ملی، نمادها و آیین های ملی غیر اسلامی و به طور کلی فرهنگ ایران باستان تقویت می شد. همچنین سیاست حافظه رژیم پهلوی به سانسور و تحدیدساختن حافظه های قومی (Ethnic memory) و حافظه های محلی (Local (memory به نفع حافظه ملی (National memory) متمرکز بود. از این رو، رژیم اجازه بازنمایی خاطره های قومی و محلی در تمام شکل ها و رسانه ها را محدود می ساخت.

بر این اساس، نظام سیاسی پهلوی سیاست ملی سازی حافظه (Nationalization of memory) را در کانون سیاست فرهنگی خود قرار داد. نظام آموزشی، آموزش عالی، نظام رسانه ای، سیاست فرهنگی در حوزه هنر و ادبیات، سیاست فرهنگی شهر و شهرسازی و دیگر ابعاد نظام سیاست گذاری عمومی بر مبنای تقویت سیاست حافظه ملی گرایانه عرفی (Secular national memory) فعالیت می کرد.

همچنین رژیم پهلوی با غربی سازی جامعه و فرهنگ ایران مشکلی نداشت و توسعه فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ پیشرو یا پیشرفته را در سیاست فرهنگی خود قرار داده بود. از این رو، حافظه ملی مدرن یا غربی شده را می توان شکل ایده آل سیاست حافظه تاریخی پهلوی دانست.

اما بعد از نیم قرن فعالیت و سیاست گذاری، رژیم پهلوی نتوانست حافظه ملی مدرن غربی شده را شکل دهد. گفتمان سیاست حافظه تاریخی همواره ضد گفتمان خود را که ضد خاطرات مردمی (Counter public memory) است، خلق می کند. این سخن به معنای بی تأثیری کامل سیاست حافظه در دوران پهلوی نیست؛ به هر حال امروز بخش بزرگی از جامعه ایران، همچنان تصوراتی از گذشته بازسازی شده و نیز گذشته دوران مدرن ایران را در خاطرات خود دارند، اما شدت و قوت این خاطرات به حدی نبود که بتواند دوام دولت پهلوی را تضمین کند.

در دوران پهلوی، مردم به جای خاطره ملی، ضد خاطرات را پرورش دادند و نتیجه آن در ظهور انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ آشکار شد. سیاست حافظه ملی رژیم پهلوی، در میان نخبگان فکری و فرهنگی نیز ضدحافظه یا ضدخاطره خود را پرورش داد. این نخبگان که دو طیف نخبگان دینی و عرفی را شامل می شد، توانستند گفتمان ضد خاطرات را در میان توده های مردم گسترش دهند و در نهایت رژیم پهلوی نتوانست بیش از نیم قرن دوام آورد.

با ظهور انقلاب اسلامی و شکل گیری نظام جمهوری اسلامی، سیاست حافظه مجدداً با توجه بیشتر نظام سیاسی بر خلق و تقویت حافظه اسلامی ظاهر شد. این بار نیز مانند گذشته، نظام سیاست گذاری و برنامه ریزی عمومی و فرهنگی، برای تقویت و تحکیم «حافظه اسلامی» با تأکید بر «حافظه شیعی» به خدمت گرفته شد، اما به زودی با فاصله گرفتن جامعه از رژیم پهلوی و فراموش شدن آن نظام سیاسی در گفتمان عمومی، تقابل مذکور کمرنگ شد و به تدریج «حافظه ملی دینی» به وجود آمد. اگرچه در این سیاست جدید اولویت با حافظه اسلامی است، بر تقابل آن با حافظه ملی تأكید نمی شود.

در این سیاست جدید، آیین ها و نمادهای شیعی و نمادهای برگرفته از ایدئولوژی انقلاب اسلامی، مقولات مهم و سایر نمادها کم اهمیت دانسته می شود.

با پایان یافتن جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ و ظهور گفتمان سازندگی در نظام سیاسی، به تدریج نوعی گفتمان ضد خاطرات در جامعه و به ویژه نسل جوان ظاهر شد. این گفتمان ضد خاطرات، در نتیجه مجموعه وسیعی از تحولات فناورانه، گسترش شهرنشینی، گسترش طبقه متوسط جدید فرهنگی، رشد سوادآموزی و آموزش عالی، گسترش فرایندهای جهانی شدن، و تحولات دیگر بود. در این گفتمان نسل جوان، نسبت به سیاست «حافظه اسلامی» و «اسلامی سازی حافظه» نوعی مقاومت فرهنگی آشکار دیده می شود.

از این زمان به بعد (یعنی از سال های ۱۳۷۵ به بعد) ایده ضعیف شدن یا حتی «فقدان حافظه جمعی» در گفتمان عمومی و رسانه ای جامعه شکل گرفت. منظور از ضعیف شدن حافظه تاریخی، بی توجهی یا کم توجهی به مجموعه آگاهی ها، باورها، ارزش ها، احساسات و نمادهای جمعی تاریخی معنادهنده، انسجام بخش و هویت دهنده تاریخی و اجتماعی است که افراد با به خاطر سپردن آنها امکان تداوم تاریخی فرهنگ ایرانی را فراهم می سازند.

این چالشی است که در «گفتمان عمومی» و «گفتمان رسانه ای» ایران نیز با عناوین و شکل های متفاوت مانند بحران هویت، بحران از خود بیگانگی، مطرح می شود. این امر در زمینه نسل جوان آشکارتر است. گاه نسل جوان ما حداقل اطلاعات جغرافیایی و تاریخی لازم راجع به فرهنگ، تاریخ، زبان، دین و سرزمین خود را ندارند. امروز شاهد هستیم که غالبا نسل جوان، مسابقات فوتبال باشگاه های اروپایی را تماشا می کنند، اسامی بازیکنان تیم های ورزشی را می دانند و حتی از زندگی خصوصی فوتبالیست ها آگاهند، اما اطلاعاتشان از تاریخ ایران یا متون بزرگ ادبی مثل شاهنامه ناچیز، ناقص يا نادرست است.

ضعف حافظه جمعی به حدی است که گویی به آلزایمر تاریخی و جمعی مبتلا شده ایم. البته ممکن است این احساس واقعی یا بجا نباشد، اما سبب می شود احساس آلزایمر به سراغمان بیاید. این احساس چیزی مانند احساس ناامنی و ترس است که حتی اگر بیهوده به دل راه داده شود، باز فرقی نمی کند، همچنان هراسانیم.

این چالش ها ناشی از تحولاتی است که کلیت نظام اجتماعی، سیاست، فرهنگ و اقتصاد ایران در دهه های اخیر آن را تجربه می کند.

در حوزه سیاست حافظه و سیاست گذاری حافظه (Policy Memory) با چالش هایی روبه رو هستیم.

اکنون در زمینه حافظه، اتفاق بزرگی در ایران رخ داده است که می توان آن را انقلاب حافظه نامید؛ استعاره انقلاب از آن جهت که اگر در حافظه جمعی تحول ساختاری رخ دهد، تمام ابعاد دیگر جامعه، انسان و فرهنگ ایرانی دگرگون می شود. بهتر است بگوییم تحول ساختاری در حافظه جمعی زمانی رخ می دهد که ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تحول یابند. حافظه جمعی معلول و در عین حال علت تحولات اجتماعی بزرگ است.

در حال حاضر مجموعه تحولاتی را مانند جهانی شدن، رسانه ای شدن، زیبایی شناسانه شدن، زنانه شدن، دموکراتیک شدن، صنعتی شدن، شهری شدن، مصرفی شدن و... تجربه می کنیم که تمام ابعاد زندگی ما از جمله حافظه را در برگرفته است. جامعه ایران مثل دیگر جوامع عميقاً تحت تأثیر این فرایندها بوده و یکی از مهمترین اینها عرصه حافظه فرهنگی است؛ یعنی مجموعه تحولات و فرایندهای عمومی فرهنگ، حافظه ایرانی را تحت تاثیر قرار می دهند. می توان این تحولات را انقلاب حافظه نامید؛ زیرا دگرگونی بنیادینی را در سازوکارها، تکنولوژی ها، ابزارها و چگونگی حافظه ایرانی به وجود آورده است. اگر بخواهیم اینها را مطالعه کنیم، باید تمام این فرایندهای شدن و تحول و تأثیرات شان را بر مسئله حافظه ایرانی بررسی کنیم.

با وجود آنکه در طول قرن گذشته، درگیر حافظه تاریخی و سیاست حافظه بودیم، برای شناخت حافظه در ایران مطالعات اندکی انجام شده است. به جز چند متن ترجمه شده و رساله و پایان نامه دانشجویی، هنوز متن و گفتار دیگری در این زمینه تولید نشده است. اکنون در مرحله جنینی شکل گیری گفتمان مطالعات حافظه در ایران هستیم. در این مرحله باید تلاش کنیم تا مفهوم حافظه، حافظه تاریخی، سیاست حافظه، کارکردهای حافظه، خاطره و ضد خاطره، دیدگاه های نظری و چالش های حافظه را توضیح دهیم.  در ادامه گفتمان های حافظه را در ایران بررسی می کنیم.

گفتمان های حافظه در ایران

به طور کلی گفتمان حافظه شیوه شکل گیری فرایندهای به یاد آوردن و به فراموشی سپردن است که با مناسبات کلی نظام اجتماعی یعنی مناسبات قدرت، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در پیوند است.

به تعبیری گفتمان حافظه عبارت است از: گفتمانی که در آن افراد به عنوان عاملان یا سوژه ها برای کسب منافع، اجرای فعالیت یا عمل در زندگی روزمره از تمام امکاناتی که در بدن آنها تعبیه شده از جمله امکان های عصب شناسانه استفاده می کنند تا چیزهایی را به صورت اطلاعات به خاطر بسپارند یا به صورت گزینش از به خاطر سپردن چیزهایی دست بکشند. البته این فرایند لزوماً خودآگاه نیست، بلکه هم جنبه خودآگاه و هم ناخودآگاه دارد.

گفتمان حافظه همان چگونگی فرایند گزینش کردن، طرد کردن، برجسته سازی، قضاوت ارزشی کردن و چیزهایی را مهم و چیزهایی را نامهم دانستن، سنخ شناسی یا طبقه بندی کردن پدیده ها از جنبه های مختلف برای به خاطر سپردن یا فراموش کردن است.

گفتمان حافظه به سوژه یا فرد کمک می کند تا بتواند از فعالیتی به نام به یاد آوردن یا به فراموشی سپردن (به فراموشی سپردن هم یک عمل منفعل یا مرده نیست، بلکه یک عمل فعالیت یا کنش است) برای عمل استفاده کند. این عمل در خلأ صورت نمی گیرد. می دانیم که فرایندهای به خاطر سپردن یا فراموش کردن میان افراد الگومند است. ما از الگومندی می توانیم بفهمیم که نیروهای مشترکی وجود دارد که امکان به خاطر سپردن یا به فراموشی سپردن چیزهای خاص را بین یک گروه فراهم می کند؛ مثلا نوجوانان یا جوانان نسبت به فوتبالیست ها اطلاع دارند، ولی نسل های میانسال یا بالاتر کمتر این قابلیت را دارند که درباره فوتبالیست ها یا هنرپیشه ها اطلاعات داشته باشند. نسل نوجوان یا جوان می تواند با دستگاه های دیجیتال بهتر کار کند، ولی نسل های مسن تر این قابلیت را کمتر دارند؛ یا اینکه سرمایه خرده فرهنگی جوانان با سرمایه خرده فرهنگی سالمندان فرق می کند. این سرمایه ها ناشی از کهولت سن یا جوانی سن نیست، بلکه ناشی از گفتمان حافظه ای است. گفتمان حافظه نسل جوان با گفتمان حافظه سالمندان تفاوت می کند.

پس گفتمان حافظه، به خاطر سپردن یا فراموش کردن چیزهایی را برای ما تعیین می کند. این گونه نیست که ما در خلأ اینها را به خاطر بسپاریم یا فراموش کنیم. این گفتمان از برآیند موقعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خاص و فناوری ها و شهرنشینی بر روی سازوکارهای فراموشی و به یاد آوردن تأثير قاطعی می گذارند.

دنیا و انسان امروز ابزارها و فناوری هایی در اختیار دارد که در گذشته وجود نداشتند؛ همچنین در ۱۰۰ سال پیش جامعه ایران، جامعه ای ایلی و روستایی بود و امروزه شهری شده است. این شهری شدن همه ابعاد زندگی از جمله حافظه را تغییر داده است. ما اکنون با یک «حافظه شهری» سرو کار داریم، در حالی که صد سال پیش حافظه ایلی و روستایی داشتیم. بنابراین، زندگی به سوی ساختار شهرنشینی و تکنولوژیک تحول یافته است. اینها طبیعتاً دگرگونی های عمده ای را در حافظه ما به وجود آورده است.

حال که به تعریف گفتمان حافظه پرداختیم، سه وضعیت گفتمان حافظه را که شامل گفتمان سنتی، گفتمان مدرن و گفتمان پسامدرن می شود، بررسی خواهیم کرد:

گفتمان سنتی حافظه

گفتمان سنتی حافظه، گفتمانی است که عمدتاً متعلق به دوره تاریخی ای است که جامعه انسانی از جمله ایران، هنوز تغییرات اساسی جمعیتی و صنعتی شدن، شکل گیری دولت – ملت ها، تغییرات نظام آموزشی، تغییرات ارزش های اجتماعی و ... را پشت سر نگذاشته است.

ویژگی های این دوره عبارت است از:

- ارتباط شفاهی: حافظه مبتنی بر الگوی «ارتباط شفاهی» است. حافظه پیشامدرن نسبت به حافظه مدرن شفاهی تر است، در حالی که حافظه مدرن عمدتاً حافظه مکتوب و مستندتر است. وقتی به حافظه پسامدرن می رسیم، «حافظه بصری» و تصویری شده است.

حافظه پیشامدرن جامعه ایران، حافظه ای است که در فرایند ارتباطی شفاهی که نسل های گوناگون پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با فرزندانشان داشتند، شکل گرفت. ابزارهای شکل گیری حافظه در آن دوران متفاوت بود؛ مثلاً اهمیت ابزارهای زبانی در گذشته بیشتر از امروز بود. آن زمان به کمک واژگان، زندگی روزمره و جمعی را تجربه می کردند و به کمک زبان، تجربه های عمومی خود را ذخیره و منتقل می کردند.

زبان اولین چیزی است که حافظه جمعی را به وجود آورد و فرایندهای به یاد آوردن و به فراموشی سپردن را شکل داد. مهمترین تجربه های حافظه ما در دنیای زبان شکل می گیرد و برای همین داستان ها، افسانه ها، اسطوره ها و حتی در زبان روزمره استعاره ها، کنایه ها، تشبیهات و شعر اهمیت بیشتری داشت.

شفیعی کدکنی معتقد است:

«در گذشته مردم بیشتر از امروز شعر به خاطر می سپردند، اما امروزه علی رغم وجود رسانه ها و صنعت چاپ، به مراتب کمتر از گذشته شعر می دانند. دلیل آن، این است که شعر در گذشته اهمیت بیشتری در زندگی مردم داشت و مهمترین راه به خاطر سپردن اطلاعات، زبان نظم بود. از آنجایی که مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند و نثر قابلیت کمتری برای به خاطر سپرده شدن دارد، بنابراین مردم نه فقط به دلیل جنبه های زیبایی شناسانه، بلکه برای سهولت به خاطر سپردن، مهارت ها، دانش ها و اطلاعات جمعی خود را در قالب نظم می ریختند و بعد این نظم راحت تر به خاطر سپرده می شد.»

زبان شعر، زبان حافظه جمعی و تاریخی هم برای نخبگان فرهنگی و هنری، هم برای نخبگان سیاسی و هم برای توده های مردم بوده است.

زبان نظم، ابزار شکل گیری حافظه بوده است. فولکلور، لالایی و حتی زبان عامیانه ما انباشته از استعاره ها، کنایه ها، تشبیهات و تمثیل هایی است که گویی مردم عادی در دوران گذشته با هم مشاعره می کردند، در حالی که وقتی به امروز نزدیک تر می شویم، از غنای زبان کاسته می شود؛ یعنی آن حجم گسترده استعارات، تمثیل ها، تصویرگری ها و تشبیه ها کم می شود و توانمندی های زبان در زندگی روزمره کاهش پیدا می کند.

- مذهب محوری: دومین ویژگی اصلی گفتمان سنتی حافظه در ایران، مذهبی بودن یا مذهب محوری آن است. از آنجایی که در گذشته مذهب، اصلی ترین روح حاکم بر تمامي ابعاد زندگی بوده است، حافظه هم حافظه ای مذهبی شده است. مذهب تعیین کننده و مشروعیت بخش یا محدود کننده فعالیت مغز برای به یاد آوردن یا به فراموشی سپردن بود.

مذهب چارچوب کلی تعیین کننده سازوکارهای حافظه افراد در جامعه هم در سطح ساختارهای بیرونی (حافظه جمعی که بیرون از فرد قرار گرفته) و هم در سطح حافظه فردی است.

از آنجایی که در گذشته مذهب شرط اصلی برای گذران زندگی در حوزه خانوادگی، تأمین نیازهای جنسی یا تولید فرزند و فرزندآوری یا پاسخگویی به حاجات زیستی در تمام این عرصه ها بوده است، در نتیجه میدان اصلی فعالیت حافظه مذهب است. از این نظر ما با حافظه قدسی شده سرو کار داریم. البته منظور این نیست که هرچه مردم به خاطر می سپردند، منطبق با رساله های عملی دینی یا مطابق با متون مقدس بوده است. حافظه در میدان مذهب شکل می گرفت، مذهب مشخص می کرد چه چیزی را فراموش کنیم یا جدی بگیریم.

- حافظه فرد یا افراد گروه؛ مهمترین ابزار شکل گیری فرهنگ: ویژگی سوم گفتمان سنتی حافظه این است که حافظه فردی به عنوان مهمترین ابزار شکل گیری فرهنگ است.

حافظه یعنی قابلیت طبیعی ای که فرد در اختیار دارد تا به کمک آن اطلاعاتی را به دست آورد و پرورش دهد و پردازش کند، در گذشته اهمیتی به مراتب بیش از امروز داشت.

از آنجایی که در گذشته تکنولوژی ها، پیشرفت های مادی و حتی نهادهای سیاسی قدرتمند امروزی وجود نداشتند، افراد برای زندگی فردی و جمعی خود لاجرم بیش از امروز به امکان ها و قابلیت های طبیعی که در بدن هایشان وجود دارد، متکی بودند. چه در فعالیتهای کشاورزی، دامپروری، صنعتی و چه در فعالیتهای فرهنگی و سایر فعالیت ها، حافظه نقش کلیدی داشت. اگر از این زوایه نگاه کنیم، در می یابیم که حافظه مهمترین ابزار فرهنگی برای انسان پیشامدرن بوده که به کمک آن می توانسته اطلاعات را به دست آورد، پردازش و ذخیره کند یا از نرم افزار ذهنش پاک کند و کنار بگذارد، یا اینکه آنها را موقتاً ذخیره کند.

در دوران پیشامدرن، از آنجایی که انسان وابستگی بیشتری به بدن و قابلیت هایش دارد، طبیعتاً حافظه نقش و اهمیت بیشتری در زندگی روزمره داشته است؛ یعنی افراد، بیشتر به اطلاعاتی که در مغزشان ذخیره کرده اند و تفسیرها و تعبیرهایی که در آن انباشته اند، وابسته اند. به همین ترتیب، درباره گروه هم همین است؛ یعنی حافظه گروهی گروه ها هم این گونه است. هرچند این نوع حافظه ها اجبار و تحمیل های خودشان را دارند، بدون وجود آدم هایی با حافظه های فعال و فردی خود نمی توانند وجود داشته باشند.

حافظه سنتی ناشی از وابستگی حافظه تاریخی و جمعی به فعالیتهای مغزی اعضای گروه است. این امر همان سازوکاری است که به نوعی سبب ایجاد تغییرات می شود؛ یعنی برخلاف آن نگاهی که به طور کلی در جامعه سنتی، سوژه را منفعل فرض می کند، سوژه از این زاویه موجود دست و پا بسته نیست. به کمک حافظه او است که باید چیزهایی حفظ شود.

در محیط های روستایی افرادی هستند که به نوعی شجره و نسب عده زیادی از افراد روستا را به خاطر می سپارند و بایگانی تبار روستاییان برعهده آنها است. طبیعتاً اینها براساس منافع و اقتضای زندگی شان شجره عده ای را به خاطر سپرده و عده ای را به خاطر نمی سپارند. شجره همه افراد در حافظه اینها نمی ماند. همین جا گزینش اتفاق می افتد؛ یعنی منافع، علایق و سلایق فرد است که تعیین می کند شجره نسب چه کسانی را به خاطر بسپارد و چه کسانی را به خاطر نسپارد و همین جا تنوع در سازوکار به خاطر سپردن و فراموش کردن به وجود می آید. ضمناً روستاییان شجره افراد را با تفسیرها و تعبیرهای خاص خودشان بیان می کنند.

- اهمیت بالا نداشتن اسناد و مدارک: یکی دیگر از ویژگی های گفتمان سنتی حافظه ایرانی این است که اسناد، مدارک و متون رسمی ثبت و ذخیره شده، تعیین کننده سرنوشت جمعی و تاریخی ایرانیان نیست.

البته این به آن معنا نیست که تمام آن چیزی که به عنوان تاریخ نوشته ایم، اهمیت و ارزش ندارد. وقتی از چشم انداز انسان دوران مدرن و پسامدرن به آن دوره نگاه می کنیم، برای بازسازی گذشته به آنها نیاز داریم؛ اما اینکه برگردیم به دوران پیشامدرن و در آن بافت اجتماعی، تاریخ را نگاه کنیم، اسناد، مدارک و متون جایگاه والایی ندارد.

دربارها و افراد صاحب قدرت این اسناد را جدی می گرفتند و تا حدودی برای آنها سرمایه گذاری می کردند، اما در نهایت آن چیزی که از حافظه ایرانی برای شکل دادن سازوکارهای مناسبات قدرت و مناسبات اجتماعی به کار می رفت، این اسناد و مدارک نبود. نه تنها در دوران پیشامدرن، حتی هنوز هم اسناد نقش چندان تعیین کننده ای نسبت به عوامل دیگر ندارند.

حافظه شفاهی که جنبه نسلی و بین نسلی داشت و مبتنی بر قابلیت های عصب شناختی فیزیولوژیک انسان ها بود و به نوعی حافظه طبیعی به شمار می رفت که از طریق میراث اجتماعی تولید و انتقال و بازتولید می شد، نقش بیشتری در شکل دادن به مناسبات تاریخی جامعه ایران داشت تا متن تاریخ بیهقی یا تاریخ بلعمی یا حتی شاهنامه.

- در خدمت تداوم نظام اجتماعی بودن: ویژگی پنجم گفتمان سنتی حافظه ایرانی این است که به اشکال گوناگونی عمدتاً در خدمت تثبیت و تداوم وضعیت نظامی اجتماعی ایران در طول تاریخش بوده است. اگرچه ما در گذشته تحولات تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتیم، این تحولات تدریجی، کند و آرام بوده است.

عوامل زیادی در آرام بودن تحولات تاریخی و اجتماعی ایران دخالت داشتند، یکی از آن عوامل به سازوکارهای حافظه مردم ایران ارتباط دارد. معیارهای ما برای گزینش و پردازش اطلاعات، محافظه کارانه بوده است. به عبارت دیگر تلاش ناخودآگاه جمعی ما این نبوده که آن دسته اطلاعات یا تجربه ها یا رخدادهایی را ذخیره کنیم و به نسل بعد منتقل کنیم یا به شیوه ای این تجربه را دسته بندی و پردازش کنیم که زمینه دگرگونی های گسترده و پیاپی را به وجود آورد.

برخلاف دوران مدرن که ما هر بیست سال یک بار، تجربه انقلاب سیاسی داریم و با یک تغییر شتابان سروکار داریم، به نظر می رسد در گذشته ما برای مدت چند هزار سال آرام و بی صدا و متداوم راه خودمان را ادامه داده ایم.

- عمل گرایی: ویژگی دیگر گفتمان سنتی حافظه ایرانی، عمل گرایی آن است. به این معنا که این حافظه تابعی است از اقتضائات، الزامات و نیازهای طبیعی سوژه در موقعیت خاص. مردم برای به خاطر سپردن یا به فراموشی سپردن تجربه ها و رخدادها معیارهایی دارند. اقتضائات عملی زندگی روزمره زندگی نقش تعیین کننده ای در این زمینه دارد.

فرایند به یاد آوردن و به خاطر سپردن عامه مردم متفاوت از نخبگان مورخ و محققی است که مزد می گیرند یا بر اساس اقتضائات حرفه ای عمل می کنند.

مردم بر اساس اقتضائات حرفه ای عمل نمی کنند، بلکه بر اساس نیازها یا کارکردهای اطلاعات متناسب با نیازهای واقعی شان، اطلاعات را گزینش و پردازش می کنند.

حافظه تاریخی، حافظه ای نیست که در دانشگاه درباره اش بحث کنند، بلکه در میدان واقعی زندگی روزمره و کنش های متقابل آدم ها قرار دارد.

مردم ایران در کنش های متقابل روزمره شان به صورت عمل گرایانه رفتار می کنند؛ یعنی افراد با توجه به پیامدهای عملی رخدادها و رفتارها موضع گیری یا تصمیم گیری می کنند.

حافظه همان فرایندهای یادگیری و به خاطر سپردن است و فراموشی فرایند معناسازی، مشروع سازی و گزینش گری مقاوم سازی و مقاومت است. به این معنا که آدم ها از طریق آن فرایند به هر حال جهانی را که با آن سروکار داشتند، معنادار می کنند. یکی از کارکردهای اصلی حافظه هم همین معنادار کردن است.

آدم ها بر اساس اقتضائات عملی شان معناها را تولید می کنند. برای همین بعضی از فعالیت های یادآوری را که موجب توانمندسازی افراد نشود و جوابگوی نیازهای بالفعل و واقعی آنها نباشد، رها می کنند. همچنین مردم در مقابل سیاست های حافظه سازی دولت ها که متناسب با خواست آنها نباشد، مقاومت می کنند.

نمونه روشن آنها مقاومت دانش آموزان و دانشجویان در هنگام مطالعه متون درسی است. در کتب درسی اطلاعات زیادی به افراد داده می شود. دانش آموزان و دانشجویان تنها بخش کوچکی از این متون را به خاطر می سپارند. این اطلاعات درسی نیز اغلب تا لحظه امتحان در ذهن آنها می ماند. انسان ایرانی فقط برای نان مبارزه نمی کند.

یکی از مهمترین اقتضائات عملی زندگی روزمره انسان ایرانی حفظ شأن و آبرو است. انسان ایرانی با چیزی به نام آبرو و حیثیت سروکار دارد. در گذشته آبرو اهمیت بیشتری داشته است. امروزه آن گونه که پیتر برگر و همکارانش در کتاب ذهن بی خانمان: نوسازی و آگاهی، استدلال می کنند «مفهوم آبرو در دنیای مدرن منسوخ شده است».

آبرو در فرهنگ سنتی ایرانی معیار همه چیز از جمله حافظه بوده است. در گذشته این گونه نبود، در گذشته آبرو منسوخ نشده بود. البته هنوز هم در فرهنگ ما اعتبار و شأن مهم است. شأن، کیفیت احساسی و ادراکی فرد از جایگاه خود در گروهی است که زندگی می کند. این کیفیت و شأن عامل مهمی برای عمل گرایی انسان ایرانی است.

حافظه ایرانی اصولا و عموما حول وحوش تأمین نیازهای زیستی و همچنین حیثیت و آبرو عمل می کرده است. قطعا چیزهایی را به خاطر می سپاریم که به شأن و آبروی ما چه در سطح فردی و چه در سطح جمعی کمک کند و چیزهایی را به فراموشی می سپاریم که به ما لطمه بزند. حتی حادثه بزرگی مثل حمله مغول کم کم از ذهن مردم فراموش می شود. حوادث طبیعی ویرانگر مانند زلزله، قحطی ها و بیماری های بزرگ در هنگام حضور حادثه عظمت و حضور پررنگی دارند، ولی چند سال بعد به طرز شگفت آوری به فراموشی سپرده می شوند. شکست های تاریخی را یا فراموش می کنیم و یا اینکه به نحو وارونه آنها را به صورت نوعی پیروزی و افتخار به نام خود در حافظه تاریخی مان ثبت می کنیم؛ همان طور که از اسکندر مقدونی اسطوره ای بزرگ برای خود ساختیم.

- چارچوب اجتماعی کلیت بخش: گفتمان سنتی حافظه در ایران، از چارچوب اجتماعی کلیت بخش برخوردار است. به این معنا که حافظه سوژه ایرانی در هر نقطه ای از ایران که قرار بگیرد، مشترکات عام و اختصاصات محلی دارد. همه ویژگیهایی که برشمردیم بخش عام حافظه سنتی ایرانی را در برمی گیرد.

دلایل و علل متعددی را می توان برای تبیین چرایی این مشترکات در گفتمان سنتی حافظه ایرانی ذکر کرد؛ از جمله فقدان سواد همگانی، وجود نوعی سامان سیاسی به نام حاکمیت ایرانی از دوره هخامنشیان تا امروز، وجود زبان غالب (زبان فارسی)، حاکمیت ادیان توحیدی از هزاران سال پیش تاکنون، وجود برخی مشترکات زیست محیطی و اقتصادی و حتی وجود برخی ویژگی های فیزیولوژیک مشترک در نژاد ایرانی.

بخش مهمی از نظام رمزگذاری ژنتیک فرهنگی به ویژگیهای طبیعی و جسمانی ما مربوط می شود؛ یعنی خیلی از چیزهایی که ما تجربه می کنیم، خیلی از تجربه هایی که تولید می کنیم و خیلی از نظام های تفسیری که برای تفسير نظامهای تجربه به کار می بریم برخاسته از بدن های مشترک ما است.

- مبتنی بر آیین ها بودن: از دیگر ویژگی های گفتمان سنتی حافظه، آیینی بودن آن است. مردم در زندگی عملی شان با حافظه سروکار دارند و این زندگی عملی یک کلاس درس نیست که معلم و مبلغ و فیلسوف بخواهد آن را توضیح دهد. از این رو هنگامی که می خواهند تجربه های جمعی و گروهی را ذخیره و تفسیر کنند، آن را با مذهب و زبان خودشان پیوند می دهند و به نوعی عاملیت خودشان را هم دخالت می دهند، یعنی آن ساختارها یا عاملیت سوژه ها ادغام می شوند. کارآمدترین ابزار برای این هدف، مناسک و آیین ها است.

- تلقى خاص از زمان گذشته: یکی از ابعاد مهم گفتمان سنتی حافظه، تلقى خاص آن از زمان گذشته و مفهوم تاریخ است.

در این گفتمان، گذشته بعد تقویمی ندارد. گذشته جایی است که مادر بزرگان و پدربزرگان بوده اند؛ یعنی اجداد خونی ما قرار دارند و آنان همیشه محترم بودند، چون هم مولدان و هم ناقلان فرهنگ بودند. به همین سبب در درک پیشامدرن، برچسب گذشته و قدیمی و یا کهن به معنای اصالت دادن است. حالا باید به این توجه کنیم که اگر این گونه است، این برچسب را چگونه می زدند و یا کی می زدند. هر چیزی برچسب قدیمی می گرفت، دیگر ماندگار می شد. این برچسب قدیمی، برچسب ماندگار شدن و محافظت کردن است. هر تلاشی برای برچسب زدن گذشته یا قدیمی، تلاش برای مراقبت و نگهداری ویژه از اشیا، اعتقادات، باورها و الگوهای رفتاری است. اگر چیزی می توانست برچسب عتیقه، قدیمی یا کهن بگیرد، دیگر از بین نمی رفت و نابود نمی شد و در خاطره می ماند.

چرخشی در این موضوع رخ داده است؛ در حال حاضر ما اگر چیزی را فراموش کنیم، به آن برچسب قدیمی می زنیم. مثلا «این موضوع خیلی قدیمی است و من چیزی به یاد نمی آورم»، در حالی که پدر بزرگان ما اگر چیزی قدیمی باشد، حتما می شناسند و به یاد می آورند. در گفتمان سنتی نه تنها واژهای قدیمی، کهن و گذشته به معنای اصیل، معتبر، متبرک و مهم هستند، بلکه واژه های امروزی به عنوان نوظهور، بدعت یا تازه به دوران رسیده تلقی می شوند.

این برچسب های زبانی، واژه هایی هستند که کمتر اعتبار برای به خاطر سپرده شدن را به اشیا یا باورها یا الگوها می بخشد. به عبارتی دیگر، ما برای اینکه چیزی را به خاطر بسپاریم باید اول به آن اعتبار دهیم. این اعتبار را ابتدا در قالب واژه ها و برچسب های زبانی و ذهنی اعطا می کنیم.

در گفتمان پیشامدرن، واژه قدیمی یا گذشته معنای اعتباردهی داشت، در گفتمان امروزی این معنا را ندارد. واژه نوظهور، معنای ضمنی منفی دارد. یک چیز نوظهور طبیعی نیست، عجیب و غریب و ناشناخته و مبهم است و معلوم نیست از کجا آمده، اصل و نسب ندارد. به همین ترتیب خود واژه تاریخ در گفتمان سنتی و پیشامدرن ما خیلی جایگاه ندارد؛ زیرا در زبان عامیانه، واژه تاریخ به نوعی جایگاه چیزهایی است که باید فراموش شوند. برای همین در این گفتمان، کمتر کلمه گفتمان را به کار می گیریم. تاریخ، گویی حافظه مرده یا غیرفعال شده ما است و یک بایگانی راکد محسوب می شود.

انسان پیشامدرن چیزی را که برچسب گذشته به آن بوده فراموش نمی کند و برعکس آن را معتبر و اصیل می شمرد و خود را ملزم به یادآوری آن می داند، لذا کهن و قدیمی را به اسم تاریخ به کار نمی برد. تاریخ واژه لوکسی است که نخبگان به کار می برند. مورخ واژه لوکسی است که نخبگان فرهنگی و سیاسی و ادبی به کار می برند و در میان توده های مردم کسی عنوان مورخ ندارد. با وجود اینکه فردی ممکن است حافظه قوم و طایفه باشد، به او مورخ قبيله نمی گویند، بلکه راوی می گویند.

- روایی و قصه محور بودن: ویژگی دیگر گفتمان پیشامدرن حافظه تاریخی، روایی بودن آن است.

گفتمان پیشامدرن حافظه تاریخی به زبان و بازی های زبانی تکیه دارد. در نتیجه هنگام مواجهه با تجربه ها، آن را در قالب داستان و قصه ای می ریزد. این قصه به نوعی جنبه های عاطفی، زیبایی شناختی، حکایی، ارزشی و نگاه کاملا درونی به حادثه ها را در اختیار ما قرار میدهد؛ مثل یک رمان که با حال هم کاملا در ارتباط است.

قصه گویی یکی از سازوکارهای حافظه جمعی نوع بشر و همچنین انسان ایرانی پیشامدرن است. گفتمان سنتی حافظه قصه محور است. حافظه تاریخی مردمی لاجرم بر سازوکارهای قصه گویی شکل گرفته است.

آدمها، زندگی و تجربیات روزمره شان را به قصه تبدیل می کنند. قصه گویی فقط برای کودکان یا فعالیت فراغتی نیست که هنگام بیکاری قصه بگویند. قصه گویی بخشی از فرایند سازوکار مغز برای به یاد آوردن و به خاطر سپردن و یا حتی برای به فراموشی سپردن است. به عبارت دیگر ما گذشته را پیش از آنکه به اشیای به یادماندنی تبدیل کنیم، به قصه های مردمی تبدیل می کنیم.

در اینجا قصه گویی متمایز از داستان سرایی و رمان نویسی است. فرق قصه با رمان این است که قصه ها را قصه گو می گوید، ولی قصه نویس ندارد. قصه گو کسی است که قصه را می گوید و آن قصه را خلق نکرده است، بلکه تنها راوی آن است. این تجربه جمعی ما است که در قالب یک قصه شکل گرفته است و به تدریج هم توسعه پیدا کرده است. قصه گوها هم این قصه ها را روایت می کنند، اما ما درباره قصه ها هیچ قصه نویسی نداریم که پایش را امضا کرده باشد. ما از طریق قصه و قصه گویی به چیزهایی که از نظر جمعی یا گروهی برایمان اهمیت داشتند، اعتبار می بخشیدیم و آنها را ذخیره می کردیم و به نسل های بعد از خودمان انتقال می دادیم.

حافظه جمعی انسان پیشامدرن از طریق قصه گویی و شکل دادن قصه ها، به رمزگذاری و رمزگشایی تجارب جمعی و قومی و دینی و زبانی و انسانی خودش می پرداخت. این فرایند قصه و قصه گویی شاید از اصلی ترین ساز و کارهایی باشد که به طور عمده حافظه جمعی ما تحت تأثیرش قرار گرفته است.

همین الان هم رسانه ها و وسایل فرهنگی امروزی وقتی که بخواهند بر حافظه مردم تأثیر بگذارند، لاجرم به سمت ساختن فیلم ها و سریال ها و چیزهایی می روند که با آن ویژگی قصه گویی حافظه جمعی تناسب داشته باشد.

قصه گویی تنها یک محتوا نیست، بلکه یک فرم، ژانر یا سبک خاص سازوکارهای ذهن آدمی هم است. به همین سبب قصه گویی به عنوان بخشی از فرایند تولید حافظه و تداوم حافظه است. اگر کسی بخواهد حافظه جمعی مردم ایران را مطالعه کند باید به سراغ قصه های ایرانی برود و به سازوکارهای قصه پردازی بپردازد.

قصه محور بودن گفتمان سنتی حافظه ایرانی، ویژگی های دیگر را برای حافظه ایرانی می آفریند. یکی، ماهیت روایی حافظه ما است؛ وقتی حافظه روایی می شود، معنایش این است که به معانی، ذهنیات و عواطف پنهان در رخدادها بیشتر توجه می کند تا به وجوه مادی و عینی آن.

در حافظه ایرانی عشایری و روستایی امور مادی و ملموس زندگی چندان برجسته نیست، در حالی که وجوه ناملموس مانند سرخوردگی ها، نفرت ها و کینه ها، آرزوها، رویاها و انتظارات بیشتر است.

حافظه انسان ایرانی عاطفی و احساسی است. امروز هم می بینیم گاه به اصطلاح جوانان «جوگیر می شویم». کافی است در جو احساسی قرار بگیریم، دیگر هر کاری را می توانیم انجام دهیم. این امر تا حدودی به خاطر جنس حافظه تاریخی سنتی ما است. حافظه روایی، عاطفی و احساسی است که می تواند به راحتی از وجوه مادی بگذرد.

برخی معتقدند یکی از علل توسعه نیافتگی ما این است که اقتصاد را جدی نمی گیریم. در فرهنگ مردم ایران «به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را» وجود دارد.

احمد کسروی و برخی از منتقدان دوره بازگشت مانند طالبوف تبریزی و آخوندزاده صراحتا به همین وجوه نقد داشتند که توجه بیش از اندازه به وجوه عاطفی و احساسی، ما را از عقلانیت مادی و ابزاری که لازمه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در دنیای مدرن است، دور می کند. حافظه ای که به این شکل عمل می کند، تجربیات عاطفی عمیق را به یاد می آورد و تجربیات اقتصادی و مادی را زود به فراموشی می سپارد. به عبارتی نظام گزینش اش این گونه است.

- غلبه شعر بر حافظه ایرانی: وجوه دیگری که فرم حافظه ایرانی را شکل می دهد، غلبه شعر بر حافظه ایرانی است.

به دلیل غلبه زبان بر حافظه تاریخی ما، نوعی شاعرانگی در حافظه ما وجود دارد. شاعرانگی می تواند نثر یا نثر مسجع یا نثری انباشته از تشبیه و استعاره و تصویرگری باشد. به طور مثال على حاتمی در فیلم هایش برای بازنمایی سنت ایرانی، زبانی متراکم از استعاره ها و تشبیهات و تمثيل ها خلق می کند.

حافظه مخاطب ایرانی می تواند این زبان را رمزگشایی کند. کسی که زبان مادری اش فارسی نیست، هر چقدر که فارسی بداند نمی تواند فیلم های علی حاتمی و یا شعرهای حافظ را بفهمد. چون شاعرانگی وجوه پنهان زبان فارسی در رمزگان حافظه تاریخی و جمعی ما است. این وجوه پنهان معانی ضمنی است که به هیچ واژه دیگری قابل تبدیل نیست. این ویژگی شاعرانگی زبان فارسی به حافظه ایرانی منتقل شده است.

در گفتمان پیشامدرن، افراد علاوه بر قصه به کمک شعر تجربه های خود را ذخیره و پردازش می کردند و به نسل های بعدی انتقال می دادند. ریتم یا موسیقی شاعرانگی که حافظه پیدا می کند، فرم شاعرانه ای است که در حافظه ایرانی وجود دارد. این فرم، مثل همان فرم روایی و قصه گویی می تواند بخشی از تجربه های ما را خوب درک کند، بخشی را هم درک نکند. اینجا مانند قصه گویی به وجوه عاطفی و احساسی و عاشقانه زندگی بیشتر توجه میشود و تجربه های عمیق انسانی بیشتر ثبت و ضبط می شوند. از آنجایی که این تجربه های عاطفی اهمیت چندانی در قدرت ندارند و قدرت با پول سرزمین یا به طور کلی با وجوه مادی و ملموس و عینی سرو کار دارد، در تاریخ نگاری رسمی عواطف و احساسات ذخیره و مستند نمی شود.

- وجوه فرا تاریخی حافظه: بخشی از حافظه تاریخی و فرهنگ یادآوری ما وجوه فراتاریخی، فرافرهنگی و فرامحلی است که معطوف به اخلاق است. برای هر انسان ایرانی هنوز مسئله اخلاق مهم است. این به آن معنا نیست که ما اخلاقی هستیم.

طلال اسد انسان شناس سعودی تبار آمریکایی در مقاله مشهورش «ایده انسان شناسی اسلامی» می گوید چیزی که علوم اجتماعی، انسان شناسی اسلامی و جهان اسلام را از انسان شناسی عربی متمایز می کند این است که انسان شناسان مسلمان دغدغه انسان اخلاقی را دارند. از این رو آنها نمی توانند انسان و فرهنگ را توصیف کنند، بلکه به تجویزهای هنجاری می پردازند.

نه تنها محققان، بلکه همه ما به عنوان انسان ایرانی در نهایت به قضاوت و نگاه تجویزی و هنجاری می رسیم؛ اینکه خوب یا بد چیست. انسان ایرانی به عنوان مورخ یا فرد عادی، در حافظه تاریخی مردمی موجودی است که چیزهایی را در حافظه اش پردازش می کند، هیچگاه مسائلی را که در ذهنش پردازش می کند تنها به عنوان یک امر وصف شدنی، رونوشتی و توصیفی از واقعیت انجام نمیدهد، بلکه دائما توسط کدهای اخلاقی قضاوت می کند.

حافظه ما انباشته از قضاوت های ما درباره تجربه هایمان است. این ویژگی حافظه ما است. این امر تا حدودی ناشی از غلبه جهان دینی بر حافظه ما است. همان طور که کلیفورد گیرتز (۱۹۷۳) معتقد است مذهب «الگویی از واقعیت» و «الگویی برای واقعیت» است. همه مذاهب و ادیان ضمن اینکه می خواهند به ما بگویند واقعیت چیست، در عین حال می خواهند به ما بگویند که واقعیت چگونه باید باشد.

حافظه سنتی ایرانی تلاش می کند تا ضمن تجویز و قضاوت اخلاقی کردن، آن را به نوعی توصیف کند. این ویژگی همچنان در مناسبات کنونی مردم نیز قابل مشاهده است. مناسبات روزمره زندگی ایرانی انباشته از این قضاوت ها است. اشکالی هم ندارد؛ یعنی اعتراضی برنمی انگیزد. غیبت کردن اسم دیگری برای قضاوت ها است. ما بر اساس این غیبت کردن ها یادآوری و ثبت می کنیم. ما غیبت آدمهایی را که برایمان مهم هستند می کنیم تا از این طریق در ذهنمان حفظشان کنیم. برای اینکه چیزی به یادمان بماند درباره آن قضاوت می کنیم. اموری را که نتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم به فراموشی می سپاریم.

آنچه در بالا به آن اشاره شد، خصلت های گفتمان سنتی حافظه در ایران است. در ادامه بحث به خصلت های گفتمان مدرن و پسامدرن حافظه خواهیم پرداخت.

گفتمان مدرن حافظه

- سازمانی بودن حافظه: در دوران مدرن، حافظه ما سازمان پیدا می کند. برخلاف گفتمان سنتی حافظه که در آن شاهد نهادها هستیم، در گفتمان مدرن حافظه سازمان ها وجود دارند.

به طور مثال در گفتمان سنتی دولت و سازمان های عمومی نقشی در حافظه ندارند، اما نهادهای اجتماعی و تاریخی مانند مذهب و بسیاری موارد دیگر دخالت دارند؛ در حالی که در دوران مدرن حافظه شاهد به وجود آمدن سازمان های مدرن مانند آموزش و پرورش، ارتش ملی، دانشگاه، دارالفنون و... هستیم که وظیفه شان تولید نمادهای ملی و آموزش و تربیت مردم است.

با سازمان پیدا کردن حافظه در این مرحله است که سیاست حافظه توسط نظام بروکراتیک صورت می گیرد. از این پس ما به تدریج به چیزهایی اهمیت می دهیم که نظم بروکراتیک جامعه آنها را مهم می داند. به طور مثال آدرس مکان ها، شناسنامه، کارت ملی و... یک آگاهی بروکراتیک است؛ زیرا تا قبل از آن، از آدرس خبری نبوده است.

- فاصله گیری از ارزش های جمع گرایانه به شکل سنتی آن: در این مرحله بسیاری از ارزش های خانوادگی و خویشاوندی کم اهمیت می شوند. شاید بسیاری از خویشاوندان درجه دو و درجه سه خود را نشناسیم، اما با گروه های دوستی و کسانی آشنایی داریم که با ارزش های جدید ما هماهنگ تر هستند. ممکن است به سختی روابط فامیلی به یادمان بماند، اما گروه های دوستی متنوع و متکثری داریم که تک تک آنها را با جزئیات می شناسیم و به خاطر می سپاریم.

- حافظه فردی شده: حافظه مدرن به شدت تبدیل به حافظه ای شده است که دانش اولیه آن توسط فردیت ما ساخته می شود.

سلیقه و دانش فردی ما مجموعه ای از جزئیات و آگاهی ها را تولید و انتخاب می کند و اطراف خود می ریزد؛ انواع مارک ها، قهرمان های ورزشی، انواع پوشاک، خوراکی ها و مجموعه هایی که خود فرد آنها را انتخاب کرده و به ذهن می سپارد و اهمیت بسیار زیادی برای آنها قائل است.

از شاهنامه هیچ نمی دانیم، اما از جزئیات لینگ ها و تیم های اروپایی به شدت مطلع ایم. بنابراین مسأله بعد عصب شناختی حافظه نیست؛ زیرا فرد چیزهایی را که بخواهد به راحتی و با دقت به خاطر می سپارد. گفتمانی به وجود آمده که در آن فرد به طور مثال برای جوان بودن باید سرمایه خرده فرهنگ جوانی داشته باشد. آن سرمایه خرده فرهنگ جوانی ایجاب می کند که فرد آدرس باشگاه ها، کافی شاپ ها و کلوپ های ورزشی و... را بداند.

- اهميت بدن: ما در دنیای مدرن هر روز شاهد پراهمیت تر شدن «بدن» هستیم. بسیاری از ما جزئی ترین اطلاعات پزشکی و یا زیبایی شناسانه را درباره بدن میدانیم. هر روز به فکر عملی تر کردن فاکتورهایی هستیم که به زیبایی بدن، سلامت بدن و تناسب اندام منجر می شود. مسائلی را که به بدن مان مربوط می شود به راحتی حفظ می کنیم و به خاطر می سپاریم، اما بسیاری از مواردی را که شاید اولویت و اهمیت بیشتری داشته باشند، به خاطر نمی سپاریم.

- شهری شدن حافظه: شهر مجموعه ای از خیابان ها، میدان ها، آسفالت و ترافیک و آسمان خراش ها نیست، بلکه شهر خودش «نظمی نمادین» است. مجموعه ای است از آزادی ها، نمادها، دانش ها و اطلاعات که آن را به وجود می آورد و در روستا وجود ندارد.

زندگی در شهر ساختار ذهنی ما را به نحوی تنظیم می کند که در روستا به آنها نیازی نداریم. شهرنشینی شیوه زندگی است. زندگی شهری، برخلاف آنچه در روستا وجود دارد، زندگی مصرف است نه تولید. شهر به عنوان یک ساختار مصرف، یک حافظه مصرفی می خواهد و روستا به عنوان یک ساختار تولید، حافظه مولد. شهر به عنوان یک ساختار مصرفی حافظه را هم مصرف می کند؛ به این معنا که فرد در طول روز مجموعه ای از داده ها را وارد ذهنش می کند که در آخر روز آنها را از ذهنش دور می ریزد، درحالی که در روستا تراکم اطلاعات بسیار کمتر اما ماندگاری آن بسیار بیشتر است.

مسأله شهر تراکم و انباشت تجربه های روزمره است. در روستا انباشت اشیا نداریم. زیست جهان روستاها بسیار همگن تر و تنوع آن کمتر است. تعاملات و ارتباطات انسانی بسیار محدودتر است. در نتیجه حافظه انسان روستایی بسیار ساده تر و هماهنگ تر است. در مجموع اطلاعات کمی می آید و خیلی کم هم پاک می شود و در نتیجه درباره گذشته اش بسیار راحت صحبت می کند، اما یک روز زندگی در شهر از لحاظ حجم حادثه ها، اطلاعات و داده ها، اشیا و کالاها و نمادها که ما آنها را انتخاب کرده ایم و یا اینکه بر ما تحمیل شده اند، به اندازه یک عمر زندگی در روستا است. بنابراین شهری شدن حافظه ابعاد بسیار وسیعی دارد؛ همان طور که پیتر برگر در ذهن بی خانمان از آن به عنوان شهری شدن آگاهی نام می برد و اصلی ترین فرایند مدرنیته می داند.

بخشی از این شهری شدن آگاهی، شهری شدن حافظه است. به طور مثال، ما در شهر حادثه های انسانی را به راحتی فراموش می کنیم؛ زیرا هر روز شاهد حادثه های انسانی فراوانی هستیم. کم کم یاد می گیریم که مرگ و حیات انسان ها چندان مهم نیستند، به خصوص زمانی که عمدی باشند.

مجموعه مواردی که به آنها اشاره شد، ویژگی های گفتمان مدرن حافظه است و متعلق به زمانی است که در آن جریان داریم. در ادامه به گفتمان پسامدرن حافظه که متعلق به زمان حال است و در آینده نیز گسترش پیدا می کند، می پردازیم.

گفتمان پسامدرن حافظه

زمانی که از پست مدرن نام می بریم منظور جنبه معرفت شناختی و هنری آن نیست، بلکه منظور وضعیت اجتماعی است که در حال حاضر شکل گرفته و در آینده گسترش پیدا می کند. مقصود همان فرهنگ در حال ظهور (Emerging culture) است.

ریموند ویلیامز از سه فرهنگ در هر لحظه نام می برد: فرهنگ رسوخ یافته که از قدیم بوده است و ته نشست کرده است، فرهنگ اکنون یا همان جریان غالب، و دیگری فرهنگ در حال ظهور، آنچه علائم آن پیدا شده است و در آینده گسترش پیدا می کند.

در جامعه ایران علائم پست مدرن به عنوان یک وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آشکار شده است و در آینده گسترش پیدا خواهد کرد.

- بصری شدن: مهمترین ویژگی پست مدرن در حوزه حافظه، تصویری شدن حافظه است. ما همواره در صدد مصور کردن داده ها و اطلاعات هستیم. تا می توانیم عکس و فیلم تولید می کنیم. به معنایی گفتمان حافظه در حال مصورشدن است. فیلم ها و تصاویر بسیار بیشتر از متن و کلمه در خاطرمان می ماند.

- مصرفی شدن: در این گفتمان از حافظه مولد فاصله می گیریم و هرچه می گذرد حافظه مصرفی تر می شود. به طور مثال هرچند تعداد دانشمندان چند برابر می شود، کمتر شاهد تأليف ها و آفرینش ها هستیم و همین نشان دهنده مصرفی ترشدن حافظه است.

- زیبایی شناسانه تر و زنانه تر شدن: در این گفتمان علایق زن ها بیش از گذشته اهمیت پیدا کرده است. علایقی در حوزه بدن، زیبایی شناسی، سلامتی و بیماری، روابط عاطفی و رمانتیک و.... در عرصه مردان نیز روزبه روز توجه بیشتری نسبت به علایق زنانه شده دیده می شود.

زنانه شدن حافظه به معنای افزایش نقش نمادهای زنانه در فرایندهای به خاطر سپردن و فراموشی است؛ به این معنا که جامعه دارد به جنسیت حساسیت بیشتری پیدا می کند و چون به نقش های جنسیتی حساس تر شده، اموری که مربوط به نقشهای جنسیتی است مهم تر شده است.

به طور مثال تاریخ تولد، سالگرد ازدواج، اطلاعات گوناگونی که مربوط به خواست های زنان است، در کانون توجه قرار می گیرد و مهم می شود. نمادهای زنانه اهمیت بیشتری پیدا می کند. بخشی از این نمادها مربوط به فرم زندگی است.

به طور مثال نکاتی درباره دکوراسیون خانه، مدل لباس ها و هر آنچه که به مدیریت بدن مربوط می شود و نه تنها زنان از آنها مطلع اند، بلکه مردها هم باید از آنها خبر داشته باشند؛ نه تنها خانم ها به این مسائل حساسیت بیشتری نشان داده اند و حافظه شان انباشته از این اطلاعات است، بلکه به کانون اصلی همه مناسبات اجتماعی نیز بسط داده می شود. به طور مثال حتی می توان بخشی از گسترش فضای سبز در سطح شهر را به گردن همین بسط فضای زنانه انداخت.

- گسترش خرده فرهنگ های جوانان: در این زمینه می توان به رواج زبان جوانان جنوب شهری و تبدیل شدن آن به زبان معیار در میان جوانان اشاره کرد. بسیاری از ما کم کم عادت می کنیم که به زبان این جوانان صحبت کنیم. زمانی که زبان تغییر می کند، كل فرایند یادگیری و یاددهی و به خاطر سپردن و فراموشی نیز در قالب آن تغییر می کند. زبان رسمی کم رنگ تر می شود و زبان محاوره رواج بیشتری پیدا می کند.

زمانی خواندن و فهمیدن سعدی آسان بود، اما برای جوان امروز غیرقابل فهم شده است. در آن زمان نثر سعدی در کنار درّ نادری و کلیله و دمنه قرار می گرفت، اما در حال حاضر نسبت به نثر جوان شده جنوب شهری، سعدی هم ثقیل به نظر می رسد. این ثقیل بودن یا نبودن اشاره به نظام رمزگانی دارد که انتقال اطلاعات را تعریف می کند.

انتقال اطلاعات تابع نظام زبانی است. هر نوع اطلاعاتی را با هر نوع زبانی نمی توان منتقل کرد. برخی از داده های انتزاعی تر در قالب زبان های پیچیده تری قابل بحث هستند، اما برخی از داده های انضمامی در قالب زبان های ساده تری ریخته می شوند. به طور مثال جوانی که زبانش عوض شده است، دیگر نمی تواند متن های ساده شده کتاب های دانشگاهی را تاب بیاورد. قادر نیست با زبان انتزاعی حتی ساده شده یک متن دانشگاهی ارتباط برقرار کند و احساس می کند بسیار سخت و ثقیل است.

- دموکراتیک تر شدن: گفتمان مدرن حافظه یک گفتمان دموکراتیک تر است. بخش زیادی از تبعیض های جنسیتی، قومی و مذهبی که در ساختار سنتی و مدرن وجود داشت، امروزه کمتر قابلیت بازتولید دارد.

به طور مثال صمیمی شدن، محاوره شدن، همگانی شدن تکنولوژی ها، انباشت بیشتر تعاملات و بسیاری از موارد دیگر سبب شده فاصله های قدرت کمتر شود. تکنولوژی دموکراتیک کننده است. حافظه ای که تحت تأثیر این تکنولوژی ها اعم از موبایل، ماهواره، کامپیوتر و اینترنت و... قرار می گیرد، حافظه ای دموکراتیک تر است.

مواردی که به آنها اشاره شد، مجموعه ای از ویژگی های گفتمان پسامدرن حافظه است. مرزبندی های مفهومی هیچ گاه نمی تواند به طور مطلق دقیق و منطبق با واقعیت باشد. ممکن است ویژگی هایی که ما در سه گفتمان سنتی، مدرن و پسامدرن حافظه به آنها اشاره کردیم، در برخی موارد با یکدیگر بیامیزد و مفاهیم جدیدی را تولید کند که ما از آنها بی خبر بوده ایم. البته همین موضوع است که باز بودن همیشگی مسیر تحقیق و پژوهش را برای فضای آکادمیک رقم می زند.

منبع: تاریخ فرهنگی ایران مدرن - نعمت اله فاضلی

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید