امروز: پنج شنبه, ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۷ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 283704
۲۲۱
۱
۰
نسخه چاپی

درس‌هایی از بازگشت خانم معلم خبرساز به مدرسه

درس‌هایی از بازگشت خانم معلم خبرساز به مدرسه

خبر بازگشت خانم معلم قائم‌شهری به درس و مدرسه و حسب دستور استاندار مازندران در پی نامۀ امام‌جمعه این شهر که نمایندۀ استان در مجلس خبرگان رهبری نیز هست، نشان می‌دهد افکار عمومی، رسانه‌های مستقل، جوّ شهر و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی چگونه می‌توانند فضای غالب رسمی را بشکنند هر چند صحبت‌های خود او هم منتشر شده تا دیگران سوء استفاده نکنند.  

دختر خوش‌سیما و خوش‌روی مازندران قتل و جنایت و فعل قبیح مرتکب نشده بود که او را نادم معرفی کنند و منت بگذارند که توبه نامه نوشته و حالا او را بخشوده‌اند و حتی نام او را نیاورند و قبول درخواست امام‌جمعه و نمایندۀ خبرگان را هم به اعتبار آن بدانند که پدر دو شهید است حال آن‌که فرض این است که نماینده خبرگان با رای مردم به عضویت مجلسی درآمده که نقش هیات امنای جمهوری اسلامی را ایفا می‌کند. هرچند دختر جوان در ویدیوی منتشره -که امیدواریم الحاقی و پیوست نداشته باشد - مضمون مورد نظر را چند بار تکرار کرده تا گردی بر موقعیت مقامات اداری ننشیند و کسی ظن بد نبرد و بوی سند 2030 در شهر نپیچد.

مع‌الوصف برخورد عاقلانه حجت‌الاسلام علی معلمی امام جمعه/ نمایندۀ خبرگان و دستور سید محمود حسینی‌پور استاندار در قیاس با رفتاری که از مدیر کل آموزش و پرورش مازندران سر زد قدر و منزلت می‌یابد چرا که هر قدر دستور اخراج از جانب نهادی که باید حامی و واسط باشد غیر قانونی و سخیف بود دخالت و نقش امام جمعه و استاندار ستودنی است. در ویدیو البته توضیح می‌دهد در استخدام نیست تا اخراج شود!

 ابتدا در چند سطر توضیح دهم داستان چه بوده و بعد نکات یا آموزه‌هایی از این ماجرا را بیاورم:

«صدف صفرزاده» دختر جوانی است که عاشقانه و با نشاط معلمی می‌کند و می‌کوشد در این ساختار آموزشی کهنه و بیگانه با دنیای بیرون و فرسوده و کسالت‌بار از روش‌های نو برای تدریس و انتقال مفاهیم استفاده کند. جوانی و ورزشکاری و وجاهت چهره و البته دانش و مهارت به او این فرصت را داده منتها گویا تصاویر را هم در فضای مجازی به اشتراک می‌گذارد و همین اسباب درد‌سر می‌شود نه از حیث پوشش که استانداردهای اداری را رعایت می‌کند بلکه چون نمی‌دانسته  هم‌خوانی یک ترانه در کلاس برای مدیرانی که دوران تحصیل یا معلمی را با سرودهای انقلابی و بارها و بارها تکرار و شنیده شده پشت سر گذاشته اند  مطبوع و مقبول نیست. ولی این ترانه - گانگستر شهر آمل- اتفاقا محلی است و دخلی به جنتلمن ساسی مانکن ندارد.

انتشار این هم‌خوانی همانا و فریاد وااسلاما همان که بخشی البته برای حفظ میز است و به روش پادگانی که هر صاحب منصب به پایین‌تر فرمان می‌دهد و او را مقصر می‌شمارد و مدیر کل قبل از آن که حکم عزل از تهران برسد دستور اخراج معلم و لابد با ادبیات خودشان «معلمه» را صادر کرد و برای آن که کمترین تهدیدی متوجه میز و منصب مدیر کلی نشود وعده داد مجوز مدرسه غیر‌انتفاعی هم لغو می‌شود و آقای وزیر هم از پی‌گیری خبر داد تا لابد آقای رئیسی او را برکنار نکند یا متهم به اجرای سند ۲۰۳۰ نشوند!

حالا که خانم معلم به مدرسه برمی گردد معلوم شده تا اتفاقی می‌افتد کار به دستان به جای حل و بررسی نگران‌اند خودشان متهم شناخته نشوند و زورشان به پایین دست می‌رسد و انگار هنری جز برخورد ندارند در حالی که مدیر کل هم یک کارمند است و اخراج کارمند دیگر در زمره اختیارات او نیست. اگرچه تازه روشن شده کارمند نبوده اصلا!

به بهانۀ این ماجرا و با استقبال مجدد از دخالت و وساطت آقای معلمی نکاتی را می‌توان یادآور شد:

اول: این که بچه‌ها متن ترانه را از بر هستند یعنی فیلترینگ و تلاش برای کنترل پاسخ نداده است. معلم که به بچه‌ها یاد نداده خودشان دارند از بر می‌خوانند. ممکن است مطابق ادبیات رایج رسمی پاسخ داده شود  «این طورها هم نیست» یا  همه جایی نیست و اینجا غیر انتفاعی است. بسیار خوب! در مدارس دولتی هم جویا شوند.

دوم: مدیر کل آموزش و پرورش با چه اختیاری حکم اخراج می‌دهد و به لغو امتیاز مدرسه تهدید می‌کند؟ تنها دادگاه می‌تواند امتیازی را سلب کند. برخی تصور می‌کنند همان دستگاهی که مجوزی را صادر کرده می‌تواند سلب کند. اینان اعطای مجوز را با انتصاب اشتباه گرفته‌اند. ممکن است کسی فردا مجوز راه‌اندازی یک کارخانه با ده‌ها میلیارد سرمایه و صدها کارگر را دریافت کند و در پی آن به دنبال تأمین تجهیزات و نقدینگی و ملک و ملزومات دیگر باشد. اداره صنایع اما اجازه ندارد چون مجوز داده باطل کند و تنها قاضی و دادگاه چنین صلاحیتی دارند. مدیر کل آموزش و پرورش هم رأسا و شخصا نمی‌تواند حکم به اخراج و سلب امتیاز بدهد. او شأنی جز اجرای قانون ندارد و مالک و صاحب کسی و جایی نیست.

سوم: هر بار که دولت به دست اصول‌گرایان یا نواصول‌گرایان می‌افتد برخی از نیروهای خارج از کادر مرسوم با نگاه‌های خاص واجد مسؤولیت‌های اجرایی می‌شوند و همان ادبیات متناسب با جایگاه قبل را که معمولا سلبی بوده در کار ایجابی هم دخالت می‌دهند حال آن که یک مدیر خبره می گفت بررسی می‌کنیم یا کمیته‌ای تشکیل می‌دهیم. این عجله جز به خاطر آن است که نگران بوده‌اند اگر آنها اخراج نکنند خودشان برکنار می‌شوند؟ شوربختانه ویدیوی ندامت هم این انگاره را تقویت می‌کند.

چهارم: چگونه است که در روز معلم قربان صدقه معلمین می‌روند یا در روز زن در ستایش زنان می‌گویند ولی با معلم زن می‌خواستند این گونه رفتار کنند؟

پنجم: نوع مواجهه امام جمعه شهر و نماینده استان در خبرگان نشان داد عقل و دوراندیشی او بیشتر از مدیرکل آموزش و پرورش است یا این که با محیط بیشتر آشناست و احتمالا یا مدیر کل از این تازه مدیر‌کل هاست یا بومی نیست یا با روحیاتی دیگر پشت این میز نشسته است.

ششم: بچه‌ها ترانه خواندند، اما معلم را مجازات کردند! نکردند البته. می خواستند بکنند. اینها خیال می‌کنند بچه ها مثل موم در دست معلم‌اند. ضمن این که اگر خانم معلم بازنمی‌گشت بچه‌ها به لحاظ روحی آسیب می‌دیدند. هیچ فکر کرده بودند که اگر معلم برنمی‌گشت چه حس گناهی به این بچه‌ها می دادند؟ یا ذهن‌ها کاملا قالب‌بندی شده و دغدغه غالب حفظ موقعیت اداری است؟

هفتم: نقش امام جمعه محترم ستوده شد اما اگر این اتفاق چهار سال پیش رخ داده بود (‌البته نمی‌دانم عمر این ترانه چقدر است) چقدر محتمل بود در خطبه‌های نماز جمعه وسیله انتقاد از وزیر و دولت شود و سند 2030 را مقصر بدانند؟

هشتم: جرم یعنی فعل یا ترک فعلی که قانون برای آن مجازات تعیین کرده است. در این فقره آیا جرمی به وقوع پیوسته بود که حکم اخراج و لغو امتیاز مدرسه را صادر کردند؟ یعنی مجازات تماشا یا مشارکت در آواز پسربچه ها که مشکل شرعی دختر‌بچه‌ها را هم ندارد با مجازات فلان کار قبیح منتسب به یک مدرسه در تهران برابر است؟ مجازات باید متناسب با جرم باشد. مدیر کل این را می‌داند یا نه؟ اگر نه، معاونت حقوقی چه؟

نهم: وقتی خانم معلم محبوب می‌شود یعنی عرف و معروف جامعه با متولیان دوتاست و در عین حال خود را خادم ملت معرفی کنند. خادم مگر نباید در خدمت مخدوم باشد؟

دهم: اطلاعیه باشگاه نساجی بسیار غافل‌گیر کننده بود. هر چند پس از حل و فصل ماجرا عقب نشستند ولی همان اطلاعیه اول که برای جذب خانم معلم اعلام آمادگی شد تاثیر وسیع خود را برجای گذاشت و نشان داد چرا این همه سال برای خصوصی شدن باشگاه‌ها سنگ‌اندازی شده است. شک نکنید که محبوبیت باشگاه نساجی 10 یا 100 برابر شده است. البته می‌توانید درصدی از آن را به خاطر اطلاعیه بعدی کسر کنید!

یازدهم: با این که صدا و سیما در این باره هیچ خبری منتشر نکرد یا اگر هم گفته باشند پس از انتشار آن است اما در تعطیلات همه درباره آن صحبت می‌کردند. نمی‌دانم رادیوهای محلی به این موضوع پرداختند یا نه. اگر نه نشان می‌دهد استقلال ندارند و اگر آری جای امیدواری است به شرط هم‌سویی با مردم نه تکرار تهدید.

دوازدهم: این انگاره که کسانی با فرم امروزین مشکل دارند به سود تصمیم‌گیران نیست ولی در جامعه این تلقی وجود دارد که آدم هایی عبوس مشکل دارند با چهره های شاد!

سیزدهم: درست است که مدرسه غیر انتفاعی است و نماد همۀ مدرسه های قائم‌شهر نیست ولی انصافا چه کلاس مرتب و کم تعداد و چه بچه‌های بانشاطی. عجبا که اینها را ندیدند و همان اتفاق را دیدند که خطا هم باشد با تذکری قابل حل است. 

چهاردهم: راه مقابله با آنچه تهاجم فرهنگی خوانده می‌شود تنها تکرار و تحمیل آموزه‌های ایدیولوژیک نیست. بها دادن به فرهنگ و ادبیات و موسیقی محلی هم هست. آن قدر مازندران و تهران به خاطر همجواری دو استان و نیز افزایش قیمت زمین در هر دو که موجب و موجد سفرهای تفریحی به یکی و مهاجرت به دیگری شده در هم تنیده‌اند که خیال می‌کردی فرهنگ مازنی و شعر و ترانه آن مثل قبل نیست ولی می‌بینی بچه‌ها دارند ترانه محلی می‌خوانند. چرا به چشم مقابله با تهاجم فرهنگی نگاه نکنیم؟ بله، جنتلمن مصداق همان بود ولی گانگستر شهر آمل را گمان نکنم.در این که به غلظت آن نیست تردید ندارم اگرچه باید اهل فرهنگ آشنا با ریزه‌کاری های ادبیات منطقه نظر دهند.

پانزدهم: خانم معلم یا خانواده به دفتر امام جمعه مراجعه کرده اند. روحانی باید پناه مردم باشد. برخی از امامان جمعه اما خود را مقاماتی حکومتی تصور یا تصویر می کنند. آقای معلمی نماینده مجلس خبرگان هم هست. نماینده دیگر استان مازندران آقای صادق لاریجانی است که طبعا دست خانم معلم به او نمی‌رسید. درهای باز دفتر آقای معلمی به روی خانواده خانم معلم اتفاق مبارکی است.

شانزدهم: مرور برخی تعابیر در اطلاعیه آموزش و پرورش مازندران خالی از لطف نیست:

- اهمیت و حساسیت مدرسه و ماموریت آموزش و پرورش در جهت آگاهی بخشی و تعلیم ارزش‌های انسانی.

- نقش مربیان و معلمان در تبیین و تشریح و تربیت اخلاقی و انسانی دانش آموزان مخصوصاً در دوره ابتدایی.

-آموزش و پرورش در الگوسازی و تربیت انسانی‌هایی کارآمد و مسئولیت پذیر در تراز انقلاب اسلامی نقش مهمی دارد.

- اگر در مدرسه‌ای رفتار غیر حرفه‌ای از معلمی سر بزند طبیعی است آموزش و پرورش طبق ضوابط و مقررات در خصوص آن فرد و مدرسه تصمیم گیری کند.

-این خواسته بحق مردم شریف ایران است که در لحظه لحظه شکل گیری شخصیت دانش آموزان، از روح و جان امیدهای ارزشمند این دیار پر گهر امانتداری و حفاظت گردد.

- برخورد صورت گرفته به خاطر پخش موسیقی یا استفاده از روش‌های فرح‌بخش تدریس نبوده است، بلکه فعالیت‌هایی همچون «آغاز با نشاط» که تاکید بر ساماندهی مراسم صبحگاه مدارس با رویکرد استفاده از توانمندی‌های دانش آموزان داشته و یا طرح «سه دقیقه با نشاط» که در کلاس درس موجب ایجاد موجی از شور و نشاط در دانش آموزان می‌گردد با قوت و به شکل وسیعی در حال اجراست.

- با توجه به اینکه مدیر مدرسه طی نامه ای؛ کتباً درخواست تجدید نظر و مساعدت در خصوص ادامه همکاری این معلم را نموده اند و معلم مربوطه هم با اعلام ندامت و اذعان به عدم توجه به آثار سوء شانیت بخشی به برخی رفتارهای غیر اخلاقی و هنجار شکن موجود در متن این ترانه، درخواست مساعدت جهت جبران اتفاقات اخیر را داشته است، تجدید نظر خواهی آنان با حضور همه اعضای شورای نظارت مطرح و در خصوص ادامه همکاری وی تصمیم گیری خواهد شد.

در موارد بالا چقدر روح اداری و تلاش برای این که این اتفاق آسیبی به اعتماد تهران به این مجموعه وارد نکند مشهود است و چه اندازه حس و حال بچه ها و معلمان دیگر و پدر و مادرها؟ اصلا باشد. مراقب لحظه لحظه شکل‌گیری شخصیت دانش‌آموزان باشید! همین کلمه شکل‌گیری نشان می‌دهد حس می‌کنند دارند قالب‌گیری می‌کنند و نگران‌اند خدای ناکرده با قالب اصلی مورد نظر نخواند.   

هفدهم: برای آن که تصور نشود نویسنده از دایرۀ واقع‌بینی و انصاف خارج شده این اشاره ضروری است که محتوای برخی از اشعار ترانه هم در سوء‌تفاهم تأثیر دارد و هم دلیل عذرخواهی است اما واقعیت این است که علاقه بچه ها به خاطر ریتم آن است و خیلی به محتوای شعر کار ندارند. کما این که علاقه به «یار دبستانی من» هم به خاطر هیجان و ریتم آن است وگرنه اگر بر روی شعر تمرکز کنیم خیلی هم پرمعنی نیست: مثلا این بیت: دشت بی‌فرهنگی ما، هرزه تموم علفاش/ خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دلای آدماش. ترانه را اما دانشجویان دوست دارند چون مهم‌تر از معنی حس و ریتم آن است.    

تشنه دنبال آب است. اگر آب گوارا و سالم بدهی می‌نوشند آب شور را هم چون تشنه‌ است. البته شوری این به شوری جنتلمن ساسی نیست چون این بنده خدا در عروسی‌ها می‌خواند و خلق‌الله را شاد می‌کند. دوست مازندرانی‌یی می‌گفت مگر قطعات مشهور فولکلور را به بچه ها ارایه کردند و توجه نشد که حالا خرده می گیرند یا چقدر مشاهیر موسیقی مازندران همچون خوش‌رو و علیزاده و اسحاقی و چند نام دیگر را شناساندند که حالا ناخرسندند که چرا گنگستر شهر آمل را می خوانند؟ توقع ارشاد از وزارت فرهنگ و هنر داشتن به همین جا می‌رسد که چشم باز می‌کنند و می‌بینند فضا در اختیار دیگری است.دست‌کم در این فقره جای شکرش باقی است که محلی است و از غرب نیامده!

هجدهم: امیدواریم به ویدیوی توضیحات اعتذاری خانم معلم بسنده شود و از بچه‌ها نخواسته باشند هم‌خوانی کنند: پشیمونیم. پریشونیم.

  • منبع
  • عصر ایران

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید