کتاب ۱۹۸۴ یک رمان تخیلی محسوب می شود که در رد نظامهای تمامیتخواه (توتالیتر) و کمونیسم نوشته شده است.
رمان ۱۹۸۴ جرج اورول
رمان ۱۹۸۴ نوشته جورج اورول است. وی این کتاب را تقریبا چهار سال بعد از رمان مشهور قلعهی حیوانات نوشته است. جورج اورول در این کتاب حکومتی تمامیتخواه را به تصویر میکشد که بر تمام جنبههای زندگی مردم جامعهاش، نظارت و کنترلی همه جانبه دارد.
۱۹۸۴، یکی از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان که تأثیر زیادی در فرهنگ عامه و رسانهای جهان گذاشته است.
کتاب برجسته عصر – لقبی است که مطبوعات موثر انگلیس پس از انتشار کتاب ۱۹۸۴ به آن داده اند.
جرج اورول کتاب ۱۹۸۴ را استادانه نوشته و موضوعات مختلف را بسیار زیبا به همدیگر وصل میکند. پیشبینیهای اورول بسیار جسورانه است و نوشته های او در مورد دغدغههای فکری انسان، ترس، امید، وجه تاریک قدرت، جدال دروغ و حقیقت، و… بسیار دقیق هستند.
خلاصه رمان ۱۹۸۴
دنیای حیرتانگیز و ترسناکی که جرج اورول در رمان خود به تصویر کشیده از سه کشور بزرگ، مقتدر و بیرحم تشکیل شده است که دائما در باهمدیگر در جنگ هستند:
- اوشینیا
- اوراسیا
- ایستیشیا
داستان کتاب ۱۹۸۴ در لندن، یکی از شهرهای بزرگ اوشینیا اتفاق میافتد.
دولت مرکزی اوشینیا یک دولت تمامیتخواه است که همهچیز را کنترل میکند و به شما می گوید که چه کاری انجام دهید، کجا حضور داشته باشید، با چه کسانی صحبت کنید، اوقات فراغت خود را چگونه سپری کنید، به چه چیزی فکر کنید، به چه چیزی باور داشتید باشید و خلاصه به معنای واقعی کلمه همه چیز را کنترل می کند و تحت نظر دارد.
حال اگر از شما خلافی سر بزند، (این خلاف شامل هرکاری و هرچیزی است که به نفع حزب نباشد. یعنی شما حتی اگر در ذهن خود از حزب تنفر داشته باشید و چهره شما این موضوع را نشان دهد، شما دچار جنایت فکر و جنایت چهره شدهاید) شما ناپدید خواهید شد. یا به اصطلاحی که در کتاب آمده است بخار میشوید. دیگر هیچ مدرکی از وجود شما در هیچ جایی وجود نخواهد داشت و حتی خاطرات شما از ذهن دیگران پاک خواهد شد.
شخصیت اصلی رمان در قسمتی از کتاب میگوید:
هیچچیز، جز چند سانتیمتر مکعبی که درون جمجمه بود، به شما تعلق نداشت.
در کشور اوشینیا مردم بیش از حد به کار گرفته میشوند، غذا به اندازه کافی نیست، آدم ها هویت ندارند، عشق و علاقه و احساس بین افراد ممنوع شده است، ساختمانها به غیر از ساختمانهای دولتی همه پوسیده و مخروبه هستند، موشکها و خمپارهها ناگهان منفجر میشوند و…
حزب، سه شعار معروف دارد که بر بدنه وزارت حقیقت حک شده است:
- جنگ صلح است
- آزادی بردگی است
- جهل قدرت است
وینستون اسمیت شخصیت اصلی داستان است که در شهر لندن (در کشور اقیانوسیه) زندگی میکند. نظام سیاسی این کشور بدین گونه است که در راس قدرت رهبر آن، یعنی «برادر بزرگ» قرار دارد، سایر تقسیمبندیهای جامعه شامل اعضای ردهبالای حزب، اعضای عادی حزب و طبقه کارگر میشود. اقیانوسیه همیشه با یک از دو کشور موجود همپیمان و با کشور دیگر در حال جنگ است. تما تشکیلات دولت در بین چهار وزارتخانه تقسیم میشود؛ «وزارت حقیقت» با اخبار، تفریحات، آموزش و هنر سروکار دارد، «وزارت صلح» به امور جنگ میپردازد، «وزارت عشق» مسئولیت برقراری نظم و قانون را برعهده دارد و «پلیس اندیشه» قویترین و خطرناکترین عامل وزارت عشق در تفتیش عقاید و شناسایی مجرمین است؛ چهارمین وزارتخانه هم «وزارت فراوانی» مسئول امور اقتصادی و جیرهبندی است.
در این ساختار مردم حق یادداشت و ثبت چیزی را ندارند و دولت به صورت پیوسته تمامی مطالب و نوشتههای گذشته را تغییر داده و با زمان حال منطبق میکند؛ گویی که هیچ پیشبینی و خبر اشتباهی وجود نداشته باشد. همچنین دستگاهی به نام صفحهی سخنگو در خانهی تمامی اعضای حزب وجود دارد که به طور همزمان هم دستگاه فرستنده است و هم دستگاه گیرنده. خیانتکار اصلی به کشور اقیانوسیه، فردی است به نام گلدستاین؛ که زمانی از اعضای رده بالای حزب و تقریبا همرده برادر بزرگ بوده است، اما به یکباره دست به فعالیتهای انقلابی زده به مرگ محکوم شده است، اما به طرز مرموزی گریخته و ناپدید شده است؛ همچنین مردم میگفتند که او تشکیلات مخفی به نام «انجمن اخوت» دارد.
وینستون (شخصیت اصلی داستان) یکی از اعضای عادی حزب است که کارش در وزارت حقیقت، اصلاح خبرها، روزنامهها و نامههای گذشته و انطباق آنها با وضعیت امروز است. اما او در دل از «برادر بزرگ» متنفر است و بالاخره روزی (در اقدامی خلاف قانون) به صورت مخفی یک دفترچهی قدیمی میخرد و در آن شروع به نوشتن افکار و اندیشههای خود میکند.
به دلیل ممنوعیت نوشتن و ثبت خاطرات، وینستون گذشتهی خود و خانوادهاش را به صورت مبهم به یاد میآورد. در ادامهی داستان وینستون با یکی از اعضای حزب به نام جولیا آشنا میشود و علیرغم ممنوع بودن روابط عاشقانه بین اعضای حزب، با هم وارد رابطه میشوند. پس از مدتی آن دو تصمیم میگیرند که برعلیه حزب شروع به مبارزه کنند و با فردی به نام اُبراین (از اعضای رده بالای حزب) که وینستون گمان میکند که او عضو انجمن اخوت است، آشنا میشوند؛ آنها با اُبراین ملاقات میکنند و عضو انجمن اخوت میشوند و اُبراین کتاب مخفی گلدستاین را برای مطالعه به آنها میدهد.
اما اُبراین درحقیقت مامور حزب برای مقابله با جرایم فکری است و دیری نمیپاید که وینستون به همراه جولیا دستگیر میشوند. وینستون انواع شکنجههای روحی و جسمی را تجربه میکند و در اتاق ۱۰۱ توسط اُبراین و تحت شکنجههای جسمی و روحی، درنهایت میپذیرد که حقیقتی به جز آنچه حزب میگوید وجود ندارد. وینستون پس از آزادی، شغل پارهوقت در وزارتخانه بدست میآورد و روزی اتفاقی جولیا را در خیابان میبیند و متوجه میشود که دیگر علاقهای به او ندارد. در پایان داستان وینستون با دیدن تصویر «برادر بزرگ» در اخبار، متوجه میشود که عاشق «برادر بزرگ» شده است.
دیدگاه