امروز: جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ رمضان ۱۴۴۵ قمری و ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267160
۷۶۱۲
۶
۲
نسخه چاپی
شهرنشینی در تاریخ ایران

روند شهرنشینی در تاریخ ایران

تاریخ شهرنشینی در ایران را شاید بتوان به کلان ترین شکل آن به سه دوره تقسیم کرد. هریک از این دوره ها به نسبت دوره ی قبلی فاصله ی زمانی کمتری را در بر می گیرد و تراکم و شتاب بیشتری را در فرایند شهری شدن و افزایش تنوع شهری نشان می دهد که این امر را باید حاصل سرعت گرفتن عمومی فرایندهای تغییر فرهنگی در طول دوران های تاریخی انسانی دانست که همچنان ادامه دارد

روند شهرنشینی در تاریخ ایران

ادوار شهرنشینی در ایران

تاریخ شهرنشینی در ایران را شاید بتوان به کلان ترین شکل آن به سه دوره تقسیم کرد. هریک از این دوره ها به نسبت دوره ی قبلی فاصله ی زمانی کمتری را در بر می گیرد و تراکم و شتاب بیشتری را در فرایند شهری شدن و افزایش تنوع شهری نشان می دهد که این امر را باید حاصل سرعت گرفتن عمومی فرایندهای تغییر فرهنگی در طول دوران های تاریخی انسانی دانست که همچنان ادامه دارد.

سه دوره ی مزبور را می توان چنین تعریف کرد:

دوره ی نخست، از شکل گیری شهرهای نخستین تا سقوط امپراتوری ساسانی، یعنی از هزاره ی سوم پیش از میلاد تا سال 641 میلادی که در اینجا ما از عنوان شهر باستانی برای آن استفاده خواهیم کرد.

دوره ی دوم، از شکل گیری شهرهای اولیه ی اسلامی تا پایان دوره ی قاجار، یعنی از سال 641 تا 1925 میلادی که در اینجا ما از عنوان شهرهای اسلامی از آن سخن خواهیم گفت.

دوره ی سوم، از شکل گیری دولت پهلوی در سال 1925 تا امروز که در اینجا با عنوان شهر جدید (خدماتی – صنعتی ) به آن اشاره خواهیم کرد.

روند شهرنشینی در تاریخ ایران

شهر باستانی

قدیمی ترین تمدن شناخته شده ی ایرانی در منطقه ی عیلام از نیمه ی هزاره ی سوم پیش از میلاد ظاهر شد و تا قرن ششم پیش از میلاد تداوم داشت.

مشخصه ی سیاسی این تمدن که بر زمین های کم ارتفاع منطقه ی خوزستان شکل گرفت، نوعی اولیگارشی فدراتیو با توزیع قدرت تمرکززدا بود که به نسبت به دو حوزه ی تمدنی در غرب (بین النهرین) و شرق (شمال هند) انفراد داشت. تماس و رابطه ی عیلام با تمدن های بین النهرینی سومر، بابل و آشور تقریباً همیشه در قالب جنگ ها انجام می گرفت. لذا برای حفظ این تمدن نیاز به تمرکز شدید قدرت سیاسی وجود داشت. این تمرکز، عمدتاً در منطقه ی جنوب زاگرس، در خوزستان در شهر شوش و در فلات مرکزی در شهر انشان انجام گرفت.

پادشاهان عیلام تقریباً از آغاز هزاره ی دوم عنوان «پادشاهان انشان و شوش» را داشتند. در نتیجه شهرنشینی در جنوب غربی را باید یکی از حوزه های مهم شهرنشینی باستانی در ایران دانست: « با توجه به پاره ای مدارک می توان دریافت که پس از سال 3000 پیش از میلاد شوش به صورت یکی از شهرهای پر جمعیت و مهم منطقه درآمده است...{هرچند}... جمعیت شهر باستانی شوش هیچ گاه از شمار 40 هزار تن بالاتر نرفت».

شوش در عین حال روابط تجاری گسترده ای با تمام مناطق جنوب غرب و مناطق شمالی فلات ایران داشت. انشان(تل ملیان) نیز در 26 کیلومتری شمال شیراز کنونی، حوزه ی تمدنی پر اهمیتی به وسعت 45 هکتار و جمعیتی حدود 4500 نفر را در بر می گرفت. پادشاهی عیلام، در دوره ی موسوم به نوعیلامی (750 تا 653 پیش از میلاد) رو به ضعف و زوال گذاشت. در کنار این تمرکز دولتی – تمدنی در غرب و جنوب غربی ایران، در هزاره ی سوم مطالعات باستان شناسی گویای حضور شهرنشینی در مناطق جنوب شرقی و فلات مرکزی ایران نیز هستند:

نتایج تحقیقات باستان شناسی در سال های 1976- 1977 در بمپور بلوچستان، تل ابلیس، تپه یحیی و شهداد در استان کرمان و شهر سوخته در سیستان... نشان داد که در قرون اولیه ی هزاره ی سوم پیش از میلاد جوامع روستایی به موازات بین النهرین در سراسر ایران با آهنگ رشد برابری در راه رسیدن به مرحله ی شهرنشینی گام بر می داشتند...

در حد فاصل سال های 4500 تا 3000 قبل از میلاد در سرزمین های شرق و جنوب شرقی ایران داد و ستدهایی در زمینه ی فرآورده های صنعتی و کشاورزی در سطح ملی، منطقه ای و برون منطقه ای انجام می شده است...در محیط باستانی شهداد در حاشیه ی غربی دشت لوت... در طول هزاره ی سوم ... با رشد صنعتی، اقتصادی و پیچیدگی های نظامی اداری روبروییم که این منطقه را به یک مرکز بزرگ شهری بدل کرده بود.

شهر سوخته با جمعیتی که بین 2500 تا 5200 نفر متغیر بوده در طول هزاره ی سوم از شهرهای پر جمعیت به شمار می آمده است:« به طور کلی می توان گفت که شماری از واحدهای مسکونی و یک کاخ نمایانگر معماری در شهر سوخته است. بیشتر خیابان ها باریک با میانگین عرض 5/2 متر، پر پیچ و خم، غیر مفروش و سطح آنها بر اثر انباشته شدن خاکروبه ای که از خانه ها بیرون ریخته می شد، پست و بلند شده بود. گسترش شهر بدون نقشه انجام گرفته است و معماری آن از تجانس چندانی برخوردار نیست. خانه های هزاره ی سوم اغلب راست گوشه اند و مصالح آنها را خشت تشکیل می دهد.

خانه ها 90 تا 150 مترمربع مساحت و از 6 تا 10 اتاق چهارگوشه دارند که پیرامون یک حیاط مرکزی حلقه زده اند. سقف ها تماماً مسطح و بر پنج تا شش تیر چوبی استوار است. تاسیسات خدماتی داخلی مانند اجاق مرکزی سکو مانند، بخاری دیواری، آشپزخانه با تنورهای نعلی شکل و گنبددار جهت پخت نان و زیرسازی های شیب دار برای سنگ ساب تماماً از آجر درست شده است.

این شیوه در معماری سراسر دوران مفرغ و در واقع تا دوره ی هخامنشیان در شرق ایران به کار رفته است. غلات که غذای عمده ی اهالی را تشکیل می داد در خمره های سفالی بزرگ با گنجایش تقریباً بیست کیلو نگاه داری می شد. در هیچ یک از خانه ها اتاق انبار مملو از خمره های غلات وجود نداشته است و این امر نشانگر آن است که در حدود سال 3000 قبل از میلاد، ذخیره سازی مواد غذایی را برای مصرف دراز مدت، حکومت مرکزی انجام می داد.

 در فلات مرکزی نیز در حفاری های باستان شناسی ...در دشت قزوین، در سه تپه ی زاغه، قبرستان و سگزآباد... نشان دهنده ی وجود زندگی شهری در این منطقه هستند... آثار یافت شده در تپه ی قبرستان گویای ورود به دوران آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران در حدود اواسط هزاره ی پنجم پیش از میلاد است... اگر جامعه ی قبرستان را شهرنشین به حساب نیاوریم بی شک باید آن را در آستانه ی ورود به شهرنشینی بدانیم که در آن با تراکم و درهم‌فشردگی خانه های مسکونی و جمعیت، درصد بالایی از تولیدکنندگان غیرکشاورز و فرد یا افرادی مسئول حل مشکلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وجود داشته اند.

در دوره ی متاخرتر یعنی از هزاره ی نخست پیش از میلاد، شهرنشینی در ایران تمرکز سیاسی خود را در دولت ماد و سپس در دولت هخامنشی می یابد. مادها در آغاز از لحاظ تشکیلات نظامی قدرتمند تر از پارس ها بودند و هر چند دولتی فدراتیو داشتند اما توانسته بودند پارس ها را زیر سلطه ی خود نگه دارند.

مادها در طول قرن هفتم پیش از میلاد دائماً زیر فشار دستگاه نظامی قدرتمند آشوریان بودند. از این گذشته هوخشتره (625 تا 585 پیش از میلاد) پادشاه ماد ناچار بود با هجوم قبایل جنگجوی سیت نیز که از شمال به زاگرس سرازیر شده بودند مقابله کند. در نتیجه واکنش مادها به افزایش تمرکز و افزایش قدرت نظامی بود تا حدی که در سال 612 پیش از میلاد پس از اتحادی که با بابل انجام دادند، توانستند آشوریان را شکست دهند و نینوا، پایتخت آنها را فتح کنند.

اما محدودیت حجم دولت ماد و نبود یک استراتژی دولتی مشخص سبب شد که این دولت فاقد قدرت نظامی پایدار و نیرومندی باشد و در نتیجه در آغاز قرن ششم پیش از میلاد اشتوویگو یا آستیاگ پسر هوخشتره (585 – 550 پیش از میلاد) چاره ای جز آن ندید که قدرت سیاسی رو به رشد کوروش هخامنشی را بپذیرد و خود به صورت حاکمیتی وابسته به دولت قدرتمند هخامنشیان درآید.

درباره ی ریشه های عشیره مادها و پارسیان تقریباً اجماع وجود دارد: ظاهراً مادها و پارس ها، نسل های متمادی به صورت نیمه عشیره ای می زیسته اند. حتی در قرن پنجم پیش از میلاد، هرودوت گزارش می کند که چهار طایفه ی عمده ی پارسی، هنوز عشایر گله‌دارند. باستان شناسان می پندارند که از قرن های نهم تا هفتم پیش از میلاد چندین آبادی مادی را پیدا کرده اند.

از جمله گودین تپه، که در دهانه ی میان تپه های واقع در مغرب کوه الوند واقع است(...شاهراه خراسان، در آن زمان از این دهانه می گذشته است) و «باباجان» که در دره ی حاصلخیزی در ناحیه ی کرمانشاه واقع است، و تپه ی «نوشی جان» در جنوب همدان، در مشرق، حضور مهاجمین ایرانی در سیالک – جنوب کاشان، یکی دیگر از مراکز جمعیت سرراه پیش از تاریخ، که از شمال به جنوب می رفت- ردیابی شده است. این مراکز جمعیت مادی، معمولاً از دژ یا قلعه ی اربابی، پایگاه های بزرگان و رؤسای مادی بود، که احشام و گله های آن به ییلاق و قشلاق فصلی می رفتند.

می توان شهر مادی را چون قلعه ی مستحکمی تصور کرد که با قرار گرفتن بر ارتفاع وظیفه ی دفاع را پیش از هر چیز در راس امور خود قرار می داد. هفت حصار پی در پی اکباتان (هگمتانه- همدان) علاوه بر معنای اسطوره ای، کارکردی نظامی داشت.

از سال 550 پیش از میلاد، کوروش شاه انشان با شورش علیه مادها، سلسله ی هخامنشی را بنیان گذاشت. هخامنشیان با ایجاد یک تمرکز دولتی بسیار قدرتمند، نخستین امپراتوری ایران را در گستره ای منطبق و بزرگ تر از حدود کنونی ایران برپا کردند. این قدرت دولتی بر پایه ای اجتماعی استوار بود که در آن سه طبقه ی اصلی جوامع هندو اروپایی یعنی جنگجویان (ارتشتاران)، روحانیون(آتوربانان) و کشاورزان(واستریوشان) دیده می شدند.

شاه هرچند از طبقه ی جنگجویان انتخاب می شد، دارای قدرت کاریزماتیک (فرمند) بود که او را بر فراز طبقات سه گانه قرار می داد. مغ ها یا روحانیون یکی از قبایل ماد بودند که انجام مراسم و مناسک مذهبی را بر عهده داشتند و در امپراتوری هخامنشی نیز همین رسالت را ادامه دادند.

روند شهرنشینی در تاریخ ایران

 شهرنشینی در دوره ی هخامنشی وابسته ای از گستره ی امپراتوری آنها بود. از این رو، به دلیل نیاز به سازماندهی این امپراتوری بزرگ، اقدامات عمرانی نه فقط در شهرها (شبکه آبیاری) بلکه بر جاده های ارتباطی انجام می گرفت. هخامنشیان همچون بسیاری از خاندان های شاهی بعدی در ایران، پایتخت های متعددی داشتند و همین امر به نوعی تمرکززدایی شهری یاری می رساند: « تمام پایتخت های امپراتوری(پاسارگاد، پرسپولیس، شوش، اکباتان) از طریق جاده ای بزرگ، از چهار طرف به یکدیگر متصل بودند.

شناخته ترین این جاده ها در این شبکه، جاده ی پرسپولیس به شوش است... پایتخت های امپراتوری از طریق راه ها به مجموعه ی ولایات متصل بوده اند. در شمال جاده ی بسیار قدیمی خراسان، اکباتان را از طریق راگه (ری) و دروازه های کسیی ین، هیرکانی و پارتیه به باختر (باختریش – بلخ) پیوند می داده است. در جنوب، از مبدأ فارس، جاده ای به هرخواتیش (قندهار) و گندواره (منطقه ی کابل) می رفته است و از آنجا راه های دیگر به باختر و دره ی سند در هندوستان می پیوسته اند.»

هخامنشیان خود را شاهانی سازنده می دانستند که بیش از هر چیز به ایجاد بناها و شهرهای جدید افتخار می کردند. بنابر استرابون مورخ یونانی: « داریوش شاه گوید: به عنایت اهورامزدا ساختنان های عظیمی را که به فراموشی رها شده بودند، من، آنها را به پایان رساندم. من دیدم که قلاع (در شوش) که در گذشته بنا کرده بودند، کهنه و فرسوده اند، من آنها را دوباره برآوردم. اینها استحکاماتی سوای آنها هستند که من ساخته ام.

بدین ترتیب پایتخت های متعدد همه نوسازی می شدند. برای این کار هخامنشیان دست به بسیج اقوام و هنرمندان و پیشه وران از سراسر امپراتوری خود می زدند. آنچه شاید یکی دیگر از ویژگیهای خاص شهرنشینی هخامنشی را نشان بدهد و در عین حال تأکیدی است بر منشأ عشیره ای آنها و هم علامتی است از وحدت اسطوره ای – کارکردی سه شیوه ی زیستی شهری، روستایی و کوچندگی از خلال 3 طبقه ی جنگجویان، روحانیون و کشاورزان در شخصیت کاریزمایی شاه، در جا به جایی دائم او در کشور مشاهده می شود، چنانچه یونانیان از جمله گزنفون با شگفتی از این امر یاد می کنند:

«کوروش که اقامتگاه خود را در مرکز امپراتوری اش ساخته بود؛ در حدود فصل زمستان، هفت ماه سال را در بابل می گذراند، زیرا گرم ترین منطقه بود؛ حدود بهار، سه ماه را در شوش اقامت داشت، و در قلب تابستان سه ماه به اکباتان می رفت؛ گفته اند که او به این ترتیب می توانست تمام سال را در فرح و خنکی یک بهار ابدی زندگی کند.»

ضعف دولت هخامنشی که از اواخر حکومت داریوش اول آغاز شد، پیش از هر چیز ناشی از قدرت گرفتن حاکمان محلی به دلیل کاهش تمرکز سیاسی و زیر فشار قدرت بزرگ یونان بود که از شرق بر امپراتوری ایران وارد می شد. نشانه های این ضعف را می توان در شورش و نافرمانی ساتراپ ها از جمله ارمنستان در سال 379 پیش از میلاد، شورش های درون خانواده ی سلطنتی و خشونت ها و کشتارهای درون هیأت حاکم مشاهده کرد.

اسکندر (آلکساندر) یک طرح سیاسی و فرهنگی را در سر می پروراند و آن تلفیق دو تمدن قدرتمند ایرانی و یونانی در یک مجموعه ی بزرگ و متمرکز سیاسی بود. اما پیش از آنکه چندان موفقیتی در این کار داشته باشد از بیماری درگذشت. جانشینان اسکندر که سرداران سلوکی بودند و سلطه ی آنها بر شرق ایران کمتر از 70 سال دوام آورد ولی در غرب ایران تا 170 سال ادامه یافت.

سلوکی ها در سیاست خود در یونانی کردن ایران شکست خوردند و دوره ی آنها، دوره ی از هم پاشیدگی تمرکز قدرت سیاسی در ایران بود. فقدان سازماندهی سیاسی قدرتمند در ایران، مرکز ثقل قدرت سلوکی را به تدریج و به ویژه از نیمه ی دوم قرن سوم پیش از میلاد به سوی سوریه، قلمرو طبیعی حاکمیت یونانی، سوق داد و خلأ قدرتی در شرق ایران به وجود آورد که به سرعت از سوی خاندان ایرانی اشکانیان، پر شد.

اشکانیان سیاست شهرسازی گسترده ای داشتند و برای تقویت قدرت خود از طریق ساخت شهرهای جدید اقدام می کردند: «شهر پارسی- هلنی در مکانی استقرار می یافت که: یکم، در جوار و یا نزدیکی راه های ارتباطی و جاده های اصلی قرار داشته باشد. دوم در کنار قلعه ی نظامی و شهر قدیمی مستقر در منطقه ای مملو از روستاهای پیرامونی باشد. سوم از دیدگاه سوق الجیشی قابل تأمین باشد. بنابراین، شهر پارسی – هلنی در بدو تولد خویش شهری نظامی است، شهری است که بر مبنای شهر – دولت یونانی شکل می گیرد، مردمانی که در آن مستقر هستند یا یونانی هستند و یا بومیانی که در حلقه ی اجتماعی طرفدار دولت سلوکی قرار می گرفتند.

در تاریخ کمبریج نیز بر این الگوی یونانی در شهرسازی سلوکی تاکید شده است: زمین داران در شهر زندگی می کردند و نه در روستای بی دف اما البته امکان داشت که در بیرون دیوارهای شهر نیز خانه های اربابی پرتجملی که مجهز به گرما بود، برای خود برآورند. حصارهایی که گرد شهر بر می آوردند، تصرف آن را مگر برای سپاهی منظم دشوار می ساخت و شهر می توانست برای مهار کردن بومیان ناآرامی که در قلمرو آن زندگی می کردند به نیروی نظامی خود متکی باشد.

در دوران اشکانی نیز به رغم تمایل به بازسازی قدرت تمرکزیافته، سیاست شهرسازی آنها نمی توانست چندان از الگوی سلوکی فاصله بگیرد: « ساخت شهرهای خودگردان در بین النهرین ریشه دار بود که حاکمیت پارتیان در آن دست نبرد. بخشی از مالیات هایی که این شهرها از نواحی زیر حاکمیت خود می گرفتند، احتمالاً همراه با عوارضی دیگر، تقریباً به طور منظم به خزانه ی شاهنشاه فرستاده می شد. احتمالاً این مالیات ها و جرائمی که سلوکیان وضع کرده بودند در دوره ی پارتیان نیز به قوت خویش باقی بود، اما برخی مالیات ها تنها در دوره ی پارتیان وضع شد.»

قلمرو پارت در واقع به سه حوزه قابل تقسیم بود: « بین النهرین سامی با جمعیتی عمدتاً شهری که از راه نظام پولیس با یکدیگر متحد شده بودند با قانون یونانی و نهادهای حکومتی سلوکی؛ شماری دولت های مستقل (در بین النهرین و در سراسر مرزهای ایران) که در آنها این نظام و این نهادها، اگر هم اصلاً وجود داشتند، بسیار کم ریشه و سطحی بودند، و سرزمین های مرکزی پارت (در مشرق و شمال ایران) که در بخش اخیر شکل دولت شهرهای یونانی اندک بود.

 آخرین سلسله پادشاهی ایران پیش از ورود اسلام، سلسله ی ساسانی بود که بیش از 4 قرن (از سال 224 تا 641 میلادی) بر کشور حکومت کردند. ساسانیان در اصل متولیان معبد آناهیته در استخر فارس بودند و یا تضعیف قدرت مرکزی رفته رفته خود را به یک قدرت سیاسی محلی تبدیل کردند.

شکل گیری دولت ساسانی و احیای قدرت بزرگ یک دولت متمرکز در ایران با دگرگونی های گسترده ای در زمینه ی دینی و اخلاقی همراه بود. ساسانیان برای مشروعیت بخشیدن به استیلای سیاسی خود و تثبیت حاکمیت خویش بر اقوام و مذاهب گوناگون ایران که در دوران طولانی سلطنت سلوکی ها و اشکانیان توانسته بودند به دلیل پراکندگی قدرت سیاسی رشد زیادی بیابند، بر آن شدند تا آرام آرام و با یاری مغان، ایدئولوژی حکومتی جدیدی برقرار کنند. این ایدئولوژی با ترکیب باورهای باستانی ایرانی و تغییرات زیادی که در دین زرتشت قدیم به وجود آورد، شکل گرفت.

ساسانیان سیاست شهرسازی گسترده ای داشتند و هریک از پادشاهان تلاش می کرد شهرهایی را به نام خود باقی گذارد مثلاً اردشیر یکم شهرهایی مثل اردشیرخوره، رام اردشیر، ریواردشیر(در پارس) هرمزاردشیر (در اهواز) به اردشیر و استاباد(در سواد)، پسااردشیر(در بحرین) و نوداردشیر (در موصل) بنا کرد. این «شهرهای شاهی» مراکز قدرت نظامی و پادگانی در سرزمین هایی بودند که به وسیله ی ساسانیان فتح می شدند. افزایش رقم این شهرها به تدریج، شهرهای با الگوی یونانی در غرب کشور را از میان می برد. شهرها اختیار دیه های حوزه ی خود را به دست می آورند اما خود به زیر فرمان و مدیریت ساختارهای بزرگ و سلسله مراتبی مدیریتی می رفتند. فرایند تمرکز قدرت به صورت تدریجی اما پیوسته انجام می گرفت.

بدین ترتیب معنی شهر هر چه بیشتر با معنی سیاست و دولت مرکزی پیوند خورد و شبکه ی شهری شکل یم شبکه ی دولتی به خود گرفت. این وضع تا دوره ی زوال تدریجی قدرت ساسانی که پس از پایان سلطنت خسرو اول در سال 579 میلادی آغاز شد، ادامه یافت. از این دوره، خشونت و فساد درونی نظام را بسیار شکننده کرد. اغلب مورخان بر سر اینکه جنگ های طولانی دو امپراتوری ایران و روم (بیزانس) از علل اصلی ضعف و فروپاشی ساسانیان و شکست آنها از اعراب بوده است توافق دارند.

روند شهرنشینی در تاریخ ایران

شهر اسلامی

اسلام از آغاز ظهور خود در شبه جزیره ی عربستان افزون بر رسالت الهی خویش، حرکتی سیاسی – اجتماعی نیز به شمار می آمد که توانست به سرعت جامعه ی عربستان قرن هفتم میلادی را بر اساس یک محور ایدئولوژیک عمومی متحد و پایه های یک قدرت بزرگ سیاسی را پی ریزی کند.

سقوط ساسانیان در سال 641 میلادی در نبرد قادسیه قطعی شد اما فتح ایران به سادگی انجام نگرفت و مقاومت های زیادی در برابر اعراب به عمل آمد. در برخی از مناطق، نظیر منطقه های شمالی کشور که دسترسی جغرافیایی به آنها مشکل بود تا چند قرن پس از ورود اسلام هنوز قدرت آن به تثبیت نرسیده بود. با این حال، درآمدن به دین اسلام نسبتاً با سرعت و در فرایندی به انجام رسید که در آن شاهد انتقال گروه بزرگی از عناصر فرهنگی ایران باستان به درون قالب های جدید فرهنگ پس از اسلام بودیم.

واکنش ایرانیان در مقابل سلطه ی ظالمانه ی امویان و سپس عباسیان، در طول سه قرن، جنبش های مقاومت و قیام های متعددی بود که سرانجام نطفه ی حکومت های کوچک ایرانی را از قرن سوم به وجود آوردند.

در آغاز اعراب چندان علاقه ای به تاسیس یا حتی حفظ شهرها نداشتند چون خود به زندگی کوچندگی و غیرساکن خو گرفته بودند و شهرهای عربی دوران جاهلیت در حقیقت اردوگاه هایی بزرگ بیش نبودند. نخستین شهرهای اسلامی که خارج از حوزه ی متعارف شبه جزیره ی عربستان ساخته شدند نیز همچون بصره و کوفه تکرار همین الگو و درواقع اردوگاه های نظامی و موقتی بودند تا سپاهیان بتوانند امواج یورش پی در پی را از خلال آنها سازماندهی کنند.

در نتیجه در آغاز ورود اعراب لااقل تا دو قرن، با سقوط شهرنشینی به دلیل نبود علاقه به تداوم بخشیدن به تاسیسات عمرانی شهری(به ویژه نظام های آبیاری) رو به رو بودیم. اعراب بیش از هر چیز به تجارت اهمیت می دادند. مهم ترین عامل تحول و دگرگونی شهرهای ایران در اوایل اسلام مربوط است به رشد و توسعه ی سریع بازرگانی و تولیدات صنعتی در شهرها. در نتیجه، رفته رفته از اهمیت شهرستان کاسته شد و اهمیت ربض، که جمعیت و کارکرد اقتصادی آن به سرعت بالا می رفت، افزون گردید. در برخی از شهرها شهرستان به کلی ویران شد و ربض آبادان گردید.

 اعراب با شروع به ساختن بغداد در سال 141 هجری، خط مشی قبلی خود را تغییر دادند و الگوی دولت ساسانی را مبتنی بر شهرسازی به مثابه پایه های قدرت پی گرفتند.

با تقویت گرایش تمرکز دولتی در سلطه ی اسلامی (بنی امیه، سلطنت اسلامی اسپانیا...) در چارچوبی عام و با روی کار آمدن حکومت های کوچک ایرانی در چارچوب ویژه ی ایران، فرایند شهرنشینی و شهرسازی بار دیگر تقویت شدند. طاهریان (821- 873 میلادی)، صفاریان(867 تا 1495 میلادی)، سامانیان (819 تا 999 میلادی)، آل بویه ( 932 – 1349 میلادی) و سالاریان (916 تا 997 میلادی) مهم ترین حکومت هایی بودند که با تقویت ساختارهای حکومتی مرکزی هریک به زندگی شهری در برخی از شهرهای زیر سلطه ی خود رونق دادند و به این ترتیب سبب شکوفایی مناطقی جون سیستان، خراسان، طبرستان...و شهرهایی چون نیشابور، بلخ، بخارا، ری، هرات، همدان، شیراز، اصفهان و یزد شدند.

حکومت های ترک تبار غزنوی، (977 تا1186 میلادی)، سلجوقی (1038 تا 1194 میلادی) و خوارزمشاهی (1127 تا 1231 میلادی) که ریشه از قبایل کوچنده ی ترک نواحی شرقی نظیر ترکمن ها، قفچاق ها، قرلق ها... و یا از نهادهای برده داری و ورود گسترده ی بردگان ترک در دستگاه های حکومتی و نظامی داشتند، در مجموع دوران تیره ای را بر کشور حاکم کردند که عمداً در فاصله ی قرن دهم تا سیزدهم قرار می گیرد. در این دوران دستگاه حکومتی بالاترین حد خشونت را نسبت به مردم اعمال می کرد و واکنش های مقاومتی نیز بر می انگیخت که مشور را رو به ضعفی برند که نتوانست در مقابل یورش گسترده ی مغولان از قرن سیزدهم دوام بیاورد.

حملات مغول در چندین موج که از ابتدای قرن سیزدهم آغاز شدند یعنی در سال های 1220 میلادی (چنگیزخان)، 1256 (هولاکوخان) و 1280 (تیمور) با تخریب عمومی و گسترده ی شهرها و کشتار گسترده ی اهالی آنها همراه بود که شهرنشینی را دچار زوال کاملی کرد و معدود بازماندگان را وادار کرد که به شیوه هایی بسیار ابتدایی و یا با راهزنی و دزدی روزگار بگذرانند. جانشینان مغول ها که به صورت سلسله هایی چون جغتاییان (1127 تا 1370 میلادی) و ایلخانان (1256 تا 1353 میلادی) در ایران حکومت کردند و بقایای تیموریان (1370 تا 1506 میلادی) هیچ یک نتوانستند دولت هایی درخور این نام به وجود بیاورند، و در واقع تاریخ ایران در این دوران تاریخ جنگ های قبیله ای میان این قدرت های محلی است که با غارت پایه های اجتماعی و نواحی پیرامونی ایران تکمیل می شد.

برای آنکه شاهد موج جدید شهرسازی در ایران باشیم باید در انتظار دوره ی صفویه (1502 تا 1736) می بودیم. اما می توان گفت که در دوره ی ایلخانان و به ویژه در عصر غازان خان، شبکه های شهری تا اندازه ای بازسازی شدند و شهر تبریز به مثابه نمونه ای بارز از بازسازی شهری در این دوره قابل ملاحظه است.

بازسازی دولت مرکزی ایران با صفویان پس از گذشت بیش از 4 قرن تشتت و هرج و مرج و خشونت کور و گسترده آغاز شد. دولت صفوی را در واقع می توان نطفه ی اولیه ای از یک دولت مدرن به حساب آورد که هنوز قرن ها با شکل گیری خود در ایران فاصله داشت و البته چنانچه دوران پر تنش قرن های هجدهم و نوزدهم در ایران به گونه ای که شاهدش بودیم نمی گذشت، شاید چنین دولتی زودتر از دوران مشروطه شکل نخستین دولت ملی ایران را به خود را می گرفت. صفویان که از اعقاب شیخ صفی ادین اردبیلی به شمار می آمدند، ترک زبان بودند اما درباره ی تبار ترک یا کرد آنها هنوز بحث و گفتگو وجود دارد. این قوم از اواخر قرن چهارم میلادی روی به مذهب شیعه آورد و مبارزه ای سخت را با دو طایفه ی ترکمن آق قویونلوها و قراقویونلوها در آذربایجان آغاز کرد که سرانجام در آن به پیروزی رسید و شاه اسماعیل توانست سلسله ی صفوی را تاسیس کند.

رشد شهرنشینی در دوره ی صفوی عمدتاً در دوران شاه عباس انجام گرفت. بازگشت به نظم و رونق اقتصادی در دوره وی همراه با نخستین قدم های دولت های غربی برای نفوذ در ایران همراه بود و بیشترین شکوفایی شهر در این دوران در شهرهای اصفهان، تبریز، شیراز، قزوین، مشهد ظاهر شد. اما پس از شاه عباس انحطاط پیشین ادامه یافت و در نهایت دولت ها نتوانستند جز در چارچوب هایی محلی شکل بگیرند. این امر پس از سقوط دولت مرکزی ایران در یورش افغان ها در دوره ی شاه سلطان حسین (1694-1722 میلادی) و قاجاریه (1721 – 1924 میلادی) ادامه یافت.

در طول قرن های هجدهم و نوزدهم، ایران به موزائیکی از قدرت های کوچک محلی تبدیل شد و شهرها نتوانستند رشد چندانی داشته باشند جز شهرهایی که مرکز اقامت حاکم یا ولیعهدی توانا بودند نظیر شیراز، تبریز و تهران. در دوره ی قاجار، ایران عرصه ی نفوذ استعماری گسترده ای بود که با فساد و ناشایستگی کامل قدرت حاکم همراه بود. قدرتی که دغدغه ای جز تنازع بقای خود به هر قیمتی نداشت. دوران قاجار در حقیقت دوران غارت سیستماتیک ثروت های ایران به وسیله ی روسیه و انگلستان با همکاری شاهان ناتوان و نالایق حاکم بود.

روند شهرنشینی در تاریخ ایران

 شهر مدرن صنعتی – خدماتی

آخرین مرحله از رشد شهرنشینی در ایران در قرن بیستم و با حرکت از انقلاب مشروطه آغاز می شود. ریشه های عمیق این انقلاب را باید در فرایندی دانست که لااقل از ابتدای دوره ی ناصرالدین شاه در 1847 میلادی در ایران آغاز شده بود و آن شکل گرفتن دولت ملی بر پایه ی احساس تعلق ملی و پیدایش نخستین جنبش هایی بود که می توان آنها را جنبش های ملی – مذهبی ناشی از تشکیل یک هویت ملی به حساب آورد. این جنبش ها در برابر نفوذ گسترده ای که اواخر قرن نوزدهم میلادی، انگلستان از جنوب و روسیه از شمال، در ایران آغاز کرده بودند، شکل گرفتند.

انقلاب مشروطه را باید در حقیقت نوعی حرکت شهری برای ایجاد تفوق بر اشکال زیست شهری دانست. شکل گیری دولت ملی هرچه بیش از پیش به مثابه ساختاری که منافع انگلستان را تامین کرده و در رقابت آن با روسیه نقشی اساسی داشت، به وسیله ی کشور نخست مورد پشتیبانی قرار می گرفت. این امر همزمان با صنعتی شدن و رشد زیرساختارهای گوناگون کشور انجام می گرفت.

به صورتی که تعداد کارگاه ها و کارخانجات صنعتی، جاده ها، خطوط تلگراف و رشد سرمایه گذاری صنعتی در ابتدای قرن بیستم با شتابی فزاینده انجام گرفت.

هرچند در ظهور و گسترش بسیاری از شاخص های صنعتی در این دوره صورت گرفت اما این را لزوماً نمی توان به معنی ظهور تکوین «شهر صنعتی» در مفهوم غربی آن در ایران دانست، به صورتی که ما بیشتر با شهری صنعتی – خدماتی رو به رو هستیم که اغاز سهم خدمات در آن بر سهم صنعت برتری دارد و این امر تاثیری مشخص درازمدت بر فرهنگ شهری بر جای می گذارد که یکی از بارزترین نشانه های آن در نقش پر اهمیت و اساسی بازار در روند عمومی جامعه است.

در طول دوره ی جدید به طور عمده، چندین دوره ی رشد شهرنشینی کاملاً مشخص مشاهده می شود. دوره ی 1300 تا 1340 که در آن نرخ سالانه ی رشد شهرنشینی به 65/2 درصد می رسید، دوره ی دوم از 1340 تا 1375 که این نرخ به 42/4 رسید. شتاب رشد شهرنشینی در دوره ی دوم پیامدهای مستقیم از فرایند اصلاحات ارضی به حساب می آید. در دوره ی اخیر با فروپاشی نظام سنتی روستا و تبدیل شدن شهرها به قطب های جاذب مهاجرت گسترده ی روستا – شهر و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، به شدت و با هزینه های سنگین اجتماعی ادامه یافته است.

حسامیان با تحلیل رشد شهرنشینی در ایران، دوره ی رضاشاه را به عنوان دوره ای که در آن ورود عناصر صنعتی و گسترش مناسبات سرمایه داری، به ایجاد بازار یکپارچه ی داخلی و به وجود آمدن زیرساخت های لازم برای تداوم مناسبات سرمایه داری منجر می شود، دورانی کلیدی می داند:« روند مدرنیزاسیون در ایران که با دولت رضاشاه آغاز می گردد و پس از وقفه ای که در فاصله ی سالهای 1320 (اشغال ایران به وسیله ی متفقین) و (1332 کودتای 28 مرداد) در آن رخ می دهد با دولتی که از کودتای 28 مرداد 1332 به قدرت می رسد ادامه می یابد و تا اصلاحات ارضی دهه ی 1340 که ابعاد تازه ای به خود می گیرد همچنان ادامه دارد(...) حجم سرمایه گذاری دولت را از 3/8 میلیارد ریال در سال 1305 به بیش از دو برابر یعنی 8/16 میلیارد ریال در سال 1317» می رساند.

بدین ترتیب از سال 1305 تا سال 1324 طول راه های کشور از 2400 به 24،000 کیلومتر رسید، راه آهن دولتی تاسیس شد و 200 کارخانه ی دولتی با 50 تا 60 هزار کارگر تاسیس شدند. برنامه های توسعه اقتصادی یعنی برنامه ی اول (1237 – 1334) دوم (1334 – 1341) و سوم (1341 – 1346) تاثیری تعیین کننده بر افزایش روند شهرنشینی داشتند. تداوم این برنامه ها تا زمان انقلاب عملاً از ایجاد توسعه ی متوازن در سطح کشور ناتوان بودند و فاصله ای عمیق و هولناک میان روستاها و شهرها ایجاد کردند. با وجود این، ایجاد برخی کلان شهرهای استانی و کاهش فشار بر پایتخت (مشهد، اهواز، شیراز، اصفهان، تبریز) از نکات مثبت این برنامه ها بود که باید آن را عمدتاً حاصل برنامه ی پنجم (1352-1356) و ششم (1356-1361) دانست.

رشد درآمدهای نفتی به صورتی پیوسته از سال 1330 تا سال 1357 (انقلاب اسلامی) با 4 برابر شدن قیمت های بین المللی نفت خام در سال 1353ف حجم بزرگی از سرمایه های ارزی را وارد کشور کرد که اثر مستقیم آن به توسعه ی شهرنشینی و جذابیت یافتن هرچه بیشتر شهرها با افزایش سطح مصرف کالاهای تجملی در آنها نمود یافت.

شهر صنعتی – خدماتی خود را همچنین با ارزش یافتن فزاینده و پیوسته ی ارزش زمین متبلور ساخت. از سال 1285 شمسی (1906) با لغو تیول داری و به وجود آمدن مالکیت رسمی زمین، بخش زمین و مستغلات با بازاری پر رونق بدل شد که اصلاحات ارضی و ورود مالکان بزرگ روستایی سابق به عرصه ی شهری به شدت به آن دامن زد.

دولت از سال 1328 (1949) با تصویب قانون تشکیل شهرداری و انجمن شهر که تقریباً همزمان با تاسیس سازمان برنامه (1327) و شروع برنامه های توسعه که همین سال انجام می گرفت، نخستین قدم ها را برای عقلانی کردن نظام های شهری برداشت، قدم هایی که از حدود ده سال بعد با شروع اجرای طرح های مطالعات جامعه شهرها وارد دور جدیدی شدند. اما رشد شتاب زده (همراه با بی ریشگی و وابستگی سیاسی – اقتصادی بورژوازی بومی) مناع از آن می شد که این روند بتواند موفقیت آمیز باشد.

توسعه ی شهری که در طول دوره ی 1335 تا 1375 بیشترین تغییر را در روابط اجتماعی و فرهنگی در کشور ما برجای گذاشت، در همه جا شکل یکسان نداشت.

منبع: انسان شناسی شهری – ناصر فکوهی

  • منبع
  • حقوق نیوز

۲ دیدگاه

 
ir
زهرا | ۲ سال پیش
عالی بود عالی
۰
۰
 

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید