سندرم استکهلم
در بخش بیماری ها و اختلالات روانی حقوق نیوز به بررسی سندروم های مختلف از جمله اختلال هرزه خواری یا سندروم پیکا ، سندروم ایمپاستر، سندروم جسد راه رونده، سندروم پاهای بیقرار، سندروم دست بیگانه پرداخته شده است.
سندرم استکهلم نوعی پاسخ فیزیولوژیک گروگان های ربوده شده است. بر خلاف انتظار، نشانه هایی از همدردی و حس وفاداری در آن ها نسبت به آدم رباها دیده می شود.
در سندرم استکهلم شاهد رابطه ی پیچیده عاطفی میان گروگان و گروگان گیر، قربانی و خشونت گر هستیم. سندرم استکهلم ممکن است حتی در خانواده، در یک رابطه عاشقانه و روابط میان فردی نیز دیده شود.
سندرم استکهلم به عارضهای روانشناختی اشاره دارد که اغلب در موقعیتهای گروگانگیری اتفاق میافتد؛ زمانی که گروگانها شروع به شناخت و همدردی با گروگانگیر خود میکنند. این موقعیت حتی در مواقعی که گروگانگیر با گروگان بدرفتاری میکند هم اتفاق میافتد. در این موقعیت، مدیریت منابع حیاتی (مانند غذا، آب، پناهگاه و غیره) و تنبیه و تشویق توسط گروگانگیر صورت میگیرد.
اصطلاح سندرم استکهلم یا Stockholm Syndrome برای اولین بار، پس از سرقت از بانکی در استکهلمِ سوئد مورد استفاده قرار گرفت و بعدها توسط روانشناسی به نام فرانک اوخبرگ تعریف و نامگذاری شد.
طی این گروگانگیری، چهار کارمند بانک به مدت ۶ روز به گروگان گرفته شدند. جالب اینجاست طی این شش روز، قربانیان چنان وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کردند که حتی از همکاری با پلیس سرباز زدند و پس از آزادی، در دفاع از گروگانگیران خود برآمدند.
مثال مشهور سندرم استکهلم، مورد ربوده شدن «پتی هرست» دختر یک میلیونر است. او در سال ۱۹۷۴ توسط عدهای آدم ربا اسیر شد اما در نهایت با ارسال یک نوار صوتی اعلام کرد به آدم ربایان پیوسته است. او با آدم ربایان سمپاتی پیدا کرده بود و حتی بعدها در سرقت از یک بانک با آنها همکاری کرد که نتیجه آن محکوم شدن به ۲ سال حبس بود.
نشانههای سندروم استکهلم
• رشد احساسات مثبت گروگان نسبت به گروگانگیر
• نداشتن سابقهٔ ارتباط میان گروگان و گروگانگیر
• باور داشتن گروگان به انسانیت گروگانگیر
• خودداری گروگانها از همکاری با پلیس یا دیگر مقامات برای رهایی از دست گروگانگیر
علت بروز سندروم استکهلم
عوامل گوناگون میتوانند زمینهساز بروز سندرم استکهلم شوند. بروز استرس شدید و تلاش برای فرار از این پریشانی به کمک مکانیزمهای دفاعی را میتوانیم اصلیترین عامل بروز این سندرم بنامیم.
۴ عامل زیر به عنوان عوامل مهم در پیدایش سندرم استکهلم هستند:
• موقعیت گروگانگیری چند روز طول بکشد.
• گروگانها و گروگانگیرها با هم تعامل و کنش داشته باشند.
• رفتار گروگانگیرها نسبت به گروگانها نرم یا بدون آسیب رساندن جسمانی باشد.
• گروگانها احساس کنند که گروگانگیرها افرادی بیگناه و قربانی شرایط هستند.
فرایند روانی سندرم استکهلم
در این سندرم هیچ قصد قبلی نه در زندانی و نه در زندانبان مبنی بر ایجاد رابطه دوستانه با فرد مقابل وجود ندارد. از دید روانشناسی ذهن انسان مسئول فراهم کردن مکانیسم دفاعی برای افراد است و به آنها کمک می کند از خطر دوری کنند.
در وضعیت گروگان و گروگانگیر، ذهن سالم به دنبال بقاست و در این حالت سندرم استکهلم شکل می گیرد. بعضی از متخصصان می گویند زندانی در این حالت به دوران نوزادی خود بازمیگردد که برای غذا گریه میکند و در وضعیت وابستگی است. در مقابل زندانبان در نقش مادری که کودکش را از تهدید محافظت می کند، قرار می گیرد. قربانی سپس برای بقا تلاش می کند. در این حالت انگیزه زندگی برای قربانی مهم تر از متنفر بودن از فردی است که او را در وضعیتی دشوار قرار داده است.
تشخیص سندرم استکهلم
سندرم استکهلم اصطلاحی توصیفی است که بر الگوی خاص مقابله با موقعیت آسیبزا دلالت دارد و نه یک دستهبندی تشخیصی خاص. بسیاری از روانپزشکان وقتی در ارزیابی مبتلایان به این سندرم از معیارهای تشخیصی استفاده میکنند که پای اختلال استرس حاد یا اختلال استرس پساآسیبی درمیان باشد.
درمان سندرم استکهلم
درمان سندرم استکهلم مشابه درمان اختلال استرس پساآسیبی است. معمولا ترکیبی از داروهای مربوط به درمان اختلالات خواب کوتاهمدت و جلسات رواندرمانی جهت بهبود علائم بلندمدت تجویز میشود.
پیشگیری از سندرم استکهلم
پیشگیری از سندرم استکهلم در سطوح اجتماعی مستلزم تقویت سیاستگذاریهای مجاری قانونی است، به این معنی که در درجهی نخست باید از وقوع وقایعی همچون آدمربایی و گروگانگیری پیشگیری شود و نیز درصورت وقوع چنین وقایعی باید راهکارهای کافی جهت مداخلهی مؤثر در بحران وجود داشته باشد. اما پیشگیری از این سندرم در سطوح فردی بهویژه در دو دههی اخیر سختتر شده است، چراکه امکان شناسایی همهجانبهی عوامل افزایندهی خطر ابتلا به سندرم استکهلم دیگر میسر نیست و بهعلاوه، هنوز اختلافات زیادی بر سر سازوکارهای روانشناختیِ دخیل در این سندرم وجود ندارد. برخی پژوهشگران به این سندرم بهعنوان نوعی واپسرَوی (بازگشت به الگوهای فکری و رفتاری دوران کودکی) نگاه میکنند، حال آنکه برخی دیگر این سندرم را با رجوع به سایر مفاهیم روانشناسی ازجمله فلج عاطفی (خشکشدن از ترس) و همزادپنداری با متخاصم تعریف میکنند.
دیدگاه