امروز: شنبه, ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۰ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۰ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 267033
۱۰۶۷
۱
۰
نسخه چاپی

هوش کارآفرینی (قسمت چهارم)

هوش کارآفرینی مجموعه ای از مهارت های نرم و ذهنی است که کارآفرینان می توانند آن ها را یاد گرفته و در خود نهادینه کنند، یعنی تبدیل به یک عادت کنند تا بتوانند در مسیر سخت کارآفرینی با کمک آن توانمندی ها بر موانع فائق آیند.

هوش کارآفرینی (قسمت چهارم)
 

پایگاه خبری حقوق نیوز

چه مهارت هایی باید یاد بگیریم؟

من شناسی!

من شناسی یا بهتر است بگویم خودشناسی اولین مهارتی است که باید آن را فرا بگیرید. باید به دنبال این باشید که ابتدا از خود شروع کنید. ابتدا باید خود را بشناسید تا بتوانید دنیای اطراف خود را هم بهتر بشناسید.

هرچقدر بیشتر به دنبال این باشید که خودتان را بشناسید، راحت تر و آگاهانه تر می توانید توانمندی هایتان را بشناسید و شکوفا کنید. کارآفرینی که خود را خوب نشناسد چگونه می تواند توانمندی هایش را شکوفا کند و آ نها را از حالت بالقوه به بالفعل درآورد.

کارآفرینی که نتواند توانمندی های کارکنان خود را به خوبی بشناسد چگونه می تواند جایگاه مناسبی برای آنها بیابد و چگونه می تواند با آنها ارتباط مؤثر داشته باشد؟

اولین مهارت در هوش کارآفرینی، مهارت خودشناسی است. راهکارهای متعددی برای شناخت هرچه بهتر انسان از خودش وجود دارد.

مقصد گزینی

مقصد گزینی در واقع همان هدف گذاری است. مادامی که نتوانیم مقصد خودمان را مشخص کنیم نمی توانیم، مسیر رسیدن به آن را بشناسیم و آن را طی کنیم. دومینمهارت هوش کارآفرینی مهارت هدف گذاری است.

احتمالاً شنیده اید که وقتی یک هواپیما مبدأ را به سوی مقصد ترک می کند، ابتدا هدف نهایی که همان مقصد است را مشخص می کند و بعد به پرواز در می آید. وقتی مقصد مشخص شد، برج پرواز مسیر را برای خلبان مشخص می کند. خلبان هم در هرلحظه موقعیت خود را با مسیر مشخص شده چک می کند تا از مسیر خارج نشود.
جالب اینجاست، هنگامی که هواپیما به پرواز در می یآید، از همان لحظات اولیه در حال تقابل با عوامل محیطی است که تلاش می کنند هواپیما را از مسیر خارج کنند. خلبان به همین منظور هر لحظه در حال چک کردن مقصد و مسیر است. اگر خلبانی فقط چند درجه در انتخاب مسیر اشتباه برود، احتمال رسیدن به مقصد بسیار کم خواهد. در واقع اصلاً به مقصد مشخص شده نمی رسند و شاید به شهر و کشوری دیگر پرواز کنند.

یادگیری مهارت هدف گذاری هم مانند مهارت خلبانی است. زیرا باید هواپیمای کسب وکارتان را به خوبی هدایت کنید و به مقصد برسانید، حال اینکه هدف گذاری از اهمیت بیشتری هم برخوردار است. هوش کارآفرینی به دنبال هدف گذاری هوشمندانه است، هدف گذاری که درصد موفقیت را بیشتر کند.

خود مدیریتی

هنگامی که می خواستم کتاب "سفر به سیاره کارآفرینی" را بنویسم، در نظر داشتم قسمتی از داستان را به موضوع مدیریت زمان اختصاص دهم. مدیریت زمان واژه ای است عمومی که شاید در ذهن مردم به درستی تعریف نشده است.

وقتی داشتم تکنیک های مدیریت زمان را تحلیل و بررسی می کردم، دیدم تمام این تکنیک ها در واقع به گونه تلاش می کنند که بیاموزند ما انسان ها چگونه باید از زمان خودمان به بهترین شکل استفاده نماییم.

به همین منظور دیدم به جای عنوان مدیریت زمان، از واژه "خود مدیریتی" استفاده کنم. زیرا ما نمی توانیم زمان را مدیریت کنیم، بلکه می توانیم خودمان را مدیریت کنیم که با قوانین زمان بهترین عملکرد را داشته باشیم.

کارآفرینان هم باید این مهارت را بیاموزند، زیرا اگر نتوانند خود مدیریتی داشته باشند، به احتمال بسیار زیاد نمی توانند مدیریت کسب و کارشان را هم بر عهده داشته باشند.

مهارت خود مدیریتی یکی از مهارت هایی است که هوش کارآفرینی توجه ویژه ای به آن دارد. زیرا تأثیر بسزایی در موفقیت کارآفرینان خواهد داشت.

گذر از پیچیدگی ها و ابهامات

شروع کارآفرینی در عینِ شیرین بودن، دارای ترس ها و ابهاماتی است که نیاز به این دارد تا کارآفرینان بتوانند آن را به خوبی مدیریت کنند.

شروع یک کسب و کار مانند شروع کوهنوردی است. هر کسب وکاری به مانند کوهی است که تاکنون فتح نشده است و کوهنورد می بایست برای اولین بار مسیر را در آن بیابد و به قله برسد.

حالا تصور کنید که در مسیری که تا کنون توسط کسی طی نشده است، کوهنورد چه حس و حالی دارد؟ به طور حتم نگرانی ها و دلهره هایی دارد که شاید او را از ادامه مسیر منصرف کند. او نگران سختی های مسیر است، او حتماً به این فکر میکند که اگر شکست بخورد چه می شود. و هزاران اما و اگر که می تواند بر روند طی کردن مسیر تأثیر زیادی بگذارد.

کسب و کار هم دقیقاً به همین شکل است. راه اندازی هر کسب وکار، معضلات و مشکلات خاص خود را دارد، صرف نظر از این که شاید افرادی پیش از آن مانند همان کسب وکار را راه اندازی کرده باشند.

اینجاست که مهارت مدیریت ابهام می تواند به کارآفرین کمک کند که در مسیر رسیدن به قله موفقیت بر این اما و اگرها پیروز شود و نتیجه برسد.

خوب نوشتن

یک ضرب المثل انگلیسی هست که می گوید: قدرت قلم بیشتر از شمشیر است و قدرت کلمه نوشته شده بیشتر از نیروی فیزیکی است.

از سوگندهای معجزه آسای قرآن کریم هم می توان قسم به دوات، قلم و نوشته در سوره قلم اشاره کرد.

این موارد نشان دهنده این است که اهمیت به قلم و نوشته چقدر زیاد است و خوب نوشتن چقدر مهم است. به گونه ای که در ضرب المثل ها و کتاب مقدس ما مسلمانان اشاره تأکیدی بسیاری بر آن شده است.

یکی از راه های برقراری ارتباط کارآفرینان با دیگران جهت معرفی توانمندی ها و عرضه محصولات و خدمات، نوشتن نامه است. کارآفرینی که نتواند توانمندی های خود را در قالب نوشتار به دیگران معرفی کند احتمالاً دچار مشکلاتی خواهد شد.

احتمالاً پیش خود بگویید که چه دلیلی دارد که خودش آن نامه را بنویسید، افرادی را استخدام می کند که این کار را برایش انجام دهند. این حرف شما تا حدودی از نظر من درست است، ولی جای کمی تأمل دارد.

نوشتن یک توانمندی است، یک مهارت است که می تواند امتیاز بسیار بزرگی محسوب شود. کارآفرینان حتی اگر این قدرت را داشته باشند تا افرادی را صرفا برای این امر استخدام کنند، باز هم باید آن را فرا بگیرند. زیرا تنها کارآفرینان هستند که توانمندی های خودشان را به خوبی می شناسند و می توانند آن را به دیگران توضیح دهند.

خوب صحبت کردن

همان طور که پیش از این گفتم، یکی از راه های برقراری ارتباط با دنیای بیرون، داشتن ارتباطات مؤثر با دیگران است. خوب صحبت کردن و تسلط بر آنچه لازم است بگویید و البته چگونگی بیان آن، فاکتورهای مهمی هستند که باید مدنظر قرار گرفته شوند.

کارآفرین باید بتواند با اعتماد به نفس و شمرده صحبت کردن منظورش را به درستی به مخاطب انتقال دهد و این کار جز با یادگیری و تمرین به دست نمی آید.

قدرت کلام چیزی است که می تواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد. اگر فیلم "سخنرانی پادشاه" را دیده باشید می توانید به خوبی این موضوع را درک کنید.

داستان فیلم از این قرار است که جرج ششم، شاهزاده انگلستان توانایی صحبت کردن در جمع را نداشت و به همین دلیل دچار افسردگی و دردسرهایی عظیمی شده بود. اما با ممارست و یادگیری مهار تهای خوب صحبت کردن از فردی به نام لیونل لوگوی، توانست بر این کمبود خود فائق آید و تبدیل به یک سخنران خوب شود. به گونه ای که قدرت کلام او توانست در جنگ جهانی دوم نتایج بسیار شگرفی را برای کشورش به بار آورد.

به همین دلیل است که می گویم قدرت کلام می تواند سرنوشت یک کشور را تغییر دهد و به همین شکل می تواند سرنوشت یک کارآفرین را تغییر دهد.

شبکه سازی

سال ها پیش در شرکتی کار می کردم که فردی آن را مدیریت می کرد که از ارتباطات بسیار زیادی برخوردار بود. از ابتدای صبح تا انتهای زمان کاری به صورت مدام در حال برقراری ارتباط با دیگران بود. هنگامی که به دفتر مراجعه می کرد فهرستی از افرادی که قصد داشت با آن ها گفتگو کند را به مسئول دفترش میداد تا کارهای هماهنگی و تماس با آنها را انجام دهد.
همیشه پیش خودم می گفتم، این شخص عجب آدم حرافی است که دوست دارد فقط با دیگران صحبت کند یا با آنها ملاقات کند، پس کی کار می کند!
به واسطه آشنایی قدیمی که با ایشان داشتم، یک روز دل را به دریا زدم و از او دلیل این همه تماس تلفنی و ملاقات با افراد مختلف را پرسیدم.

به نکته بسیار مهمی اشاره کرد که این نکته همیشه در خاطر من حک و ماندگار شد. او گفت دلیل این همه برقراری ارتباط با دیگران برای تداوم شبکه انسانی است که ساخته است.

واژه شبکه انسانی، کاملاً برایم ناآشنا و عجیب بود، زیرا همیشه واژه شبکه را در مورد شبکه های کامپیوتری و مخابراتی درک کرده بودم، نه انسان ها!

وقتی بیشتر صحبت کردیم، معلوم شد او با برقراری ارتباط با افراد مختلف تلاش می کند که اگر کاری از دستش بر می آید برای آن ها انجام دهد و اگر کسی به توانمندی های مخاطبش نیاز داشت او را به دیگران معرفی کند و در کنارش توانمندی های شرکت خود را هم به آن ها یادآور می شد. این گونه او می توانست به غیراز حضور در ذهن مخاطب به عنوان فردی اجتماعی، کارهای جدیدی را برای شرکت بگیرد.

 

هوش کارآفرینی (قسمت چهارم)
 

او می گفت همین کار وی باعث می شود که هزینه های تبلیغات برای بازارسازی و معرفی محصولات و خدمات شرکت به افراد و شرکت های جدید بسیار کمتر می شود. زیرا این گونه می تواند کارهای جدید را با کمترین هزینه بگیرد. او اعتقاد داشت که اصل اول در گرفتن کارهای جدید اعتمادسازی و شبکه سازی با دیگران است.

طی صحبتی که با او داشتم نکات بسیار خوبی را دریافتم، که در ذیل به تعدادی از آ نها اشاره می کنم:

• او اعتقاد داشت که باید قبل از دریافت کردن چیزی، خودش بخشنده باشد.
• او اغلب برای اینکه بتواند بهترین نتیجه را از این شبکه سازی به دست بیاورد در مورد مخاطبش حسابی تحقیق می کرد و بعد با او ارتباط برقرار می کرد.
• او پیگیری کردن مخاطب را یکی از رازهای موفقیت خود می دانست.
• او اعتقاد داشت که باید عمق این ارتباطات بیشتر از قبل بشود.

همچنین او اعتقاد داشت که بزرگ ترین وظیفه کارآفرین در عصر حاضر، ساختن شبکه انسانی است. او می گفت مادامی که کارآفرین نتواند با دیگران شبکه ایجاد کند، طی کردن مسیر سرسخت کارآفرینی برایش بسیار دشوار خواهد شد.

حل مسئله

همیشه سخت ترین کار زندگی ام در دوران تحصیل حل مسائل ریاضی بود! می خواهمرازی را به شما بگویم، شاید باورتان نشود که ریاضی 2 دبیرستان را 3 مرتبه افتادم تا توانستم پاس کنم.

با ریاضی 1 مشکل آن چنانی نداشتم، ولی حسابی درگیر ریاضی 2 شده بودم. هر سه مرتبه که می افتادم استادم یک نفر بود. اما دفعه چهارم که آن را با موفقیت پاس کردم، معلمم فردی دیگر بود.

او به شیوه ای متفاوت تدریس می کرد و به واسطه همین تفاوت در تدریس همیشه در ذهن من ماندگار شد. 

او می گفت برای حل مسئله شناخت مسئله مهم ترین عامل است، مسئله ها حل نمی شوند مگر تنها به این دلیل که نشانه ها را به درستی نیافته ایم. او اعتقاد داشت که بهترین راه حل کوتاه ترین راه حل نخواهد بود، مانند راه حل های کنکوری! بلکه بعضی وقت ها باید راه حل های مؤثر و سخت را امتحان کرد نه راه حل های هلو بپر تو گلو را!

البته این دو نکته تنها بخشی از نکات بسیار زیادی بود که از ایشان یاد گرفتم، انشاءالله سر یک فرصت مناسب تر بقیه آنها را با شما در میان می گذارم.

زندگی کمتر فردی را می بینید که در طول روز درگیر مسائلی ساده و پیش پا افتاده تا مسائل پیچیده نباشد. مسائلی که باید آن ها را حل کنند و اگر حل نکنند می شود کوهی از مشکلات، نه کوهی از مسائل، و دیگر مرد می خواهد و حل کننده مسئله!

کارآفرینان هم همین گونه اند، مدام در حال حل مسائلی هستند که خواه یا ناخواه برایشان پیش می آید و کسی می تواند موفق شود که بتواند آن ها را به درستی حل کند. برای همین است که مهارت حل مسئله یکی از مهم ترین مهارت های هوش کارآفرینی است که باید فراگرفته شود.

مذاکره کردن

مذاکره جنبه های مختلفی دارد، از مذاکرات تلفنی گرفته تا مذاکرات حل مسئله و مذاکرات تجاری. هر کدام از این جنبه ها می تواند راه کارهای مربوط به خود را داشته باشد. ولی در کل قانون مطلقی در مذاکره وجود ندارد. چیزی که مهم است این است که مذاکره باید برد-برد باشد. برد-برد به این معنا که در انتهای مذاکره هر دو طرف باید سود کنند نه تنها یک نفر از طرفین.

چیزی که در مذاکرات بسیار حائز اهمیت است، این است که اول بدانیم واقعاً سر چه موضوعی می خواهیم مذاکره کنیم و با طرف مذاکره به نتیجه ای می خواهیم برسیم. شاید این موضوع کاملاً واضح و مبرهن باشید، ولی دلیل اینکه این موضوع را مطرح کردم این است که واقعاً تجربه کرده ام که در جلسات مذاکره هر کدام از طرفین یک خواسته را مطرح م یکنند و هرکسی می خواهد سر آن موضوع مذاکره داشته باشد. همین باعث می شود که جلسه بدون هیچ نتیجه مشترکی پایان یابد.

این گونه جلسات واقعاً برای من خنده دار هستند، که چندین نفر سر یک میز با هم به گفتگو و مذاکره می نشینند بدون اینکه بخواهند سر یک موضوع مشترک گفتگو کنند.

بعد از اینکه موضوع مشترک مشخص شد، باید منافع طرفین هم کاملاً مشخص شود، البته این بدان معنا نیست که در جلسه گفتگو بنشینیم و بگوییم که شما این منافع را به دست بیاورید و ما هم این را! به نظرم این گونه بیشتر شبیه جلسات تقسیم پفک بین کودکان است.

منظورم این است که باید خودتان با دیدی منصفانه مشخص کنید که می خواهید به چه منافع و دستاوردهایی دست یابید و به همان شکل حقی هم برای طرف مقابل در نظر بگیرید. موضوع برد-برد دقیقاً قبل از آغاز مذاکره مشخص می شود، نه در انتهای جلسه مذاکره، پس به دنبال برد-برد باشید تا واقعاً برنده شوید.

هر چیزی یک روند و فرآیندی دارد. مذاکره هم از این موضوع مستثنا نیست. باید روندی را برای مذاکراتتان مشخص کنید، اینکه شروع مذاکره چگونه باشید، انتهای مذاکره کجاست و در طول مذاکره چه چیزهایی گفته شود و در کل استراتژی شما برای یک جلسه مذاکره چه چیزی خواهد بود. حتی باید مشخص کنید که اگر به نتیجه نرسیدید چه کارهایی باید بکنید و راهکارش چیست.

کارآفرینان، مذاکره کنندگان ماهری هستند که می توانند بر سر چیزهایی با دیگران به نتیجه برسند که هر دو طرف برنده باشند.

کار کردن در تیم

یکی از چیزهایی که در میان صحبت های مردم همیشه من را آزار می داد این بود که ما ایرانی ها توانایی کار کردن در جمع را نداریم و همیشه با مشکل روبرو هستیم. مردم می گویند که ما در کارهای انفرادی بیشتر موفق هستیم تا در کارهای جمعی!

ساده ترین شکل نمود این گفته ها در نهایت این می شود که در ورزش های جمعی کمتر از ورزش های انفرادی مدال آوری می کنیم. (البته باید خاطرنشان کنم که مدتی است این موضوع در ورزش کاسته شده است و تیم های ملی و ورزش های جمعی خوب ظاهر شده اند)

آیا به نظر شما این موضوع که ما جامع های انفرادی هستیم واقعاً صحت دارد؟

نمی توان با قاطعیت تأکید کرد که این موضوع قطعیت دارد یا خیر. به نظر من جای کمی تأمل دارد.

چیزی که با کمی تحقیق و بررسی می توانیم به دست بیاوریم این است که بسیاری از این حرف ها به این دلیل است که ما نمی دانیم چگونه می توانیم در یک تیم حضور مؤثر داشته باشیم. در واقع ما آموزش ها و مهارت های لازم برای حضور در تیم را نیاموخته ایم.

اگر بدانیم که می توانیم با آموختن برخی مهارت ها حضوری فعال و مؤثر در تیم داشته باشیم، قطعاً می توانیم جلوی این حرف که می گویند ما ایرانی ها نم یتوانیم کارهای تیمی بکنیم، با قاطعیت بایستیم و ثابت کنیم که می توانیم.

کارالوژی

با قاطعیت می گویم که تا کنون واژه کارالوژی را نشنیده اید! زیرا این واژه چیزی است که من برای یک موضوع خاصی ابداع کردم.

کارالوژی دنیای بسیار زیبایی است که هر کارآفرینی حتماً باید به سراغ آن برود. بنا به برخی دلایل، ترجیح می دهم کتاب الکترونیکی کاملی در این زمینه بنویسم و یا سمیناری جداگانه برای این موضوع برگزار کنم تا اینکه در این کتاب الکترونیکی آن را به اختصار توضیح دهیم.

اما در دوره هوش کارآفرینی به طور حتم این موضوع را موشکافانه بررسی می کنم و یاد می دهم.

 

تهیه کننده: شیوا ترابی

هوش کارآفرینی (مهارت های ضروری برای شروع کارآفرینی) - حسن زارعی

پایگاه خبری حقوق نیوز

 

بیشتر بخوانید:

هوش کارآفرینی (قسمت اول)

هوش کارآفرینی (قسمت دوم)

هوش کارآفرینی (قسمت سوم)

اطلاعات کامل درباره کارآفرین(Entrepreneur) و کارآفرینی(Entrepreneurship)

 

پایگاه خبری حقوق نیوز - کسب و کار

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید