زندگی جین آستین
در این بخش از مجموعه ادبیات حقوق نیوز به بررسی زندگی و آثار جین آستین پرداخته می شود.
جِین آستین نویسنده قرن هجدهم و نوزدهم انگلیسی است که آثارش تأثیر گستردهای بر ادبیات غرب گذاشت. شناخت او از زندگی زنان و مهارتش در نشان دادن ظرائف زندگی او را به یکی از مشهورترین رماننویسان عصر خودش تبدیل کردهاست.
جین آستن در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در استیونتون، همپشر، جنوب شرقی انگلستان، به دنیا آمد. او ششمین فرزند از هفت فرزند یک کشیش ناحیه بود. پدر جین، کشیش ناحیه زندگی آنها بود. به لطف شغل پدرش، جین برخلاف خواهران برونته، زندگی نسبتا آرامی داشت. او هرگز پایش را بیرون از لندن نگذاشت و چندان اهل سفر نبود. اما زندگی جین پس از مرگ پدر، دچار تحول شد و خانواده آنها، ناچار به مهاجرت از شهرشان شدند.
آن روزها، کمتر کسی میتوانست تصور کند که زنان، مانند مردان، بنویسند و کتابهایشان فروش رود. اما جین، یکی از آنهایی بود که این تابو را شکست. زمانی از قدرت تابوشکنی جین باخبر میشوید که بدانید کتاب او، تا مدتها با نام مستعار به چاپ میرسید تا کسی نفهمید دختری از خانواده آستین، نویسنده است.
جین برخلاف داستانهای کتابش، ازدواج نکرد و تا اخر عمرش مجرد ماند. بدشانسی دیگر جین در زندگی این بود که او هرگز نتوانست به شهرتی که لایق آن است، دست پیداکند. البته او در طول زندگیاش، به اندازهای مشهور و شناختهشده بود، اما شهرتی که بعد از مرگش پیدا کرد، قابل مقایسه با زمان زندگیاش نیست.
ویژگی نوشتههای جین آستین
اگر با آثار ادبیات انگلیسی آشنا باشید، حتما میدانید که قرن هجدهم انگلستان، دوره رونق سبک رمانتیسم بوده است. نوشتههای پرسوزوگذاز، عشقهای آتشین که عمدتا در سطوح اشرافی بهتصویر کشیده می شدند و توصیفهای طولانی، از ویژگیهای آثار دوره رمانتیک هستند.
بر خلاف دوران رمانتیسم ادبی که قالب رایج، شعر بوده، در دوران رئالیسم این قالب به رمان تغییر مییابد چنانکه «بالزاک» رمان را ابزار ثبت تاریخ خلقیات جامعه میدانست. از این رهگذر شاید ذکر اصول اساسی رمانهای رئالیستی، یعنی «تشریح جزئیات»، «توجه به وقایع کوچک و برجسته کردن آنها»، «استفاده از راوی سوم شخص» و «تیپسازی» خالی از لطف نباشد. جین آستین هم بهعنوان یکی از رماننویسان بزرگ، به این مکتب تعلق دارد و شاید این تعبیر بهتر باشد که بنیان مکتب رئالیسم ادبی را، تا حد زیادی مرهون آثار آستین بدانیم.
آثار او، چندان با ویژگیهای ادبیات رمانتیک جور درنمیآیند. محور آثار جین آستین، عشق و زندگی در طبقات متوسط جامعه است. او معمولا عشقی نهچندان آتشین را به تصویر میکشد؛ عشقی که تفاوتهای اساسی با عشق در داستانهای رمانتیک دارد. از طرفی، ویژگی مهمی که آثار جین آستین را از آثار همدوره خود جدا میکند، طنز کلام اوست.
جین علاقه زیادی به خلق طنز کلامی و گاه طنز موقعیت در داستانهایش دارد. این ویژگی قلم او، سنتشکنی دیگری بود. این تمایز تا حدی است که اگر با آشنایی قبلی از آثار ادبی قرن هجدهم انگلستان کتابهای جین آستین را بخوانید، بهسختی باور خواهید کرد که این داستانها در آن زمان نوشته شدهاند.
موضوع اصلی داستانهای جین، عشق و مسائل زنان در زندگی است. شاید در نگاه اول، کتابهای او کمی زنانه بهنظر برسند، اما وقتی عمیقتر خوانده میشوند، شبیه به رسالهای با موضوع زندگی اجتماعی زنان در آن دوره است.
رمانهای جین آستین جذاب و پرکشش هستند. داستانهایی او، حتی با گذشت بیش از دویست سال، همچنان امروزی به نظر میرسند. شاید علت مهم کهنه نشدن داستانهای جین آستین، موضوع آنها و توجهش به روابط انسانی است. از طرفی، هوش بالای جین در ایجاد طنز در موقعیتها و کلام، به جذابتر کردن آن افزودهاست.
با خواندن رمانهای جین آستین، رابطه عمیقی با شخصیتها برقرار میکنید که کمنظیر است. داستانهای جین آستین و شخصیتهای آن در عین سادگی، عمیق و تاثیرگذار هستند. کافیست یکی از کتابهای این نویسنده را بخوانید تا متوجه منظورم شوید. جین، از آن دست نویسندههایی است که به معنای واقعی کلمه چند قدم از سایر نویسندگان همرده و همدوره خود، جلوتر بوده است.
آثار جین آستین
جین آستین آثار زیادی از خود به جا گذاشته است. بسیاری از آنها، به خاطر مرگ زودهنگام جین، هرگز به پایان نرسیدند و چاپ نشدند. اما همان تعدادی که از او به چاپ رسیدند، قابل توجه و جذاب هستند. در ادامه، به معروفترینِ این آثار اشاره خواهم کرد.
غرور و تعصب
غرور و تعصب داستان خانوادهای از طبقه متوسط با پنج فرزند دختر را روایت میکند که بزرگترین دغدغه مادر خانواده یافتن همسری مناسب برای دخترانش است و دعوت شدن به مهمانی عمومی روستا فرصت مناسبی را برای رسیدن به این مقصود فراهم میآورد. حضور در این مهمانی آغازگر عاشقانههای داستان نیز می گردد.
شخصیت اصلی داستان(الیزابت) به همراه خانوادهاش در این مهمانی حضور مییابند و این حضور واسطه آشنایی جین، دختر بزرگ و زیبای خانواده با فردی متمول و خوش چهره میگردد که منجر به ارتباط عاشقانه این دو فرد میگردد؛ عشقی که در طول داستان با فراز و فرودهایی همراه است و در پایان این دو عاشق با پشت سر گذاشتن تمام سختیها طعم شیرین وصال را میچشند. یکی دیگر از عاشقانههای زیبای داستان از همین مهمانی به رغم قضاوت نادرست الیزابت در مورد شخصیت دارسی شروع به جوانه زدن و شکوفایی میکند.
دارسی مرد جذاب و مغرور دل در گرو عشق الیزابت مینهد و با زیر پا نهادن غرور خود سعی در بارور نمودن این عشق دارد اما افسوس که الیزابت بهدلیل مشاهده رفتارهای دارسی و تحت تاثیر حرفهایی که از اطرافیان در مورد او شنیده همواره از پذیرش این عشق سر باز میزند و روزنههای قلب خود را نسبت به این عشق بسته نگه میدارد. ولی آیا الیزابت تا انتها میتواند در برابر عشقی که شعلههایش غرور دارسی رو ذوب نموده تاب بیاورد.
سرانجام الیزابت سر تسلیم در برابر فرمان عشق فرود میآورد و در می یابد که مغرور واقعی خود او بوده است که به واسطه تشخیص اشتباه غرق در غرور بوده است. این داستان با زیبایی هر چه تمام آداب و رسوم اجتماعی را به تصویر کشیده و شخصیت افراد داستان را به خوبی در برابر دیدگان مخاطب ترسیم می نماید.
منسفیلد پارک
رمان مَنسفیلد پارک سرگذشت پرفراز و نشیب دختری حساس و خوشقلب با نام “فانی” را روایت میکند. شخصیت اصلی داستان بهدلیل تنگدستی مادر طعم تلخ فراق از خانواده را میچشد و لاجرم باید به زندگی در کنار خانواده عمویش آقای سر تامس برترام عادت کند. عمویش دارای چهار فرزند با نامهای تام، ادموند، مارى و جولى میباشد و دیری نمیپاید که ابراز احساس دومین پسرعمویش ادموند درد و رنج دوری از خانواده را میکاهد.
با مرور زمان زندگی روی سخت خود را به آقای برترام مینمایاند و او که وضعیت معیشتی همچون گذشته را ندارد به ناچار راهی سفر طولانی به هند میگردد که در غیاب او فرزندانش و فانی تجربههای گوناگون و بعضاً تلخی را پشت سر میگذارند. فانی در این مدت شاهد ماجراها، دسیسهها و عشقهای عموزادههای خود است و عشق ادموند ژرف تر از گذشته در قلب او ریشه دوانده است. با بیمهری ادموند و دل سپردن به دختر دیگری قلب فانی مالامال از اندوه میگردد و آرامش از وجود او رخت بر میبندد اما هیچگاه در گرداب احساساتی که ناشی از سرافکندگی از عشق پاکش است غرق نمیشود و سر تسلیم در برابر امیال نفسانی فرود نمیآورد و بر پایبندی به فضیلتهای اخلاقی پافشاری میکند.
با بازگشت برتام اوضاع آشفته ای که هر یک از اعضای خانواده درگیر آن میباشد سرو سامان مییابد. ماری که در عشق دچار یک رنگی نبود و مدام از امیال درونیاش تبعیت می کرد بالاخره با فردی که فانی پذیرای ابراز احساساتش نبود فرار میکند، اما جولی همواره پایبند عشق نابش به آقای ییتس میباشد و با شوق زندگی در کنار او خانه را ترک میکند. در این بین ادموند از خواب غفلتی که در آن بهسر میبرد بیدار گشته و به زیبایی های درونی فانی پی برده و در صدد جبران گذشته و ترمیم احساس دردمند او بر میآید. ادموند در مییابد که آرامش زندگی اش در کنار فانی دست یافتنی است. سر انجام پس از گذراندن عشقی پر فراز و نشیب این دو با هم پیوند جدایی ناپذیر میبندند.
نورثنگر آبی
رمان نورثنگر آبی روایتگر زندگی دختری پاک و سادهدل میباشد. قهرمان اصلی کتاب (کاترین مورلند) فرزند یک خانواده متمول و پرجمعیت است که دوران کودکیاش را با دغدغه های متفاوت نسبت به دیگر همسالانش گذرانده و هر چقدر که به سنین بزرگسالی گام مینهد زیبایی و تکامل جسمانی و روحی او فزونی مییابد.
کاترین در عین حال که به زیبایی و جذابیتهای ظاهری که دیگران را وادار به تمجید از او میکند میبالد؛ برای بال و پر دادن به روح، با اشتیاقی پرشور روی به مطالعه داستان میآورد و جزئیات زندگی قهرمانان را با ریزبینی هر چه تمام که گویی باید پرده از راز فراز و نشیبهای زندگی آنها بردارد دنبال میکند. کاترین از هر کتاب توشهای را برای تعالی هر چه بیشتر اندیشهاش بر میچیند. اما انگار قلم سرنوشت، تقدیر کاترین را نیز کتاب گونه نگاشته است و او باید لاجرم هم قامت قهرمانانی که در داستانها به نظاره آنها نشسته بود گردد.
داستان زندگی کاترین با سفر به دنیای پر تب وتاب شهری شلوغ، در معیت همسایه ثروتمندشان و دل برکندن از محیطی که در آن رشد داشته، آغاز می گردد. کاترین در ادامه مجال آشنایی با افرادی را مییابد که گویی آمدهاند تا او تجربههای متفاوتی را از سر گذراند و گاه حتی حس ناب عاشقی را برای او به ارمغان میآورند. او به ایفای نقش قهرمانان داستانهایی که خوانده میپردازد ولی دیری نمیپاید در مییابد که حقیقت دنیایی که در آن بهسر میبرد بسیار متفاوت از دنیای داستانهایی که با قلم نویسندگان به رشته تحریر در آمدهاند میباشد.
عقل و احساس
رمان عقل و احساس سرگذشت خواندنی دو خواهر، یکی احساساتی و بیمحابا و دیگری عاقل و خویشتندار میباشد. شخصیتهای اصلی داستان ماریان و الینور هستند. الینور همیشه احساس مسئولیت پذیری نسبت به خانواده و دوستانش دارد، رفاه و منافع اطرافیان را والاتر از تمایلات خود قرار میدهد و احساسات پر شور خود را آنچنان سرکوب میکند که دیگران میپندارند وجود او لبریز از بی تفاوتی و سردی است اما شخصیت ماریان آکنده از احساس می باشد.
پدر آنها مرد ثروتمندی است که در آستانه مرگ تمام ثروت و املاکش را به پسر بزرگش جان میبخشد و از وی قول میگیرد که همواره حامی سه خواهر و مادرشان باشد ولی بعد از مرگ پدر، جان تحت تاثیر افکار همسرش فانی، عهدی را که با پدر بسته زیر پا نهاده و آنها را وادار به ترک پارک ساکس میکند. در این هنگام ادوارد برادر فانی با قلبی مهربان به دیدار خواهرش میآید و رفتارهای بزرگوارانه او الینور را تحت تاثیر خود قرار داده و شیفته او میسازد. ترک عمارت پدری جدایی بین ادوارد و الینور را رقم میزند. ماریان نیز با زیبایی دل فریب خود مورد توجه افراد سرشناس قرار میگیرد اما ماریان با نادیده گرفتن این احساسات داستان عشق را با دلباختگی به جان ویلوبای در دلش به نگارش در میآورد.
افسوس که سرنوشتی مشابه الینور برای او رقم خورده است و زمانی که جان قصد دارد ماریان را به عنوان همراه دائمی زندگی خود برگزیند آنها مجبور به ترک دوباره محل سکونت خود میشوند و باز قصه فراق از معشوق تکرار میگردد. تقابل عقل و احساس در کامیابیها و ناکامیهای این دو خواهر، دو فرجام متفاوت را برای آنها رقم میزند. در پایان داستان قضاوت درباره ارجحیت عقل یا احساس به مخاطب واگذار می گردد.
دیدگاه