روزا لوکزامبورگ (Rozalia Luksenburg) انقلابی یهودی و رهبر سوسیالیست و کمونیست آلمانی لهستانیتبار بود. او از مهمترین چهرههای سوسیالیستی در آغاز قرن بیستم بود. او از اصلیترین بنیانگذاران حزب سوسیال دموکرات پادشاهی لهستان و لیتوانی و اتحادیه اسپارتاکیست (بعدها:حزب کمونیست آلمان ۱۹۱۸) بود.
به سال ۱۹۱۹ در پی خیزش ژانویه، توسط دولت آلمان دستگیر و به همراه دیگر رهبران حزب کمونیست آلمان از جمله کارل لیبکنِشْت، تیرباران شد. لوکزامبورگ و لیبکنشت از چهرههای محبوب نزد اکثر سوسیالیستها و کمونیستها هستند.
آرای او مکتبی را شکل داد که به لوکزامبورگیسم مشهور است.
زندگی رزا لوکزامبورگ
رزا لوکزامبورگ در پنجم ماه مه سال ۱۸۷۱ در شهر زامـوش در لهـستان بـه بار آمد. او کوچکترین فرزند یک خانواده یهودی بود.خانواده رزا در نوجوانیاش به ورشو نقل مکان کـردند. وی در این شهر به تحصیل پرداخت و پس از مدتی با گروهی به نام «پروتارلیا»آشـنا شد و چون از آرای آنها خـوشش آمـد، به این گروه پیوست و به زودی در چهره یکی از فعالان سیاسی به فعالیت پرداخت. رزا با فعالیتهای سیاسی گروه پرولتاریا که عقایدی سوسیالیستی داشتند آنچنان همراه شد که در سن ۱۸ سالگی تحت تعقیب قرار گرفت و ناچار شـد از لهستان به سوییس بگریزد. در سوییس در شهر زوریخ ساکن شد و همچنان بیپروا به تبلیغ اعتقادات سوسیالیستی پرداخت و ضمن ادامهی فعالیتهای انقلابی به دانشگاه رفت و در رشته علوم طبیعی و اقتصاد سیاسی به تحصیل پرداخـت. در دانـشگاه زوریخ همفکران زیادی یافت که از جمله آناتولی-لونا چارسکی بود که بعدها به عنوان یکی از رهبران جنبش چپ (سوسیالیست) مورد توجه قرار گرفت.
رزا لوکزامبورگ و همفکرانش با گروههای پراکنده و یا مـتشکل احـزاب چپ و سوسیالیست اروپا،ب ه ویژه روسیه ارتباط دایمی و نزدیکی داشتند. درحالیکه رزا فعالیتهای سیاسی را در سوییس پشت سر می گذاشت و با گروههای چپ اروپا ارتباط نزدیکی داشت، حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، در ایـن روزهـا دچار انشعاب شد و رزا توانست در بین اعضای فعال این حزب شخصیتهای سیاسی و انقلابی بزرگی چون: گئورگی بلخانوف و پاول اکسلرد را پیدا کند. در این زمان او به صورت چهرهای سـیاسی در سـرتاسر اروپا شـناخته میشد.
دوران دانشجویی لوکزامبورگ
در زوریخ، او علاوه بر ادامهٔ فعالیتهای انقلابی، تحصیلات خود را در رشتهٔ علوم طبیعی و اقتصاد سیاسی در دانشگاه زوریخ ادامه داد. در این دانشگاه علاوه بر او کسانی چون آناتولی لوناچارسکی نیز حضور داشتند.
در این دوره و پیش از انشعاب در حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، رزا با بسیاری از سوسیال دموکراتهای روسی و شخصیتهایی چون گئورگی پلخانف و پاول آکسلرد آشنا شد.
این آشناییها قبل از آن بود که لوکزامبورگ اختلافات نظری شدید خود با حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بر سر مسائلی همچون حق تعیین سرنوشت لهستان را ابراز دارد.
رزا با حق تعیین سرنوشت ملل، به این علت که این امر جنبش بینالمللی سوسیالیستی را تضعیف میکند، مخالف بود و به خاطر همین اختلاف دیدگاه، از حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه و حزب سوسیالیست لهستان جدا شد و ابتدا از بنیانگذاران نشریهای به نام «آرمان کارگران» بود و نهایتاً حزب سوسیال دموکرات پادشاهی لهستان را بنیان گذاشت.
رزا لوکزامبورگ مهاجرت به آلمان
در سال ۱۸۹۸ با پایاننامهای با عنوان «توسعهٔ صنعتی لهستان» مدرک دکترای خود را دریافت کرد. در همین سال بود که او به آلمان مهاجرت کرد و با ازدواج با یک کارگر آلمانی، گوستاو لوبک، ملیت این کشور را به دست آورد و به برلین رفت و به حزب سوسیال دموکرات آلمان پیوست.
تنها کمی پس از پیوستن به حزب، نوشتهها و فعالیتهای تهییجی پرشور و انقلابی او آغاز شد.
در این دوران او یکی از کتابهای معروفش «اصلاح یا انقلاب» را نوشت. در این کتاب رزا به طرح محوریترین موضوع مباحثات سوسیال دموکراسی آلمان پرداخت و علیه جنبش تجدیدنظرطلبی که توسط ادوارد برنشتاین رهبری میشد، به پا خاست و با همکاری کسانی چون کارل کائوتسکی، مانع از تسلط خط برنشتاین بر حزب شد.
انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و اوج فعالیت سیاسی لوکزامبورگ
در حین انقلاب ۱۹۰۵ روسیه، لوگزامبورگ برای کمک به انقلابیون به ورشو رفت و همانجا زندانی شد. لوکزامبورگ در روسیه، از لنین حمایت میکرد و علیه احزاب منشویک و سوسیالیست انقلابی، از حزب بلشویک، حمایت میکرد.
کمی بعد از وقوع انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه، به سال ۱۹۰۶، رزا نظریهٔ «اعتصاب عمومی» را پیریزی کرد و از به عنوان «مهمترین سلاح انقلابی پرولتاریا» نام برد. این نظریه دعواهای جدی را در حزب سوسیال دموکرات آلمان ایجاد کرد و آگوست ببل و کارل کائوتسکی را به مخالفت با رزا واداشت.
در این دوره، به خاطر شور و هیجان آرام ناپذیرش، به لوکزامبورگ لقب «رزای خونریز» داده شد. پس از آزاد شدن مجدد او به آلمان بازگشت و مشغول به تدریس در مدرسهٔ حزب سوسیال دموکرات آلمان در برلین، شد و یکی از آثار معروفش «انباشت سرمایه» (۱۹۱۳) را در همین سالها نوشت. این کتاب توصیفی است از حرکت سرمایهداری به سمت امپریالیسم.
اسپارتاکیستها و حزب کمونیست آلمان
در گیر و دار وقوع جنگ جهانی اول، او به همراه یک سوسیالیست آلمانی، کارل لیبکنشت، فراکسیونی با تمایلات انقلابی در حزب سوسیال دموکرات آلمان ایجاد کردند و آن را «اسپارتاکیست» نام نهادند.
علت ایجاد این فراکسیون، اختلاف نظر «اسپارتاکیستها» با موضع حزب سوسیال دموکرات که از حملهٔ آلمان و الحاق سایر ممالک به وسیلهٔ آن حمایت میکرد، بود. لوگزامبورگ، این سیاست حزب سوسیال دموکرات آلمان را «سوسیال شووینیستی» میخواند.
اتحادیهٔ اسپارتاکوس، خود را انترناسیونالیست نامید و علیه سیاست «ناسیونال شووینستی» حزب سوسیال دموکرات به پا خاست و به تبلیغ این ایده میپرداخت که سربازان آلمانی باید سلاحهایشان را به سمت دولت آلمان برگردانند و آن را سرنگون کنند.
به خاطر مخالفت آشکار و علنی او با جنگ، رزا، دوباره، و ایندفعه به همراه لیبکنشت، زندانی شد. لوکزامبورگ در زندان، «جزوه یونیوس» و «انقلاب روسیه» که شاید مشهورترین کتابهای او هستند را نوشت. در «جزوهٔ یونیوس» لوکزامبورگ از بنیادهای نظری اسپارتاکیستها میگوید و در «انقلاب روسیه» نگاهی اجمالی به روسیه و قدرتگیری حزب بلشویک دارد. در سال ۱۹۱۸، دولت آلمان، پس از پایان جنگ، لوکزامبورگ را آزاد کرد و رزا بلافاصله شروع به ادامهٔ فعالیتهای خود کرد.
چند ماه بعد از آنکه رزا به همراه کارل لیبکنشت، حزب کمونیست آلمان را تشکیل دادند، در نوامبر ۱۹۱۸ با مشارکت و همکاری او، خیابانهای برلین صحنهٔ درگیریهای مسلحانه اتحادیهٔ اسپارتاکوس (همان فراکسیون اسپارتاکیستها) میشود.
قتل رزا لوکزامبورگ
قتل رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، در "هفته خونینی" صورت گرفت که یکی از سیاهترین روزهای آلمان پس از جنگ جهانی اول است. دولت سوسیالیست آلمان به ریاست جمهوری فریدریش ابرت، برای سرکوب شورش اسپارتاکیستها با ارتش آلمان به توافق رسید. گوستاو نسکه، وزیر دفاع نیز با مجوز دولت و در چارچوب حکومت نظامی، روز ششم ژانویه ۱۹۱۹ به شبهنظامیان "فرای کورپس" دستور داد تا نیروهای انقلابی را سرکوب کنند. لوکزامبورگ، از سران شورش علیه دولت آلمان در ژانویهٔ ۱۹۱۹ بود [الف] در درگیری این گروه با کارگران، صدها کارگر کشته میشوند. رزا لوکزامبورگ نیز که نمیخواست دفتر روزنامه "پرچم سرخ" را ترک کند، با بالا گرفتن درگیریها، فشارها و بازداشتها میپذیرد که مخفی شود. همزمان اطلاعیههایی برای ترغیب مردم به افشای محل اختفای رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت بر دیوارهای برلین نقش میبندد:
"اگر میخواهید صلح، کار و نان داشته باشید رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت را بکشید".
بالاخره روز پانزدهم ژانویه ۱۹۱۹ محل اختفای آنها لو رفت و سربازان رزا لوکزامبورگ را به هتلی بردند که به عنوان مرکز فرماندهی یگانهای آزاد از آن استفاده میشد. پس از دشنام، یک سرباز با ضربات قنداق تفنگ بر سر او میزند و یک ستوان نیز با اسلحه خود به شقیقه او شلیک میکند و جسد رزا لوکزامبورگ در کانالی در برلین انداخته میشود. پیش از او، کارل لیبکنشت نیز در همین شرایط کشته شد. کوچکترین مدرکی حاکی از آنکه سران حکومت خواهان قتل او باشند یا این قضیه را تأیید کرده باشند وجود ندارد.
دیدگاه