امروز: جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۹ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۹ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 283907
۵۶۸
۱
۰
نسخه چاپی

شهود و عقل سلیم؛ راهنمای غلط برای فلسفه‌ ورزی

استفادهٔ روان‌شناسان یا متخصصان علوم اعصاب از آزمایشات فکری برای مطالعهٔ روان‌شناختی ما بی‌نهایت مفید است، ولی استفاده از آزمایش فکر را در فلسفه باید بی‌خیال شد.

شهود و عقل سلیم؛ راهنمای غلط برای فلسفه‌ ورزی

آیا مجبوریم کودکی که در حال غرق شدن است نجات دهیم؟ آیا می‌توانیم به‌زور اندام‌های کسی را برای نجات جان پنج نفر برداشت کنیم؟ این‌ها نمونه‌هایی از آزمایشات فکری معروفی‌ست که اندیشمندان طی قرن گذشته مطرح کرده‌اند تا توجه ما را به طرزفکرشان در باب شهودمان جلب کنند. اما این شیوهٔ عملْ ناقص و خطرناک است.

احتمالا آزمایش فکری معروف به مسئلهٔ قطار را شنیده‌اید: قطاری دارد به یک دوراهی نزدیک می‌شود. شما کنار آن دوراهی ایستاده‌اید و شاهد یک فاجعۀ احتمالی هستید، چون در مسیرِ قطار پنج کارگر ایستاده‌اند. اگر قبلِ رسیدنِ قطار به دوراهی، سوزنِ ریل را بکشید، ریل عوض شده و مسیر قطار عوض می‌شود و آن پنج نفر زنده می‌مانند ‌ـــ‌ اما در مسیر فرعی، کارگر دیگری حضور دارد که کشته خواهد شد. اگر کاری نکنید، قطار در مسیر اصلی خود پنج نفر را خواهد کشت. شما دو انتخاب دارید؛ یا کاری نکنید و پنج نفر کشته شود، یا ریل را عوض کنید و یک نفر کشته شود. سوال این است که آیا موجه است ریل را عوض کنیم؟

احتمالا هم می‌دانید که این سناریو و انواع مشابه آن، هم در علوم اعصاب و هم روان‌شناسی برای بررسی قضاوت اخلاقی یا به قول بعضی‌ها شهود اخلاقی استفاده شده است. حتی شاید بدانید که از این سناریوها برای طراحی ماشین‌های خودران استفاده شده است. اما آن‌چه که احتمالا نمی‌دانید این است که مسئلهٔ قطار برای سال‌ها ستون اصلی فلسفهٔ اخلاق بوده است. نه فقط از آن برای بررسی طرزفکر مردم دربارهٔ خوب و بد بودنِ بعضی کارها یا موجه و ناموجه بودن آن‌ها استفاده شده، که همین‌طور برای تعریفِ خودِ امرِ خیر و شد و امر جایز و ممنوع استفاده شده است. هدف این بوده که بر اساس این سناریوها معلوم شود چه چیزی اخلاقا درست یا غلط، الزامی، موجه و ناموجه است.

در قلمرو فلسفه تنها فلسفهٔ اخلاق نیست که از آزمایش فکری سناریوهای قطاری استفاده می‌کنند. محققان ماوراءالطبیعه هم از این‌ها استفاده می‌کنند، و معرفت‌شناسان به این کارها اعتیاد دارند، چون مدام در تلاشند مفاهیم معرفتی مثل شناخت یا توجیه را درک کنند. یک مورد معروفش، مسئلهٔ گتیه است: فرض کنید ساعتِ دیوار ۳ بعد از ظهر را نشان می‌دهد و شما باور می‌کنید که ۳ عصر است. در واقع هم ساعتْ ۳ عصر است و باور شما درست است، ولی ساعت خراب است و به‌هرحال همیشه ۳ را نشان می‌دهد. سوال این است که: آیا شما واقعا می‌دانید که ساعت ۳ عصر است؟

همان‌طور که از فلاسفه انتظار می‌رود، درباره نقش دقیق آزمایش فکری و همین‌طور بررسی قضاوت یا شهود از طریق آن‌ها، بحثی پیچیده و گهگاه داغ است. برخی قبول ندارند که شهود اصلا نقشی در فلسفیدن بازی می‌کند و عده‌ای می‌گویند که فلاسفه صرفا از آزمایش فکری خود دفاع می‌کنند. (مثلا: بله، مجاز است ریل را عوض کنیم!)

اما به باور من قضاوت فیلسوفان در پاسخ به آزمایشات فکری مرسوم در فلسفه، به‌نوعی برای توجیه آن‌ها تولید می‌شود، یا این‌که معمولا نظریات فسلفی دربارهٔ معرفت، حکمت، انصاف، علیّت، یا روایی را زیر سوال می‌برد.

تمایلِ فیلسوفان به تکیه بر آزمایش فکریْ بسیار مسئله‌ساز است. فلسفهٔ تجربی یعنی استفاده از روش‌های تجربی ‌ــ‌ از مطالعات علمی گرفته تا آزمایشات ‌ــ‌ برای تهیه شواهد مرتبط با سوالات فلسفی، که معمولا از شیوه‌های روان‌شناسی اجتماعی استفاده می‌کند. این نوع فلسفه جدید است و بیست سال سابقه دارد، و دو چیز را دربارهٔ آزمایشات فکری به ما آموخته است. اول این‌که پاسخ افراد بسته به این‌که به کدام گروه جمعیتی و خصوصا فرهنگی تعلق دارند، با هم فرق می‌کند؛ و دوم این‌که تغییرات کوچک و جزئی در انتخاب کلمات در آزمایش‌های فکری می‌تواند نحوهٔ پاسخ ما را تماما عوض کند.

گسترهٔ تنوع جمعیتی و فرهنگی در آزمایشات فکری، بحثی داغ در این حوزه است. برخی فلاسفهٔ تجربی اخیرا گفته‌اند که تنوع جمعیتی اندکی در واکنش افراد به آزمایشات فکری وجود دارد. ولی من شک دارم. من و استیو استیچ با بررسی ۱۰۰ تحقیق انجام‌شده از سوی ۲۰ پژوهشگر مختلف، متشکل از حجم نمونهٔ بیش ۴۰ میلیون شرکت‌کننده، توانستیم نشان دهیم که اتفاقا تنوع غافلگیرکننده‌ای وجود دارد. چند مثال: شهودِ مردم شرق آسیا نسبت به اسم کوچکِ افراد، با غربی‌ها فرق دارد، و نگرش آن‌ها به آزادی اراده و مسئولیت، با بقیهٔ جاهای دنیا متفاوت است. زنان نسبت به مردان، شهود متفاوتی در معماهای اخلاقی از جمله معمای قطار دارند. قضاوت دربارهٔ ماهیت عمدیِ آثار جانبی هم در برخی جوامع کوچک با بقیهٔ جاهای دنیا متفاوت است. نسل ایکس بیشتر مجاز می‌دانند کسی برای نجات پنج نفر کشته شود تا نسلِ بعد از جنگ جهانی [دوم]. و مردم فرهنگ‌های مختلف دربارهٔ این‌که قضاوتِ زیباییْ کار درستی‌ست یا امری کاملا شخصی، با هم اختلاف دارند.

تغییرات جزئی در آزمایش‌های فکری هم می‌تواند قضاوت افراد را معکوس کند؛ که روان‌شناسان به این می‌گویند اثر قالب‌بندی. خود فلاسفه از جمله برنارد ویلیامز، تامار گندلر، و جان هاثورن متوجه این پدیده شده‌اند، اما در واقع فلاسفهٔ تجربی توانستند این واقعیت را اثبات کنند. مثلا این‌که مردم به انواع متفاوتِ مسئلهٔ قطار، بسته به ترتیبِ خواندنِ آن‌ها، جواب‌های متفاوتی می‌دهند.

تنوع جمعیت و حساسیت به تغییراتِ جزئی نشان می‌دهد که در کل قضاوت بر اساس آزمایش فکری اعتبار ندارد. برخی قضاوت‌ها گویا در بین همهٔ گروه‌های جمعیتی مشابه است و قالب‌بندی‌شان هم دشوار است، ولی در نبود شواهد محکم از این‌که یک آزمایش فکری چنین قضاوتی را استنباط می‌کند، باید از استعمال آزمایشات فکری در نظریه‌پردازی فلسفی پرهیز کرد. البته وقتی روان‌شناسان یا متخصصان علم اعصاب از این آزمایشات برای مطالعهٔ روان‌شناسی ما استفاده می‌کنند، بی‌نهایت مفیدند، ولی استفاده از آن‌ها را در فلسفه باید بی‌خیال شد.

اما فلاسفه از این کار سر باز می‌زنند شاید چون نمی‌توانند طور دیگری فلسفه بورزند. ولی بخش زیادی از فلسفه هست که به آزمایش فکری نیاز ندارد. مثلا در بیست سال گذشته، آزمایش فکری نقش اندکی در کارهای مهمی در زمینهٔ علیّتِ علم داشته است، و تئوری‌های غیرایده‌ال در اخلاق هیچ سر و کاری با آزمایش فکری ندارند.

یک مورد جالبِ اخیر، بحث مهندسی مفهومی است که تلاش می‌کند مفاهیم مهم فلسفی را اصلاح کند. مفاهیم ممکن است نیاز به اصلاح باشند تا استفادهٔ مفیدتری از آن‌ها در برخی حوزه‌های تحقیق شود، و از اشتباهات و سفسطه پرهیز شود، یا تداعی‌های اخلاقی یا سیاسیِ مشکوک از آن‌ها زدوده شود. انتظارات و چالش‌ها و محدودیت‌های در این شیوهٔ فلسفه هنوز محل بحث است، ولی آزمایشات فکری در این رویکردِ فلسفه اهمیت ندارد. بلکه مهندسی مفهومی ترجیح می‌دهد از شیوه‌ای تجربی برای مطالعهٔ مفاهیمی که به اصلاح نیاز دارند بهره ببرد. اصلاح یک مفهوم معمولا مستلزم درک مناسب از آن مفهوم است.

آزمایش فکری خیلی راحت می‌تواند ما را گمراه کند. قضاوت‌های مستنبط از آن‌ها شاید فقط توهماتِ شناختی باشد که منجر به انحراف فکر می‌شود یا فقط دیدگاه‌های کوته‌بینانهٔ خودمان به مسائل فلسفی را تقویت می‌کند. و هیچ دلیلی ندارد که فلاسفه به این شیوهٔ کهنه و غیرقابل احترام برای فلسفه‌ورزی محدود باشند.

  • منبع
  • نبشت

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید