امروز: سه شنبه, ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۲۳ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 280503
۸۲۵
۲
۰
نسخه چاپی

چهار دشمن برای یک زندگی شاد و چگونگی شکست دادن آنها

چهار دشمن برای یک زندگی شاد و چگونگی شکست دادن آنها

روانشناسان بودایی، رابرت تورمن و شارون سالزبرگ، "چهار دشمن" را شناسایی کرده اند که موانعی برای یک زندگی شاد و کامل هستند. یکی قابل مشاهده است. سه مورد دیگر مربوط به احساسات و تمایل ما به خود شیفتگی است. جواب همه در عشق یافت می شود. عشق ابزار بسیار قدرتمندی است، اما پیچیده‌تر از آن چیزی است که ما ممکن است تصور کنیم.

اما این چهار دشمن چه هستند و چگونه بهتر است از آنها دوری کنیم؟

دشمن 1: دشمن بیرونی

دشمن بیرونی «افراد، نهادها و موقعیت‌هایی هستند که می‌خواهند به ما آسیب برسانند». آنها شریکی هستند که به شما خیانت کرده، رئیسی که به شما هشدار داده است یا بارانی که شما را تا حدودی خیس کرده است. آنها تبهکاران کمیک، رمان و فیلم هستند. دشمن بیرونی فقط مردم نیستند. این هر چیز خارجی در جهان است که می بینیم، می ترسیم و از آن متنفریم. ممکن است نابرابری، خشونت، گرسنگی، تروریسم، تنهایی و غیره باشد - ایده‌ها و شرایط انتزاعی که بی‌صورت هستند و شناسایی آنها سخت‌تر است.

یکی از رایج ترین و قابل ربط ترین نمونه های دشمن بیرونی در قلدری یافت می شود، هر کسی که شما را سرکوب کرده، ناتوان کرده یا تحقیر کرده است. این تنها مردم نیستند که می توانند ما را قلدری کنند، بلکه نهادها و سیستم ها نیز هستند. همانطور که تورمن و سالزبرگ می نویسند، ساختارهای اجتماعی قلدری را از طریق کلیشه سازی، از طریق سلسله مراتب طبقاتی، یا موذیانه تر، از طریق اشکال مختلف کنترل فکر ترویج می کنند.

هنگام برخورد با تمام مظاهر دشمن بیرونی، توصیه قدیمی است: آنها را دوست بدارید.

با نفرت با عشق و با دشمنی با مهربانی روبرو شوید. مشکل اینجاست که بیشتر ما نمی دانیم عشق در این زمینه به چه معناست. دوست داشتن کسی یعنی "خوشحال کردن کسی که دوستش داری." دلیل اینکه کسی با شما بد یا بی رحمانه رفتار می کند - یا آنها اصلاً "دشمن" شما هستند - این است که احتمالاً شما را مانعی برای خوشبختی خود می دانند. شما به نوعی آنها را ناراضی می کنید یا حداقل خوشحالی را از آنها دریغ می کنید. وقتی کسی را دوست داریم، با او کار می کنیم تا او را خوشحال کنیم و بنابراین، ما علت دشمنی را برطرف می کنیم.

دشمن 2: دشمن درونی

دشمن درونی آن احساساتی هستند که روح ما را مسموم می کنند: خشم، نفرت و ترس. وقتی به ما توهین می شود، مورد ضرب و شتم قرار می گیریم یا به نحوی مورد ظلم قرار می گیریم، آسیب دیده ایم. در این سوراخ، ما اغلب آن احساساتی را که فکر می‌کنیم باعث می‌شوند احساس بهتری داشته باشیم، پر می‌کنیم. همه اشک ها و دردها ارزشش را دارند، زیرا ما انتقام سرد، درست و بی رحمانه ای را از دشمنانمان خواهیم گرفت.

اما این احساسات، مانند بسیاری از داروها، راه حلی سریع هستند که در درازمدت آسیب بسیار بیشتری به همراه خواهند داشت. تورمن و سالزبرگ به نقل از بودا می نویسند: «خشم، مانند آتش سوزی جنگل، تکیه گاه خود را می سوزاند.

(احساس مشابه این است: کینه مانند خوردن زهر و انتظار برای مردن طرف مقابل است.) اگر خشم، نفرت و ترس بر زندگی ما مسلط شوند، ما را از هر چیزی که در زندگی به ما شادی می دهد جدا می کنند. در خشم پرشور و آتشین آنها، فضای کمی برای انجام هر کار دیگری وجود دارد، چه رسد به حضور در کنار دیگران.

تحقیقات خوبی وجود دارد که نشان می دهد این احساسات از نظر فیزیکی به بدن آسیب می زند. به عنوان مثال، عصبانیت "مواد شیمیایی مضری مانند کورتیزول را در جریان خون ما آزاد می کند که به سیستم گردش خون ما آسیب می رساند." تصور می‌شود که در دو ساعت پس از طغیان عصبانیت، احتمال حمله قلبی پنج برابر افزایش می‌یابد. خطر سکته مغزی آنها سه برابر افزایش می یابد.

جایگزین بهتر برای این سه احساس مسموم، سه شکل صبر است. اول، بردباری، شناخت ظرفیتی است که همه ما برای پوزخند و تحمل آن داریم. این در مورد انفعال یا مازوخیسم نیست، بلکه قدردانی از انعطاف پذیری شماست. دوم، صبر بصیرانه، تصدیق این است که قضاوت های ما چقدر ذهنی و زودگذر هستند. دنیا به دنبال انتقام گرفتن از ما نیست، و گاهی اوقات این ما هستیم که موضوع را بزرگتر از آنچه باید باشد می کنیم. در نهایت، بخشش صبر این است که «هرکسی را که به ما صدمه می‌زند ببخشیم، مهم نیست به چه شکلی». این نه تنها به ما این امکان را می دهد که خشم و تلخی را رها کنیم، بلکه به ما اجازه می دهد تا مالکیت و کنترل موقعیت را در دست بگیریم.

دشمن 3: دشمن مخفی

دشمن مخفی صدای درونی ماست که نحوه جهت گیری ما را در جهان مشخص می کند. همانطور که تورمن و سالزبرگ می نویسند، ما به شدت به این صدای مصرانه و بی وقفه گوش می دهیم و احساس می کنیم که نمی توانیم آن را انکار کنیم، زیرا فکر می کنیم که این تنها صدای ماست.

دشمن مخفی بسیار مخرب است زیرا ما به ندرت قبول می کنیم که این تک گویی درونی واقعا چقدر تغییرپذیر و تصادفی است.

موقعیت های جدید، نحوه برخورد ما با دیگران و حتی روشی که در آن خودمان را قضاوت می کنیم با آن صدا تعریف می شود. اغلب، این صدای «خود مشغولی» است - یک اتاق خودشیفتگی که در آن کل جهان چیزی برای خدمت یا ممانعت از ما در نظر گرفته می شود.

اما خود شیفتگی در این راه نه تنها کوته بینانه است (بالاخره، هیچ کس واقعاً به اندازه شما به شما اهمیت نمی دهد، بلکه مانع خوشبختی شما نیز می شود. آنچه مطالعات مختلف نشان می‌دهد این است که کسانی که خودمحور هستند احتمالاً «شادی نوسان ذهنی» را تجربه می‌کنند - یعنی نوعی شادی کوتاه و گذرا. اما کسانی که از خودگذشتگی بیشتری دارند، به احتمال زیاد «خوشبختی اصیل و بادوام» را احساس می‌کنند، که به معنای «رضایت و کامیابی یا آرامش درونی» است. به طور خلاصه، آن دشمن مخفی، کسی که همه چیز را از دریچه شما می بیند، شما را کمتر خوشحال می کند.

دشمن 4: دشمن فوق سری

در نهایت، دشمن فوق سری، جنبه تاریک تر آن صدای درونی است (در بالا). این یکی از خود انزجار و نفرت از خود است. این صدایی است که به حد متوسط راضی است و اگر خوش شانس باشید زندگی را مجموعه ای غم انگیز از بدبختی ها می بیند.

این صدایی است که می گوید چیزی به نام خوشبختی واقعی وجود ندارد، و اگر وجود داشته باشد، مطمئنا چیزی نیست که بتوانم به دست بیاورم.

همانطور که تورمن و سالزبرگ استدلال می کنند، این «احساس بی لیاقتی، این تحقیر خود و انزجار از خود، مبتنی بر عقده حقارت عمیقی است که از کودکی توسط فرهنگی مبتلا به ترس و نادانی در درون ما ریخته شده است.

منشأ این نفرت از خود، به نوعی دشمن مخفی است. هر چه بیشتر به خودمان مشغول باشیم، بیشتر در مورد شادی خصوصی وسواس داریم. هر چه بیشتر کارها را صرفاً برای شاد کردن خود انجام دهیم، این انزجار از خود بیشتر می شود. نیکی کردن و دلسوز بودن، مهربان بودن، سخاوتمند بودن و دوست داشتن چیزی است که مردم را خوشحال می کند. وقتی خود را در حال انجام کارهای ارزشمند می بینیم، خود را نیز ارزشمند می بینیم.

تحقیقات خوبی برای این منظور وجود دارد. طبق یک مطالعه، در مجله روانشناسی اجتماعی، کسانی که کارهای خوب انجام می دهند به طور قابل توجهی از زندگی رضایت بیشتری دارند. یکی دیگر از دانشگاه بریتیش کلمبیا به این نتیجه می‌رسد که «خرج کردن پول برای دیگران - هزینه‌های اجتماعی - منجر به شادی بیشتر از خرج کردن پول برای خود می‌شود.»

به طور خلاصه، دشمن فوق سری نفرت از خود سمی است. کمک به دیگران از خود بیزاری جلوگیری می کند و ما را شادتر می کند.

تمام چیزی که تو نیاز داری عشق است

کتاب تورمن و سالزبرگ به دشمنان خود عشق بورزید، کتابی عمیقاً آموزنده است، و ویدیویی که ایده های آن را بررسی می کند ارزش دیدن را دارد. نکته کلیدی این است که چقدر مراقب دیگران هستیم: آن درباره عشق است.

عشق تنها نوشداروی هر چهار دشمن است. عشق چیزی است که بهترین چیز را برای دیگران می خواهد، و بنابراین دشمن بیرونی را خنثی می کند. عشق چیزی است که می بخشد و می پذیرد و به عنوان نقطه مقابل دشمن درونی عمل می کند: خشم، نفرت و ترس. عشق چیزی است که با همدلی و شفقت، دل مشغولی به خود، دشمن مخفی را شکست می دهد. دیگران را نه بر اساس آنچه می توانند برای شما انجام دهند، بلکه از دیدگاه آنها می بیند. و در آخر، عشق چیزی است که به دیگران کمک می کند و از آنها حمایت می کند، که نفرت دشمن فوق سری را از خود خنثی می کند.

به نظر می رسد که حکمت باستانی که در اکثر ادیان و نظام های اعتقادی یافت می شود به دلایلی وجود دارد. عشق واقعا قدرتمندترین سلاح در زرادخانه ماست. هیچ چیز با عشق بدتر نمی شود و چیزهای زیادی هستند که به آن نیاز بیشتری دارند.

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید