امروز: پنج شنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ برابر با ۰۸ شوّال ۱۴۴۵ قمری و ۱۸ آوریل ۲۰۲۴ میلادی
کد خبر: 280234
۷۴۰
۱
۰
نسخه چاپی

چگونه اضطراب از کنترل خارج می شود

چگونه اضطراب از کنترل خارج می شود

جیم در چرخه ای گیر کرده است. او یک مرد ورزشکار در 40 سالگی است که مستعد حملات پانیک است. وقتی هراس شروع می شود، قلب جیم تپش می زند، گلویش بسته می شود، و او فکر می کند، اوه نه، من دارم یک حمله قلبی می کنم! یا اوه نه، من در نهایت با سطوح فوق العاده بالایی از اضطراب مواجه می شوم و نمی توانم آن را تحمل کنم!

وقتی آملیا هجوم اضطراب خود را توصیف می‌کند، می‌گوید که مانند طوفانی است که به تدریج شدت می‌گیرد. با بادهای طوفانی احساسات مضطرب شروع می شود و به سرعت با سیلابی از احساس گناه و شرم همراه می شود. او به من می گوید: «من خودم را به خاطر احساس اضطراب قضاوت می کنم. "من نگران این هستم که بیماری دارم، به اندازه کافی قوی نیستم و نمی توانم زندگی را تحمل کنم.

در هر دوی این موارد - و موارد بی‌شماری دیگر - در واقع دو نوع اضطراب رخ می‌دهد.

اولین نوع اضطراب

اولین مورد، تجربه اولیه اضطراب است، مانند تپش قلب جیم و احساسات مضطرب آملیا. اینها ناراحت کننده اما کاملا بی ضرر هستند. درست است – داشتن برخی از افکار، احساسات یا احساسات مضطرب هیچ مشکل، خطر یا ضرری ندارد. در واقع، احساسات فیزیکی مرتبط با این شکل از اضطراب ناخوشایند هستند تا ما را هوشیار و آگاه نگه دارند.

نوع دوم اضطراب

نوع دوم اضطراب شامل نحوه واکنش افراد به اولی است. در مورد جیم، او فاجعه می بیند و بدترین فکر را می‌کند. در مورد آملیا، او در یک الگوی قضاوت و انتقاد از خود گرفتار می شود. این دومین شکل از اضطراب است که افراد را به دردسر می‌اندازد.

هنگامی که احساسات فیزیکی اولیه (ناخوشایند اما بی ضرر) خود را از اضطراب به عنوان دلیلی برای نگرانی درک می کنیم، دلهره ما باعث ترشح آدرنالین در جریان خون می شود. این باعث می‌شود که اضطراب ما بیشتر شود، که معمولاً باعث فاجعه‌سازی و انتقاد از خود می‌شود. یک چرخه معیوب به وجود می آید و اضطراب از کنترل خارج می شود.

عامل مهمی که باعث ایجاد و تداوم این چرخه می شود، دیدن اضطراب به عنوان چیزی است که نباید داشته باشیم. نیاز ما به رهایی از اضطراب علائم ما را افزایش می دهد.

برای برخی بیشتر شبیه بهمن است تا طوفان، زیرا شوک اولیه شناسایی، لایه‌های شلی از زباله‌های ذهنی و عاطفی را تکان می‌دهد تا زمانی که فرد از خفه شدن بترسد.

موارد فوق یک سوال را ایجاد می کند: اگر تجربه اولیه اضطراب ذاتاً خطرناک نیست، بلکه صرفاً ناراحت کننده است، چرا ما را اینقدر می ترساند؟

میل به کنترل و امنیت

قانع‌کننده‌ترین توضیحی که برای این پارادوکس پیدا کردم این است که فرهنگ ما به کنترل وسواس دارد. امروز، ما برای همه چیز، از بازارهای مالی، انتخابات سیاسی، و اپیدمی های آنفولانزا گرفته تا نتایج ورزشی حرفه ای و آب و هوا، پیش بینی هایی داریم. علی‌رغم این واقعیت که چنین پیش‌بینی‌هایی به‌طور بدنام نادرست هستند - اغلب با اختلاف زیادی - ما آنها را به دقت بررسی می‌کنیم، همانطور که پیشگویان روم باستان زمانی احشا حیوانات قربانی را بررسی می‌کردند.

 ما انتظار داریم که احساسات ما کاملاً یکنواخت باشد - ما می خواهیم همیشه آرامش و شادی را احساس کنیم. در نتیجه، ما نمی توانیم ناراحتی یا خطر درک شده ناشی از احساس اضطراب و بی بند بودن را کنترل کنیم. ناتوانی ما در پذیرش طیف کاملی از احساسات عادی انسانی (از جمله اضطراب نوع اول) باعث تشدید پریشانی ما می شود (نوع دوم اضطراب).

ما همه این کارها را انجام می دهیم زیرا فرهنگ ما نمی تواند عدم اطمینان را تحمل کند. ما ترجیح می‌دهیم آینده را پیش‌بینی کنیم و کاملاً اشتباه کنیم تا اینکه بپذیریم هیچ سرنخی نداریم که قرار است چه اتفاقی بیفتد!

ما هم به امنیت وسواس داریم. در چارچوب ثروت بی‌نظیر و بی‌سابقه‌ی جامعه‌ی ما، ما به احساس امنیت کاذب عادت کرده‌ایم. هنگامی که لحظات تهدید به حجاب نفوذ می کند، ما را به وحشت می اندازد.

از قضا، افرادی که در جهان سوم زندگی می کنند در مورد اضطراب در مزیت هستند زیرا کمتر انتظار امنیت دارند. به این ترتیب، زمانی که واقعیت اتفاق می افتد، به سادگی درک می شود و به عنوان بخشی از زندگی پذیرفته می شود. شاید به همین دلیل است که اضطراب در ایالات متحده بیشتر از سایر کشورهای روی زمین است و کشورهای ثروتمندتر به طور قابل توجهی بدتر از کشورهایی هستند که منابع کمتری دارند.

چگونه جلوی کنترل اضطراب خود را بگیریم؟ ما باید درونی کنیم که تجربه اولیه اضطراب خود مشکلی ندارد. هیچ مشکلی برای شما به خاطر تنش، مضطرب یا ترس وجود ندارد. اضطراب چیزی برای ترس نیست! در واقع، تجربه اولیه اضطراب در واقع مثبت است، زیرا ما را هوشیار، آگاه و ایمن نگه می دارد. هنگامی که این مفهوم اساسی را درک می کنیم، هرگز نیازی به فاجعه سازی در مورد احساسات مضطرب یا قضاوت در مورد احساس اضطراب خود نداریم، و احتمال اینکه اضطراب ما از کنترل خارج شود کمتر است.

 

  • منبع
  • حقوق نیوز

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید