تئوری محرومیت نسبی تد رابرت گار
تئوری محروميت نسبی برای تبيين منشا بحران های اجتماعی ـ سياسی و قومی در مطالعات اجتماعی كاربرد زيادی دارد. محروميت همانگونه كه از معنای لغوی آن نيز مستفاد می شود، بـه طور ضمنی ناظر بر شرايطی نابرابر ميان اجزای يك جامعه اسـت. شـرايطی كـه در آن برخـی از شهروندان نسبت به برخی ديگر از امكانات و امتيازات بيشتری بهره می برند و گروه نـابرخوردار در مقايسه ميـان وضـعيت خـود و وضـعيت گـروه برخـوردار بـه احساسـی دسـت مـی يابنـد كـه
محروميت ناميده می شود.
محرومیت نسبی نتیجه تفاوت درک شده میان انتظارات ارزشی (خواستهها) و تواناییهای ارزشی (داشتههای) افراد است.
تئوری محرومیت نسبی از سوی تد رابرت گار در کتاب چرا انسانها شورش می کنند ارائه شده است.
تد رابرت گر، در نظریه محرومیت نسبی خود بر این باور است که چنانچه در راه دستیابی افراد به اهداف و خواسته هایشان مانعی ایجاد شود؛ آنان دچار محرومیت نسبی شده و نتیجه طبیعی و زیستی این وضع، آسیب رساندن به منبع محرومیت است. بدین ترتیب، محرومیت نسبی نتیجه تفاوت درک شده میان انتظارات ارزشی (خواسته ها) و توانایی های ارزشی (داشته های) افراد است.
تد رابرت گر که واضع نظریه محرومیت نسبی است در این نظریه، این فرض را مطرح میکند که عامل تعیینکننده و قوی در وقوع منازعات خشونتآمیز در میان ملت یا گروههای اجتماعی کوچکتر، نارضایتی میان اعضای آنهاست.
وی محرومیت نسبی را برداشت کنشگران از وجود اختلاف میان انتظارات ارزشی (توقعات) و توانایی ارزشی (امکانات) آنها تعریف میکند. به این معنا که درک تفاوت میان انتظارات ارزشی و تواناییهای ارزشی افراد، ممکن است براساس مقایسه وضعیت فعلی فرد با گذشته خود، آرمانهای انتزاعی یا معیارهایی که توسط یک رهبر یا یک گروه مرجع طراحی شده است (ایدئولوژی) و ارجاع به گروههای دیگر، شکل گیرد.
به نظر گار هرچه فاصله بین انتظارات ارزشی (توقعات) و تواناییهای ارزشی (امکانات) بیشتر باشد، احساس محرومیت و بی عدالتی نسبی بیشتر می شود.
گـار، از جملـه تئـوری پردازانـی اسـت کـه مبتنـی بـر موضـوع ناکـامی و احسـاس محرومیت نسبی، تأثیرات آن را بر رفتار سیاسی بررسی کرده است. محرومیـت نسـبی، ریشه در نظریۀ ناکامی پرخاشگری دارد. از منظر وی هر چه شدت محرومیت بیشـتر باشد، حجم خشونت نیز بیشتر خواهد بود.
گار بر آن است که محرومیت نسبی به سرخوردگی، و سرخوردگی به خشم منجر می شود که خود می تواند به رفتار خشونت آمیز منتهی گردد.
براساس نظریه محرومیت نسبی، شورش و بحرانهای سیاسی هنگامی صورت میگیرد که معترضان به این نتیجه برسند که بنا به دلایلی از امکانات موجود یا آنچه مورد انتظارشان است، کمتر از آنچه حق آنهاست، دریافت میکنند. از این رو برای دست یافتن به حقوق و منافع بیشتر یا تسکین سرخوردگی ناشی از محرومیت به پرخاشگری و خشونت سیاسی متوسل میشوند.
اشکال محرومیت نسبی تد رابرت گار
محرومیت نزولی
محرومیت نزولی که در آن انتظارات ارزشی نسبتاً ثابت باقی می ماند؛ اما این تصور وجود دارد که توانایی های ارزشی رو به کاهش اند. انسانها در چنین اوضاع و احوالی به دلیل ازدست دادن آنچه زمانی داشتند یا فکر می کردند می توانند داشته باشند، خشمگین هستند و با مراجعه به وضعیت احساس محرومیت نسبی می کنند. این وضعیت ممکن است به دلیل کاهش تولید کالاهای مادی، کاهش توانایی های نخبگان سیاسی در تأمین نظم یا حل بحرانهای تحمیل حاکمیت خارجی و...پدید می آید.
محرومیت نسبی ناشی از بلندپروازی یا محرومیت آرزویی
محرومیت نسبی ناشی از بلندپروازی یا محرومیت آرزویی: که در آن تواناییها نسبتاً ایستا باقی می مانند و انتظارات افزایش یافته و تشدید می شوند، خشم کسانی که دچار این نوع محرومیت نسبی می شوند به دلیل آن است که احساس می کنند فاقد ابزارهایی برای نیل به توقعات جدید یا تشدیدیافته هستند. افزایش انتظارات ارزشی ممکن است حاکی از تقاضای میزان بیشتری از ارزش هایی باشد که پیش از این تا حدودی موجود بوده است، مانند تقاضا برای کالاهای مادی بیشتر یا میزان بیشتری از عدالت و نظم سیاسی یا ممکن است تقاضا مربوط به ارزش هایی باشد که پیش از این هرگز وجود نداشته اند، مانند مشارکت سیاسی جامعه ای که اعضای آن در معرض تحولات فرهنگی و عرضۀ شیوه های جدید زندگی قرار گیرند یا از آن آگاهی پیدا کنند، دچار این نوع محرومیت می گردد.
محرومیت فزایندۀ صعودی
محرومیت فزایندۀ صعودی: این نوع محرومیت همراه با افزایش شدید انتظارات و کاهش همزمان و شدید توانایی ها یا امکانات است. اگر توانایی های ارزشی پس از دورهای از بهبود ثابت بماند یا کاهش پذیرد، محرومیت نسبیِ صعودی یا پیشرونده حاصل می آید.
دیدگاه